وقتی طولانی‌ترین سجده شکرم را به جا آوردم/ نجات در شانه‌خاکی
روایت دانشجویی/ پرونده شانزدهم/ اردوی مشهد
نیمه‌های شب بود. شاهرود را رد کرده بودیم که ناگهان حس کردم اتوبوس خیلی به شانه نزدیک شد. مرز شانه را رد کرد و بعد، به تپه‌های نخاله کنار جاده هم خیلی نزدیک شد. بُراق نشستم! نفسم بند آمد!
ارسال نظرات
آخرین اخبار