آهسته باز بغل پله ها گذشت
در فکر آش و سبزي بيمار خويش بود
اما گرفته دور و برش هاله اي سياه
او مرده است و باز پرستار حال ماست
-
در زندگي ما همه جا وول مي خورد
هر كنج خانه صحنه اي از داستان اوست
در ختم خويش هم به سر و كار خويش بود
بيچاره مادرم
-
هر روز مي گذشت از اين زير پله ها
آهسته، تا به هم نزند خواب ناز من
امروز هم گذشت
در باز و بسته شد
با پشت خم از اين بغل كوچه مي رود
چادر نماز فلفلي انداخته به سر
كفش چروك خورده و جوراب وصله دار
او فكر بچه هاست
هر جا شده هويج هم امروز مي خرد
بيچاره پيرزن، همه برف است كوچه ها
-
او از ميان كلفت و نوكر ز شهر خويش
آمد به جستجوي من و سرنوشت من
آمد چهار طفل دگر هم بزرگ كرد
آمد كه پيت نفت گرفته به زير بال
هر شب درآيد از در يك خانه ي فقير
روشن كند چراغ يكي عشق نيمه جان…
-
او را گذشته ايست سزاوار احترام
تبريز ما ! به دور نماي قديم شهر
در باغ بيشه خانه مردي است با خدا
هر صحن و هر سراچه يكي دادگستري
اينجا، به داد ناله ي مظلوم مي رسند
اينجا، كفيل خرج موكل بود وكيل
مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
در باز و سفره پهن
بر سفره اش چه گرسنه ها سير مي شوند
يك زن مدير گردش اين چرخ و دستگاه
او مادر من است
-
انصاف مي دهم كه پدر راد مرد بود
با آن همه در آمد سرشارش از حلال
روزي كه مرد روزي يك سال خود نداشت
اما قطار ها ي پر از زاد آخرت
وز پي هنوز قافله هاي دعاي خير
اين مادر از چنان پدري يادگار بود
-
تنها نه مادر من و درماندگان خيل
او يك چراغ روشن ايل و قبيله بود
خاموش شد دريغ
-
نه او نمرده است مي شنوم من صداي او
با بچه ها هنوز سر و كله مي زند
ناهيد لال شو
بيژن برو كنار
كفگير بي صدا
دارد براي نا خوش خود آش مي پزد
-
او مرد و در كنار پدر زير خاك رفت
اقوامش آمدند پي سر سلامتي
يك ختم هم گرفته شد و پر بدك نبود
بسيار تسليت كه به ما عرضه داشتند
لطف شما زياد
اما نداي قلب به گوشم هميشه گفت :
اين حرفها براي تو مادر نمي شود.
-
پس اين که بود ؟ ديشب لحاف رد شده بر روي من كشيد
ليوان آب از بغل من كنار زد
در نصفه هاي شب يك خواب سهمناك و پريدم به حال تب
نزديك هاي صبح
او باز زير پاي من اينجا نشسته بود
آهسته با خدا
راز و نياز داشت
-
نه او نمرده است
نه او نمرده است كه من زنده ام هنوز
او زنده است در غم و شعر و خيال من
ميراث شاعرانه ي من هرچه هست از اوست
كانون مهر و ماه مگر مي شود خموش؟
آن شير زن بميرد ؟ او شهريار زاد
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
-
او با ترانه هاي محلي كه مي سرود
با قصه هاي دلكش و زيبا كه ياد داشت
از عهد گاهواره كه بندش كشيد و بست
اعصاب من به ساز و نوا كوك كرده بود
او شعر و نغمه در دل و جانم به خنده كاشت
وانگه به اشك هاي خود آن كشته آب داد
لرزيد و برق زد به من آن اهتزاز روح
وز اهتزاز روح گرفتم هواي ناز
تا ساختم براي خود از عشق عالمي
-
او پنج سال كرد پرستاري مريض
در اشك و خون نشست و پسر را نجات داد
اما پسر چه كرد براي تو ؟ هيچ هيچ
تنها مريضخانه، به اميد ديگران
يكروز هم خبر
كه بيا او تمام كرد
-
در راه قم به هرچه گذشتم عبوس بود
پيچيده كوه و فحش به من داد و دور شد
صحرا همه خطوط كج و كوله و سياه
طومار سرنوشت و خبر هاي سهمگين
درياچه هم به حال من از دور مي گريست
تنها طواف دور ضريح و يكي نماز
يك اشك هم به سوره ياسين من چكيد
مادر به خاك رفت
-
آن شب پدر به خواب من آمد ، صداش كرد
او هم جواب داد
يك دود هم گرفت به دور چراغ ماه
معلوم شد كه مادره از دست رفتني است
اما پدر به غرفه ي باغي نشسته بود
شايد كه جان او به جهان بلند برد
آنجا كه زندگي ستم و درد و رنج نيست
اين هم پسر كه بدرقه اش مي كند به گور
يك قطره اشك مزد همه زجر هاي او
اما خلاص مي شود از سر نوشت من
مادر بخواب خوش
منزل مباركت
-
آينده بود و قصه ي بي مادري من
ناگاه ضجه اي كه به هم زد سكوت مرگ
من مي دويدم از وسط قبر ها برون
او بود و سر به ناله بر آورده از مفاك
خود را به ضعف از پي من باز مي كشيد
ديوانه و رميده دويدم به ايستگاه
خود را به هم فشرده خزيدم ميان جمع
ترسان ز پشت شيشه ي در، آخرين نگاه
باز آن سفيد پوش و همان كوشش و تلاش
چشمان نيمه باز
از من جدا مشو
-
مي آمديم و كله ي من گيج و منگ بود
انگار جيوه در دل من آب مي كنند
پيچيده صحنه هاي زمين و زمان به هم
خاموش و خوفناك همه مي گريختند
مي گشت آسمان که بکوبد به مغز من
دنيا به پيش چشم گنهكار من سياه
وز هر شكاف و رخنه ي ماشين، غريو باد
يك ناله ي ضعيف هم از پي دوان دوان
مي آمد و به مغز من آهسته مي خليد
تنها شدي پسر
-
باز آمدم به خانه، چه حالي؟ نگفتني
ديدم نشسته مثل هميشه كنار حوض
پيراهن پليد مرا باز شسته بود
انگار خنده كرد، ولي دلشكسته بود
بردي مرا به خاك سپردي و آمدي؟
تنها نمي گذارمت اي بينوا پسر
مي خواستم به خنده در آيم ز اشتباه
اما خيال بود
اي واي مادرم
..........
تقدیم به همکار گرامی و عکاس توانمند شبکه خبر دانشجو که در فراق مادر می سوزد.
[snews] => [bimg] => NULL [tmpl] => [sdate] => 13880819004900 [pdate] => 13880819004900 [udate] => 0 [sendby] => system [publishby] => system [updateby] => system [service_id] => 3 [cat_id] => 65 [sec_id] => 47 [status] => P [lang] => FA [hint] => [author] => [author_id] => 0 [source] => 0 [most_view] => 1 [comments_view_status] => 1 [comments_form_status] => 1 [conf] => [news_type] => 1 ) [extra_content] => [related_content] => Array ( [0] => Array ( [id] => 1207915 [title] => فوران آتشفشان ساکوراجیما ژاپن [pdate] => 14031004081314 [service_id] => 3 ) [1] => Array ( [id] => 968665 [title] => کانونِ امروز یک تشکیلات شلوغ و بوروکراسی مضحک است [pdate] => 14000717112826 [service_id] => 3 ) ) [related_content_v2] => Array ( [1] => Array ( [0] => Array ( [id] => 1207915 [title] => فوران آتشفشان ساکوراجیما ژاپن [pdate] => 14031004081314 [service_id] => 3 [rutitr] => [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 2 [relation_type] => 1 [order] => 1 [lead_img] => /files/fa/news/1403/10/4/2561943_333.jpg ) [1] => Array ( [id] => 968665 [title] => کانونِ امروز یک تشکیلات شلوغ و بوروکراسی مضحک است [pdate] => 14000717112826 [service_id] => 3 [rutitr] => [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 1 [relation_type] => 1 [order] => 0 [lead_img] => /files/fa/news/1400/7/14/1513873_762.jpg ) ) ) [media] => Array ( ) [news_field] => Array ( [0] => Array ( [filed_id] => 1 [filed_name] => نوع خبر [filed_type] => C [filed_value] => ) ) [smarty_keys] => Array ( ) [live_blog] => Array ( ) [tags] => Array ( ) [image_tag] => Array ( ) [documents] => [comments] => Array ( ) [comments_stats] => Array ( ) [sepehr_keys] => Array ( ) ) 1به گزارش گروه پاتوق شيشه اي «شبكه خبر دانشجو»، در آخرين بروزرساني وبلاگ بداهه آمده است:
اين نثرپاره را آنروز در توصيف حماسه 22 خرداد 1388، يعني زماني که بعضي متبخترانه فرياد مي زدند ما به خرداد پر از حادثه ايمان داريم، سرودم که بازخواندن آن حداقل براي خودم خالي از لطف نيست...
محمود در صدر اخبار است
مريدان بي بي سي فارسي گريه مي کنند
و آفتاب پرست ها در آفتاب دموکراسي رنگ به رنگ مي شوند
سي ان ان براي اهل بيت سياه پوشيده
و با استناد به آيات تورات مردم را به راه چپ مي خواند
ولي مناظره ها بچه هيئتي ها را "چيز"خور کرده اند
و ديگر هيچکس...
حتي درخت نظرکرده تجريش هم گوشش به اين "چيز"ها بدهکار نيست
بچه هاي سفره بيت المال
در خيابان جمهوري
آفتابه بدست دنبال مبال مي گردند
معده هاي آنها بزرگ است اما از پس هضم انتخابات بر نيامده و رودل کرده اند
سازگارا از ساز و کار انتخابات ايراد مي گيرد
و نيوزويک از فيس بوک
پرس تي وي از کوي دانشگاه گزارش مي دهد
و اسکاي نيوز از تعداد سطل هاي سوخته زباله
کامبيز مثل هميشه از زاراگوزا روي خط دو است
و نهايتا ناتاشا از ممسني تمام کاسه کوزه ها را سر سيبزميني خورد مي کند
در مصلي جاي سوزن انداختن نيست
همه خبرگزاري هاي خارجي کف کرده اند
تمام کف خيابان سبز است ولي مردم ايران پرچمي سه رنگ در دست گرفته اند
مردم در شهريار اسفند دود مي کنند
اهالي شهر ري همه در سجده شکرند
و چند نفر در خيابان انقلاب لاستيک مي سوزانند
تهران دچار انسداد عروق است
راننده ها در چهارراه وليعصر سرگيجه گرفته اند
با اين حال رئيس جمهور اصلا اعتقادي به احزاب ندارد
و هنوز با خطوط ويژه قهر است
حتي اگر به آخرين نگاه پدر خود نرسد
اينجا تهران است
اينجا آخر آزادي است
مولفه هاي اجتمايي دائما در تغييرند
بيشتر مردم فشار خون دارند
و هواي شهر را از پس ماسک هاي کاغذي تنفس مي کنند
بساز بفروش ها با نوچه هاي ليبراليزم مدنيت را مضاربه بسته اند
و آخر کار بيکارها نتيجه را عوض کرده اند
آري در انتخابات تقلب شده است
سرايدارها کودتا کرده اند
پابرهنه ها در آراي بالاي شهر دست برده اند
و مهديه مي تواند تا ده سال پشت پوستر هاي ميرحسين مشق بنويسد
اينجا دموکراسي معنا ندارد
چون کوچه هاي يافت آباد از خيابان هاي شميران کوچک ترند ولي راي شان بيشتر است
و راي دانشجوها با نظافتچي ها برابر است
و کارگران کوره پزخانه هاي رباط کريم وبلاگ شخصي ندارند
در اينجا دموکراسي بي فايده است
و هرچه رکيک تر آن را اس ام اس کني باز هم رأي مردم عوض نمي شود
و از نظر روستائيان بعضي ها فقط حرف مفت مي زنند
در يک فرسخي شهر
گاو ننه رقيه با ولع بيانيه حقوق شهروندي را مزمزه مي کند
و در يک فرايند دموکراتيک
بعضي ها مفت مفت انتخاب نمي شود
بعضي ها با هزينه ميلياردي توي چت روم ها دنبال راي بودند
و مدل هاي اجاره اي آنها زير بنر هايشان بندري مي رقصيدند
و از ساسي مانکن اميد معجزه داشتند
ولي نفهميدند در دهات ما مادر شهيدي براي پيروزي دکتر صلوات نذر کرده است.
