کد خبر:۱۰۵۵۸۹
/ گفتاري از دكترسعيد زيباكلام/

استقلال فكري در حوزه علم و معرفت

ما با اين سؤال مواجه هستيم كه چه كنيم كه از نظر معرفتي و توليد نظريه در همه حوزه‌هاي مربوط به انسان، جامعه و تاريخ يعني مجموعه كل حوزه‌هايي كه از آنها تحت عنوان علوم اجتماعي و علوم انساني نام مي‌بريم تدريجا‌ً بتوانيم استقلال پيدا كنيم؟
گروه انديشه: ما با اين سؤال مواجه هستيم كه چه كنيم كه از نظر معرفتي و توليد نظريه در همه حوزه‌هاي مربوط به انسان، جامعه و تاريخ يعني مجموعه كل حوزه‌هايي كه از آنها تحت عنوان علوم اجتماعي و علوم انساني نام مي‌بريم تدريجا‌ً بتوانيم استقلال پيدا كنيم؟
 
سخن در باب مسئله بسيار بنياني و عميق جامعه و بلكه انقلاب است يعني بحث استقلال فكري و فرهنگي ما.
نهايتا‌ً ما با اين سؤال مواجه هستيم كه چه كنيم كه از نظر معرفتي و توليد نظريه در همه حوزه‌هاي مربوط به انسان، جامعه و تاريخ يعني مجموعه كل حوزه‌هايي كه از آنها تحت عنوان علوم اجتماعي و علوم انساني نام مي‌بريم تدريجا‌ً بتوانيم استقلال پيدا كنيم؟ مطلبي كه مقام معظم رهبري در پاسخ به نامه فضلا فرمودند مطلبي بود كه ايشان و افراد ديگري ساليان سال به اهميت و به نقش حياتي جنبش معرفت توجه كرده‌اند منتها زمينه‌اي فراهم مي‌شود كه ايشان به طور مؤكد اشارتي بكنند. بحث را با طرح سه سؤال آغاز مي‌كنيم و بدون اينكه پاسخ صريح، مشخص و مؤكدي به اين سؤالات بدهم به تلويح و تفسير، پاسخ اين سه سؤال را با برخي مشخصه‌ها و مقدمه‌هاي معرفت و توليد معرفت در جامعه و نهادهاي بزرگ و مهمي كه از آنها انتظار توليد معرفت مي‌رود، مطرح مي‌كنم و با توضيح وضعيت اين نهادها و ارگانها اميدوارم بتوانيم پاسخ به اين سه سؤال را پيدا كنيم.

اين سؤال عبارت است از اينكه چرا پس از فراخوان و دعوت به نهضتي جهت ايجاد معرفت، تقريبا‌ً هيچ اتفاقي در حوزه و دانشگاه نيفتاد؟
سؤال دوم چرا قبل از دعوت به ايجاد نهضت معرفتي، هيچ فعاليت معرفتي جدي در دانشگاهها و حوزه‌ها صورت نمي‌گرفت؟
سؤال سوم اينكه چرا تا آينده قابل پيش‌بيني هيچ اتفاقي هم در اين حوزه نخواهد افتاد؟
سعي مي‌كنيم به‌تدريج و به تفسير به اين سؤال پاسخ بدهيم.

