گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، جمله معروف امام خمینی (ره) که فرمودند: «بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود» بارها تکرار شده است و بارها آن را شنیدهایم اما به راستی چه بر شهید بهشتی گذشته بود که امام (ره) با این تعابیر از ایشان یاد کردند؟
از آقای بهشتی اینها میخواستند یک موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند
امام خمینی (ره) پس از شهادت شهید بهشتی در سخنانی به مظلومیت آن شهید بزرگوار اشاره کرده و فرمودند: «... ایشان را من بیست سال بیشتر میشناختم، مراتب فضل ایشان و مراتب تعهد ایشان بر من معلوم بود و آنچه که من راجع به ایشان متاثر هستم، شهادت ایشان در مقابل او ناچیز است، مظلومیت ایشان در این کشور بود. مخالفین انقلاب، افرادی که بیشتر متعهدند، موثرتر در انقلابند، آنها را بیشتر مورد هدف قرار دادهاند. ایشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگی بود. تهمتها، تهمتهای ناگوار به ایشان میزدند.
از آقای بهشتی اینها میخواستند یک موجود ستمکار دیکتاتور معرفی کنند، در صورتی که من بیش از بیست سال ایشان را میشناختم و برخلاف آنچه این بیانصافها در سرتاسر کشور تبلیغ کردند و مرگ بر بهشتی گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، متدین، علاقهمند به ملت، علاقهمند به اسلام و به دردبخور برای جامعه خودمان میدانستم ...».
زمانی که لعن و نفرین مردم علیه انقلابیون عادی بود
یکی از مسایل اصلی که پس از پیروزی انقلاب و استقرار نظام جمهوری اسلامی تا سال 60 در کشور مطرح بود بحث تقابل انقلابیون حقیقی و مبارز با آنهاییست که نه تنها در راه استقرار جمهوری اسلامی هیچ مبارزهای نکرده بودند، بلکه با رویکرد ملیگرایانه و لیبرالیستی خود، درصدد بودند تا مسیر انقلاب را منحرف سازند. انقلابیون حقیقی که طیف نیروهای حزب جمهوری اسلامی را شامل میشد، به رهبری آیتالله بهشتی در یکسوی مسائل انقلاب قرار داشته و طیف نیروهای ملیگرا و لیبرال به رهبری آشکار بنیصدر و البته رهبری پنهان بازرگان، در سوی دیگر این مسائل قرار داشتند.
یکی از ویژگیهای این دوره، وجود جو کاملاً ساختگی و سنگین علیه انقلابیون حقیقیست که از سوی طیف بنیصدر ایجاد شده بود که تا پیش از آن سابقه نداشت. مسلماً با توجه به تضادهای موجود بین این دو طیف (تضادهایی که بنابر قول آیتالله مهدوی کنی وزیر کشور وقت، از اختلاف سلیقه گذشته و به تضاد در مبانی اعتقادی کشیده شده بود) و قرار داشتن قدرت و امکانات فراوان در دست طیف بنیصدر (به علت قرارداشتن در رأس قوهی مجریه و داشتن اختیار فرماندهی کل قوا) با بالا گرفتن اختلافات از یک سو و حل نشدن این اختلافات از سوی دیگر، بدیهی مینمود که ملیگرایان و لیبرالمسلکان شروع به تخریب طرف مقابل کنند.
متأسفانه طیف بنیصدر آنچنان در تخریب نیروهای حقیقی انقلاب موفق عمل کرده بودند که ذهنیت عموم مردم نسبت به روحانیت مبارز و در رأس آنها آیتالله بهشتی کاملاً شکل گرفته و مغرضانه بود. وجود و سنگینی این جو غبارآلود به نحوی بود که شنیدن لعن و نفرین مردم علیه انقلابیون حقیقی و شخص آیتالله بهشتی (به عنوان کسی که مانع فعالیتهای رئیسجمهور محبوب، بنیصدر است) کاملاً عادی مینمود و مدافعین این بزرگواران، در اقلیت به سر میبردند.