/انتهاي پيام/
[snews] => [bimg] => NULL [tmpl] => [sdate] => 13890325080800 [pdate] => 13890325080800 [udate] => 0 [sendby] => system [publishby] => system [updateby] => system [service_id] => 3 [cat_id] => 65 [sec_id] => 47 [status] => P [lang] => FA [hint] => [author] => [author_id] => 0 [source] => 0 [most_view] => 1 [comments_view_status] => 1 [comments_form_status] => 1 [conf] => [news_type] => 1 ) [extra_content] => [related_content] => Array ( [0] => Array ( [id] => 1207915 [title] => فوران آتشفشان ساکوراجیما ژاپن [pdate] => 14031004081314 [service_id] => 3 ) ) [related_content_v2] => Array ( [1] => Array ( [0] => Array ( [id] => 1207915 [title] => فوران آتشفشان ساکوراجیما ژاپن [pdate] => 14031004081314 [service_id] => 3 [rutitr] => [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 2 [relation_type] => 1 [order] => 1 [lead_img] => /files/fa/news/1403/10/4/2561943_333.jpg ) ) ) [media] => Array ( ) [news_field] => Array ( [0] => Array ( [filed_id] => 1 [filed_name] => نوع خبر [filed_type] => C [filed_value] => ) ) [smarty_keys] => Array ( ) [live_blog] => Array ( ) [tags] => Array ( ) [image_tag] => Array ( ) [documents] => [comments] => Array ( ) [comments_stats] => Array ( ) [sepehr_keys] => Array ( ) ) 1گروه ادب و هنر؛ ترديدي ندارم که شعر خط خون، سروده استاد علي موسوي گرمارودي از برجستهترين و درخشانترين آثار معاصر در وصف سيدالشهدا اباعبدالله الحسين(ع)است.
اين شعر سپيد، گويا و جوياي حسي اصيل و برآورنده معرفتي عميق است كه به سرشاري و وقار و ستيهندگي و پرخوني اداي دين ميكند به قيام سبز و سرخ عاشورا.
تقديم به آستان حضرت عشق(ع) و رهروان پاكباز او:
درختان را دوست ميدارم
كه به احترام تو قيام كردهاند
و آب را كه مهر مادر توست،
خون تو شرف را سرخگون كرده است:
شفق، آينه دار نجابتت, و فلق محرابي
كه تو در آن نماز صبح شهادت گزاردهاي.
در فكر آن گودالم كه خون تو را مكيده است
هيچ گودالي را چنان رفيع نديده بودم
در حضيض هم مي توان عزيز بود
از گودال بپرس!
شمشيري كه بر گلوي تو آمد
هر چيز و همه چيز را به دو پاره كرد:
هر چه در سوي تو، حسيني شد
و ديگر سو، يزيدي.
اينک ماييم و سنگ ها ماييم و آب ها
درختان، کوهساران، جويباران، بيشه زاران
که برخي يزيدي وگرنه حسينياند
خوني که از گلوي تو تراويد
همه چيز و هرچيز را در کائنات به دوپاره کرد!
در رنگ!
اينک هر چيز، يا سرخ است
يا حسيني نيست!
آه اي مرگ تو معيار!
مرگت چنان زندگي را به سخره گرفت
و آن را بي قدر كرد كه مردني چنان،
غبطه بزرگ زندگاني شد!
خونت با خونبهاي حقيقت
در يک طراز ايستاد
و عزمت، ضامن دوام جهان شد
که جهان با دروغ مي پاشد
و خون تو امضاي «راستي» است.
تو را بايد در راستي ديد و درگياه
هنگامي كه مي رويد
در آب، وقتي مي نوشاند
در سنگ،
چون ايستادگي است
در شمشير ،
آن زمان كه مي شكافد
و در شير ،
كه مي خروشد
در شفق كه گلگون است
در فلق كه خنده خون است
در خواستن
برخاستن
تو را بايد در شقايق ديد
در گل بوييد
تو رابايد از خورشيد خواست
در سحر جست
از شب شكوفاند
با بذر پاشاند
با باد پاشيد
در خوشه ها چيد
تو را بايد تنها در خدا ديد
هر كس ،هر گاه ، دست خويش
از گريبان حقيقت بيرون آورد
خون تو از سرانگشتانش تراواست
ابديت آينه اي ست :
پيش روي قامت رساي تو در عزم
آفتاب لايق نيست
وگرنه مي گفتم
جرقه نگاه توست
***
تو تنهاتر از شجاعت
در گوشه ي روشن وجدان تاريخ
ايستاده اي
به پاسداري از حقيقت
و صداقت
شيرين ترين لبخند
بر لبان اراده ي توست
چندان تناوري و بلند
كه به هنگام تماشا
كلاه از سر كودك عقل مي افتد
بر تالابي از خون خويش
در گذرگه تاريخ ايستاده اي
با جامي از فرهنگ
و بشريت رهگذار را مي آشاماني
- هر كس را كه تشنه شهادت است-
***
نام تو خواب را بر هم مي زند
آب را توفان ميكند
كلامت قانون است
خرد در مصاف عزم تو جنون
تنها واژه ي تو خون است ، خون
اي خداگون!
مرگ در پنجه ي تو
زبون تر از مگسي ست
که کودکان به شيطنت در مشت مي گيرند
و يزيد ، بهانه اي
دستمال کثيفي
که خلط ستم را در آن تف کردي
و در زباله ي تاريخ افکندي
يزيد کلمه نبود
دروغ بود
زالويي درشت
که اکسيژن هوا را مي مکيد
مخنثي که تهمت مردي بود
بوزينه اي با گناهي درشت:
"سرقت نام انسان"
و سلام بر تو
که مظلوم تريني
نه از آن جهت که عطشانت شهيد کردند
بل از اين رو که دشمنت اين است
***
مرگ سرخت
تنها نه نام يزيد را شكست
و كلمه ستم را بي سيرت كرد
كه فوج كلام را نيز در هم مي شكند
هيچ كلام بشري نيست
كه در مصاف تو نشكند
اي شيرشكن!
خون تو بر كلمه فزون است
خون تو در بستري از آن سوي كلام
فراسوي تاريخ
بيرون از راستاي زمان
مي گذرد
خون تو در متن خدا جاري است
***
يا ذبيح الله
تو اسماعيل برگزيده ي خدايي
و روياي به حقيقت پيوسته ي ابراهيم
كربلا ميقات توست
محرم ميعاد عشق
و تو نخستين كسي
كه ايام حج را
به چهل روز كشاندي
- و اتممناها بعشر - 1
آه ،
در حسرت فهم اين نكته خواهم سوخت
كه حج نيمه تمام را
در استلام حجر وانهادي
و در كربلا
با بوسه بر خنجر تمام كردي
مرگ تو
مبدا تاريخ عشق
آغاز رنگ سرخ
معيار زندگي است
***
خط تو با خون تو آغاز مي شود
از آن زمان كه تو ايستادي
دين راه افتاد
و چون فرو افتادي
حق برخاست
و تو شكستي و " راستي " درست شد
و از روانه ي خون تو
بنياد ستم سست شد
در پاييز ¬¬¬2¬ مرگ تو
بهاري جاودانه زاييد
گياه روييد
درخت باليد
و هيچ شاخه اي نيست
كه شكوفه سرخ ندارد
و اگر ندارد
شاخه نيست
هيزمي است ناروا بر درخت مانده
***
تو راز مرگ را گشودي
کدام گره ، با ناخن عزم تو وا نشد؟
شرف به دنبال تو لابه کنان مي دود
تو فراتر از حميتي
نمازي ، نيتي
يگانه اي ، وحدتي
آه اي سبز!
اي سبز سرخ!
اي شريفتر از پاكي
نجيب تر از هر خاكي
اي شيرين سخت
اي سخت شيرين!
تو دهان تاريخ را آب انداخته اي
اي بازوي حديد
شاهين ميزان
مفهوم کتاب ، معناي قرآن!
نگاهت سلسله تفاسير،
گام هايت وزنه ي خاک
و پشتوانه ي افلاک
كجاي خدا در تو جاري ست
كز لبانت آيه مي تراود؟
عجبا ! 3
حيراني مرا با تو پاياني نيست
چگونه با انگشتانه اي از كلمات
اقيانوسي را مي توان پيمانه كرد؟
***
بگذار بگريم
خون تو، در اشك ما تداوم يافت
و اشك ما ،صيقل گرفت
شمشير شد
و در چشمخانه ي ستم نشست
تو قرآن سرخي
"خون آيه" هاي دلاوري ت را
بر پوست کشيده ي صحرا نوشتي
و نوشتارها
مزرعه اي شد
با خوشه هاي سرخ
و جهان يک مزرعه شد
با خوشه ، خوشه ، خون
و هر ساقه:
دستي و داسي و شمشيري
و ريشه ي ستم را وجين کرد
و اينک
و هماره
مزرعه سرخ است
***
ياثارالله
آن باغ مينوي که تو در صحراي تفته کاشتي
با ميوه هاي سرخ
با نهرهاي جاري خوناب
بابوته هاي سرخ شهادت
و آن سروهاي سبز دلاور،
باغي ست که بايد با چشم عشق ديد
اکبر را
صنوبر
بوفضايل را
و نخل هاي سرخ کامل را
***
حر ، شخص نيست
فضيلتي ست،
از توشه بار کاروان مهر جدامانده
آن سوي رود پيوستن
و کلام و نگاه تو
پلي ست
که ادمي را به خويش بازمي گرداند
و توشه را به کاروان
و اما دامنت:
جمجمه هاي عاريه را
در حسرت پناه يافتن
مشتعل مي کند
از غبطه ي سر گلگون حر
که بر دامن توست
اي قتيل!
بعد از تو
"خوبي" سرخ است
و گريه ي سوگ
خنجر
و غمت توشه ي سفر
به ناکجاآباد
و رد خونت
راهي
که راست به خانه ي خدا مي رود...