براي پاسخ به اين سؤالات، كه هر سه يك جوهره دارند، هشت محور در نظر گرفته‌ام و اميدوارم ابهامهاي موجود در طرح اين محورها با پرسش و پاسخ رفع شود. مي‌خواهيم ببينيم چرا در ايران توليد معرفت به آن معنا نداشته‌ايم؟ اين قصه، ماجراي ده سال، بيست سال و سي سال پيش نيست. قصه ابدا‌ً چيز جديدي نيست كه بگوييم در هفت هشت سال گذشته اتفاق افتاده يا ظرف بيست سال گذشته توليد معرفت عملا‌ً منتفي و بسيار ضعيف شده است. نه! داستان بسيار عميق‌تر و بيشتر از اين حرفهاست. بسياري مي‌گويند شرايط اقتصادي اساتيد دانشگاهي و حوزوي امروزه بد است به همين دليل است كه توليد معرفت نمي‌كنند. استاد و عالم دانشگاهي و حوزوي به تعبير عاميانه هشت‌شان گرو‌ِ نه‌شان است و براي يك لقمه نان حلال بايد صبح تا شب بدوند. اينها وقت و محلي براي توليد معرفت پيدا نمي‌كنند. من نمي‌گويم اين حرفها غلط است، به اين موضوع هم خواهيم پرداخت. به ياد دارم قبل از انقلاب، يك استاد دانشگاه با حقوق سر ماه خود مي‌توانست يك پيكان بخرد. اگر نسبت‌سنجي بكنيم درآمدي حدود دو ميليون تومان به حساب امروز حقوق واقعا‌ً كافي است و با اين حقوق مشكل نان و آب و قسط و... حل مي‌شود. در مورد بعد از انقلاب مي‌پذيرم اساتيد دانشگاهي و عالمان حوزوي كه در كارهاي اجرايي نيستند، واقعا‌ً در فشار هستند و اين واقعيت تلخي است كه بايد به آن اعتراف كرد. اما قبل از انقلاب با درآمد قابل توجهي كه اساتيد دانشگاهي داشتند در آن زمان، چرا توليد معرفت صورت نمي‌گرفت؟! در نگاهي به آن دوران مي‌بينيم اساتيد در بهترين حالت و در مواردي كه بسيار موفق بوده‌اند نهايتا‌‌ً آثاري از «ژان پل سارتر» را ترجمه مي‌كردند: كسي كه اين كار را انجام مي‌داده به عنوان يك استاد دانشگاه شناخته مي‌شده است. بنابراين ما با پديده‌اي مربوط به انقلاب مواجه نيستيم كه بگوييم اين اتفاق جديد رخ داده و آن هم به خاطر نابسامانيهاي انقلاب و شيطنتهاي استكبار، ناتوانيهاي مديريت داخلي و... است اما اين نكته مورد بحث منحصر به پس از انقلاب نيست، اين سه سؤالي كه مي‌خواهيم با هم پاسخ بدهيم ابدا‌ً به اين علت نيست كه پس از انقلاب با نقصان و فقدان معرفت مواجه شده‌ايم.