سیاست صبر
در تاریخ انقلاب اسلامی و خاطرات بزرگان آن فراوان نقل شده که با وجود سیل سهمگین تهمتها و دشنامها که نیروهای وفادار به امام خمینی (ره) را نشانه رفته بود، از سوی ایشان هیچ نوع بداخلاقی علیه طیف بنیصدر ثبت نشده است. بارها به آیتالله بهشتی توصیه شد که لااقل به امام گلایه کنید، اما ایشان از این کار هم خودداری نموده و در شرایطی که همه کارهای انقلاب روی دوش ایشان و یاران واقعیشان افتاده بود و از سوی دیگر، همه دشنامها و لعن و نفرینها، نثار ایشان میشد، «صبر» تنها «سیاستی» بود که ایشان اتخاذ کردند. (1)
واکنش شهید بهشتی به این شایعه که همسر او آلمانی است
اوایل دهه شصت که غائله منافقین و بنیصدر به اوج رسیده و فضای کشور را کاملا مسموم ساخته بود، هر روز بر ضد روحانیت اصیل و انقلابی شایعاتی ساخته، پرداخته و پخش میشد. چون در راس روحانیت متعهد و انقلابی شهید مظلوم آیتالله بهشتی قرار داشت، بنابراین نوک پیکان این شایعات در مرحله نخست علیه او نشانه میرفت. گاهی مینوشتند: بهشتی فئودالزاده و سرمایهدار است و گاه میگفتند: او در شمال تهران منزلی دارد که فاصله درب ورودی آن با ساختمان به بیست دقیقه پیادهروی نیاز دارد. در کنار اینها به اصطلاح استدلالهایی نیز ارائه میشد تا هیچ شک و شبههای برای خوانندگان و شنوندگان باقی نماند و حتی مذهبیها و انقلابیها نیز باورشان بیاید. یادم هست بسیاری از متدینین این حرفها را تکرار میکردند و از بهشتی مظلوم اعلان انزجار مینمودند.
یک روز شایع کردند همسر بهشتی، آلمانی است و فارسی بلد نیست صحبت بکند و بچههایش نیز همین طور! این شایعه در جبههها میان رزمندگان هم کارساز شده بود و حتی فرماندهان جبههها را نسبت به وی بدبین ساخته بود. در این میان مظلوم بهشتی چه میتوانست بکند؟ او طی سفری به جبههها مجبور شد همسرش را نیز با خود به اهواز بیاورد تا او در میان رزمندگان سخنرانی کند وآنها از نزدیک مشاهده نمایند که همسر بهشتی آلمانی نیست و فارسی هم خوب بلد است. همسرش چند جلسه در «زینبیه اهواز» برای خانمها و بسیجیها صحبت کرد، ولی تاثیر چندانی نداشت، چرا که آن دو هنوز به تهران نرسیده بودند که شایعه دیگری بر شایعات قبلی افزوده شد و گفتند: این خانم همسر بهشتی نبود و فرد دیگری آوردند به جای او صحبت کرد!
وقتی شهید بهشتی متهم به قتل آیتالله طالقانی شد
شهید بهشتی به هر شهر و دیاری میرفت و در هر جلسهای برای سخنرانی حاضر میشد مردم متدین و ناآگاه را بر ضد او تحریک میکردند. آنها میآمدند مجلس را به هم میزدند و مانع از سخنان او میشدند. تاسفبار این که تعداد زیادی از روحانیون سادهاندیش، بازی این شیطنتها را خورده و به جمع مخالفان بهشتی پیوسته بودند و در برخی مراحل جلوتر از منافقین و بنی صدریها به طبل تهمت، افترا و شایعه میکوبیدند.
وقتی مرحوم آیتالله طالقانی به رحمت خدا رفت، شایع کردند بهشتی او را مسموم ساخت، میگفتند: چون او در سر هوای ریاست و ادعای رهبری بعد از امام را دارد بنابراین، وجود طالقانی مانع بزرگی برای این کار بود! در تشییع جنازه مرحوم طالقانی، انبوه مردم در تهران یک صدا شعار میدادند: «بهشتی، بهشتی، طالقانی را تو کشتی» و مردم شهرها و استانهای دیگر نیز از تهرانیها تبعیت کردند. هیچ کس نمیتوانست حریف این فضای آلوده باشد. متدینین و انقلابیون آگاه به مسائل فقط خون دل میخوردند. در این میان تنها چیزی که فضا را ناگهان دگرگون ساخت، خون بهشتی مظلوم بود که در هفتم تیر 1360 در دفتر مرکزی حزب جمهوری بر زمین ریخته شد. (2)
حق نداریم به رییس جمهور تعرض کنیم
بنیصدر از سفر داخلیاش یکراست آمد جلسه. خندید و گفت «همه شعار میدادند بهشتی، بهشتی، طالقانی رو تو کشتی» بهشتی چیزی نگفت، نه توی جلسه، نه بعدش. میگفت: «حق نداریم به رییسجمهور تعرض کنیم» (3).