تو از قبيله خوني
و ما از تبار جنون
خون تو در شن فرو شد
و از سنگ جوشيد
اي باغ بينش
ستم ، دشمني زيباتر از تو ندارد
و مظلوم ، ياوري آشناتر از تو
تو كلاس فشرده تاريخي
كربلاي تو
مصاف نيست
منظومه بزرگ هستي است
طواف است
***
پايان سخن
پايان من است
تو انتها نداري...
/انتهای پیام/
[snews] => [bimg] => NULL [tmpl] => [sdate] => 13881002004900 [pdate] => 13881002004900 [udate] => 0 [sendby] => system [publishby] => system [updateby] => system [service_id] => 3 [cat_id] => 65 [sec_id] => 47 [status] => P [lang] => FA [hint] => [author] => [author_id] => 0 [source] => 0 [most_view] => 1 [comments_view_status] => 1 [comments_form_status] => 1 [conf] => [news_type] => 1 ) [extra_content] => [related_content] => Array ( [0] => Array ( [id] => 1207915 [title] => فوران آتشفشان ساکوراجیما ژاپن [pdate] => 14031004081314 [service_id] => 3 ) ) [related_content_v2] => Array ( [1] => Array ( [0] => Array ( [id] => 1207915 [title] => فوران آتشفشان ساکوراجیما ژاپن [pdate] => 14031004081314 [service_id] => 3 [rutitr] => [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 2 [relation_type] => 1 [order] => 1 [lead_img] => /files/fa/news/1403/10/4/2561943_333.jpg ) ) ) [media] => Array ( ) [news_field] => Array ( [0] => Array ( [filed_id] => 1 [filed_name] => نوع خبر [filed_type] => C [filed_value] => ) ) [smarty_keys] => Array ( ) [live_blog] => Array ( ) [tags] => Array ( ) [image_tag] => Array ( ) [documents] => [comments] => Array ( ) [comments_stats] => Array ( ) [sepehr_keys] => Array ( ) ) 1به گزارش «شبلکه خبر دانشجو»، متن نامه طالبي به نوري زاد به اين شرح است:
بسمه الحق
چه شد كه از پيمان خود بازگشتي؟
آدم ها ناگهان از يك ايده و انديشه اي كه مدت ها براي آن زحمت كشيده اند و به آن معتقدند نمي بُرند حتي اگر به زور و به مصلحت اعلام بُريدن كنند اما در نهان خود همواره به آن سمت كشش دارند به عنوان مثال اگر يك كمونيست در شرايطي مجبور به اعلام مسلمان بودن كند حتماً هنگام بحث اقتصادي به حديث هايي علاقه مي ورزد كه نگاه قبلي او را تاييد مي كند و كساني را متقي مي داند كه نگاه قبلي او را در قالب اسلام بيان كنند و... اما منافق به مرور زمان عقيده مند شده ولي هرگز ايمانش كامل نمي شود، چون عهد با شيطان را نمي گسلد. منافق در دل به چيزي ايمان دارد و در عمل تكليف ديگري انجام مي دهد حتي اگر كسي هم نبيند كار ديگر مي كند و نمي تواند صادق باشد. بعضي فكر مي كنند منافق دست خودش است و مي داند چه مي خواهد، ولي از ترس شرايط سكوت مي كند و حرف ديگري مي زند. البته اين عمل منافقانه است، اما عمل منافقانه شرط لازم براي منافق بودن است، اما شرط كافي نيست. شايد مومني در شرايطي حركتي منافقانه انجام دهد و آنگاه توبه نمايد، اما منافق دلش مريض است. بذر نفاق در دل او چنان ريشه دوانده كه نمي تواند رو راست باشد، حتي با خودش. اساساً نمي داند چه مي خواهد، منافق مريض روحي-اعتقادي است و مانند انسانهاي دو شخصيتي كه گاهي بدون اين كه ادا درآورند خود را ديگري مي پندارند و گاهي قتل انجام مي دهند در حالي كه شخصيت اصلي او تاب توان كشتن جوجه اي را به لحاظ روحي ندارد. در قلب منافق بذر نفاق سال هاي سال وجود داشته و در دلش ذره ذره رشد كرده است. ريز ريز همه جاي ذهن و قلب آنها را گرفته اما در مواقعي اين نفاق خود را نشان مي دهد. البته اگر اين آدم ها قصه و نمايش نويس و يا فيلمساز و كلاً هنرمند باشند، خيلي زود نفاقشان برملاء مي شود و خاص و عام متوجه آن مي شوند. اما آدم هاي معمولي ممكن است ده سال به اين مرض دچار باشند و كسي نفهميده باشد ولي هنرمندان با چند فيلم كه مي سازند، يا قصه اي كه مي نويسند، يا شعري كه مي سرايند، شخصيت خود را بروز مي دهند.
حقير بر آنم كه چرايي اين مطلب را در حد بضاعت ناچيزم دراين مقال بنگارم و بگويم چرا هنرمندان و علي الخصوص فيلمسازان در اين عرصه نفاقشان سريع برملا مي شود.
اصلي ترين دليل اين است؛ نويسندگان قصه و سناريو مرتب خلق شخصيت مي كنند و مي بايست مرتب جواب سوال آدم هاي مختلف قصه اشان را بدهند، لذا اگر در چند فيلم و قصه عفاف را تمجيد نمايند اما ايمان كامل در عمل و انديشه به اين موضوع نداشته باشند در پاسخ ها به سؤالات مي مانند لذا ناگهان پس از محكم شدن جاي پاي خود ساختار شكني مي كنند، چنان كه همه را به تعجب وامي دارند. ولي واقعيت اين است كه اين موضوع در درون روح و فكر نويسنده و سازنده فيلم بوده اما زمان و مكان و امكان رشد بروز نداشته است. به عبارت ديگر بهانه اي نبوده كه شخص خودش را افشا كند.
شاعران، فيلمسازان و قصه نويسان چه در نمايش يا در رمان و قصه هاي كوتاه، آرزوها و آرمان هاي خود را در وجود قهرمان قصه مي آورند و رفتار و گفتار قهرمان قصه همان چيزي است كه نويسنده معتقد و دلبسته آن است. لذا به خصوصيات قهرمان كه مي رسند و به تمجيد از اخلاق و روش مي پردازند همان زماني است كه هنرمندان درون خود را افشا مي نمايند. البته ممكن است در چند اثر سفارشي براي جلب اعتماد صاحبان عرصه هنر، مطلبي بنويسند يا فيلمي را بسازند و يا شعري بسرايند، اما حتي در لايه هاي همان آثار اوليه مي توان ذهن آنها را خواند و بديهي است آنچه اشاره مي شود در مورد آن دسته از هنرمنداني است كه صاحب انديشه و ايده هستند و اگرنه اهل كسب و كار و دكان در هنر براي رونق دكان هر كاري مي كنند تا به شهرت برسند و از طريق شهرت به ثروت. لذا از هر راهي براي رسيدن به آن پرهيز ندارند چه با منبر امام حسين (ع) باشد چه مطربي در مجالس لهو و لعب يا شهوت مردم را تحريك مي كند يا احساس ديني آنها را ، و بالاخره به هدفشان مي رسند و در زندگي شخصي خود هم ممكن است شكل ديگري زندگي كند. مثلاً افراد مطربي بودند و هستند كه اهل نماز و روزه هستند و واعظيني هم هرچند كم اما بوده اند كه اهل مي و ميگساري و قمار بوده اند. حافظ در مورد اين دسته مي فرمايد:
واعظان كاين جلوه بر محراب و منبر مي كنند
چون به خلوت مي روند آن كار ديگر مي كنند
به هر روي هنر براي اين افراد باب تعيش و تكسب است اما اگر افرادي داراي تفكر و ايده اي جز ثروت و شهرت باشند، حتماً درون آثارشان ايده خود را لو مي دهند. شخص دين مدار حتي اگر فيلمي در هاليوود بسازد رگه هاي ديني و انديشه هاي خدايي را مي توان در آن يافت و...
با اين مقدمه عرض مي كنم محسن مخملباف آرزويش اين بود كه مهم باشد، رئيس باشد، حرف اول را او بزند و البته حرف آخر را هم، اين خصوصيت در او هست و بوده چه آن زمان كه پريد تا سلاح يك پاسبان را بگيرد و مي خواست رهبر گروه مسلح مستقل باشد و موفق نشد در آن زمان هم با هيچ عالم ديني و گروه سازمان يافته سياسي مشورت نكرد، چه زماني كه هنر در وجود خود يافت و در حوزه هنري شروع به كار كرد باز شهوت مهم بودن در او غليان داشت... مي خواست مهم باشد و نفاق دروني او نمي گذاشت در يك مسير برود تا به آنچه در درونش شعله ور است دست يابد از يك طرف تشنه فرمانده بودن و از طرف ديگر نفاق دروني او را ناسازگار با محيط مي كرد و نمي توانست به خواسته اش برسد. او مرتب مشكل مرگ، قيامت ، جهنم و بهشت، مشكل چند همسري براي مردان داراي همسر و قصه محروم بودن زنان همسر دار از همسرديگر، قصه صيغه و نهايتاً حاكميت يك فقيه بر ديگر تخصص ها و...برايش مسئله بود. يك روز در خيابان منافق دستگير مي كرد، يك روز رمان باغ بلور مي نوشت كه همه سؤالاتش همان حرف هاي منافقين بود. فيلم توبه نصوح، بايكوت، عروسي خوبان ، شب هاي زاينده رود، عشق ممنوعه و... اين آخرين فيلم سكس و فلسفه را هر كسي ببيند، متوجه مي شود كه او دايم با خود درگير بوده و همواره نتوانسته با خود روراست باشد كه چه چيز را قبول دارد، چه چيز را قبول ندارد.
مي توان دريافت كه او سوال دارد و هرگز جواب پيدا نكرده چون مي خواهد زير بار هيچ علمي و هيچ پيامبري و هيچ عالم ديني نرود، مي گويد مؤمن به اسلام است اما احكام اسلام را قبول ندارد. حاضر نيست نظر پيامبر(ص) و امام معصوم (ع) را نسبت به حجاب و محرم و نامحرم و... قبول كند او هنوز نفهميده پيامبر اسلام (ص) حق مطلق است يا نه. زماني قبول دارد زماني او را چون ديگران مي داند و لذا گاهي خودش را پيامبر مي داند. و همه امت و ملت و بشريت را مخاطب خود مي داند و اما خود را مخاطب كسي نمي داند چون ذهنش پر از بذر نفاق است. روزي پيامبر است، روز ديگر امت پيامبر و ديگر هنرمنداني كه راه او را مي روند ايضاً چنين اند حالا يكي شاعر بوده، ديگري رمان و قصه كوتاه مي نوشته و ديگري گرافيك كار مي كرده است. زمان كه فراهم مي شود ناگهان نفاق بيرون مي زند و زمان دقيقاً همان موقعي است كه شخص ديگر لازم نمي داند اثري بسازد كه مورد توجه مديران فرهنگي باشد و نيازي به حمايت آن ها و حتي حكومت ندارد، بلكه خودش صاحب نام شده و به قول معروف مي تواند گليمش را از آب بيرون بكشد. در اين لحظه همه آنچه را پنهان مي كرده، فوران مي كند و براي اين فوران هم مسايل اجتماعي محمل خوبي است كه اين افراد عموما پز آونگارد مي گيرند و گذشته خود را نفي مي كنند، به بهانه اتفاقي كه افتاده و مثلاً جامعه چنين و چنان شده، حال ممكن است اين اتفاق عوض شدن يك مدير، زنداني شدن يك هنرمند، يا شخص معروف يا آزاد شدن او از زندان يا انتخابات مجلس و رياست جمهوري و شورا و... باشد خلاف فلان آدم معروف باشد كه از او انتظار خلاف نمي رفته و جامعه از اين مسئله ملتهب شده در اين مواقع اين آدم ها خود را سريع نشان مي دهند.