در ابتدا و مقدمه، اين احتمال و امكان منطقي را حذف مي‌كنيم كه به لحاظ زماني، اين نقيصه و فقدان بزرگ ابدا‌ً منحصر به بعد از انقلاب نمي‌شود. كاملا‌ً از قبل از انقلاب وجود داشته تا امروز، چرا چنين شده است؟
براي پاسخ به اين سؤال مي‌خواهيم به همراه شما به برخي مطبخها، كارگاهها يا به تعبيري كارخانه‌هايي كه توليد معرفت مي‌شود، سري بزنيم. چه مي‌شود كه جايي توليد معرفت صورت مي‌گيرد و چرا در ايران فعاليتي وجود نداشته است؟ و پس از فراخوان و دعوتي كه صورت گرفت، اتفاقي نيفتاد و در آينده قابل پيش‌بيني هم اتفاقي نخواهد افتاد؟ بنابراين اولين محوري كه مي‌خواهم طرح كنم، در مورد اتفاقي كه در غالب دانشكده‌ها و حوزه‌هاي علوم انساني و علوم اجتماعي خصوصا‌ً رخ مي‌دهد، از جلسات هفتگي سه فيلسوف غربي با شما صحبت مي‌كنم. فيلسوف معروف معاصر كه متعلق به انديشة فلسفه آمريكايي است، پروفسور جيمز كانت مي‌گويد با پروفسور جان مك دول و پروفسور جان ايرلند، كه سه فيلسوف معاصر آمريكايي هستند، هفته‌اي يك ‌بار ساعتهاي طولاني مي‌نشستيم و كتاب «نقد عقل محض» كانت را كه متعلق به قرن هيجدهم است، سالهاي سال با هم بحث مي‌كرديم. نه تابلويي مي‌زدند، نه سميناري برگزار مي‌كردند، نه پاداشي مي‌گرفتند، نه پاداشي مي‌دادند. سه نفري جمع مي‌شدند فرازي از كتاب را مي‌خواندند و ساعتها با هم بحث مي‌كردند. ابتداي امر هم سه استاد جوان بودند. اين مطلب را داشته باشيد. من اضافه كنم در گروه فلسفه‌اي كه تصادفا‌ً قرار گرفتم و درس مي‌خواندم، در برد تكميلي از پانزده استاد حاضر حداقل پنج استاد همواره در گروه حاضر بودند و در اتاقهايشان كار مي‌كردند يا مطالعه مي‌كردند يا مطلبي مي‌نوشتند و از اين پانزده نفر همواره دو يا سه نفر از استادان بودند كه هر زماني كه هر دانشجويي سؤال يا بحثي داشت، نزد آنها مي‌آمد و استاد را حتي با اسم كوچك صدا مي‌كردند، با هم مي‌رفتند سه چهار ساعت بحث مي‌كردند. اين اتفاق به كر‌ّات براي من رخ داده، حتي مي‌شد تا ساعت هشت، نه شب استادي نسبتا‌ً مسن را به حرف مي‌گرفتيم و ساعتها با هم بحث مي‌كرديم. گاهي بحث ما ساعت سه چهار عصر شروع مي‌شد تا ساعت هشت نه شب و اين استاد حتي يك ‌بار هم به ساعت خود نگاه نمي‌كرد. شما دانشجو هستيد و استادانتان را مي‌بينيد و مي‌دانيد اين حرفها يعني چه! حتي يك ‌بار هم به ساعتش نگاه نمي‌كرد! فقط گاهي به من مي‌گفت چه سؤالات خوبي مي‌كني! من از اين مباحث لذت مي‌برم، يعني بحث را تعطيل نكن. اين حرفها را كه مي‌گويم، مبالغه نيست. آن زمان نمي‌دانستم چه خبر است، وقتي به ايران بازگشتم، فهميدم. چون دائما‌ً استادان به من مي‌گويند چقدر براي دانشجو وقت مي‌گذاري؟ چرا هميشه دانشجو بدون وقت قبلي نزد تو مي‌آيد و تو را مي‌بيند، بعد متوجه شدم كه اين كارها بدآموزي دارد! اين طرز كار را داشته باشيد، خيلي اوقات مي‌شد كه با استادي قرار داشتم تا دربارة بخشي از رساله‌ام بحث و گفت‌‌وگو كنيم و گفت‌وگوي ما به زمان ناهار مي‌كشيد، با هم به ناهارخوري دانشگاه مي‌رفتيم، ناهار مي‌خورديم و تا دو يا سه بعد از ظهر كار مي‌كرديم. يك رابطه كاملا‌ً معرفتي و علمي، رابطه‌اي كه ابدا‌ً بار سياسي يا مالي داشته باشد، نبود. من از شما سؤال مي‌كنم در كل ايران چند مورد از اين جلسات بحث و گفت‌وگوي ساكت، آرام، بي‌بوق و كرنا، بدون ششصد متر پارچه اعلاميه و آگهي سراغ داريد؟ چقدر از اين جلسات كه «جيمز كانت»، «مك دول» و «جان ايرلند» سالهاي سال يك جلد كتاب را بحث مي‌كرده‌اند، سراغ داريد؟ از خودتان سؤال كنيد، از شما سؤال مي‌كنم در كدام يك از گروههاي آموزشي اين نوع برخوردها را مي‌بينيد خصوصا‌ً در دو حوزه تخصصي علوم انساني و علوم اجتماعي كه عمده صحبتم با توجه به روح دعوت و فراخوان مقام معظم رهبري متوجه آنهاست و حوزه‌هاي علوم پزشكي و علوم مهندسي را از شمول صحبتم خارج مي‌كنم، گرچه پزشكي و فني، مهندسي را به ميزان خاصي مي‌شود شامل اين قصه‌ها كرد و علوم پايه هم همين‌طور. اما در علوم پايه و فني مهندسي در برخي دانشگاهها مقداري استثناء داريم. يعني گاهي مواردي شبيه آنچه من تجربه كرده‌ام را در بعضي جاها مقداري مي‌توانيد تجربه كنيد، اما من ابدا‌ً علوم پايه، فني مهندسي و علوم پزشكي را مد‌ّ‌ نظر ندارم، مشخصا‌ً علوم انساني و علوم اجتماعي را مد‌‌ّ نظر دارم. مشخصا‌ً جنبش نرم‌افزاري بيشتر، متوجه اين دو حوزه است.