علت هجمههایی که به شهید بهشتی میشد از زبان خود ایشان
علی اکبر پرورش که سالها با شهید بهشتی آشنایی داشته مطلبی از ایشان نقل کرده و میگوید:«یک بار آقای بهشتی میگفت: بیشتر این فحشهایی که به من داده میشود به خاطر حمایت من از امام است» و بعد به جریان کربلا اشاره کرد که در روز عاشورا دو نفر از اصحاب وفادار امام حسین (ع) جلوی ایشان ایستادند تا تیرهای دشمن به آن حضرت که در حال نماز بود اصابت نکند و تیرها به بدن آنها بخورد. ایشان میگفت: من وظیفه خودم میدانم جلوی ایشان بایستم تا هر چه تیر هست به سوی من بیاید تا مبادا یکی از آنها به امام اصابت کند». (4)
چرا بروم خاطر مردم را از رادیو و تلویزیون تلخ کنم؟
آقای بهشتی از قبل از انقلاب دنبالهروی امام بود. همه هم این را خوب میدانستند و او را خوب میشناختند. چهره شاخصی بود. پنهان نبود که بعد پیدا شود، ولی وقتی سیل تهمتهای ناروا بر سرش ریخت، خیلیها باورشان شد. هر وقت هم میگفتم: «آقا! بروید در رادیو و تلویزیون، جواب تهمتها را بدهید»، میگفت: «چرا بروم خاطر مردم را از رادیو و تلویزیون تلخ کنم؟ چه بگویم؟ من درد دلم را با خدا میکنم. خدا خودش همه کارها را درست میکند». بعد از شهادت او، دوست و دشمن گریه کردند. خیلیها آمدند و از من خواستند اگر او را در خواب دیدم، حلالیت بطلبم. من که او را میشناسم، میدانم همه را بخشیده است. (5)
شماتت به دلیل فراگیری زبان خارجی
حجهالاسلام غلامحسین محسنی اژهای، دادستان کل کشور: قبل از انقلاب زمانی که شهید بهشتی با دورنگری شروع کرد بعضی از دروسی که تا آن موقع در حوزه علمیه نبودند را تدریس و ترویج کند، همان موقع مورد شماتت قرار گرفت؛ زمانی که ماموریت پیدا کرد به آلمان برود و سنگر اسلام را در آن بلاد که بر اسلام تازیانه میزند نگاه دارد و اسلام را ترویج کند، از همان موقع اعزام به دلیل فراگرفتن چند زبان خارجی شماتت شد.
شهید بهشتی زمانی که احساس کرد باید در مراکز علمی حضوری فعال پیدا کرد و چهرههای انقلابی را در وزارت آموزش و پرورش نفوذ داده و در سیستم حوزهها انقلاب بوجود آورد در قم مدرسهای تدارک دید که در آن جوانان با استعداد را با مقتضیات زمان آشنا و از جوانان پراستعداد جذب نیرو کند که شماتت شد.
یکی از خصوصیات شهید بهشتی سعهصدر وی بود. برخی به جلسات درس ایشان کنایه و طعنه و زخمزبان میزدند؛ در دعوتهایی که داشت برخی بیمحلی میکردند و نمیآمدند؛ در استمدادی که میطلبید با او همکاری نمیکردند اما وی با اتکا به خدا و با سعه صدر و ژرفنگری همه اینها را تحمل کرد. یکی از یادگارهای سعهصدر شهید بهشتی در ماجرای مناظره با گروههای مارکسیست و التقاطی بود که طی آن بهشتی با متانت و تسلط به برخوردهای بعضا نامنتاسب مناظرهکنندگان با متانت جواب میداد.
زمانی که بنیصدر جرات نمیکرد کنایه بزند
مظلومیت بهشتی تنها این نبود که نیروهای انقلاب تا مدتی قبل از شهادت به او ناسزا میگفتند. هیچکدام از این ناسزاها، زخمزبانها و به قول خودشان افشاگریها در بهشتی واهمهای ایجاد نکرد چرا که وی هدف و راه را شناخته بود و با قدمهای استوار به دنبال امام زمان و ولی فقیه خودش بود.
یکی از مقامات قضایی تعریف میکرد که در شورای انقلاب روزهایی که شهید بهشتی نبود عزا میگرفتند که بنیصدر میآید و شروع میکند به طعنه زدن و مسخره کردن؛ ولی هر موقع شهید بهشتی میآمد بنیصدر ساکت میشد و جرات نمیکرد حرفی بزند و کنایهای بگوید.
منابع:
1. مقاله «از مظلومیت بهشتی در فتنه اول تا اقتدار خامنهای در فتنه سوم» / سید مجتبی نعیمی / پایگاه خبری بولتن نیوز.
2. مقاله چگونه متدینین و روحانیون را علیه شهید بهشتی بسیج کردند؟ / حجهالاسلام عبدالرحیم اباذری / سایت تحلیلی خبری عصر ایران.
3. سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی (http://www.irdc.ir) / برگرفته از کتاب صد و ده دقیقه تا بهشت، مجید تولایی.
4. سیره شهید بهشتی / نشر شاهد / صفحه 415.
5. http://www.mashreghnews.ir
6. http://www.noornews.ir