البته حساب منافقين با ناكثين متفاوت است. ناكثين حق را مي شناسند ولي زير بار آن نمي روند چون خود را صاحب سهم مي دانند. روزگاري با خلوص نيت جهاد كرده اند اما امروز طلب مزد جهاد خود را مي نمايند محرك ناكثين يا پست و قدرت است يا درخواست ثروت، يا هر دو، اما تحريك آن ها گاهي به وسيله فرزندان صورت مي گيرد . مولا علي (ع) مي فرمايد زبير تا فرزندش عبدا... نبود با ما بود، عبدا... بن زبير يكي از عوامل اصلي تحريك سهم خواهي زبير از مولا علي (ع) بود. البته سهم كه مي گويم يعني آن مقداري كه خودش فكر مي كند بايد به او برسد، نه آنچه حق اوست. آدم ضد سرمايه داري و زرسالاري كه ده سال مقاله و مطلب نوشته و گاهي برنامه هاي تلويزيوني داستاني و مستند تهيه كرده حتي به جاهاي محروم رفته و خدمت نموده است، عليه خاتمي، كرباسچي، هاشمي رفسنجاني و... مقاله نوشته و اينها را اربابان زر سالار و متكبر خوانده همه صدا و سيما و وزارت ارشاد و حوزه هنري و... را آدم هاي بي سواد، مفت خوار، نفهم و آويزان خوانده كه چرا عليه اين افراد فيلم نمي سازند، مي خواهيم سخن بگوييم و بفهميم كه منافق است يا جزء ناكثين. خوب است يكي از مقالات او را كه درتاريخ 18/1/76 روزنامه كيهان به چاپ رسيده مرور كنيم تا بهتر قضاوت كنيم .
"ديشب، سخنگوي دولت، با لحني حزن آلود فرمود كه: دستگاه قضايي، عيدي خوبي به شهردار تهران نداد. (منظور دستگيري كرباسچي است) پنج ساعت، وزيران مسلمان اين كشور دور هم نشسته اند و سر آخر ، به اين نتيجه رسيده اند كه خوب نبود بلافاصله بعد از تعطيلات عيد، مجرمي را كه اسناد حيف و ميلش قطعي است، به محكمه احضار كنند. پس كجاست فرياد علي (ع) كه حنجره اش ، اموال مردم را حتي در كابين زنان غارتگران نشانه مي رود؟ وقتي بنا بر اجراي حق شد، اتلاف وقت، جفا برحق است. حالا چه عيد باشد چه عزا. به هرحال، دولت محترم خود را متوجه بازپس گيري اين يك صد ميليارد تومان پول به غارت رفته مي كنيم. مگر دولت كسري بودجه ندارد؟" خب در اين مقاله نويسنده حكم داده كه مجرميت كرباسچي قطعي است و بايد علي (ع) گونه بر عليه او حكم صادر كرد. حالا به وضع بعد اين مقاله نويس مي پردازيم، يعني زماني مي رسد كه قرار مي شود اين آقا اولين فيلم بلند سينمايي خود را در سال 1379، همه حمايتش مي كنند سپاه و بسيج، حوزه هنري، سازمان تبليغات اسلامي، صدا و سيما و... در همان فيلم مي شد افكار مغشوش و حتي خارج از قاعده را ديد اما همه با اين فرض كه او پنجاه ساله است اولين فيلم سينمايي اش را ساخته و هنوز مسلط به سينما نشده اگر اشكالي هست به خاطر عدم تسلط است. سه بار اين فيلم تدوين و صداگذاري مي شود و به اندازه چند فيلم سينمايي در زمان خود هزينه مي شود همه از بيت المال، همان بيت المالي كه برايش مقاله نوشته. هنگامي كه قرار است خرج ايشان شود بي حساب است! همين آقا در تاريخ 8/3/78 مقاله "هفت رويا" را در روزنامه كيهان مي نويسد كه بخشي از آن را مرور مي كنيم:
روياي دوم:
"در ميدان وليعصر (عج) دانشجويي بر يك بلندي چشم به راه مردم است. مردم به احترام او آرام مي گيرند. دانشجوي جوان، بغض گلويش را فرو مي خورد و مي گويد: اي مردم، عده اي از ما دانشجويان، بر شما مردم خوب و شريف جفا كرده ايم. شما با مال و جان خود، اين مملكت را از گلوي آمريكا بيرون كشيده ايد و در اين كشاكش، فرزندان خود را نيز به كام آتش فرستاده ايد ، اما حالا ما، به جاي استقلال، دم از وابستگي مي زنيم! شما هست و نيست خود را فداي امام و راه امام كرده ايد، اما ما در برابر امام يكي ديگر را علم كرده ايم. وقتي قهرمان كسي امام خميني شد، ديگر نمي تواند خود را به حقارت درافكند. ديگر نمي تواند به هرزگي هاي رايج نيم نگاهي حتي بياندازد. اما وقتي قهرمان كسي يكي ديگر باشد، مخصوصاً كسي كه سابقه روشني هم نداشته، آدم مي تواند به بهانه او سري توي سرها دربياورد، مي تواند قيافه ي متفاوتي بگيرد و تمنيات دروني خود را به هر كجا كه بخواهد بكشاند. خلاصه اين كه وقتي آدم، اسلام اسلام بكند، بايد چشم از خيلي چيزها برگيرد. اما وقتي به جاي اسلام، ملي گرايي شعار جماعتي شد، لابد درهاي بسياري به روي آن ها باز مي شود. اي مردم، مرا و دوستانم را ببخشيد و ما را حلال كنيد...
مردم براي سلامتي جوان دانشجو صلوات مي فرستند. بعضي ها هم پيشاني او را مي بوسند. جوان دانشجو در ميان مردم "گم" مي شود. سيل مردم به راه مي افتد. چه روز خوبي، و چه روياي دلچسبي؟" (در اين مقاله ملي گرايي به جاي اسلام نفي مي شود ولي نويسنده اين مقاله وقتي فيلمساز مي شود شاهزاده ها را به تصوير مي كشد و ملي گرايي را كه قبلاً با اسلام ممذوج كرده بود و رستم و اسفنديار را ياران علي (ع) خوانده بود، اينجا علي (ع) را حذف و... خب تغيير است و... ادامه مي دهيم روياهاي زمان مقاله اين آقا را تا مشخص شود جزء ناكثين است يا منافقين)
روزنامه كيهان در تاريخ 8/3/78 در ادامه روياي دوم آورده است
روياي سوم:
در مقابل وزارت كشور، مردم زيراندازهاي خود را پهن مي كنند و در سكوت تمام به زمين مي نشينند. وزير و معاونان وزارتخانه هم مي آيند و رودرروي مردم مي نشينند. مردم گريه مي كنند و وزير گريه مي كند. مردم گريه مي كنند و معاونان گريه مي كنند. در ميان گريه هاي مردم و مسئولان، ناگهان يك نفر پيش مي دود و داد مي زند: نظارت استصوابي ملغي بايد گردد! و دوباره اين شعار را تكرا رمي كند. اما صداي نرم اشك هاي مردم، مثل رودخانه اي با صفا، صداي زنگ دار مرد را در خود مي پوشاند. يكي از معاونان برمي خيزد كه صبحت كند، اما مردم برخاسته و مي روند. معاون وزير، با حسرت، فغان برمي آورد كه اي مردم، ما در اين وزارتخانه چه ها نكرديم، چه ها كه نكرديم، چه ها كه نكرديم... اما مردم رفته اند و اشك هاي خود را بر جاي نهاده اند. چند نفر از معاونان، دست به قلم مي برند و چيزي مي نويسند و به دست وزير مي دهند و خود را به مردم مي رسانند." (در اين مقاله نظارت استصوابي را منكر شدن در نظر نويسنده كاري ناشايست است و گناه. اما بايد ديد او بعد از انتخابات 22 خردادماه نظرش نسبت به اصل شوراي نگهبان و نظارتش چيست و اين تغييرنظر از كجا آمده ؟ آيا جزء ناكثين است يا منافقين كه نظرش چنين شده )
روزنامه كيهان در تاريخ 8/3/78 در ادامه روياي هاي ديگر نويسنده را آورده است
روياي پنجم:
"جلوي بانك مركزي غوغايي از سكوت است. رئيس بانك از هيبت آن همه سكوت، توان سخن گفتن ندارد، يعني چه بگويد؟ چيزي ندارد كه بگويد. به جاي او همزاد او كه حالا سفير ايران در يكي از كشورهاست و به تازگي از سفر خارج بازآمده، سخن مي گويد: اي مردم، ما را كت بسته به انتهاي دخمه هاي نمور و تاريك فراموشي بيندازيد. ما از شرافت و نجابت شما مردم، بد جوري بهره برديم. ما اقتصاد كشور را از ريخت و قيافه انداختيم. مردم كه به راه خود مي روند، چند مامور از پله هاي بانك بالا مي روند. عجب رويايي! جناب سفير همچنان هوار مي كشد: ما به شما خيانت كرديم. " (آري براي نويسنده اين مقالات رويا است كه روزي برسد كه نسخه هاي بانك جهاني براي اقتصاد دور ريخته شود، برايش رويا است كه وزارت كشور نظارت استصوابي را قبول داشته باشد، برايش رويا است كه دانشجويان كشور طرفداران عدالت باشند و مخالف آمريكا. اما حالا كه دولتي آمده و همه اين روياها به واقعيت پيوسته چرا نويسنده مقاله عليه ولايت و دولت ولايتي و ضد آمريكايي و دانشجويان بسيجي كه قلب هايشان پر از كينه ظالمان استكبار است، شوريده و با فرزندش به خيابان آمده عليه آنها شعار مي دهد و در وبلاگش دريدگي مي كند و عليه روياهاي تحقق يافته اش جيغ بنفش مي كشد . مگر او جزء ناكثين است يا منافقين.
