news802403 :Array
(
[content] => Array
(
[id] => 802403
[rutitr] => ناگفتههای سردار فروتن از تسخیر یک لانه؛
[title] => نقشه رجوی برای حمله به سفارت آمریکا بعد از تسخیر لانه جاسوسی / تلاش بنیصدر برای تحویل گروگانها به امریکا
[stitle] => تلاش بنیصدر برای تحویل گروگانها به امریکا
[title2] =>
[subtitle] => دولت بنیصدر دوست داشت این گروگانها را از دست دانشجویان پیرو خط امام و سپاه خارج کند تا با ترفندی دیگر تحویل آمریکا دهد و با این خدمت حداقل یک امتیازی برای خود و آیندهاش در مقابل آمریکا به دست بیاورد.
[body] =>
گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو؛تسخیر لانه جاسوسی امریکا در ۱۳ ابان سال ۵۸ توسط دانشجویان پیرو خط امام، با واکنش مختلف گروهها، احزاب و شخصیتهای سیاسی مواجه شد. سازمان مجاهدرین خلق (منافقین) یکی از گروههایی بود که با استفاده از فضای ملتهب کشور، درصدد ایجاد بحران و آشوب مضاعف برآمد که البته این اقدام آنها با هوشیاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خنثی شد. علاوه بر این، افرادی از جمله ابوالحسن بنیصدر که رویکردی خاص درباره واقعه تسخیر سفارت آمریکا داشتند، با اقدامات مشکوک درصدد تحرکاتی بودند. سردار یوسف فروتن از پشت پرده این تحرکات صحبت میکند.
خنثیسازی حمله منافقین به لانه جاسوسی سردار فروتن درباره نقشهها و طراحهای سازمان منافقین برای حمله به دانشجویان پیرو خط امام و در دست گرفتن اختیار لانه جاسوسی میگوید: تحریک تفکرات لیبرالی و منافقین جو متشنج و متلاطم ایران را بیشتر آشفته میکرد تا در این بازار آشفته سرخطهای خود را حفظ کند تا شاید بتواند مسیر انقلاب را منحرف و یا سد کند.
سپاه پاسداران که به دلیل اوضاع نابسامان کشور مجبور بود در همه جا و برای همه چیز حضور داشته باشد در اینجا نیز اجباراً به درخواست دانشجویان پیرو خط امام، مسئولیت حفاظت پیرامونی لانه جاسوسی را به عهده گرفت و این امر فرصتی به دست منافقین و چپیها داد که نقشه شومی طرح کنند و اینکه گروه گروه به همراه جمعیت انبوه به طرف لانه جاسوسی حرکت کرده که زمینه حمله به سفارتخانه اشغال شده را به بهانه اینکه این جاسوسها را باید نابود کرد به وجود آورد. بستر کار کاملاً فراهم بود... مردم هر روز با اطلاعات به دست آمده، انزجار خود را با حضور پرشور و جمعیت چندین ده هزار نفری در خیابان مرحوم طالقانی نشان میدادند و آتش این کوره را شعله ورتر میکردند...... در این زمان من مسئول ستاد مرکزی و نیز سخنگوی سپاه بودم. چون مسئولیت روابط عمومی هم با بنده بود لذا تعدادی نیروی مسلح پیرامون لانه جاسوسی گمارده بودیم و از نزدیک شدن بیش از حد مردم تظاهراتکننده به حریم لانه جاسوسی جلوگیری میکردیم... در این فضا بود که هر روز شایعه حمایت از جاسوسان به وسیله سپاه مطرح شد و از داخل جمعیت فریاد میزدند که «این جاسوسان را به دست مردم بسپارید باید محاکمه خلقی شوند. اینها باید در دادگاه مردمی محاکمه شوند و اعدام گردند. سپاه چرا از این جاسوسان حمایت میکند؟ چرا از این زندانیان نگهداری میکند؟ چرا تحویل مردم نمیدهند؟»
اوائل چندان مهم نبود تا اینکه در یکی از روزها، [منافقین]کار را به درگیری و تیراندازی کشانده و فضا را بیشتر آلوده کردند و بسترسازی کرده بودند که اگر میشود یک نفر هم از طرفین کشته شود و زمینهای برای حمله به داخل لانه آماده گردد... لذا به مأمورین مسلح سفارش کرده بودیم اگر در این زمان هر چه به شما فحاشی هم کردند و یا به شما حمله کردند به هیچ عنوان تیراندازی نکنید و فقط از نزدیک شدن بیش از حد به دیوارهای سفارت جلوگیری کنید. در همان روز بود که تعدادی از بچههای پاسدار کتک مفصلی هم خوردند، ولی با صبر و استقامت خوشبختانه طرح خنثی و بعدازظهر آن روز به عنوان سخنگوی سپاه به صدا و سیما رفتم و یک مصاحبه خوبی انجام شد و همان مصاحبه روشنگری خوبی در افکار مردم ایجاد کرد و نقشه مخالفین را نقش برآب نمود.
