گروه معارف «شبکه خبر دانشجو»، ناسپاسي و فراموش كردن اظهار قدرداني و تشكر براي بشر يك امر طبيعي است بنابراين اگر ما در انتظار آن باشيم، بي جهت خود را به طرف يك دنياي پر از غصه و رنج و امراض قلبي مختلفي هدايت كرده ايم.
هميشه طبيعت ناسپاس است و بطور يقين در تمام دوران حيات ما تغيير در آن پيدا نخواهد شد، پس چرا ما آن را نپذيريم؟ چرا مانند «م. اوريليوس» دانشمند ترين فرمانروايان روم، حقيقت بين نباشيم؟ او در دفتر خاطراتش نوشته است: «امروز با مردمي روبرو خواهم شد كه زياد حرف مي زنند و بسيار خود پسندند، خودخواه و ناسپاس هستند ولي من از اين موضوع ناراحت و متعجب نمي شوم زيرا نمي توانم دنيايي بدون اين قبيل كسان در نظر مجسم كنم».
اگر ما وقت خود را با غرغر و شكايت از حق ناشناسي مردم بگذرانيم تقصير از خود ما است كه از طبيعت بشر بي اطلاعيم. هرگز توقع تشكر و سپاسگزاري نداشته باشيد، اگر برحسب اتفاق از كسي حق شناسي ديديد آن يك خوشحالي غير مترقبه براي شما خواهد بود.
اخيراً صاحب يكي از مؤسسات ملي را در تگزاس ملاقات كردم او در آتش خشم و غضب مي سوخت. واقعه اي كه موجب اين خشم و غضب شده بود يازده ماه پيش اتفاق افتاده بود و او درباره غير از اين واقعه فكر نمي كرد، و آن جريان اين بود كه وي 11 ماه پيش ده هزار دلار به رسم عيدي در روز عيد به 34 كارمند خود بخشيده بود و آنها هيچ كدام از وي تشكر نكرده بودند، او سخت گله مند بود و مي گفت حيف يك شاهي از آن پول كه به اين مردان ناسپاس دادم. شصت سال از عمرش مي گذشت و طبق آمار شركت هاي بيمه حداكثر بيش از 15 سال ديگر زندگي نمي كرد ولي اين بقيه عمر را با تلخي و ناراحتي بر سر واقعه اي كه گذشته بود تباه مي ساخت.
البته او مي توانست به عوض غوطه خوردن در غم و اندوه از خود بپرسد كه چرا كارمندان از او تشكر نكرده اند؟ شايد مزد داده ولي زياد كار گرفته، شايد كارمندان آن وجه را اضافه كار سال خود دانسته اند نه هديه اي از طرف او و شايد اين اين قدر سخت گير و ايرادي است كه جرأت و يا رغبت نكرده اند از او تشكر كنند و شايد كارمندان او اشخاصي خودپسند و يا بي اطلاع از آداب و رسوم بوده اند. ممكن است علت هاي ديگري هم داشته باشد كه من نمي دانم ولي اين قدر مي دانم كه «س. جانسون» مي گويد: «حق شناسي ميوه تربيت و پرورش صحيح و عالي است كه آن را در ميان اشخاص تربيت نيافته پيدا نخواهيد كرد».
شخص مورد بحث چون به طبيعت بشر آشنا نبود بي جهت توقع سپاسگزاري داشت. «س.ل.و» از وكلاي معروف دادگستري آمريكا، 78 نفر محكوم به اعدام را نجات داد و احدي از او تشكر نكرد.
مسيح (ع) يك بعد از ظهر ده بيمار جذامي را شفا داد، فقط يكي از آنها سپاسگزاري كرد.
«آندره كارنگي» يك ميليون دلار از ثروتش را به بستگان خود بخشيد و دلش خواست كه 356 ميليون دلار ديگر را وقف امور خيريه كند، اما بستگانش پس از مرگ، او را لعن و نفرين مي كنند.