خب آدمي با اين سابقه دلسوزي(منظور داشتن چنان روياهايي و نوشتن مقالاتي با حرارت عليه استكبار و زراندوزان) بايد حمايت شود لذا هنگامي كه اين آقا مي خواهد سريال جدي و پرهزينه بسازد همان موسسه اي كه فيلم سينمايي اش را حمايت كرد، به خاطر مواضع انقلابي و ولايت مداري اش به او امكان مي دهد. او هم مي نويسد چنان كه گويي احدي تاكنون به ذهنش نرسيده كه تلفيق شاهنامه و اساطير را با تاريخ اسلام انجام دهند. سناريو توسط يك روحاني كارشناس دين و استاد شاهنامه شناسي بررسي مي شود و آن را غيرقابل قبول اعلام مي دارند و دهها اشكال منطقي و جدي به آن مي گيرند. سيد مهدي شجاعي هم فيلمنامه را مي خواند و آن را غير قابل قبول اعلام مي كند ولي به شهادت همه مقاله ها و موضع گيري هاي اين آقا مؤسسه فرهنگي شهيد آويني نامردي مي داند اگر نوري زاد حمايت نشود لذا با پشتيباني محكم و استدلال اين كه ايشان رويش انقلاب اسلامي در هنر و سينما است و بايد براي حفظ حريم ولايت در عرصه فيلمسازي چنين افرادي داشته باشيم، اجازه مي دهند كه نويسنده، كارگردان، تدوينگر گاهي فيلمبردار خودش باشد. اما چندي نمي گذرد كه موسسه متوجه مي شود كار اين آقا ضعيف تر از آن است كه خودش مي گويد و با چرب زباني آن را اثري بي بديل معرفي مي كند و هر كه مخالفت نمايد را با دريدگي خاصي مورد تهمت و تهاجم لفظي - قلمي قرار مي دهد (نامه هاي او به منتقدينش در موسسه تهيه كننده سريال موجود است) كه چگونه همه منتقدين را كوتوله هاي فكري و هنري ناميده است.
بالاخره اين انسان صادق در مقاله هاي كيهان و رسالت و بعضاً روزنامه ايران همه را به قضاوت مي خواند، هنرمنداني جمع مي شوند و به اتفاق اين اثر را فاقد ارزش مي دانند. فقط يك نفر در ميان آن ها دفاع مي كند و برخورد افراد را سياسي ارزيابي مي كند . مديران موسسه خام آن يكنفر مي شوند و كار آقاي مقاله نويس كيهان و رسالت و... ادامه پيدا مي كند. سريالي مي سازد كه جزء كم مخاطب ترين سريال هاي سالهاي اخير تلويزيون مي شود و به لحاظ تكنيكي و موضوع، تلويزيون حاضر به پخش آن نيست. اما با فشار و لابي سريال پخش مي شود و همه طرفداران و مخالفان نوري زاد انگار كه آن را نديده اند به رويش نمي آورند كه نه به آن بيت المال ، بيت المال كردنت، نه به اين پول بيت المال را به چاه ريختن! به او نگفتند چرا وقتي نمي تواني فيلم بسازي، اين قدر حيف و ميل مي كني؟ اما اين آقا سخت احساس كارگرداني مي كند . جاي پاي خود را محكم مي بيند. دستمزد فراواني هم گرفته، حالا سه فيلم سينمايي از اين سريال درمي آورد كه تدوينگر يكي از فيلم ها داور جشنواره هم هست . و جايزه اقتباس از ادبيات كهن را به او مي دهند. فيلم خالي از مضمون مذهبي مي شود و فقط خط شاهزادگي ايراني مي يابد و يك جايزه به خاطر اين چرخش مي گيرد كه پسر تازه از آمريكا برگشته او با سر و وضع خاص روي سن مي آيد و جايزه را مي گيرد .
آقا حالا جايزه گرفته بايد با سرسنگيني و دقت فيلم بسازد. اين بار به سازمان تبليغات اسلامي مي رود آن ها را خام مي كند و بودجه يك ميليارد و يكصد ميليون توماني مي گيرد و خود نويسنده، كارگردان و تهيه كننده مي شود و نهايتاً فيلم خيلي ضعيفي مي سازد كه تنها شش ميليون تومان مي فروشد. قصه اين فيلم او را لو داد. لذا از قصه مي توان دريافت كه او آيا او منافق است يا جزء ناكثين. يا مشكلش اصلاً جاي ديگري است و دلم نمي آيد كه بگويم و بنويسم كه مشكلش خود قرآن است كه در فيلم او هر جا قرآن مي رود باعث خون و خونريزي است و قلعه كاوه را ويران مي كنند، نيشابور را تله خاك. به خدا قسم مطمئن نيستم كه او واقعاً نسبت به قرآن چنين بينشي دارد ولي فيلم او چنين مضموني دارد كه قرآن هرجا مي رود باعث جنگ و خون ريزي است. البته كاوه و قلعه كاوه و ذهن ملي گرايي او كه قبلاً آن را گناه مي دانست اينك كاملاً لو رفته و اين آقا ديگر توان پنهان كردن ذهن خود را ندارد كار از مقاله، فحش دادن و دريدگي گذشته و بايد از درون بجوشد، هنر و نفاق بيرون مي زند از فيلم و قهرمان فيلم. اين قسمت از مقاله ارديبهشت 76 كيهان نوشته او را بخوانيم.
"ما با نگاهي به تاريخ، آموخته ايم كه بايد از جماعت ثروت اندوز و پول پاروكن نفرت داشته باشيم؛ و دامنه هاي اين نفرت و انزجار را ، آتشي مي بينيم كه بر دامن همه همراهان و جاده صاف كن هاي اين جماعت، در خواهد كشيد."
آيا باورتان مي شود كه صاحب اين قلم در سال 88 مقاله اي دروبلاگش با افتخار بنويسد كه رفته به موسوي راي داده است. به موسوي كه پشتش هاشمي، خاتمي، كرباسچي و همه زراندوزان و غارتگراني كه اين آقا آنها را مفسدان اقتصادي مي ناميد و به تعداد سالهاي عمر خودش عليه آنها مقاله نوشته، من پرهيز دارم كه بگويم اين آقا منافق است، يا جزء ناكثين. پرهيز دارم كه بگويم آنچه از فيلم آخرش برمي آيد آن است كه قرآن باعث جنگ و خشونت است. زيرا باور خودم اين نيست. اما سؤال بزرگم اين است كه اگر اين نفاق نيست، اگر نگاه سهم خواهي و خود برتربيني از آنچه كه به او داده اند نيست، پس چيست؟ آيا زرسالاران آدم هاي خوبي شدند؟ چطور غارتگر ديروز برايش سيد مظلوم شد، آدم هاي اوباش و قداره بندان آدم حسابي و مظلوم شدند؟ نكند اين آقا تازه فهميده مشكل حكومت اسلامي آن است كه اين قرآن نهايتاً عامل آرامش نيست. قرآن كه اطاعت از خدا و رسول و اولي الامر را همزمان معرفي كرده، مشكل اساسي است. در فيلم قلعه كاوه اين طور ديده مي شود ولي من نمي توانم باور كنم.
نكند حالا كه اوضاع مالي اش سر و سامان يافته، حالا كه به عنوان فيلمساز مطرح شده ديگر دنبال غارتگر بيت المال نيست كه ناگهان با ساخت دومين فيلم بلند سينمايي، با افرادي دقيقاً در يك نقطه هم عقيده و همراه مي شود كه تمام عمر نويسندگي اش عليه آن ها نوشته است. چطور اينها سرصندوق هم صدا مي شوند و هم راي مي شوند. خب شايد اشتباه كرده انسان جايزالخطاست. اما چرا بعد از انتخابات مقاله سمفوني "اي كاش هاي من" مي نويسد مگر صاحب اين مقاله سمفوني، صاحب همان مقاله "هفت رويا" نيست! مگر او نبود كه در كيهان شنبه 4/5/1376 نوشت:
"امروز دنيا باور كرده است كه رهبر اين نظام، قاطع ترين، مؤمن ترين، نترس ترين، عادل ترين، و آينده نگرترين فردي است كه تاريخ اسلام، بعد از ظهور خميني كبير، به خود ديده است. حالا اين عصاره خوبي ها، وقتي انگشت بر ماجرايي مي گذارند و ما را هشدار مي دهند، اين ديگر به عرضه و لياقت و اندازه مسلماني ما برمي گردد كه به چه ميزان در تامين انديشه ها و رهنمودهاي ايشان پا به ميدان گذاريم و آن كنيم كه بايسته است. در منظر ما، "كوفيان" مردمي سست اراده و دنيا طلب و عافيت جو و بي وفا و رياكار و حقير و جفاكار بودند. دوستي مي گفت: آدم ، آمريكايي باشد، كوفي نباشد. علت نفرت مردم ما از اين سمبل تاريخ، و اصرار بر تكرار اين شعار جاوداني كه "ما اهل كوفه نيستيم علي تنها بماند" شايد به همين دليل است كه نقاط آسيب پذير خود را مرتب در نظر آورند و راه را بر بدترين حادثه اهل بيت، يعني "تنها ماندن امامان خود سد كنند. "
باورتان مي شود صاحب مطلب بالا همان كسي باشد كه مقاله مي نويسد به نام سمفوني "اي كاش"ها ( در وبلاگش). و در آن مقاله رهبري را مورد هجوم قرار مي دهد به هرحال واقعيت است اما از اين نمونه ها هميشه بوده و خواهد بود. نوري زاد اولي نبوده آخري هم نيست. چرا كه انسان اگر مراقبت نكند نفاق و محبت قدرت و ثروت و اولاد ناخلف در دلش لانه مي كند، شايد براي كسي كه دور از قضايا باشد باورنكردني و غيرقابل قبول بنمايد كه آقاي محمد نوري زاد كه ده سال عليه آقاي كرباسچي و هاشمي و حزب كارگزاران مقاله نوشت. ابوذر ابوذر كرد. نام فرزندش را ابوذر گذاشت اينك به همراه ابوذرش پاي صندوق برود. پشت سر همه آن ها كه اصحاب معاويه مي خواندشان بايستد و به رهبر آن ها راي دهد، سپس قلم بردارد و به همه سنگرداران ولايت دريدگي و لجن پراكني كند. امروز محمد نوري زاد به صف اكبر گنجي و محسن مخلباف و كرباسچي و هاشمي ها و مرعشي ها و ابطحي ها و تاج زاده ها و خاتمي ها پيوسته و چنان با ذوق و شوق از مردم دعوت مي كند كه به او بپيوندند كه گويي معدن گرانبهايي را كه ديگران نمي دانند او يافته. اما چه جزء ناكثين باشد چه منافقين يا جزء آنها نباشد اينك لجن هاي ذهني او از پس پرده ابوذر بازي بيرون زده و ابوهريره واقعي وجودش نمايان شده است. و اگر اين نيست پس چيست؟
حالا كه نوري زاد امروز همانند نوري زاده جاسوس سازمان سيا حرف مي زند من بايد او را چه بنامم؟ هر دو به رهبر توصيه مي كنند بيا دست موسوي را ببوس. بيا به اين عهد شكن دروغگو كه با نام امام ولايت فقيه به ميدان آمد اما بعد از انتخابات به حرف ولي فقيه توجه نمي كند، بپيوند. بيا و توهم مثل ما به شيطان سجده كن. او عنصري است كه مي توان او را نوچه طلحه ها و زبيرهاي اهل قلم ناميدش . بزرگش نمي كنم در حد خودش ناكث است و شايد منافق. اينك براي حسن ختام سخن مولايمان علي (ع) را از نهج البلاغه مي آورم كه به عبدا... بن عباس هنگامي كه براي مذاكره با اهل جمل مي رود مي فرمايد: "با طلحه ملاقات مكن كه اگر ملاقاتش كني وي را همچون گاوي خواهي يافت كه شاخهايش اطراف گوش هايش پيچ خورده باشد او بر مركب سركش هوا و هوس سوار مي شود و مي گويد مركبي رام است. با زبير ارتباط بگير كه نرمتر است و به او بگو پسر دايي ات مي گويد در حجاز مرا شناختي در عراق نشناخته انگاشتي . چه شد كه از پيمان خود بازگشتي؟"
سيد رضي مي گويد: "جمله كوتاه اما پرمعناي فَمَاعَدا مِمَابَدَا (چه شد كه از پيمان خود بازگشتي؟) براي نخستين بار از امام شنيده شده و پيش از اين از كسي اين سخن شنيده نشد."
