غوغای یکی از هزار «عمو حسن» های ممکلت ...
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ علی مرادخانی ـ از ابتدای ماه مبارک چند بار قصد کردم درباره ماه عسل بنویسم، از خوبی های ماه عسل، از کار بزرگی که ماه عسل دارد به خوبی انجام می دهد در این ماه عزیز و تمام تأثیری که ماه عسل دارد در زندگی بینندگانش، حتی اگر خودشان حواسشان نباشد ولی هر وقت یاد قرائت‌های شخصی احسان علیخانی می‌افتادم از دین و هر وقت او را در مقام یک مجتهد دینی در برنامه‌اش می‌دیدم بی‌خیال می‌شدم و خوبی و بدی ماه عسل را برای خودش تنها می گذاشتم؛ تا دیشب ...
دیشب اما ماه عسل کاری کرد که به نظرم باید در تاریخش ثبت شود؛ حضور دو مهمان هم تبار، اولی جانبازی از تبار دفاع مقدس که معجزه زنده ماندنش را با شفای امام رضا و حضرت معصومه داشت و این معجزه را نشان پزشکان حاذق ژاپنی ش داده بود. و حالا سفیر خوبی های بی شمار آن نسل شده بود در ژاپن...
و مهمان آسمانی بعدی "عمو حسن" ...
قصه عمو حسن در تلویزیون قصه بسیار غریبی است. اصلاً به قول احسان علیخانی شاید برای نخستین بار بود که نماینده عمو حسن های جامعه که ما بهشان لقب « جانباز اعصاب و روان» داده ایم، مهمان آنتن زنده سیما بودند، اما از همان اولی که خانواده آسمانی عمو حسن روی انتن آمدند آدم می توانست برکت خدادادی را ببیند به این قسمت از ماه عسل. خانواده ای که زندگی شان چنان بود که حالا اول صبحی فردای ماه عسل، همه دارند از آن ها صحبت می کنند...
مادر عمو حسن، کسی که می گفت در کربلا که همه داشتند خانه و ماشین را از سید الشهدا طلب می کردند من یک قطره از دریای مصیبت حضرت زینب را خواستم. من که نمی فهمم ایشان در کربلا چه کشید، ولی دوست داشتم لااقل یه ذره به قدر وسع خودم آن را بچشم. و شش ماه بعد از کربلایم انقلاب پیروز شد. و بعد برادرم شهید شد، و بعد دیگر برادرم، و در چهلم برادرم، پسر بزرگم، و بعد پسر دیگرم، حسن هم که با سوغاتی از جبهه برگشت...
و بوسه خاضعانه و عاشقانه عمو حسن بر سر مادرش به خاطر این همه بزرگی...
همسر عمو حسن، کسی که با افتخار داشت عشقش را به همسرش فریاد می زد. کسی که حالا 27 سال است دارد پرستاری همسر جانبازش را می کند و ذره ای، حتی ذره ای پشیمانی ندارد. کسی که همان روز اول با حسنِ جانباز ازدواج کرد اصلاً؛ و می دانست عمری باید پروانه شمع همسرش باشد. و پذیرفته بود این را، نه با بی میلی، که با افتخار، با عشق. عشقی که هر کسی را متحیر می کرد...
و بوسه عاشقانه و مهربانانه عمو حسن بر سر همسرش به خاطر این همه بزرگی...
و دختر و پسری که دیوانه پدرشان بودند از فرط محبت. و این دیوانگی را می شد از اشتیاق نگاهشان به پدر و مادر فهمید. و لبخند پر غرورشان به چهره پدر و مادر. و من که یاد آن حدیث می افتم... راستی اگر نگاه رحیمانه به چهره پدر و مادر ثواب دارد، ثواب نگاه این دختر و پسر لااقل بهشت است. تازه لااقل!
و عرض ارادت پدرانه و مهربانانه عمو حسن به فرزندانش به خاطر این همه بزرگی...
مهربانی را در ثانیه به ثانیه ماه عسل دیشب می شد به وضوح دید. و صداقتی که جاری بود در آن. و مظلومیت و بغضی که همه داشتند اما بی خیالش بودند، که خودِ عمو حسن خوشحال بود و پر لبخند، پس همه خوشحال بودند و غرق لبخند...
نمی دانم! شاید دلیل این همه ذوق زدگی م این است که مدت هاست از این برنامه ها در سیمای ملی وطنم ندیده ام. شاید هم غربت جانبازان اعصاب و روان و حضور مبارک یکی از آن هزار در ماه عسل دیشب، شاید هم چاشنی ضعف وحشتناک سیما در برنامه های رمضانی امسال است که انقدر ماه عسل را پررنگ می کند، نمی دانم! اما هر چه که باشد تا امروزِ ماه مبارک و شاید در این وقت اخیر هیچ برنامه ای نتوانسته بود این قدر سرِ ذوقم بیاورد. و چه قدر چسبید کنایه علیخانی در اوان برنامه: شما رفتید و موجی شدید،بعضی ها هم بعد از جنگ موج سوار شدند...!