در اين زمينه هيچ نوع آسيب‌شناسي از سوي نخبگان و كساني كه اين وظيفه را بر عهده دارند صورت نگرفته است. بايد بدانيم كه چنين تحقيقات پ‍ُرهزينه‌اي كار دانشجو نيست. بلكه بر عهده نهادهاي بزرگ سياست‌گذاري مثل شوراي تحقيقات عالي، شوراي انقلاب فرهنگي و شوراي عالي گسترش آموزش كشور و... است.
 
آيا تا به حال در روزنامه‌هايي كه هر روز منتشر مي‌شوند خوانده‌ايد كه تحقيقات دامنه‌داري در اين زمينه صورت گرفته باشد؟ متأسفانه بودجه‌اي عظيم از مملكت صرف اين كار مي‌شود و نخبگان مملكت تغذيه مي‌شوند. اينها هر روز از منزلشان بيرون مي‌آيند و به دانشگاهها مي‌روند. در كلاسها درس مي‌خوانند و بعد هم بيرون مي‌آيند، ما حاصل معرفتي هم، نمي‌بينيم. به نظر شما، آيا پديداري به اين بزرگي و مهمي، بررسي و تفحصي نمي‌خواهد؟ آيا تا به حال شما شنيده‌ايد تحقيق و تفحص در اين زمينه‌ها صورت گرفته باشد؟ اگر تا به حال چيزي نشنيده‌ايد، روشن است و دليل آن هم اين است كه كاري انجام نشده است و تحقيق و تفحصي توسط نهادهاي نظارتي و سياست‌گذاري نشده است تا به اطلاع دانشگاهيان و عموم مردم و ساير دستگاههاي اجرايي كه تعيين بودجه و سياست‌گذاري مي‌كنند برسد. هر ساله بودجه‌اي صرف آب و برق و هزينه‌هاي ديگر دانشگاهها مي‌شود و مابقي نيز صرف پرداخت حقوق استادان مي‌شود و بعد از چهار سال مدركي به شما مي‌دهند و اين بخشي از آن مطبخي بود كه در آن توليد معرفت مي‌شود.
زماني كه استادان در دانشگاهها هستند و مي‌توانند تعامل معرفتي با دانشجو داشته باشند، نداريم. استادان ما انگيزه و امكانات، عشق، اصالت و جرئت اين را ندارند كه با هم بنشينند و يك متن فلسفي را جلوي خودشان بگذارند و در مورد آن بحث كنند و حاصل آن، استادان را به موجوداتي قوي و نقاد تبديل كند. تعامل استادان با دانشجويان اصولا‌ً يك تعامل منفعل خاموش است و ما فقط از كنار هم عبور مي كنيم. استاد به كلاس مي‌آيد، جزوه را بيرون مي‌آورد و شروع به تكرار جزوه‌اي كه بارها در كلاسهاي متعدد تكرار كرده است، مي‌كند. ما هم مي‌نويسيم و پايان ترم آن را مي‌خوانيم و امتحان مي‌دهيم و يك نمره عالي يا خوب هم مي‌گيريم و اتفاق ديگري هم جز اين نمي‌افتد. ببينيد كه چرا بعد از فراخوان اتفاقي نيفتاد و چرا نمي‌افتد و چرا نخواهد افتاد، براي اينكه همه چيز تعطيل است و چيزي وجود ندارد كه كاري بخواهد صورت بگيرد. اصلا‌ً استاد مقام و منزلت معرفت‌زايي براي خودش قائل نيست و شما را كه دانشجو هستيد چگونه مي‌بيند. فقط شما را به عنوان ابزاري مي‌بيند كه آخر ماه فيش حقوقي‌اش پرداخت شود و شما برايش ارزشي جز اين نداريد و او مجال و وقتي ندارد كه بخواهد صرف شما بكند و نه شما را ارزشمند مي‌داند كه با شما كار بكند و به سؤالات شما اهميت بدهد. اگر اين سؤالات بي‌ربط باشند بايد پايه اين بي‌ربطي را با بحث و بررسي و گفت‌وگو نشان بدهد.