با اين حال پس چرا من و شما و آن شخص تگزاسي توقع داريم به خاطر كار كوچكي مردم تشكر كنند؟
زني را مي شناسم كه در «نيويورك» اقامت دارد و هميشه از تنهايي شكايت مي كند، هيچ كس از بستگانش نزد او نمي ماند. اگر به ملاقاتش برويد چندين ساعت از زحماتي كه در تربيت خواهر زاده هايش كشيده برايتان تعريف مي كند و شرح مي دهد كه به هنگام بيماري و براي اتمام تحصيلاتشان و مسكن و تهيه همسر براي آنها چه رنج ها كشيدم. اما آيا آنها به ديدن خاله مي آيند؟ خيلي كم، آن هم براي رفع تكليف! چرا؟ زيرا مي دانند كه بايد ساعت هاي متمادي در حضورش آرام و مؤدب نشسته، كنايات و سرزنش هاي او را گوش دهند و يك كلمه جواب نگويند و چون اين زن نتوانسته خواهر زاده هايش را با وعده و امثال آن به خانه بكشاند ناچار به اين وسيله يعني خودخوري، از ناسپاسي متشبث مي شود و در نتيجه به مرض قلبي دچار شده كه پزشكان از معالجه اش عاجز مي گردند. او در حقيقت خواهان توجه و علاقه است كه بستگان به او علاقه مند باشند و توجه داشته باشند و به غلط نام آن را ناسپاسي مي گذارد و هرگز به آن نخواهد رسيد، زيرا راه آن را گرم كرده است.
و يگانه راهي كه اين گونه افراد را به مقصود مي رساند اين است كه از مطالبه محبت خودداري كنند و عشق و علاقه خود را بي دريغ و بدون انتظار پاداش به ديگران عرضه بدارند. اين راهي است منطقي و سر راست که بدون دردسر ما را به خوشي هايي كه آرزويش را داريم مي رساند.
پدر و مادر من با اينكه خود فوق العاده فقير و بدهكار بودند ولي هر سال مبلغ معيني را به «دارالايتامي» كه ابداً نديده بودند ودر ناحيه «ايووا» بود مي فرستادند. من پس از آنكه از آنها جدا شدم اول مبلغي براي تهيه وسايل ايام عيد برايشان مي فرستادم و بعد معلوم شد كه آن را براي خريد ذغال و احتياجات خانواده فقيري مصرف كرده اند، آنها از اين كار لذب مي بردند و هرگز انتظار تشكر و سپاسي نداشتند، آنها در حقيقت مصداق اين گفته «ارسطو» بودند: «بشر ايده آل از نيكي كردن به ديگران لذت مي برد ولي از نيكي هايي كه ديگران در حق او مي كنند شرمنده مي شود، زيرا بذل نيكي نشان برتري و تفوق و دريافت آن علامت كوچكي و حقارت است».
و در آيين اسلام نيكي كردن و خدمت به مردم جزو دستوراتي است كه هر مسلماني به خاطر خداوند انجام مي دهد و خداوند به آن امر فرموده است. در قرآن مجيد مي خوانيم «ان الله يأمر بالعدل و الاحسان»: خداوند به عدل و نيكي فرمان مي دهد (نحل – 90) و هنگام انفاق از بهترين مواد اموال خويش انفاق مي كند چنانكه مي خوانيم: «لن تنالو البر حتي تنفقوا مما تحبون» (92 آل عمران)
و قرآن مجيد كساني را كه در داشتن نعمت ها ديگران را بر خود مقدم مي دارند و ايثار به نفس مي كنند ستوده است چنان كه مي خوانيم: «و يؤثرون علي انفسهم و لو كان بهم خصاصه»: (حشر – 9): ديگران را بر خود مقدم مي دارند گرچه خود در مشقت باشند و نيز براي هر عمل نيكي ده برابر ثواب و اجر قائل شده است: «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها» (انعام – 160) كسي كه كار نيك كند ده برابر ثواب دارد و اينها همه در صورتي است كه انتظار پاداش و تشكر نداشته باشند و سوره «انسان» در قرآن درباره مدح اهل بيت پيامبر (ص) به اين جهت نازل شده كه غذاي خود را به فقير و اسير و مسكين بخشيدند و انتظار پاداش و تشكري از آنها نداشتند «و يطعمون الطعام علي حبه مسكيناً و يتيماً و اسيراً انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكوراً» (الانسان – 8 – 9) غذاي خود را به عشق خدا به فقر و يتيم و اسير مي بخشند (و مي گويند) ما به شما تنها به خاطر خدا غذا مي دهيم و انتظار بها و سپاسگزاري و تشكري از شما نداريم.
هزاران سال است كه پدران و مادران ما از ناسپاسي و حق ناشناسي فرزندان خود رنج مي برند، حتي «شكسپير» در يكي از آثار خود مي نويسد: «از دندان افعي تيزتر داشتن يك فرزند ناسپاس است» در صورتي كه اين ما هستيم كه با عمل خود فرزندان خود را ناسپاس بار آورديم. بايد توجه داشته باشيم كه كودكان ما همان طوري خواهند شد كه ما تربيتشان كرده ايم. خالة من «ويولا الكساندر» از آن زنان بارزي است كه هرگز موجبي براي شكايت و ناسپاسي فرزندانش نيافته است.
زماني كه من كودك بودم خاله «ويولا» مادر شوهرش را به خانه خودشان آورد و همانطور كه از مادر خود نگهداري مي كرد به او نيز مي رسيد، اكنون مي توانم چشمانم را به هم گذارده و آن دو زن سالخورده را درنظر مجسم كنم كه در كنار بخاري اتاق خاله «ويولا» پهلوي هم نشسته اند، البته نگاهداري و مواظبت آنها براي خاله «ويولا» اسباب زحمت بود ولي هيچ كس نمي دانست از طرز رفتار و حالات او اين زحمت و ناراحتي را احساس كند. آن دو را به يك اندازه دوست مي داشت، نمي گذاشت لحظه اي به آنها بد بگذرد. گذشته از اين دو، شش كودك بزرگ و كوچك نيز داشت ولي اين فكر به خاطرش شايد خطور نكرد كه با نگاهداري از اين دو زن سالخورده درمنزلش كار فوق العاده بزرگ و قابل ستايشي انجام داده است بلكه آن را يك كار عادي و وظيفه براي خود مي دانست. اما خاله «ويولا» امروز چه مي كند؟ اكنون تقريباً بيست سال است كه او همسر خود را از دست داده است و صاحب پنج فرزند بالغ مي باشد كه هر يك زندگاني مستقلي دارند و همه آنها براي بردن او نزد خود سر و دست مي شكنند. بچه هايش او را مي پرستند و از ديدارش سير نمي شوند. اين ابراز علاقه از قدرداني و سپاسگزاري او از آنها ناشي نشده بلكه فقط از عشق و محبت سرچشمه گرفته است. اين بچه ها كه در ايام طفوليت در آغوش گرم و پرمحبت، پرورش يافته اند اگر امروز كه وضع برگشته و خودشان پدر شده اند جبران آن عشق و محبت را بكنند تعجبي ندارد.
پس بايد در نظر داشت براي اينكه كودكان، حق شناس بار آيند بايد خودمان حق شناس باشيم. بايد بدانيم كودكان و اطفال ما مواظب سخنان ما هستند، اگر دختر عمو تعدادي دستمال هاي دست باف خود براي ما عيدي آورده هرگز نبايد به كنايه بگوييم «ببين اينها را عيدي آورده، خودش آنها را بافته و يكشاهي هم خرج آنها نكرده است» اين گونه سخن گفتن شايد از نظر شما بي اهميت باشد اما كودكان به خاطر مي سپارند. پس به عوض اين ناسپاسي بهتر است بگوييم: «بچه جان ببين چقدر عمر دختر عمو براي تهيه آن مصرف شده؟ چه دختر مهرباني است، خوب است همين الساعخ نامة تشكري برايش بفرستيم». بدين طريق بچه ها عادت مي كنند بدون اينكه خودشان هم متوجه باشند اشخاص قدرشناسي و سپاسگزاري گردند.
براي جلوگيري از ناراحتي و نگراني از بابت حق نشناسي اين دستورات را به كار بريد:
الف – به عوض نگران شدن از ناسپاسي، انتظار ناسپاسي را داشته باشيم و به خاطر بياوريم كه از ده بيمار جذامي كه عيسي (ع) شفا بخشيد فقط يك دختر از او تشكر كرد، پس چرا شما قدرشناسي بيشتري توقع داريد؟
ب – به خاطر داشته باشيد كه يگانه راه به دست آوردن خوشي آن نيست كه متوقع باشيم، بلكه آن است كه نيكي و بخشش را فقط به خاطر خدا و لذتي كه دارد در حق ديگران انجام دهيم.
ج – به خاطر داشته باشيد كه قدرشناسي و سپاسگزاري از خصلت هايي است كه بايد پرورش داده شود، بنابراين اگر بخواهيم اطفالمان قدردان و حق شناس باشند بايد آنها را همين طور تربيت كنيم.
برگرفته شده از كتاب غلبه بر نااميدي ها و نگراني ها
/انتهاي پيام/