راستی چند نفر دیشب بعد از ماه عسل دلشان برای این همه موج سواری که امروز دامن گیر جامعه شده دلگیر شدند؟ راستی دیشب چند نفر در برابر عظمت مادران شهدا سر تعظیم فرود آوردند؟ چند نفر برای بزرگی همسر عمو حسن گردن تواضع خم کردند؟ و چند نفر برای عشق فرزندان این خانواده کلاه از سر برداشتند؟
عمو حسن های این مملکت که با خدا معامله کرده اند و تبار آسمانی شان اهل دنیا نیست. ولی راستی دیشب چند نفر هوس کردند «موتورخانه» عمو حسنِ عاشق قصه ما را برای تبرک هم که شده ببوسند...؟
عمو حسن های این مملکت بی شمارند. و مادران آن ها، و همسران آنها. مشکل از ماست که آن ها را نمی بینیم، و از مشکلاتشان که بخاطر زندگی راحتِ امروزِ ماست، با بی خیالی می گذریم. و عین خیالمان نیست که این همه مشکل و مصیبت را این جماعت برای این مملکت و لابد برای منِ نسل سومی تحمل کرده اند. و حالا من...
دیشب ماه عسل خیلی ها را عمیقاً تحت تأثیر قرار داد. خیلی ها مثل پدر و مادر مرا که هم نسل عمو حسن اند، و خیلی هایی مثل خود مرا که نسل سومی ایم و بیش از همه زیر دِین عمو حسن ها...
عظمت یکی از هزاران عمو حسن این مملکت دیشب این چنین در خانه های ما غوغا کرد اما...
راستی اگر تلویزیون لااقل یک کمی از عظمت عمو حسن ها را برای ما به نمایش می گذاشت چه قیامتی می شد در بین جوانان نسل سومی...
فیلم ماه عسل با حضور "عمو حسن":
تعداد نظرات: ۳۸
ارسال نظرات
خدا خیرتون بده.
و خدا ما رو هم منشأ خیر کنه ان شاءالله
اول اینکه متن عالی بود.ممنون
دوم اینکه رسانه و رسانه و رسانه و وظیفه ما........
یکی از دوستان میگفت: دختر یکی از جانبازهای اعصاب و روان براش صحبت میکرد که :آرزوی شهادت بابام رو دارم !
وقتی ازش پرسیدم چرا؟ گفت: آخه بابام هروقت موجی میشه برعکس عموحسن گل می افته بجون ما و ما ها رو انقدر میزنه تا خسته میشه ، بعد که حالش خوب میشه و متوجه کارش میشه میاد و دست و صورت خونی ما و پاهای ما رو میبوسه و از ما معذرت خواهی میکنه من نمیتونم این تیکه آخر رو تحمل کنم بخاطر همین آرزوی شهادتش رو میکنم
روز چهلم برادرم ، برادر دومم و پسرم باهم در یک روز شهید شدن
که پسرم مفقودالثر بود و بعد 16سال جنازه شون برگشت
بعدهم پسر دیگرم شهید شدن
باز خوبه وقتی عمو حسن حالش بد میشه فامیل میان کمک میکنند ولی بابا ی منو که هم جانباز شیمیایی و هم اعصاب و روانه همیشه فامیل و آشنایان مسخره میکنند و میگن این طوریش نیست داره ادا در میاره...درد بابا یه طرف زخم و زبون بقیه یه طرف...
پدر جانباز اعصاب و روان من هم بارها به هنگام عصبانیت ما بچه ها ومادرم را کتک زده،وقتی حالش بد میشود زورش چند برابر میشود که 4یا5مرد هم نمیتوانند آرامش کنند!ما به کتکها عادت کرده ایم...
ولی گریه های پدر بعد ازاینکه حالش بهتر میشود ،آتش به جانمان میزند. ما هم به همراه پدر گریه میکنیم و او را که مدام این جملات را تکرار میکند"من بین شما اضافی هستم. الهی زودتر بمیرم تا از دست من راحت بشین.کاش به جای موج انفجار یه خمپاره بهم میخورد و الان مایه ی عذاب شما نبودم"را دلداری میدهیم.
همیشه به داشتن چنین پدری افتخار میکنم،ولی ای کاش مردم بیشتر با درد این جانبازها که توی خونه هستند نه بیمارستان،آشنا بشوند.
اجرتون با حضرت زهرا(س)
خیلی مدیون شماییم.
واقعا تو کشور عمو حسن های زیادی هستن که گمتامن و نمومه های کوچیکی از اون ها رو تو آسایشگاه های جانبازان میتونید ببنید!
خدا به خانواذه هاشون صبر بده
یاعلی
*سربازسید علی*
چرا که در مقابل صبر مادران و همسران جانبازان و شهدا تنها می توان سکوت کرد و سر تعظیم فرود آورد
خود من فرزند جانباز هستم با موضوعی مشابه عمو حسن این قصه ولی بعضی موقع ها یادم میره که بابام چه شیری بوده و الان توی تخته
واقعا که به قول عمو حسن اونا با خدا معامله کردند . . .
امام حسین بیشتر از اینکه تشنه اب بود تشنه انسان دیندار بود جانبازها هم بیشتر از اینکه تشنه توجه باشند تشنه دین و انسانهای دیندار هستند تو رو خدا یه کاری بکنید برای فرهنگ
همین ماه عسل داره فرهنگ لب خوانی خانوما رو میاره در تلویزیون حداقل اون شب به احترام این گل های بهشتی این تیترازتونو پخش نمیکردید.وقتی هم انتقاد میکنیم ازشون میگویند کانال رو عوض کنید و کانال دیگه تلویزیونو ببینید اولین برنامه ای هست که با زبون بی زبونی به مخاطباش رساند که انتقاد نکنید.برنامه خوبی بود اما حیف