خدايا به تو پناه مي بريم از شر اين ها و از شر نفس خودمان كه مبادا چنين شويم.
والسلام علي عبادالصالحين
هم سنگر ديروز محمد نوري زاد كه سينه اش سپر ناجوانمردي هاي امروز اوست
ابوالقاسم طالبي
1 مرداد 1388
/انتهاي پيام/
[snews] => [bimg] => NULL [tmpl] => [sdate] => 13880718004900 [pdate] => 13880718004900 [udate] => 0 [sendby] => system [publishby] => system [updateby] => system [service_id] => 3 [cat_id] => 65 [sec_id] => 47 [status] => P [lang] => FA [hint] => [author] => [author_id] => 0 [source] => 0 [most_view] => 1 [comments_view_status] => 1 [comments_form_status] => 1 [conf] => [news_type] => 1 ) [extra_content] => [related_content] => Array ( [0] => Array ( [id] => 1207915 [title] => فوران آتشفشان ساکوراجیما ژاپن [pdate] => 14031004081314 [service_id] => 3 ) [1] => Array ( [id] => 1186214 [title] => رفع مشکلات زاینده رود محل آزمون دولت پزشکیان است [pdate] => 14030802113616 [service_id] => 3 ) [2] => Array ( [id] => 963441 [title] => نخستین اعترافات میلاد حاتمی، شاخ اینستاگرامی بعد از دستگیری [pdate] => 14000621221608 [service_id] => 3 ) ) [related_content_v2] => Array ( [1] => Array ( [0] => Array ( [id] => 1207915 [title] => فوران آتشفشان ساکوراجیما ژاپن [pdate] => 14031004081314 [service_id] => 3 [rutitr] => [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 2 [relation_type] => 1 [order] => 2 [lead_img] => /files/fa/news/1403/10/4/2561943_333.jpg ) [1] => Array ( [id] => 1186214 [title] => رفع مشکلات زاینده رود محل آزمون دولت پزشکیان است [pdate] => 14030802113616 [service_id] => 3 [rutitr] => [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 2 [relation_type] => 1 [order] => 1 [lead_img] => /files/fa/news/1403/8/2/2458727_948.jpg ) [2] => Array ( [id] => 963441 [title] => نخستین اعترافات میلاد حاتمی، شاخ اینستاگرامی بعد از دستگیری [pdate] => 14000621221608 [service_id] => 3 [rutitr] => [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 1 [relation_type] => 1 [order] => 0 [lead_img] => /files/fa/news/1400/6/21/1493285_241.jpg ) ) ) [media] => Array ( ) [news_field] => Array ( [0] => Array ( [filed_id] => 1 [filed_name] => نوع خبر [filed_type] => C [filed_value] => ) ) [smarty_keys] => Array ( ) [live_blog] => Array ( ) [tags] => Array ( ) [image_tag] => Array ( ) [documents] => [comments] => Array ( ) [comments_stats] => Array ( ) [sepehr_keys] => Array ( ) ) 1به گزارش گروه پاتوق شيشه اي «شبكه خبر دانشجو»، در يادداشت روز امروز كيهان به قلم مهدي محمدي آمده است: بيش از 6 ماه تلاش بي وقفه دنيس راس و دوستانش در شوراي امنيت ملي آمريكا براي تدوين يك استراتژي جديد درباره ايران، به نتيجه اي كاريكاتوري انجاميده است.
باراك اوباما با مشاهده ناآرامي هاي خياباني سال گذشته در تهران و دقيقا به اين دليل كه قادر نبود درك درستي از اين پديده و اساسا مجموعه مناسبات پيچيده درون جامعه ايران پيدا كند -و هنوز هم نكرده است- تيم امنيت ملي خود را مامور كرد تا استراتژي اين كشور در مقابل ايران را بازنگري كنند. احساس اوباما اين بود كه فرصت جديدي ايجاد شده كه نبايد از كنار آن آسان بگذرد. از ديد او، قلب اين بازنگري بايد «لحاظ كردن تحولات داخلي ايران بويژه جريان سبز درون استراتژي دولت آمريكا» و « ايجاد تلفيقي بهينه از اهرم هاي داخلي و خارجي» مي بود با اين تفاوت مهم نسبت به گذشته كه، اين بار از ديد اوباما اهرم هاي داخلي نسبت به ابزارهاي بيروني اعمال فشار مانند اقدامات ديپلماتيك، عمليات هاي اطلاعاتي، تحريم و حمله نظامي در اولويت بسيار بالاتري قرار مي گرفت.
هدفگذاري اين بازنگري هم شايد براي اولين بار ديگر اين نبود كه ايران از طريق فشار خارجي و «به كمك» عوامل داخلي متوقف شود، بلكه كاملا برعكس، هدف اين بود ايران از طريق فرايندهاي داخلي و «به كمك» اهرم هاي بيروني وادار به تجديد نظر در مسيري شود كه در حال پيمودن آن است. بنابراين آنچه تغيير كرده دقيقا اين است كه كدام اهرم اصلي است و كدام اهرم كمك كننده، بي آنكه ماهيت مسئله دگرگون شده باشد.
مجموعه خدمات جريان فتنه به غرب در حدود يك سال گذشته، موجب شده آمريكايي ها همه اهرم هاي ديگر خود را در قياس با مدد رساندن به آن،كمكي و فرعي تلقي كنند. حمايت از ناآرامي هاي داخلي ايران اكنون قلب استراتژي آمريكاست نه يك عامل در كنار ديگر عامل ها و درست به همين دليل است كه تلاش آمريكا براي فهم اينكه درون ايران روي چه كسي مي توان سرمايه گذاري كرد از هميشه بيشتر شده است.
در پاسخ به درخواست آمريكا، دنيس راس و ويليام برنز تمام تلاش خود را كردند تا استراتژي اي تدوين كنند كه در آن اهرم هاي خارجي به بهترين و موثرترين شكل ممكن، با فرايندهاي داخلي ايران خصوصا تحركات جريان فتنه تركيب شده و آن را تقويت كند. در سال اول دولت اوباما، سوال اصلي درباره ايران درون دولت آمريكا اين بود كه چه بايد كرد تا ايران متوقف شود؛ اما در استراتژي بازنگري شده جديد سوال اين است كه چه بايد كرد تا دوستان داخلي آمريكا چنان قدرتمند شوند كه بتوانند نظام را از درون متوقف كنند؟ اين تفاوت بسيار مهمي است چرا كه نشان مي دهد ملاك هاي آمريكا براي تعيين نوع به كارگيري اهرم هايش عليه ايران تغيير كرده است.
تا همين يك سال پيش، هر اهرمي براي آمريكا داراي ارزش مستقل بود و تنها معيار براي تعيين به كار گرفته شدن يا وانهادن آن اين سوال بود كه روي اراده «كسي كه در ايران تصميم مي گيرد» چه اثري خواهد گذاشت. حالا ديگر آمريكايي ها اينطور محاسبه نمي كنند. دستگاه محاسباتي جديد سياستگذاران امور ايران در آمريكا اين است كه وقتي به سبد گزينه هاي خود مراجعه مي كنند (البته اگر فرض كنيم در اين سبد گزينه اي باقي مانده باشد) براي تصميم گيري در اين باره كه اكنون بايد از كدام گزينه استفاده كرد از خود مي پرسند كدام گزينه جريان معترض در ايران را تقويت مي كند تا اين جريان بتواند بر اراده نهاد تصميم گيرنده در ايران تاثير بگذارد؟
در واقع، چند ماهي است از ديد آمريكايي ها همه پرسش ها درباره ايران به اين پرسش تقليل يافته كه چه چيز به هم ريختگي هاي سياسي در ايران را بيشتر مي كند و جريان هوادار غرب را در موقعيت بهتري براي اثرگذاري بر رفتار مردم و چانه زني و امتياز گيري از حاكميت قرار مي دهد؟ تا آنجا كه به آمريكا مربوط مي شود، همه راه ها به خانه سران فتنه ختم مي شود. اين قلب استراتژي جديد آمريكا درباره ايران است، استراتژي اي كه اگر نبود حوادث سال 88 در ايران اساسا مجال شكل گيري نمي يافت.
براي فهم دقيق تر اين بحث مي توان دوباره سر وقت يك پرسش قديمي رفت؛ چرا آمريكا به ايران حمله نمي كند؟ زماني پاسخ اين سوال از دل بحثي مفصل در باره انبوه مشكلات اطلاعاتي و عملياتي بيرون مي آمد كه آمريكا براي ورود به هرگونه رويارويي نظامي با ايران، ناچار از رويارو شدن با آنهاست. آن بحث ها، هنوز هم صحيح و به جاي خود قابل اتكاست ولي اين سوال پس از بازنگري استراتژيك دولت اوباما در سياستش درباره ايران، پاسخي بسيار سرراست تر پيدا كرده است. آن پاسخ اين است: آمريكا به ايران حمله نمي كند، چون حمله نظامي كمكي به تقويت جريان فتنه در ايران نخواهد كرد.
آمريكايي ها اين يك مورد را استثنائا خوب فهميده اند كه هرگونه حمله نظامي چه به شكل گسترده و چه به شكل محدود، مستقيم يا با واسطه، و با هدف ضربه زدن به برنامه هسته اي ايران يا با هر هدف ديگر، مستقيما و بدون كوچكترين ترديد به نابودي كامل تمامي سران فتنه و شبكه هاي آنها در ايران خواهد انجاميد. آمريكايي ها مي دانند تحت آن شرايط، يعني زماني كه موجوديت ايران در معرض تهديد نظامي يك دشمن خارجي قرار گرفته است ديگر بي معناست كه يك گروه اپوزيسيون به عنوان متحد دشمن خارجي و ستون پنجم آن همچنان اجازه ادامه حيات در داخل كشور پيدا كند و طومار آن در دم، پيش از آنكه نوبت به نظام برسد توسط خود مردم در هم پيچيده خواهد شد.
حمله نظامي براي آمريكايي ها يك گزينه نيست، به اين دليل كه هر چند امروزه همه زحماتي كه آنها براي ايجاد شبكه اپوزيسيون داخلي در ايران پس از انتخابات 88 كشيده بودند دود شده و به هوا رفته است ولي بايد براي مهره هاي بازيگر بعدي اميد و اعتماد ايجاد كرد.بنابراين حمله فقط زماني تبديل به يك گزينه خواهد شد كه آمريكايي ها فكر كنند -يا به سمت اين فكر سوق داده شوند- كه حمله نظامي سنگي از پيش پاي دوستانشان در ايران برخواهد داشت.
