به گزارش گروه پاتوق شيشه اي «شبکه خبر دانشجو»، يوسفعلي ميرشکاک، شاعر معاصر و متعهد انقلاب در نوشتاري، تحليل خود را از فتنه اخير بيان کرد:
گيرم ولي نياند حريفان، ولي كجاست؟
ما قنبريم كوري قنفذ علي كجاست؟
مولانا علي معلم دامغاني
بنده از آنجا كه هيچ نسبتي با رسانههاي فراگير داخلي و خارجي ندارم، نميدانم كه ماجراي پاره كردن و آتش زدن تصاوير سيدنا القائد و امام راحل(ره) ... چه بگويم؟ «شنيدهام» و بهگفته شاعر شاعران: «نشنيدهها كژ آغندند.» امام و جانشين آن حضرت، نيازمند دفاع هيچكارهاي چون بنده نيستند. آن يك به قول جناب معلم «غيبتي عصر آشكار» بود، غريب آمد و غريب رفت و عليرغم آن همه شور و غوغاي عاشقان و پيروان بهگفته شاعر بزرگ قرون اخير، بازار حقيقت وجود وي كساد بود:
يا خميني عجب از شور جهادي كه تو داري
مُردم از رونق بازار كسادي كه تو داري
اين يك نيز بهگفته خودش «جسم ناقصي و جان ناقابلي... به بازار امام قائم عليهالسلام...»، نه! پرداختن به عنايت كلام اين بزرگوار در اين مقال ضرورتي ندارد و غرض اين بنده نه شرح اين قبيل مسايل، بل گواه آوردن از گفتار سران و مهتران بود، دعوي و مدعا را. باري اين ضعيف به قدر فهم خود سخني ميگويد و از كلام قدما تمثيلي نقل ميكند در فرجامين مقال انشاءا... كه فرجام كارها از اوست. دوستان ميگفتند كه دشمنان «هتك حرمت» كردهاند. اين بنده كه نه لايق دوستي و نه قابل دشمني است، ميگويد: حرمت امام راحل قدس سره، فراتر از وهم و فهم دوستان است، تا به دشمنان چه رسد. كساني كه چنين جسارتي از خود نشاندادهاند، ندانسته از خود سلب حيثيت كرده و ناخواسته ماهيت خود و موافقان خود را بروز دادهاند.
بيست سال از عروج شير پير ساحت قدس ميگذرد، و صورت غالب هواداران ايشان، هنوز درنيافتهاند كه آن جان تن شده و روح مجسم كه بود و چه كرد و چه گفت و چرا گفت و با كه گفت و چه برد و چه هشت و براي كه هشت؟ چگونه توقع داشته باشيم پيروان مذهب ظاهر كه دشمن خودند، نام و ياد و صورت شمايل وي را به چشم خصومت ننگرند.
عزيزان و بزرگواراني كه اين ماجرا و امثال آن را «هتك حرمت» ميانگارند، نحوه مقابله با اينگونه جسارتها و شرارتها را بهتر از هيچكساني همچون بنده، تشخيص ميدهند. ميتوان از قول اين عزيزان و بزرگواران، به امثال بنده گفت: «غريبان گمراه و گدايان گوشهنشين را با تدبير و تأمل در كار ملك چكار؟!» اما اينقدر هست كه به گفته يكي از شهيدان وادي عشق و قلندري، «سايههاي هيچ» نيز در اين سرزمين، بار خاطر اهل قبلهاند: و هرچند لايق نبودهاند، به هنگام انقلاب و هنگامه دفاع مقدس به لطف حق يار شاطر اهل لياقت شدهاند. حضرت يزدان، اين زمره بيكسي و هيچكسي را، تاكنون از درگاه خود نرانده و دروازههاي رحمت رحمان را به روي آنان نبسته است. اگر عزيزان و بزرگواران، سخن امثال بنده را ترجمان قول و فعل خود نميبينند، ببخشايند.
اين هيچكسان كه مايانيم، برآنند كه ماجراي اخير، بل هر آنچه در طول تابستان و پاييز امسال، پيش آمده، حتي اگر فتنه باشد، بيگمان فتنه حضرت حق است جل اسمه، هرچند كه به ظاهر «فتنه شيطان» يافته شياطين انس و «اصحاب الحريق» باشد. البته آنان كه ملتزم به حق و حقيقتند، ضمن اينكه به جناب موسي بن عمران عليهالسلام اقتدا ميكنند و حتي در فتنههايي همچون فتنه سامري، رو به جانب حضرت حق كرده و مينالند: «ان هي الا فتنتك، تضل بها من تشاء و تهدي من تشاء (اعراف آيه 155) مستعد شنيدن عتاب حضرت حقند و اينگونه سرزنشها را نيز به جان ميپذيرند: «... و لكنكم فتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و عزتكم الاماني حتي جآء امر الله و عزكم بالله الغرور. (حديد آيه 14) بندگان خداوند تبارك و تعالي در اين ساحت (فتنه) دو گروهند، يا از خدا طلبكارند يا به خدا بدهكار.