استادان با پاسخ مناسب بايد افق ديد دانشجو را باز كنند ولي چنين وظيفه‌اي را براي خودشان قائل نيستند. نتيجه‌اش چه چيزي مي‌شود؟ نتيجه‌اش اين وضعيتي مي‌شود كه شما (جز عده‌اي خاص) دانشگاه را به عنوان يك وظيفه مثل خدمت سربازي مي‌نگريد كه بايد بگذرانيد. بعد هم از طريق آشنايان شغل و پست و مقامي كسب كنيد و بعد هم ازدواج كنيد. ببينيد كه نگاه شما چگونه شده است البته اين قصور از سوي شما نيست. دانشجو به خودش نگاه دانشگاهي و نگاه معرفتي ندارد و بايد اين را به معناي فاجعه‌اي بزرگ تلقي كنيم. يعني اينكه شما به عنوان اينكه من مي‌خواهم بفهمم، ياد بگيرم و يك موضوعي را تعقيب كنم، اصلا‌ً چنين ديدي نسبت به خودتان نداريد. البته شايد يك تعداد قليلي از شما، وابستگان خوب و يا در دوران دبيرستان دبير و يا در دانشگاه استاد خوبي داشته‌ايد كه باعث شده تا انگيزه‌هاي شما شكوفا شوند. اما متأسفانه اين تعداد با چنين انگيزه‌هايي در جمع شما و در كل دانشجويان بسيار قليل است و كم ‌يافت مي‌شوند. شما با يك سري غربالهايي كه در جامعه وجود دارد، وارد دانشگاه مي‌شويد. اما پس از وارد شدن با شما چه معامله‌اي مي‌شود؟ متأسفانه پس از طي اين مدت هيچ چيزي بر انگيزه‌هاي شما افزوده نمي‌شود. غالبا‌ً من دانشجويان را در ترمهاي پاياني كارشناسي و يا كارشناسي ارشد و يا دكترا مي‌بينم كه به من مي‌گويند كه اشتباه كرديم به دانشگاه آمديم و بايد به سراغ تجارت مي‌رفتيم. اين دانشجو كه به اين نتيجه رسيده در سن هجده سالگي داراي شناخت و معرفتي بوده است و مي‌خواسته با ورود به دانشگاه جواب سؤالهايش را بگيرد. اما پس از ورود به دانشگاه و گذراندن هر يك از اين مراحل بلايي به سرش آمده كه واقعا‌ً احساس پشيماني مي‌كند. ما و نهادهاي آموزش عالي واقعا‌ً انگيزه‌هايش را مي‌كشيم. محور دوم بحث ما تعاملات و جلسات گروهي و همايشي است و مي‌خواهيم ببينيم كه اينجا چه خبر است و بگوييم جلسات غير رسمي هفتگي نداريم تا ارتباط بين استادان و دانشگاه با استادان يك تعامل معرفتي ارگاني زنده داشته باشد. نكته‌اي كه بايد بگويم اين است كه در تمام گروههاي علوم انساني در دانشگاههاي غرب هر هفته يك بار يك همايش درون‌گروهي پژوهشي برگزار مي‌شود و در اين جلسات كه غير رسمي است دعوت‌نامه و اعلام عمومي روي يك كاغذ4‌A تايپ دستي مي‌شود و حدود پنجاه استاد به علاوه دانشجويان تحصيلات تكميلي حضور پيدا مي‌كنند و همه در كنار هم و به صورت غير رسمي مي‌نشينند و استاد تحقيقاتش را كه در خصوص موضوع انجام داده است و در چندين برگ مكتوب كرده است از رو مي‌خواند و جايي را كه توضيح لازم دارد، توضيح مي‌دهد. نكات مبهم را دانشجويان مي‌نويسند و پس از اتمام بحث سؤال مي‌كنند و بعد استاد مدعو بدون هيچ شانه خالي كردن به سؤالات پاسخ مي‌دهد و حتي ضد و نقيض‌گوييها را با كمك دانشجويان حل و فصل مي‌كنند و اگر سؤالي بي‌مورد در اين ميان مطرح باشد به دقت پاسخ داده مي‌شود و با اين روش استاد كمك مي‌كند تا دانشجو بهتر فكر كند و به سؤالات پاسخ بدهد و گاهي كه استاد نتوانست به سؤالات و مجهولات دانشجو پاسخ بدهد، بدون هيچ تعارفي از دانشجو معذرت‌خواهي كرده و مي‌گويد كه حتما‌ً در مورد اين سؤال تحقيقي خواهد كرد و پاسخ آن را خواهد داد.

