گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو -محمد ایرانی؛ «ستایش» خیلی ناز بود. دختر 6 ساله ی افغانی که چند روز پیش می خواست بستنی بخرد. دختر کوچولویی که احتمالا مسیر خانه تا بستنی فروشی را لِیلِی بازی کرده است. زیباست موهای مشکیاش؛ چه در دست باد رها باشند و چه دوگوشی بسته باشدشان. معلوم نیست بستنی اش را خورده بود یا نه. هیچکس نمی داند. دختر افغانی قشنگی که حالا هیچکدام از بستنیهای دنیا نمی توانند خوشحالش کنند. دیگر تسلیت گفتن فایده ندارد. پسر هفده ساله ای به این دختر معصوم افغانی... چقدر نوشتن این خبر سخت است و تلخ. بعد هم با چاقو این دخترک را... بعد هم او را در اسید... «ستایش» خیلی ناز بود.
از بی کفنی زنده هستیم
عکس های دختربچه افغانی خیلی زود در شبکه های اجتماعی پخش شد. دختری دوستداشتنی که هنوز به سن مدرسه رفتن هم نرسیده بود. پدرش یکی از مهاجرانی است که به خاطر ناامنی افغانستان به ایران گریخت. مهاجرتی که بدون انتخاب صورت گرفت. افغانیها فرار کردند به سمت ایران که طالبان آنها را تکه تکه نکند. از جنگ های مدام خسته شده بودند. مردم هرات که با قرارداد پاریس در دوره ی قاجار از ایران جدا شدند، به برادرهایشان پناه آوردند. از شر ناامنی و ترس. این مردم باور داشتند که هیچ آغوشی بهتر از آغوش برادر نیست. برادری که همزبان، همکیش و همفرهنگ هست و هموطن و همکاشانه بوده تا همین 160 سال قبل. افغانها مردم ایران را دوست خود می دانستند و می دانند. کشور ایران هم پذیرای این مردم شد. پاکستان هم بخش دیگری از مردم افغان را زیر پرچم خود آورد. وقتی از جوان افغانی پرسیدم که اوضاع بر وفق مراد هست، تلخندی زد و گفت: از بی کفنی زَندَه هستیم.
مردم افغانستان برای زندگی بهتر و آرام تر به ایران قدم گذاشتند. مردمی که دنبال سایه ی آسایش می گشتند. در شهرهای ایران تقسیم شدند. کار نبود. کفاشی کردند. کارگر شدند. شغل فراشی را به عهده گرفتند. مردمی سر به زیر و با حیا که خیلی از حرف های میزبان را پذیرفتند و وقتی مثل عبدالسلام در فیلم «چندمتر مکعب عشق» بهشان توهین می شود، خیلی وقت ها سرشان را پایین می اندازند اما گاهی هم می گویند «ما در افغانستان برای خودمان کسی هستیم». صابر عاشق دختر افغانی می شود. عشقی که انگار علاقه ی مردم ایران است به دختر افغان. گاهی فراموش می کنیم برای افغانی ها نگران شویم. انگار هرکس نزدیک تر باشد، زودتر فراموش می شود. این مردم به کشور ایران قدم گذاشتند اما بعضی از ما شروع کردیم به توهین؛ بعضی از ما آریاییها! فکر کردیم به اینکه ما از این ها برتریم، بهتریم، خانه هایمان آبادتر و قشنگ تر و چشم هایمان مثلا درشت تر است. چشم درشت وقتی به کار می آید که آوارگی و فقر دیگری را ببیند و دستش را بگیرد. ما هیچوقت ندیدیم نام هواپیمایی ملی آنها «آریانا»ست. یادمان رفت آنها هم ایرانی هستند. نوروز را جشن می گیرند و «در آستانه عید» را با زبانی شیرینتر«آمدآمد عید» می گویند.
آیا هنوز زمان پذیرش افغانیها نرسیده؟
راجرز نظریه پرداز علم ارتباطات و جامعه شناس شهیر در تئوری مشهور «اشاعه نوآوری» خود به بررسی مواجههی گروه های مختلف مردم با یک پدیده می پردازد. «نوآوران» همان پنج درصد اولیه ای هستند که اولین گام ها را در تفکری جدید برمیدارند. افراد جسور و خطر پذیری که بیش از بقیه علاقهمند به آزمایش اندیشههای جدید هستند. اولین تغییرات را ایجاد می کنند و معمولا آنها را با «پیشروی» می شناسیم. بعد از این گروه، نوبت به اقتباس گران اولیه می رسد که سریع وآگاهانه سازگار میشوند. افراد محلی قابل احترام که در نظام اجتماعی بیشترین تعداد رهبران اجتماعی را شکل میدهند و حدود 10 درصد از هر جامعه ای هستند. بعد از ان هم اکثریت اولیه و اکثریت متأخر به جمع این دو گروه می پیوندند. آخرین گروه، عقب ماندگان هستند که دیرتر از همه، اندیشه نو را می پذیرند یا خود را با شرایط جدید وفق می دهند. بعضی از این افراد، هیچوقت به جمع صاحبان تفکرات نو نمی پیوندند و آنها را رد می کنند.