تلاش بنیصدر برای تحویل گروگانها به امریکا سردار یوسف فروتن در بخش دیگری از خاطرات خود میگوید: طرحی تهیه شده بود که به نوعی گروگانها از لانه جاسوسی خارج شوند. اینکه این طرح چقدر به وسیله دولت بنیصدر یا خود آمریکا طراحی شده بود موضوع خاص خودش است که به نظرم باید بیشتر بررسی گردد. ولی حداقل و سادهانگارانه آن این است که دولت بنیصدر دوست داشت این گروگانها را از دست دانشجویان پیرو خط امام و سپاه خارج کند تا با ترفندی دیگر تحویل آمریکا دهد و با این خدمت حداقل یک امتیازی برای خود و آیندهاش در مقابل آمریکا به دست بیاورد.
یک شب ساعت ۲۳:۳۰ طی تماسی از دفتر فرماندهی کل به آنجا رفتم. جلسه در مورد گروگانها بود که چهار تا پنج ساعت طول کشید. بحث بر سر دستور بنیصدر بود گفته بود که گروگانها را نزدیک وزارت امور خارجه یا ساختمان نخستوزیری ببرند. او قطبزاده وزیر امورخارجه را مأمور این کار کرده بود. با ارزیابی و بررسیهایی که کردیم به این نتیجه رسیدیم که این کار اصولی نیست و اگر این قضیه از دست ما خارج شود و در دست دولت قرار بگیرد، حالت مردمی بودن خود را از دست میدهد و بحث گروگانها دولتی میشود. در نهایت دولت آمریکا و ایران در مقابل یکدیگر قرار میگیرند و آمریکا به خودش اجازه میدهد هر نوع حرکت نظامی علیه ایران انجام دهد؛ لذا قرار گذاشتیم با او صحبت کنیم. ساعت ۷:۳۰ صبح نزد او رفتیم، او طبق معمول با زبانبازی و قسم و آیه و سیاست خاص خودش قصد داشت ما را برای تحویل گروگانها قانع کند. جلسهای کوتاه نیز با قطبزاده داشتیم، او نیز مثل بنیصدر به درخواست خود اصرار میکرد.
بعد از این در جلسهای بدون رودربایستی به حاج احمد آقا گفتم: «.. دو شبانه روز است که درگیر این قضیه شدهایم و صحبتهای ضد و نقیض، ما را به شک واداشته که آیا نظر حضرت امام (ره) چیست، به همین علت از شما خواهش میکنیم با آقای دوزدوزانی نزد امام (ره) بروید، شما زبان ما باشید و مسئله را هم از نظر ما و هم از نظر بنیصدر بیان کنید. آقای دوزدوزانی هم گوش ما باشد و حق هیچ بیانی را ندارد، فقط نظر حضرت امام (ره) را به ما میگوید و ما هم اجرا میکنیم.»
شاید حاج احمد آقا از این صراحت لهجه من خوشش نیامد، اما موقعیت بغرنجی بود و چارهای جز این نداشتیم. حاج احمد آقا بلافاصله بلند شد و گفت: «اشکالی ندارد، ما نزد امام میرویم.» بعد از آن آقای محمدزاده مرا بغل کرد و بوسید و گفت: «این گفته تو و پیشنهادت قضیه را دگرگون کرد.» سپس آقای دوزدوزانی از نزد امام آمدند و گفتند: امام فرمود: «گروگانها باید در اختیار سپاه باشد.» با این خبر نگرانی ما از این جهت حل شد.