كساني كه از خدا طلبكارند لاجرم از خلق خدا طلبكارترند و از حيث ظاهر خود را مسلط بر ماسويالله ميانگارند و همواره دو قورت و نيمشان باقي است و به تعبير مولانا علي معلم دامغاني، اگر يكي از اين گروه در گورستاني از گورستانهاي مسلمين دفن شود، پيش از آنكه قيامت قيام كند، به هزار و يك دليل به ديگر مردهها ثابت ميكند كه هرچه سيئه دارد، به گردن آنهاست و هرچه حسنه دارند، مال اوست. اين بنده، ترجيح ميدهد كه از اين گروه، نه مفهوما و نه مصداقا سخن به ميان نياورد و به آوردن يك بيت از جناب مولانا معلم بسنده ميكند. بقيهالسلف حكمت تمثيلي – ايده الله – ميفرمايد:
براي دفع ديواني كه آغاليدهايد آنك عقيم از مصطفي زادن، هبل باليدهايد آنك درباره درازدستان كوتهآستين كه از خالق و خلق طلبكارند و هنوز هم نعره «هل من مزيد» ميزنند. فراتر از آنچه شاعر حكيم فرموده است، چه ميتوان گفت؟ يا كه ميتواند گفت؟
و اما بدهكاران به خداوند، گرچه به شمار اندكند بيگمان از آن گروهند كه «يحبهم و يحبونه» تشريف جان دردمند آنهاست. اين قوم برخلاف طلبكاران، برآنند كه هيچكس از «فتنه» در امان نمانده است و نخواهد ماند و ميگويند: فتنه خواه فتنه حضرت رحمان باشد، خواه فتنه شيطان، خواه فتنه مردمان، بلاء و ابتلاء و امتحان و آزمون است خاص و عام فرزندان آدم را، تا سره از ناسره و ناپاك از پاك و نيك از بد جدا شود. اين آزمون (فتنه) از اباالبشر عليه السلام شروع شده و تا قيامت كبري ادامه خواهد يافت.
هر اندازه دعوي دين و ايمان بيشتر باشد، فتنه افزونتر و تنگناي آن آزارندهتر و دامنهاش وسيعتر خواهد بود. حضرت حق ميفرمايد: «أحسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم...» (عنكبوت آيه 2 و 3)
بدهكاران به خدا، ميدانند كه پيشينيان توسط حضرت حق آزمون شدهاند و بنابر «سنت ا...» كه دگرگوني نميپذيرد، پسينيان هم آزمون ميشوند. «و لقد فتنا سليمان و ألقينا علي كرسيه جسدا...» گواه آزموده شدن قدرتمندترين «شهرياران پيامبر» است و «فتناك فتونا» گواه آزموده شدن حضرت كليما... عليهالسلام و «ان كادوا ليفتنونك عن الذي اوحينا اليك لتفتري علينا غيره و اذا لاتخذوك خليلا و لو لا أن ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلا* اذا لأذقناك... الخ» (اسراء آيه 73، 74، 75 و... الخ) و نظاير اين آيات شريفه گواه است كه حضرت ختمي مرتبت هم عليرغم مقام محبوبي و مرتبت رحمتللعالمين (صلوات الله عليه و آله اجمعين) در معرض فتنه قرار داشتهاند. در سوره مباركه مائده، آيه شريفه 49 خواجه كائنات و سرور موجودات چنين مورد خطاب قرار ميگيرد: (و ان احكم بينهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم و آحذرهم أن يفتنوك عن بعض ما انزل الله اليك فأن تولوا فاعلم انما يريدالله ان يصيبهم ببعض ذنوبهم، و ان كثيرا من الناس لفاسقون)
چگونه ممكن است جهانآفرين پيامبران اوليالعزم را به «فتنه» دچار كند، اما از فتنه امثال بنده درگذرد؟ كساني كه فراتر از آنند كه به فتنه خداوند يا فتنه اهريمن يا فتنه مردمان دچار شوند، لابد مسلح به سلاحي ويژهاند. خوشا به حالشان كه در هر صورت بندگان همه بازيهايند و موجسواران تمامي تركتازيها. اين گروه سي سال است كه دالان همه درها و پالان همه خرها بودهاند و معلوم نيست تكليف ما بيكسان و هيچكسان با اين زمره وقاحت و غارت و پنهان داشتن رجس، زير قشر طهارت، چيست و كار مستمندان امت با اين مستكبران به كجا خواهد كشيد. ده سال نخست انقلاب، «فرصتكمين» روزي بودند كه آن روح رباني درگذرد، از آن پس چندان اندوختند و همگنان خود را به ورطه اندوختن درانداختند كه قارون در نزد خداوند و كليم خداوند، روسفيد شد و عبدالرحمن بن عوف، سينهخيز رفتن بهسوي بهشت را جدي گرفت و به رستگاري خود اميدوار شد.