اگر شما به مقالات تحقيقي كه در مجلات تخصصي چاپ مي‌شود، نگاه كنيد، البته استادان شما وقت ندارند به اين مجلات بين‌المللي نگاه كنند، در كنار عنوان مقاله به عنوان زيرنويس از عده‌ زيادي تشكر شده است. در زيرنويس نوشته شده است بدين وسيله از دكتر فلان كه در سمينارهاي مختلف با نقاديهاي خود مرا از خطاهاي بسياري مصون نگه داشته‌اند، قدرداني و تشكر مي‌كنم. قصه اين تشكرها چيست؟ علت، جريان توزيع و نشر معرفت است.

شخص در چندين همايش، مقاله پانزده صفحه‌اي را ارائه مي‌كند، درباره آن سخنراني مي‌كند، از روي آن براي حاضران قرائت مي‌كند و بعد از تمام نقاديهايي كه روي اين مقاله صورت مي‌گيرد، بهره برده و مقاله‌اش را براي ارائه نهايي پيراسته مي‌كند. پس از آن دست‌نوشته‌اش را به صورت پاكيزه، كوتاه و مفيد به فصل‌نامه‌هاي پژوهشي مي‌دهد. بسياري از اين نوع پژوهشها هم‌اكنون در كتابخانه‌ها و اسناد دانشگاهها يافت مي‌شود.

حال شما بنگريد كه آيا ما چنين نهادهايي در جامعه علمي و حوزويان داريم يا خير؟ تا به حال شنيده‌ايد استادان و عالمان ما هر دو سه هفته يك بار در يك رشته مشخص در يك برنامه منظم دعوت شوند و گرد هم آيند. موضوع بحث و سخنراني آنها مشخص باشد. بيايند و در اين جمع‌ها سخنراني كنند تا توليد معرفتي حاصل شود.
 
اگر در اينجا چيزي نيافتند كه از روي مقالات تخصصي هر دو هفته يك بار خوانده مي‌شود زياد نگران نشويد. جاهاي ديگري را هم بررسي مي‌كنيم. شايد در آنجا به چيزي برخورد كرديد. در مقايسه با اين همايشهاي دو هفته يك‌باري كه كاملا‌ً پژوهشي است و در همه گروههاي علوم انساني و اجتماعي قريب به اتفاق دانشگاههاي غرب وجود دارد، يك چنين چيزي را به صورتي اتفاقي در ايران مي‌يابيد كه من اسم يكي از آنها را مي‌برم. مقايسه كنيد و نتيجه بگيريد. چند سال پيش يك همايش بين‌المللي به نام همايش ملاصدرا در ايران برگزار شد. يك روز يكي از استادان دانشگاه امام صادق (ع) به من گفت كه فلاني، شما خبر داريد كه همايشي در زمينه ملاصدرا در حال تشكيل است. گفتم كه خبر ندارم. گفت شما هم خبر نداريد. ايشان كه رشته‌اش روابط بين‌الملل بود و تخصصش در حوزه خاورميانه، گفت: شما كه بايد اطلاع داشته باشيد. گفتم كه خبر ندارم و تازه الآن از شما مي‌شنوم البته پوستري را پشت اتوبوسي ديدم، اما از زمانش اطلاع ندارم. او گفت كه چند روز است كه اين همايش آغاز شده است. گفتم خب چه خبر؟ در جوابم گفت بايد به آنجا بروي تا خبرها را با چشمهايت ببيني؟! ايشان يك سابقه قديمي از من داشت. گفت بايد بروي و از نزديك ببيني، من حيفم مي‌آيد كه بگويم چه خبر است. گفتم چون از ما دعوت نكرده‌اند، زشت نيست كه به آنجا برويم؟ گفت: عيب ندارد، برو.