اين فرمول دقيقا و جزء به جزء درباره گزينه تحريم هم صادق است. چرا آمريكايي ها فكر مي كنند تحريم در شرايط فعلي براي آنها يك گزينه است و ممكن است بتواند بر اراده ايران تاثير بگذارد؟ پاسخ اين سوال اين نيست كه غربي ها توانسته اند اين بار تحريم هاي سنگين تري عليه ايران اعمال كنند يا اجماع جهاني قدرتمندتري براي اجراي آنها ايجاد نمايند. آمريكايي ها خود بهتر از هر كسي مي دانند كه اينها شوخي هاي رسانه اي است.
نه 1929 آنقدرها كه آمريكايي ها مي گويند پرملات و براي ايران زحمت زا است و نه كشورهاي جهان در نگاه خود به تحريم، به عنوان يك فرصت اقتصادي براي حضور در بازارهاي ايران تغييري داده اند. پاسخ درست فقط زماني آشكار مي شود كه به داخل ايران مراجعه كنيم. همه هدف غربي ها اين بود كه دست دوستان داخلي شان را براي تاختن به نظام پر تر كنند و مردمي را كه از دروغ گويي ها و دردسرسازي هاي پي در پي فتنه گران به ستوه آمده بودند دوباره دچار ترديد نمايند.
نوشته اي كه ديروز به نام ميرحسين موسوي در استقبال از قطعنامه 1929 منتشر شد بهترين سندي است كه نشان مي دهد ضمير مرجع خود را يافته است و پروژه طبق تقسيم كار قبلي جلو مي رود؛ آمريكايي ها قطعنامه شان را داده اند حالا نوبت موسوي و كروبي است كه از آن بهره خويش را ببرند. موسوي در شبه مقاله خود كه در واقع چيزي بيش از خلاصه اي سر هم بندي شده از تحليل هاي منابع خارجي در مورد محتوا و تبعات قطعنامه 1929 نيست، يك كار بيشتر نمي كند و آن هم اينكه به لطائف الحيل و به بهانه تحريم هاي جديد مردم را در مقابل نظام قرار دهد.
جالب است كه مهدي كروبي هم درست چند روز قبل از موسوي سعي كرده بود از همين روش استفاده كند. فهم اينكه فتنه گران داخلي به طور آشكار و البته ناشيانه در حال ارتزاق از ناني هستند كه دوستان خارجي شان در سفره آنها گذاشته اند و در زميني بازي مي كنند كه توسط كساني در واشينگتن و تل آويو طراحي و آماده شده، حالا ديگر فقط به دو چشم نياز دارد نه چيزي بيشتر. مردم ايران تحريم مي شوند فقط به اين دليل كه آمريكايي ها مي خواهند از دوستان داخلي شان حمايت كنند و مردم ايران هم البته اين صحنه ها را به خوبي نظاره مي كنند و به خوبي مي توانند بفهمندكه بازي چيست، بازيگر چه كسي است و بازيگردان كدام است.
وقتي فتنه سبز آمريكايي و اسراييلي خوانده مي شود، حضرات -و برخي خودي ها- بر مي آشوبند كه: «تند نرويد». آيا تبديل شدن به مركز و هسته استراتژي آمريكا و اسراييل عليه انقلاب اسلامي، براي آمريكايي و اسراييلي خواندن يك جريان كافي نيست؟!
/انتهاي پيام/
به گزارش گروه پاتوق شيشه اي «شبكه خبر دانشجو»، روزنامه وطن امروز مصاحبه خواندني و مفصلي با فرزاد جمشيدي، مجري نام آشنا و خوش بيان برنامه تلويزيوني «ماه خدا» انجام داده كه متن كامل آن پيش روي شماست.
چه سخت است غريبي هفته آخر ماه مبارک رمضان و چه غريبانه است گفتوگو با مرغ سحري که هر سال در اين ماه خدا عاشقانههاي سحرگاهي را ميسرايد چرا که عصر آخرين يکشنبه اين ماه مبارک سطور اين گفتوگو را رقم زد. لحظههايي اشک شوق، لحظههايي بغض بيصدا، لحظههايي اميد، لحظههايي غربت غريب وداع و لحظههايي لبخند رضايت خدا، ثانيههاي اين گفت و شنود 2 ساعته را زينت بخشيد. دکتر فرزاد جمشيدي، مجري خوشسيماي سيماي ايران اما حرفهاي شنيدني زيادي داشت.
بيشتر شغلها يا بيشتر آدمهايي که تخصص شغل خودشان را ارائه ميدهند در طول روز به اين کار ميپردازند، چرا سحر؟ چه حسي و حالي دارد اين وقت که آن را براي ارائه تخصص شغلي خود انتخاب کرديد؟
شما گفتيد مردم کار را در طول روز انجام ميدهند. اما من به عنوان شغل به اين قضيه نگاه نميکنم. علت اينکه کار در اين لحظه را قبول کردم اين است که به عنوان يک عشق به آن نگاه ميکنم و به خاطر پولش نيامدهام.
همه از من چند سوال ميپرسند. ميگويند شما کي سحري ميخوريد؟ ميپرسند کي ميخوابيد؟ سوال ميکنند اين متنها را برايتان مينويسند يا پشت دوربين ميآورند؟ اينها سوالات متداول است. از سال 84 که اجراي برنامه سحر را شروع کردم هيچوقت سحري نخوردم، هيچگاه وقت افطار به طور مفصل در کنار خانوادهام نبودهام. فاميل از من گلهمند هستند که چرا افطار جايي نميرويد. هزينه اين عشق را پرداخت کردهام. هم گرسنگي کشيدهام و هم به دنبال پول نبودهام. شايد اگر اين وقت را براي کار ديگر گذاشته بودم بيشتر موفق بودم. البته از لحاظ اجتماعي! چرا که موفقيت معنوي برايم بهتر از اين نميشد. ولي کار کردن در اين لحظه با آن انفاس قدسي و پاک سحر، بسيار پرفضيلت است. خيلي از علماي ما گفتهاند در اين لحظههاي شب از خدا حاجت بخواهيد. خدا به موسي پيغمبر گفت: «اي موسي! دروغ ميگويد کسي که ميگويد من را دوست دارد اما شب بيدار نميشود تا با من حرف بزند.» اتفاقا چون آن لحظات، لحظههاي خواب است صحبت ما با مردم قشنگ است. شبهاي ماه رمضان، شبهاي بيدارماندن نيست شبهاي بيدار شدن است و تلويزيون وسيلهاي نيست که شما با يک ليوان چاي در کنارش به خواب بروي. تلويزيون بايد تو را از خواب بيدار کند. اين خواب جنبه عمومي دارد و نه فقط پلک بستن. خواب به معناي رخوت. بايد حرفي از دين زده شود که مردم باور کنند مغز آن شيرين است.
آيا موفق شدهايد اين ديدگاه را به مردم انتقال دهيد؟
نميدانم که آيا موفق شدهام يا نه. اما در شبهاي رمضان به دنبال عبادت و عشق بودهام نه کار.
وقت سحر چه ويژگيهايي دارد که آنقدر در روايات به آن تاکيد شده است و به نوعي دواي همه دردها را بيداري و عبادت در اين وقت ميدانند؟
وقتي حافظ در شعر معروف «طفيل هستي عشقاند آدمي و پري» به ناله سحري اشاره ميکند، معتقد است که در اين زمان به انسان انفاس قدسي دميده ميشود.
زندگي خيلي از علما را مطالعه کردهام. در مشي مرحوم علامه طباطبايي آورده شده است که من هرچه دارم از بيداري سحر دارم. چه توفيقي است در اين شبزندهداري و پربرکت بودن زندگي؟! از شما سوال ميپرسم: وقت نماز ظهر، عصر، مغرب و عشاء چندين ساعت است اما چه برکتي در نماز صبح است که زود تمام ميشود؟ خدا چه چيزي به آدمها ميدهد؟ گفته ميشود روزي آن وقتي که آفتاب ندميده بين آدمها تقسيم ميشود. در کتاب «طريقت حاج شيخ» که شرح حال مرحوم «نخودکي اصفهاني» است، ايشان ميفرمايند هرکسي بخواهد طريقت من را دنبال کند، لقمه حلال، حضور قلب در نماز و بيدار شدن قبل از اذان صبح را رعايت کند. آن زمان چيزي را تقسيم ميکنند که در مواقع ديگر نيست و ما بايد به دنبال آن بگرديم. در شرح احوال خيلي از بزرگان هم به بيداري سحر تاکيد شده است.
علامه طباطبايي شبهاي ماه رمضان را کم ميخوابيدند و به مطالعه قرآن ميپرداختند. در احوالات علامه عسکري نيز همين امر ديده شده است. من انگبين و عسل اين شب بيداري را چشيدهام. خيلي شيرين است مواقعي که همه خوابند با خدا صحبت کردن. خيلي از متنهايي که الان نوشتم حاصل آن زمان است نه الان که مجري برنامه سحر شدهام.
خاطرم هست بهترين دوران عمرم را به جمعآوري خاطرات رزمندگان و نوشتن قطعات ادبي گذراندهام. آن زمان هم بهترين کارهاي من شب تا صبح بود. يک جمله، يک ايده و يک فکر مرا، خدا در آن لحظات به من عنايت ميکرد. آنقدر شبهاي نوجوانيام را بيدار ماندم تا خدا به من توفيق داد و مجري برنامه سحر شدم. دوستي با من شوخي ميکرد و ميگفت: آقاي جمشيدي برنامهتان خيلي خوب است ولي دير پخش ميشود!
فرداي عيد فطر ناخودآگاه بلند ميشويم و در وقت سحر تلويزيون را روشن ميکنيم اما ديگر خبري از ماه خدا و فرزاد جمشيدي نيست! امسال هم قرار نيست اين برنامه بعد از ماه رمضان ادامه پيدا کرده و به نوعي اين خلأ معنوي جبران شود؟
هر وقت عيد فطر را اعلام ميکنند، گويي چيزي را گم کردهام. من هر سال عيد فطر متن پلاتوهايم را بغل ميکنم و به خدا ميگويم ما مردم را به اوج رسانديم و الان بايد با آنها خداحافظي کنيم. مردم از ما چند سوال ميپرسند؛ ميگويند مگر آدم سحرخيز فقط ماه رمضانها از خواب بيدار ميشود؟ مردم ايران در مواقع غير از ماه رمضان هم سحرها بيدار ميشوند. در دين ما به سحرخيزي شبهاي جمعه توصيه فراوان شده است. ميگويند ملکي تا صبح ندا ميدهد که کسي هست به درگاه خدا بيايد و خدا حاجت او را بدهد. مردم 3 پيشنهاد به ما دادند؛ اول اينکه ماه خدا را با ياد خدا عوض کنيد و در طول سال ادامه دهيد. دوم اينکه گفتند از شب قدر نوزدهم – نخستين شب قدر – تا عاشورا 110 روز فاصله است؛ لااقل 110 روز ديگر اين برنامه را ادامه دهيد و سوم اينکه شبهاي جمعه يا لااقل يک روز در هفته را شما به اين برنامه اختصاص دهيد.