وضعیت ایران بعد از مهاجرت افغان ها تغییر کرد. بعضی ها خیلی زود خود را با این پدیده وفق دادند و از آن استفاده کردند اما گروهی انگار اصرار دارند که هیچوقت این تغییر را قبول نکنند. هنوز هم به افغانی ها فحش می دهند و آنها را منکوب می کنند. افغانی هایی را که «از بدحادثه اینجا به پناه آمده اند» از خود می رانند. برخی از ما نگذاشتیم این مردم خیلی جاها رشد کنند. اجازه ندادیم همکلاسی بچه هایمان شوند. خودمان را از آنها برتر دانستیم. هرجا اتفاقی افتاد، اگر یکطرفش افغانی بود، تیترهای روزنامه هایمان را درشت زدیم یک افغانی فلان کار را کرد و بهمان حرکت زشت را انجام داد. انگار فقط در میان افغانی ها خلافکار هست. این همه کارگر کوشای افغانی را ندیدیم که با مزد کمتر و بدون بیمه و امکانات، کار می کنند و در عوض زوم کردیم روی گرفتارهایشان که به خاطر فقر و نداری، گاه دست به کار غلطی می زدند. انگار بعضی ها اصرار دارند بهروز نشوند و بر افکار قبلی خود اصرار کنند.
وقتی یک ایرانی یا مسلمان را در کشورهای غربی مورد شماتت قرار می دهند، به درستی ناراحت می شویم که چرا گناه یک فرد را به دوش یک ملت و امت می گذارید؟ اما در مواجهه با افغان ها که چه از نظر دینی و چه نژاد آریایی، برادران ایرانیان محسوب می شوند، خشنترین برخورد را می کنیم. یک فرد با هر نژاد و قومیتی در صورت اقدام مجرمانه، باید محاکمه شود اما اینکه ملیت یک مجرم را قبل از جرم او بیاوریم یعنی می خواهیم یک ملت را بکوبیم. حالا خبر قتل دختربچه ی افغانی به دست یک نوجوان ایرانی منتشر شده است. چرا هیچکس تیتر نمی زند: یک ایرانی دختربچه افغانی را کشت؟!
وقتی قلب رهبر انقلاب برای افغانستان میسوزد
افغانستان کشور زیبایی است. اگر طالبان در آن نبود. اگر شوروی به آنجا لشکر نمی کشید «آن قدرت اهریمنی مارکسیستی، با آن همه نیرو و با اهداف بلندمدت»؛ اگر آمریکاییها دست به قتل عام نمی زدند و مثلا «کاروان مردم را که برای عروسی میرفتند، زدند و کشتند، بعد گفتند اشتباه شده؛ لازم هم ندانستند عذرخواهی کنند!»، اگر انگلیس در آن کشور اردو نمی زد و هزاران اگر دیگر شاید امروز برای تفریح و تعطیلات عید به افغانستان می رفتیم.
از بد روزگار، افغانستان با وجود طبیعت بکر و دست نخورده و رویایی اش و مردم باصفا و خون گرم و مهمان نوازش نمی تواند دیگران را به کشورش دعوت کند. «مردم افغانستان چه گناهی کردهاند؟» امنیت را از افغانستان گرفتند و مردمش را آواره کردند. حالا برخورد با مهاجرانی که از سر ترس به ما پناه آوردند باید چطور باشد؟ وقتی رهبر انقلاب می فرماید « پیوندهای قلبی و عاطفی من با افغانستان و با برادران افغانی، خیلی زیاد است. از قدیم که در مشهد بودم، این ارتباطات را با برادران داشتم.» در کجای تاریخ ایران، ملتی را که از سر ستمدیدگی به ما پناه آورده است، از خود رانده ایم یا او را به تمسخر گرفتیم؟ « من هر وقت به یاد مسألهی افغانستان میافتادم، دلم بر مظلومیت مردم افغانستان میسوخت و میگفتم، اینها چه راهی برای پیروزی دارند؟ چون همهی راهها به حسب ظاهر بسته بود و هرچه نگاه میکردیم، بنبست بود.» تحقیر و توهین کجای مرام مسلمانی است؟ آن هم دربرابر ملت افغانستان که «حق زیادی در اشاعهی فرهنگ اسلامی دارد.» این همه فاصله و جدایی بین ملت ایران و ملت افغانستان از کجا شکل گرفت؟ «من همیشه هر وقت به یاد افغانستان میافتادم، قلبم برای این ملت واقعاً میسوخت و میگفتم: پروردگارا! به این مردم که اینطور مبارزه میکنند، ترحمی بکن.»
