شعارهایشان گاهی تند میشد،مقامات دولتی را مستقیما هدف میگرفتند. گاهی هم بلند و یک صدا، خاصه روبروی غرفه رسانههای دولتی، داد میزدند که «دولت اعتدالی، جیبها رو کرده خالی».
گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو- محمد توانگر؛ چپ و راست، تصاویرش را زدهاند به دیوار؛ و هر جا به بهانهای. یک خبرگزاری دولتی گالری عکس رئیسش را به بهانه نمایشگاه عکس انتخابات ریاست جمهوری زده به دیوار غرفهاش، یکی دیگر به بهانه نظرسنجی از مردم دارد برای آقای رئیس جمهور تبلیغ میکند، یکی دیگر هم تصویر روحانی را به عنوان بخشی از دکور استفاده کرده. رسانههای دولتی، نمایشگاه مطبوعات را شبیه نمایشگاه پرتره حسن روحانی کردهاند. با انبوه تبلیغات و آگهیها.
شما جناحی هستید!
ایستاده بود روبروی غرفه ما و ادعا میکرد شما جناحی عمل میکنید. صدایش را بالا برده بود و جماعتی دورش جمع شده بودند. میگفت: شما به مقامات دولتی توهین میکنید. جوابش را دادیم و از انبوه شکایتهای مستقیم دولتیها و تیرئه شدن خبرگزاری در بسیاری از این پروندهها گفتیم. جلوی غرفه شلوغ شده بود. از حراست نمایشگاه آمده بودند و میگفتند جمعش کنید. یک نفر پرسید چرا کاریکاتورهایتان فقط مربوط به شخصیتهای یک جناح سیاسی خاص است؟ همان جا فیالمجلس «دکترسلام» را گوگل کردم و کاریکاتورهای احمدینژاد و بقایی و... را هم نشانش دادیم.
صفربارمصرفها!
«اینا رو کی میخونه آخه؟» این اولین سوالی است که با دیدن غرفه بسیاری از نشریات حاضر در نمایشگاه به ذهن میرسد. نشریاتی که حتی در سطح محلی هم مخاطبی ندارند، اینجا غرفههای پر زرق و برقی دارند و البته جز یک نفر که نشسته و دارد با گوشی اش بازی میکند، محتوای دیگری ندارند. فضای رسانهای کشور، درست مثل فضای نشر، پر شده از محصولاتی یک، یا بعضاً صفر بار مصرف که احتمالا جز پر کردن بیلانها و گرفتن ردیف بودجه، آورده دیگری برای صاحبان شان ندارند. نشریاتی که نمایشگاه مطبوعات هم برایشان جدی نیست و حضورشان، فرقی با نبودشان ندارد.
دولتیها و مجلسیها
نمایشگاه مطبوعات را معمولا به مهمانان دولتی اش میشناسند. آنها، برای یک هفته هم که شده، به جای اینکه گوشهای بنشینند تا خبرنگاران به سراغ شان بیایند، مهمان خبرنگاران میشوند. برای اکثر رسانهها هم حضور فلان مقام بلندپایه در غرفه و گرفتن چند عکس یادگاری و جواب دادن به چند سوال کافی است و گزارش عملکردشان را پر میکند. تبعیض اما، اینجا هم دست از سر رسانهها بر نمیدارد. بسیاری از مقامات دولتی ترجیح میدهند جز غرفه همان رسانههای منقوش به عکس آقای روحانی، به جای دیگری سر نزنند. وضع مجلسیها اما بهتر است. از هر جریانی که باشند، تقریبا هیچ دعوتی را رد نمیکنند و به همه غرفهها سر میزنند.
در جستجوی ارباب وعدهها
روحانی: «من ... را ریشهکن میکنم.» این جمله را کنار چهار گزینه نوشته بودیم روی تخته و گذاشته بودیم جلوی مردم. ۱ - اعتماد مردم ۲ - فقز مطلق ۳ - اشتغال ۴ - مشکلات. از مردم میپرسیدیم روحانی کدام را گفته؟ و کدام را عملی کرده؟ پیر و جوان نداشت، خیلیها میگفتند گزینه ۲ را وعده داده و گزینه ۱ و ۳ را محقق کرده. میگفتند بعد روحانی سخت میتوانند به سیاستمدارها اعتماد کنند. این نمایشگاه، خوب یا بد، نشانمان داد حال گروههایی از مردم، خوب نیست. دردهای اقتصادی شان دوا نشده و وعدههای ارباب وعدهها، هنوز تا تحقق فاصله زیادی دارند.
