به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، حکما حضور او و مجاورتش با شیعیان در حلب بر درک او نسبت به مقامات امام حسین (ع) بیتاثیر نبوده است. این مجاورت در باب بیست و ششم از دفتر ششم مثنوی به زبان خود او نقل شده است (روز عاشورا همه اهلحلب|باب انطاکیه تا اندر به شب- ناله و نوحه کنند اندر بکا |شیعه عاشورا برای کربلا). در میان غزلیات او هم دو نام "حسین" و "کربلا" فراوان بهچشم میخورد.
معروفترین غزل او با این واژگان همان غزل کجایید ایشهیدان خدایی است. اما غیر از آن غزلیات دیگری هم در دیوان شمس هست که حسینی است و خواندنی. حسین (ع) در شعر مولوی نماد و نمود رستن از همه چیز و زنده شدن به شهادت و زنده بودنِ به بلا است. برای نمونه یک غزل را ذیلا نقل میکنم:
سماع از بهر جانِ بیقرارست
سبک بَرجَه چه جای انتظارست؟!
مشین این جا تو با اندیشه خویش
اگر مردی برو آن جا که یارست
مگو باشد که او ما را نخواهد
که مرد تشنه را با این چه کارست؟!
که پروانه نیندیشد ز آتش
که جان عشق را اندیشه عارست
چو مرد جنگ بانگ طبل بشنید
در آن ساعت هزار اندر هزارست
شنیدی طبل برکش زود شمشیر
که جان تو غلاف ذوالفقارست
بزن شمشیر و مُلک عشق بستان
که ملک عشق ملک پایدارست
حسین کربلایی، آب بگذار
که آب امروز تیغ آبدارست
(غزل شماره ۳۳۸ دیوان شمس- تصحیح فروزانفر)