یگانگی ایرانیها و افغانیها
رابطه ایران و افغانستان با یک رویداد تلخ تحت تاثیر قرار نمی گیرد. آنقدر دلیل برای دوستی بین این دو ملت هست که هیچ اتفاقی نمی تواند این رشته ی محکم را بگسلد. مردمانی که رشته های پیوندشان با ما هر روز محکم تر از قبل می شود و حتی در سوریه پا به پای سوری ها و ایرانی ها شهید می دهند برای دفاع از حرم حضرت زینب (س). مردمی ایرانیالاصل و شبیه به خودمان که این روزها اشکها و جشنهایمان را نمی توان از هم جدا کرد.
با همهی اینها، هیچ تسلیتی نمی تواند غم از دست دادن دختربچه افغانی را جبران کند. اما شاید تقدیم دسته گلی به مادر ستایش کوچولو، کمی، فقط کمی از غم این محنت را بکاهد. حالا به جای تجمع جلوی سفارت فرانسه و روشن کردن شمع، باید جلوی سفارت افغانستان جمع شویم. خون فرانسوی ها که رنگین تر از خون افغانی ها نیست. من عکس ستایش را دیدم. از دخترهای اروپایی خیلی قشنگ تر است. مثل یک فرشته. یک دخترکوچولوی معصوم که باید برایش شمع روشن کنیم. به پدرش تسلیت بگوییم. دختری که در همین خاک به دنیا آمده است. ستایش با آن موهای زیبایش هیچ گناهی نکرده بود. اصلا شاید نمی دانست افغانستان کجای نقشه جهان است. او همین «شبکه ی پویا»ی خودمان را نگاه می کرد، «عمو پورنگ» می دید، «خاله سارا» تماشا می کرد، شبها با «خندوانه» میخندید، از خیابان امام خمینی (ره) می گذشت، آدرس خانهاش در خیابان شهید بهشتی است، اهل همین جاست. می خواست بزرگ شود. شاید دکتر می شد. شاید فرد موفقی می شد. اصلا همهی اینها به کنار، می خواست بستنی بخرد. کاش کسی از آن پسر 17 ساله بپرسد که ستایش بستنی اش را خورده بود؟
شرمنده ام
شیطان دشمن انسان است و همیشه دشمن انسان است اگه به وسوسه هایش گوش بدیم هابیل را خواهیم کشت!!!
برای نمونه حادثه باغ خمینی شهر اصفهان که تا 6ماه هر چه خواستند گفتند، بدون توجه به اینکه چند نفر احمق نادان این کار را انجام دادند، بدنامی آن را برای مردمی گذاشتند که در دوران دفاع مقدس بیش از 2300شهید تقدیم اسلام نموده اند...
دوم اينكه آن شيطان صفت 17 ساله، انسان و ايراني نبوده بلكه خوكي از جنس شيطان كه باعث چنين جنايت هولناكي گرديده است. براي عبرت ديگران طبق موازين قانون و شرع بايستي به اشد مجازات رسيده شود تا خداي نكرده شاهد جناياتي مشابه نباشيم.
سوم مي بايست گوشزد كرد عقيده و انسانيت مرز ، زبان ، رنگ و نژاد نمي شناسد و با تمام وجود آن را باور داشته و عملاً به اثبات برسانيم نه به حرف، بلكه با تصويب قوانيني كه بشود آن عزيزان از نعمت هاي خدايي برخوردار گردند.
قتل و اسید پاشی و به چی می خوای ربط بدی؟
ما با افغانی ها خوب بودیم؟ خب از این به بعد بهتر باشیم
دینمون یکی آیینمون یکی تاریخمون یکی حتی زبانمون یکی. بعضی ها نمیدونم چرا نسبت به افغانستان کینه دارند.
اونوقت فرانسوی ها که بعد از حملات تروریستی بر ضد اسلام تظاهرات کردن. به ما هم اندازه پهن ارزش قائل نیستند. نه فرهنگمون نه دینمون نه زبونمون باهاشون یکی نیست اونوقت عاشق اوناییم.
خدایا عقل برسون. امت اسلامی رو هدایت کن.
ستایش جان :( از طرف اون پسر بی پدر ازت معذرت میخوام. هم اینور هم اونور فرشته ای.
انا لله و انا الیه راجعون
ما و تاجیک ها و مردم افغانستان به خصوص هراتی ها از یک فرهنگیم
ضمن تسلیت به این خانواده ی عزیز، امیدوارم دیگر این چنین افاقی رخ ندهد و من به عنوان یک ایرانی از مامی مردم افغانستان بابت این عمل زشت عذرخواهی میکنم.
انشالله که خیلی از ما ایرانی ها از نزادپرستی دست برداریم و دیگر مردمان دنیا رو به عنوان یک انسان و سوای دین و نژادش احرام کنیم.
شادی روح این خانم کوچولو صلواتی عنایت کنید
پست