پس از آن يكي از دانشجويان سابقم كه در جايي استاد است و تدريس مي‌كند با من تماس گرفت و گفت چرا در اين سمينار شركت نمي‌كنيد. گفتم كه دعوت نشده‌ام. گفت عيب ندارد. كنار در ورودي سمينار منتظر شما هستم. چند نفر ديگر هم هستند، كارت دعوت مي‌دهيم كه حضور پيدا كنيد. رفتيم، نمي‌دانم كه سخنراني چه كسي بود. وقتي كه سخنراني تمام شد يك تنفس نيم‌ساعته دادند. آمديم بيرون و ديديم كه چند نوع ظرف پر از شيريني تازه و افرادي براي پذيرايي با لباسهاي مخصوص در سالن اجلاس سران كشورهاي اسلامي حضور دارند و مرتب بين افراد شيريني و بعد چاي و آب پرتقال تقسيم مي‌كردند. يكي از شاگردانم آمد و گفت: آقاي دكتر! شما وقتي براي كنفرانس بين‌المللي اتحاديه انجمنهاي تخصصي تاريخ علم روش‌شناسي و فلسفه علوم اجتماعي به فلورانس ايتاليا رفته بوديد، آيا آنجا هم اين‌گونه بود؟! گفتم در آنجا هر تنفس ده دقيقه‌اي كه مي‌دادند، با فنجانهاي كوچكي كه در آنجا موجود بود، تنها به ما يك فنجان چاي مي‌دادند و پولش را هم مي‌گرفتند. هر فنجان چاي، 1500 تومان براي ما خرج داشت. آن‌وقت در اينجا آب پرتقال و چاي و شيريني تازه مي‌دادند و جالب اينكه بنده‌ خداهايي هم بودند كه آرام اضافه شيرينيها را در داخل كيسه‌هايي مي‌ريختند و مي‌بردند. به اين دوستان گفتم كه پذيرايي ناهار و شام در اين سمينارها چگونه است؟ گفت: خواهش مي‌كنم بايست و ببين. گفتم: من كه وقت ديدن اين صحنه‌ها را ندارم، لطفا‌ً برايم تعريف كن. قصه‌هاي بدي را در اين زمينه برايم تعريف كرد و حتي مي‌گفت كه چندين نوع غذا در اين سمينار سرو شده است. ببينيد همه دنيا همايش برپا مي‌كنند، آيا آنها هم اين‌طور ريخت و پاش مي‌كنند؟ ما در اسلام حكم داريم كه اسراف و تبذير نكنيد. غربيها يك چنين دستوري ندارند و اسراف و تبذير نمي‌كنند.
روز بعد كه من آن استاد عزيز را ديدم، گفت: علاوه بر پول بليت استاداني كه به اين سمينار دعوت شده‌اند، دو روز ميهمانان را به اصفهان و يك روز به شيراز برديم و بعد هنگامي كه آنها قصد عزيمت از ايران را داشتند، نفري يك چمدان صنايع دستي به عنوان هديه به آنها تقديم شد. خب ببينيد اين خارجيها چه فكري مي‌كنند؟ مي‌گويند ملتي كه چنين باج مي‌دهد به‌راحتي مي‌توانيم آنها را بدوشيم. چرا از آنها سوء استفاده نكنيم و سود نبريم؟ بنابراين بايد خيلي نگران يك چنين موضوعاتي بود.

ما وقتي براي يك كنگره بين‌المللي به كشور ايتاليا رفته بوديم،‌هاج و واج مانده بوديم و هيچ‌كس براي راهنمايي به پيشواز ما نيامد. ايتاليايي هم كه بلد نبوديم، فقط تاريخ فلورانس را خوانده و شناخته بوديم. حتي با پول دانشگاه رفتيم و براي خود يك اتاقي در هتل اجاره كرديم. در مقابل وقتي اينها را دعوت مي‌كنيم برايشان فرش قرمز مي‌اندازيم و با احترام خاص برايشان هتل اجاره مي‌كنيم و همه چيز را به نحو احسن در اختيارشان قرار مي‌دهيم. البته اين ريخت و پاشها يك طرف اين قضيه است كه ربطي به موضوع بحث ما هم ندارد و من ديگر در مورد جنبه‌هاي مادي و روان‌شناختي صحبت نخواهم كرد. فقط اين را به شما مي‌گويم كه كنگره در مورد ملاصدرا بود، از صد و چند سخنراني، دو سه تا از سخنرانيهاي فيلسوفان وطني كه روي موضوع ملاصدرا كار كرده بودند، تخصص آنها بود و بقيه حرفهاي ديگري ‌زدند.