پارهكنندگان و آتش زنندگان تصاوير حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبري، اين زمره رنگ و نيرنگند كه همچنان قصابوار در كعب سران جنبش سبز ميدمند و نهانروشانه با سخناني چرب و نرم، چهرهاي دلسوز مردم و انقلاب و امام و اسلام و دانشجويان و مدعيان اصلاحطلبي و ديگران، از خود و همگنان خود رقم ميزنند. اگر فتنهاي هست - كه هست، آنهم تاريكتر از فرجام اهريمن – زير سر آموزگاران رياكاري است. اگر مدعيان مبارزه با فتنه سبز، بهراستي اهل قبلهاند و پيرو ساحت ولايت و غمخوار امت، بهجاي درآويختن با فريبخوردگان بيپشت و پناه، با فريبدهندگان پشتگرم به قدرت و ثروت و موقعيت، درآويزند.
ورنه اين گير و دار چندان به درازا خواهد كشيد كه جانفرسايي فراگير شود و نان به بهاي جان باشد و تن، ارزان و حق، فراموش و چراغ دين خاموش، چنانكه حضرت ختمي مرتبت (ص) فرمود: «... لا يسلم لذي دين دينه، الا من هرب من شاهق الي شاهق...» - دين هيچ دينداري بيگزند نميماند مگر آنكس كه از كوهي به كوهي ديگر ميگريزد.
ميگويند فتنه است، اما در افتادن با برگهاي زرد و پژمرده درخت فتنه كه سراسيمه از شاخهها جدا ميشوند و چرخزنان راه زوال در پيش ميگيرند، خود فتنهاي ديگر است و ژرفتر كردن ورطه. تا كي قرار است از فريبي به فريب تازهتري پناه ببريم؟
ريشه درخت فتنه و ساقه كلان و شاخههاي قطورش، در پناه هويت صنفي و قدرت سياسي و امكانات غولآساي اقتصادي از هر آسيبي در امان هستند، و مدعيان مبارزه با فتنه، گروهي برگ چركين تا چركين پود را هدف گرفتهاند؛ و نه لااقل ميوههاي حنضلآساي اين شجره خبيثه را كه معلوم نيست چگونه از همين فرودگاه مهرآباد بهسادگي سوار هواپيما ميشوند و به آمريكا و اروپا ميروند تا در برابر رسانههاي فسرده و منفعل داخلي، رونقافزاي بازار رسانههاي مهاجم بيگانه باشند.
ميگويند «فتنه» است و دعوي خشكاندن ريشههاي فتنه را، دهان به عربده گشودهاند، اما «ريشهها» همچنان بر صدر مينشينند و قدر ميبينند و به مسلمين «ريش» ميفروشند و گاو مام ميهن را به پشتگرمي يهود و نصارا ميدوشند. البته بعيد نيست كه من و امثال من از قافله عقب مانده باشيم. «غيرانتفاعي» ناميدن مدارس و دبيرستانها و دانشگاههاي «انتفاعي» را ديدهايم و چشم پوشيدهايم بهره عنوان دادن ربا را ناديده انگاشتهايم و فروختن اموال عمومي و سرمايههاي ملي را به دولتمردان، خصوصيسازي پنداشتهايم و... چرا نبايد «فتنه» بگوييم و سرگرم كردن خلايق (عوامفريبي) مراد كنيم؟ ميبينيد كه بنده حسابي از قافله عقب ماندهام. شايد قرار است كه مخالف و موافق در پوشش «فتنه» تمرين دموكراسي كنند و ماهي چندبار گروهي متاع «كفر و كين» به بازار سياستزدگي بياورند و گروهي ديگر «مهر و دين»، و هر از چندگاهي با يكديگر دست و پنجهاي هم نرم كنند و هر دو فريق در مغاك حريف چشم بدوزند و چندان سماجت بورزند كه هريك اندك اندك به ديگري بدل شود. اما اگر «الفتنه اشد من القتل» هنوز هم مورد قبول حضرات اهل سياست و ارباب قدرت است، رجاي واثق داريم كه لااقل ريشههاي فتنه را مورد لطف و مرحمت قرار داده و از آنها بخواهند كه از تحريك جوانهاي سادهلوح دست بردارند و آنها را سپر بلا قرار ندهند والا در همين دنيا غرامت اين گُربزي را، دير يا زود خواهند پرداخت.