حقشان را میخواهند
«مالباخته ها». نمایشگاه مطبوعات امسال را شاید بشود با همین یک کلمه توصیف کرد. صف مردان و زنان جاافتاده و تکیده، تقریبا هرروز در نمایشگاه شکل میگرفت. آنها آمده بودند تا در بزرگترین اجتماع رسانههای کشور، صدایشان را به گوش مردم و مسئولین برسانند. صدایی که کمتر رسانهای در این مدت، حاضر شده آن را منعکس کند.
پیرزنی با خشم فریاد میزد: «کجا بودید اون وقتی که مردای ما میرفتند و شهید میشدند؟» خانم دیگری، همین طور که داشت روسری اش را جلو میداد، میگفت: «این مردم خسارتهای زیادی دادند. چند نفرشون سکته کردند و فوت شدند.» مالباخته ها، هرروز این سر تا آن سر نمایشگاه را طی میکردند و شعار میدادند و حق شان را میخواستند. در پیشانیِ جمعیت شان هم، تصویر رهبر انقلاب را بدست گرفته بودند که کسی نتواند آنها را با توطئه گران و دشمنان انقلاب یکی کند. حرف شان فقط یک جمله است: حق مان را میخواهیم!
مختصرِ ماجرا این است: موسسهای مالی، وعده سود بالا میدهد، مردم هم وقتی از قانونی بودن این موسسه مطمئن میشوند، دارایی شان را یک کاسه میکنند و میسپارند به اینها، تا از ثمره سودی که میگیرند، بچه هایشان را بفرستند خانه بخت و دوران بازنشستگی آرامی داشته باشند. چه میدانستند این آخر عمری باید بیفتند دنبال فلان مقام مسئول و فلان رئیس بانک که همان اصل پول را پس بگیرند؟
شعارهایشان گاهی تند میشد، تندتر از هر شعاری که شنیده بودیم. مقامات دولتی را مستقیما هدف میگرفتند. گاهی هم بلند و یک صدا، خاصه روبروی غرفه رسانههای دولتی، داد میزدند که «دولت اعتدالی، جیبها رو کرده خالی». سیف، در نوک پیکان انتقادهایشان بود. یک روز وقتی به غرفه ما رسیدند و کاریکاتور سیف را دیدند، به دقیقه نکشیده بلندش کردند و بردند در پیشانی جمعیت. حالا میتوانستند مقصر اصلی بدبختی امروز شان را سر دست بگیرند و هرچه فریاد دارند بر سرش بکشند.
«دکتر سلام تشکر/ تشکر» شعاری بود که زیاد از آنها میشنیدیم. تقریبا تنها رسانهای بودیم که تریبون داده بودیم تا حرف شان را بزنند. مالباختگان پدیده، حسابی از اینکه اجازه داده بودیم صدایشان شنیده شود خوشحال و متشکر بودند. با خودم فکر میکنم، اگر رسانه نخواهد صدای این ها، این پیرمردها و پیرزنهای مالباخته نباشد، چه کاری قرار است بکند؟ اگر این معترضها نتوانند اینجا و در میان رسانهها حرف شان را بزنند، کجا باید حرف بزنند؟ اگر ما تریبون شان ندهیم و پس فردا دروغنیوز و صدای استکبار بشود تریبون این مردم جنگدیده و انقلابکرده، خوب است؟ آن وقت خیالمان راحت میشود؟... وسط این فکرها هستم که میگویند طبق مصوبه فلان نهاد مزبور....
رسانه اگر واقعیت نما باشد باید صدای مردم را انعکاس دهد نه صدای ...
اگر هم واقعیت نما نباشد پس رسانه نیست، تبلیغات چی است.