يكي در مورد روش‌شناسي علم صحبت مي‌كرد، ديگري در مورد مابعدالطبيعه، يكي فيلسوف دين بود و در مورد خير و شر صحبت مي‌كرد. اصلا‌ً اينها شناختي از ملاصدرا نداشتند و نمي‌دانستند كه معروف‌ترين تز وي چيست و فقط اطلاعات اجمالي كه مطمئنا‌ً شما هم داريد در ذهن داشتند. اكثر استادان مدعو‌ّ اين‌گونه بودند و با قل‍ّت اطلاعات سخنراني داشتند. آيا فرد مي‌تواند اهانت، تحقير ملي و فرهنگي را از اين جدي‌تر بر خودش روا سازد؟! ما دعوت مي‌كنيم از آقايي كه مي‌گويد من تخصصم روش‌شناسي علم است و ديگري مي‌گويد من فلسفه علوم اجتماعي كار كردم و اصلا‌ً در مورد ملاصدرا هيچ اطلاعي ندارم و بعد مي‌گويند كه هيچ عيبي ندارد شما تشريف بياوريد و سخنراني بفرماييد، چون ما مي‌خواهيم مجلل و باشكوه باشد. خيلي جالب است! همايش علمي يك چنين همايشي باشد! استادان زيادي در حدود چهار هزار نفر از پنجاه كشور دنيا به اين همايش آمدند. ما مي‌خواهيم فقط با آمار دهان و چشمان دنيا را پ‍ُر كنيم. يك هفته هم خرج مي‌كنيم. اما اگر يك دانشجو يا يك طلبه ايراني استعداد داشته باشد تا كار توليد علم بكند، در حقش هزار مانع‌تراشي و اذيت روا مي‌داريم. بياييم از خودمان سؤال كنيم كه داريم بر سر چه كسي كلاه مي‌گذاريم؟ چه توليد معرفتي در اينجا صورت مي‌گيرد؟ شما از خودتان بپرسيد. شايد يكي دو سال آينده براي شخصيتهاي علمي گذشته مثل ابوعلي سينا، فارابي، رازي و غيره همايش برگزار كنند، آن‌وقت برويد و در مورد مهمانهايي كه دعوت مي‌شوند، تحقيقي كنيد كه چقدر در مورد اين شخصيتها آشنايي دارند. آنها هم، در مورد جان لاك، جان استوارت ميل، كارل ماركس و مشاهير و افتخاراتشان همايش برگزار مي‌كنند، اما خرجهاي ميلياردي نمي‌كنند. فقط به اندازه يك نصفه صفحه آگهي در يك مجله تخصصي خود تحت عنوان كنگره جان لاك و ابعاد فلسفه‌اش با محورهاي مشخص و اسامي هيئت علمي را نيز در آن مجله و آگهي درج مي‌كنند و از يك سال قبل هركس كار تحقيقي در اين زمينه دارد، مي‌فرستد و بعد چهار نفر از محققان كه در زمينه جان لاك تحقيقات گسترده‌اي را انجام دادند به عنوان داوران برتر، اثرات رسيده را موشكافي كرده و پس از رؤيت نكات جديد و تأييد، آنها را به همايش معرفي مي‌كنند. حتي يك ريال هم خرج نمي‌كنند چون تمام هزينه‌ها بر عهده محقق است و فقط از محقق مبلغ دويست دلار حق ثبت‌نام در همايش را نمي‌گيرند و از اين پول نيز كليه هزينه‌هاي همايش از جمله مخارج، تبليغات و ساير كارهاي صورت‌گرفته را پرداخت مي‌كنند. هيچ هزينه‌اي از بودجه دولت را صرف چنين همايشهايش نمي‌كنند. عقيده آنها اين است كه همان‌قدر كه اين محقق و تحقيقش در يك همايش بين‌المللي مطرح و باعث شهرت وي شده است، بهترين هديه براي اين محقق است.

اگر خواهانيم تا دوباره به عرصه توليد علم جهاني بازگرديم، بايد در بسياري از روشها، عملكردها و تفكراتمان تجديد‌نظر كنيم؛ از همين امروز. شايد كه فردا، زماني براي ماندن نباشد.
........................................................................
انتهاي پيام/
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار