خاستگاه سينما فرهنگ و تمدن غرب است و اين واقعيت تلخ براي ما شرقيها همچنان به روشني و وضوح بازتاب دارد كه ما گروه مصرف كنندگان اين هنر هستيم و جز در موارد و فرازهاي اندكي، مرعوب سيطره بلامنازع اين هنر مدرن شده ايم.
گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»؛ 20 ارديبهشت سال 1309 مصادف است با روزي كه اولين مدرسه سينما در ايران گشايش يافت؛ اولین مدرسه سینمایی را در ایران اوانس اوگانیانس تاسیس کرد، وی یک مهاجر ارمنی روس بود که پس از اتمام تحصیلاتش در رشته سینما در هنرستان سینمایی مسکو به لحاظ مشکلات خانوادگی و مالی، بعد از متارکه با همسرش به همراه دختر نوجوانش در سال 1308 از طریق مشهد وارد تهران شد. اوگانیانس در اوایل مطلقاً قادر به مکالمه فارسی نبود و بعدها هم خیلی با اشکال و یا غالباً به زبان ترکی درس می داد و شاگردان کلاسهایش به سختی پیام و نظراتش را درک می کردند. اوانس فکر تاسیس مدرسه سینمائی و فیلمسازی در ایران را با یکی دیگر از مهاجران روسی به نام ساکوار لیدزه صاحب سینما مایاک در میان گذارد و با تشویق و یاریهای اولیه وی، کارش را آغاز کرد
تاسيس چنين مدرسه اي مي تواند دستاويز مناسبي باشد براي نگاه و تحليلي جامع به پديده تولد سينما در ايران و آنچه در متن و حواشي اين رخداد مهم صورت وقوع به خود گرفت.
تاسيس مدرسه سينما يادآور نفوذ مدرن ترين هنر به عنوان دستاورد تمدن غرب بود در ايران؛ واقعيت آن است كه چه بخواهيم و چه نخواهيم سينما در قرن حاضر آموزگار تفكر بشر است و جهان فكري و فرهنگي و عملي انسان امروز در سيطره سينما.
خاستگاه سينما فرهنگ و تمدن غرب است و اين واقعيت تلخ براي ما شرقي ها همچنان به روشني و وضوح بازتاب دارد كه ما گروه مصرف كنندگان اين هنر هستيم و جز در موارد و فرازهاي اندكي، مرعوب سيطره بلامنازع اين هنر مدرن شده ايم.
اما بايد ديد اگر خاستگاه سينما، غرب و فرهنگ آن است، موقعيت و فرهنگ مشرق زمين و بويژه كشور ما به عنوان مهد تمدن اسلامي و ايراني چه مواجهه اي با اين پديده نوظهور در طول سال هاي پيدايش و رخنه آن به فرهنگ و سرزمينمان داشته است.
اگر بپذيريم كه بخشي از اين تهاجم فرهنگي و سيطره فكري نتيجه ويژگي هاي فرهنگ و رسانه غربي است، قطعا بخشي از آن نيز معلول استعدادهاي فكري و فرهنگي ما به عنوان سرزمين هاي هدفگيري شده توسط سينماي غرب است كه در تقابل و مواجهه با سينما صرفا از خود نوعي مرعوبيت، وادادگي و تسليم نشان داده و هرگز حاضر نشده ايم در مقابل اين هجوم نابرابر و سيل آسا، رفتاري اصيل و خردمندانه از خود نشان دهيم.
تاريخ سينماي ايران در 100 سال گذشته گوياي اين حقيقت است كه ايجاد موج هاي بومي و ارزش گرايانه در بدنه سينماي ايران بيش و پيش از آن كه محصول يك مديريت فرهنگي و هنري باشد، بارقه هايي است كه از دغدغه هاي شخصي كارگردان هاي نامي اين سينما برخاسته و يا گاه پس از مدتي نورافشاني فرونشسته و فرونشانده شده و يا به صورتي نحيف و نيمه جان با فراز و فرودهايي ادامه پيدا كرده است.
اما حقيقت آن است كه در جغرافياي فكري و عملي تمدن ايراني و اسلامي ما هيچ گاه اين فرصت و همت فراهم نيامد تا با پديده اي مثل سينما مواجهه اي غني و بر پايه اصول و مباني قابل قبول چه در حوزه تئوريك و چه در حوزه تجربه و عمل صورت بپذيرد.
اين راه صد ساله هميشه مسيري سنگلاخ و پرفراز و نشيب بوده است كه هزينه هاي زيادي را بر هنرمندان و مردم ايران و البته سينماي ايران و بويژه سينماي ملي ايران تحميل كرده و به آن لطمات و آسيب هاي كاري وارد آورده است.
اما آنچه به مناسبت تاسيس اولين مدرسه سينما در اين نوشتار مدنظر است و مورد توجه و تذكر، اين است كه سينما اساسا با يك منش و فكر غير بومي و بر اساس همان نكته پيش گفته وارد شد و رشد و نمو يافت؛ يعني همان مرعوبيت كشنده و حقارت آميز در مقابل اين دستاورد مدرن غربي.
واكاوي تاريخ سينماي ايران و روندي كه ورود و قد كشيدن اين سينما آن هم به صورت سرطاني در طول سال هاي گذشته داشته است، ما را به اين نكته رهنمون مي سازد كه اين سينما چه در بعد شناخت و تعاريف چه از منظر تئوري و انديشه و چه در ساحت آموزش و تربيت نيروي انساني و چه در بخش تعاملات فكري با مباحث معرفتي ديني و ملي و البته چه در بخش مسائل فني و تكنيكي نيازمند بازنگري، تحقيق، تربيت و تصحيح و البته خانه تكاني است، به ويژه در حوزه مديريت و مديران هنري و فرهنگي./انتهاي پيام/