اين جهان كوهست و فعل ما ندا
سوي ما آيد نداها را صدا
البته اهل فتنه «جلالت مآب»تر از آنند كه به كلام حضرت «خاوندگار» اعتنايي داشته باشند. حتي به مردگان عصر خوارزمشاه نيز ثابت شده است كه اين حضرات جز نفس اماره خود و مرآت آن، به چيزي باور ندارند. اما حتي اگر «خرس»شان ياد «سيبري» كرده باشد و دوباره سر از گريبان ماترياليسم ديالكتيك برآورده باشند و زهرهسازي خوش نميسازد و بوي جناب نخشب ميآيد و...؛ بايد بدانند كه طبق قوانين فيزيكي نيز هيچ عملي بدون عكسالعمل نميماند:
از مكافات عمل غافل مشو
گندم از گندم برويد جو ز جو
اي كه بد كردي برو ايمن مباش
تخم بد كشتي بروياند خداش
نكته ديگري كه بايد عنوان كنم نقش
«خبيثات» در فتنه اخير است. اين بنده سالها پيش تحت عنوان «دوزخ پايتخت» مقالهاي در نشريه صبح داشتم كه بعدها بخشي از آن را در فيلم «فقر و فحشاء» قرائت كردم. جز در آن مقال، در بسياري از مقالات نشريه بدفرجام «مهر»، و ديگر روزنامهها و هفتهنامهها، از لزوم تغيير پايتخت به تلويح يا به تصريح سخن به ميان آمده است. آن روزها گمان ميبردم سهلانگاري و بيكفايتي موجب شده كه حضرات به امالقراي جهاني اسلام ناميدن اين «كشور شهر» دلخوش باشند. الان ميفهمم كه جماعت در انتظار چنين هنگامهاي، شبحي از توسعه را بهجاي تأسيس «مدينه طاهره» به خورد خلق خدا دادهاند.
در يكي از مقالات خود به تصريح گفته بودم كه «ازدحام نفوس» در پايتخت، دستگاه سلطنت را سرنگون كرد و شدت يافتن اين ازدحام همچنان خطرآفرين است، اما الان كار از اين حرفها گذشته است و خصومت فتنهجويان دايره وسيعتري پيدا كرده و «مذهب اصالت زن» (فمينيسم) با سوسيال دموكراسي مهندس رهنورد و ليبراليسم محمد خاتمي گره خورده و ظاهرا چنين به نظر ميرسد كه «جنبش سبز نرم» و «سبز نرم جنبش» و «نرم جنبش سبز» با به خيابان كشاندن «لكاته»ها و «مخنث»ها، قصد هدف گرفتن سيدنا القائد را دارد، اما... چههاست در سر اين قطرههاي محالانديش/انتهاي پيام/
[snews] => [bimg] => NULL [tmpl] => [sdate] => 13881019004900 [pdate] => 13881019004900 [udate] => 0 [sendby] => system [publishby] => system [updateby] => system [service_id] => 3 [cat_id] => 65 [sec_id] => 47 [status] => P [lang] => FA [hint] => [author] => [author_id] => 0 [source] => 0 [most_view] => 1 [comments_view_status] => 1 [comments_form_status] => 1 [conf] => [news_type] => 1 ) [extra_content] => [related_content] => Array ( [0] => Array ( [id] => 1188608 [title] => بازی ۲ توله خرس در جنگل رامسر [pdate] => 14030808163835 [service_id] => 3 ) ) [related_content_v2] => Array ( [1] => Array ( [0] => Array ( [id] => 1188608 [title] => بازی ۲ توله خرس در جنگل رامسر [pdate] => 14030808163835 [service_id] => 3 [rutitr] => [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 2 [relation_type] => 1 [order] => 1 [lead_img] => /files/fa/news/1403/8/8/2470194_437.jpg ) ) ) [media] => Array ( ) [news_field] => Array ( [0] => Array ( [filed_id] => 1 [filed_name] => نوع خبر [filed_type] => C [filed_value] => ) ) [smarty_keys] => Array ( ) [live_blog] => Array ( ) [tags] => Array ( ) [image_tag] => Array ( ) [documents] => [comments] => Array ( ) [comments_stats] => Array ( ) [sepehr_keys] => Array ( ) ) 1