مسؤولان چه عکسالعملي نسبت به اين پيشنهادات داشتند؟
تلويزيون نميخواهد در اين موضوع ريسک کند. در يک برنامه زنده 60 الي 70 نفر در پشتصحنه زحمت ميکشند. قسمتهاي وسط برنامه که نامش Play Back است بايد ساخته شود. من نميتوانم مزاحم رفقايم شوم و بگويم دوست دارم سحر بيدار باشم و با مردم صحبت کنم. خب آن 60 نفر ديگر هم بايد به همراه من بيدار باشند. از آن دوست حراست جلوي در تا دوستان ديگر بايد اين را بپذيرند. نميتوان اين موضوع را تحميل کرد اما من از تلويزيون خواهش ميکنم که يکبار اين ريسک را انجام دهد. الان اگر برنامه سحرگاهي را در سروشنامه نگاه کنيم خواهيم ديد تعداد کليکهاي مردم در برنامه سحر چندتاست. اين را با سريالها و يک برنامه فوتبالي مقايسه کنيد. مردم برنامه سحر را از جنس خودشان ميدانند.
فکر ميکنيد به چه علت است؟
من احساس ميکنم اين حرفها اول توسط مجري برنامه دروني ميشود بعد از آن مردم با حس و حال خوب به آن توجه ميکنند. نه آقاي ضرغامي با اين قضيه مخالف است، نه آقاي فرجي مدير شبکه يک و نه آقاي دارابي. سازوکار آن بايد فراهم شود. سازمان بايد ريسک کند و يک برنامه سحرگاهي براي مردم تهيه کند. ما به اين برنامهها نياز داريم. عزتالله ضرغامي هرسال به ما ميگويد از اين ماه رمضان به فکر رمضان سال بعد باشيد. 11 ماه بايد براي ماه رمضان سال بعد مردم تلاش کرد. آيا هيچ کاسبي اين کار را ميکند که يک ماه زحمت کشيده و ويترين بزند و پس از اين يک ماه بگويد ميخواهم شغلم را عوض کنم!
چرا برنامهاي که اينگونه در مقابل شبکههاي کفرآميز ماهوارهاي که بر کفر خودشان ثابتقدم هستند مورد استقبال واقع شده و در مسير حق قرار گرفته است، نبايد مورد تاکيد و حمايت بيشتري قرار گيرد؟
خاطرم هست در يکي از گزارشات مکه و مدينه گفتم يکي از معجزات دين پيغمبر اين بود که نماز 3 نفري محمد مصطفي، خديجه کبري و علي مرتضي تبديل شد به ميليونها تکبيرهًْالاحرام. آن زمان پيغمبر نماز ميخواند و او را مسخره ميکردند، آن زمان پيغمبر در کوچههاي مکه راه ميرفت و عموي او – ابوجهل – از پشتسر با سنگ به پاي او ميزد و پشتپاي پيامبر هميشه زخم بود و ابوجهل ميگفت: محمد ديوانه، ساحر و جادوگر است و حرفهاي او را باور نکنيد. اما چه شد که اين دين ماندگار شد به علت حقانيت. سال 67 بود که با گروه دفتر ادبيات، هنر مقاومت و پايداري حوزه هنري کار ميکردم. آقايي بود با نام حسين قدمي که کتاب جشن حنابندانش چندينبار مورد تقدير مقام معظم رهبري كه آن زمان رئيسجمهور بودند قرار گرفت. ايشان ميگفت فرزاد بيا به شهرهاي مختلف رفته از خاطرات رزمندگان صحبت کنيم. در ميدان برخي شهرها به طور ناگهاني ضبط را روشن ميکرد و مارش جنگي ميگذاشت و به من ميگفت همان لحظه پشت ميکروفن صحبت کنم. به او ميگفتم وسط شهري که مردم درحال رفت و آمد هستند و سازوکار آنچنان نيست و کسي با ما هماهنگ نيست چطور ميشود پشت ميکروفن صحبت کرد؟ ايشان ميگفت شما 2 کلام از جبهه بگو، خواهي ديد رزمندههايي که بين مردم هستند جلو ميآيند و از برنامه استقبال ميکنند. لذا مردم دور حرف من جمع ميشوند. به طور مثال ما شماره پيامک 30000115 را به مردم اعلام ميکنيم و به ما پيامک داده ميشود که 115 شماره اورژانس است و شما ميخواهيد مردم را اورژانسي به خدا برسانيد. مردم استنباطهاي زيبايي از برنامه دارند.
اجراي شب چه ويژگيهايي دارد و مخاطبان آن چه کسانياند؟
کسي که شب برنامه اجرا ميکند در آن لحظات به دنبال غمازي، طنازي و عشوهگري نيست. کسي که برنامه شبها را اجرا ميکند براي دردمنداني است که به خاطر اين درد تا صبح نخوابيدهاند. همه دردها درد زميني نيستند. بين غم و غصه تفاوت هست، غصه درد چک، درد زمين، درد خانه و... است اما غم درد آسماني است. شب، مشتريهايي دارد؛ مردم به خاطر غم بلند ميشوند. بهخاطر از کجا آمدهام و آمدنم بهر چه بود. آن مشتريها را بايد جذب کرد. تلويزيون که صبح تا شب در حال پخش سريال است. حالا بايد براي شب مردم هم برنامه بسازد. ضمن اينکه اينکار سخت است. چون شما وقتي براي شب برنامه ميسازي مجبوري حرف حساب بزني. مردم شب، عارف مسلک بلند ميشوند. چرا اين همه اسم مريض براي ما ميآيد؟ چون حافظ ميگويد هرچه دارم از سحرخيزي، از دولت قرآن، از دعاي نيمهشب، ورد سحرگاهي و... دارم. اگر 2 نفر از آبروداران نزد خدا حمد بخوانند، اين گرفتاريها برطرف ميشود. ما بايد در اين مسير حق بمانيم و بر آن پافشاري کنيم.
چرا بايد پخش اين برنامه را – که به نوعي ميتواند ويترين اسلام باشد – در ايام غير از ماه مبارک ريسک دانست و بر اجراي آن پافشاري نکرد؟
سازمان ميگويد جنس بايد به فروش برسد. البته حرف خود مسؤولان سازمان نيست، يک عرف است. با خود ميگويند نکند اين کار را بکنيم و تاثيرگذار نباشد. اين برنامه مورد حمايت بسيار شديد آقاي ضرغامي و آقاي دارابي است.
من برنامههاي ديگر نيز اجرا کردهام اما ياد ندارم که آنقدر رئيس سازمان درباره ماه خدا پيگير امور باشد و با تماسهاي تلفن مکرر جوياي احوال برنامه باشد. يکي از کارهاي قشنگي که آقاي فرجي، رئيس شبکه يک انجام داد اين بود که شب اول به سالن اجراي برنامه آمد و به همه بچهها هديه ناقابلي داد و بچهها احساس کردند که ديده ميشوند. اين خيلي ارزشمند است که يک فرمانده در آن موقع شب پابهپاي سربازانش بيدار بماند.
کمي از خودتان برايمان بگوييد. چه شد که مجريگري را انتخاب کرديد؟
وقتي ميخواهيد به کلاس آواز برويد به شما ميگويند بخوانيد تا ببينند مايه خوانندگي را داريد يا نه؟ همان موقع توقع ندارند که شما عليرضا قرباني يا محمد اصفهاني شويد. مايه کار اجرا نيز از همان بچگي خودش را نشان ميدهد. خاطرم هست 5 ساله که بودم منظومههاي بلندي را حفظ ميکردم و در مدرسه برادر و خواهرم ميخواندم. من بچه ميدان راهآهن هستم و در چهارراه مختاري به دنيا آمدهام. در مدرسههاي آن زمان هم فضيلت در چيزهاي ديگري بود و اينکه منظومههاي بلندي را حفظ کني و سر صف بخواني مرسوم نبود. پدرم خيلي به من جرأت حرف زدن در بين مردم داد. من وقتي چشم خود را باز کردم، ديدم در خانهاي هستم که 7 الي 8 هزار جلد کتاب در آن موجود است. از بچگي ذوق اين خواندن، پوييدن و بين کتابها گشتن در ما موج ميزد. ارزشهاي مادر خانه به جاي اسکناس کتاب بود. پدر هم فضيلت را به کتاب و کتابخواني اختصاص داده بود. کمکم وارد نويسندگي نيز شدم و چند کتاب درباره رزمندگان نوشتم. بعد وارد راديو شدم و در آنجا کارشناس هنري بودم و درباره تئاتر، موسيقي، نمايش و... صحبت ميکردم. از آنجا هم وارد تلويزيون شدم. در حقيقت کار اجرا را بهطور پيوسته از منزل شروع کردم.
اشاره کرديد نوشتن به خاطرات رزمندگان. سحرهاي جنگ قشنگتر بود يا سحرهاي شهر؟
در سريال «جراحت» اين حرف گفته شد که مردان جنگ بهتر بودند تا مردان صلح، شايد آن مردان جنگ بيشتر به صلح فکر ميکردند تا آدمهايي که الان در حال صلح بيشتر به جنگ فکر ميکنند. به نظرم آن سحرها، سحرهاي معنويتري بود. چون مرگ خيلي به ما نزديک بود. امروز روزي با دوستم در سنگر صحبت ميکردم و فردا ميديدم پيکر بيجانش را آوردهاند. تا اين حد مرگ به ما نزديک بود. هر جا هم مرگ نزديک باشد گناه کم است. ما چون احساس ميکنيم ابدي هستيم گناه ميکنيم. سحرهاي جنگ خيلي قشنگتر بود. سحرهاي آن موقع را هيچ وقت فراموش نميکنم. دعاي اللهم کن لوليک حجهًْ ابن الحسن اول روزنوشت دعاهاي بچهها بود. اينکه کسي اول سخنراني دعاي فرج و والعصر بخواند، اينکه کسي اول صحبتهايش الحمدلله الذي هدانا لهذا و ماکنا لنتهدين... بخواند، بسيار بين بچهها مرسوم بود. آنجا قرآن مثل نفس کشيدن در زندگي آدمها بود. مردم پايان ماه رمضان جانمازها را جمع نميکردند و 11 ماه همه چيز را تعطيل کنند چرا که جانماز بود، زولبيا- باميه نبود که سالي يک بار بايد به آن مراجعه کرد. مراجعه مردم به سحر و دعاي سحر دائمي بود. من ميديدم مردم در طول سال دعاي سحر ميخواندند. من ميديدم که مردم در ايام البيض حاجت ميگرفتند. آقاي مجتهدي تهراني ميگويد رجب و شعبان مردم زمان قديم عين ماه رمضان بود. مقام معظم رهبري در کتاب بسيار ارزشمند با عنوان «رمضان در گفتار رهبري» فرمودهاند ما کشاورزيم. کشاورز که براي يک ماه دانه نميکارد بلکه محصول آن را در سيلو ذخيره ميکند. چون در طول سال مورد حمله شيطان هستيم به آن ذخيرهها نياز پيدا ميکنيم. بنابراين بايد به اندازه يک سال – و نه يک ماه – در اين سيلوها ذخيره کرد. امام باقر (ع) فرمودهاند آنقدر نگوييد رمضان رفت و رمضان آمد. چون رمضان اسم خداست. بگوييد ماه رمضان، شهر رمضان چيزي قبل از رمضان بگوييد تا حرمت اين ماه حفظ شود.
کمي از حاجاحمد متوسليان برايمان بگوييد. چه شد که اين عزيز بزرگوار را در يکي از سحرها به ميهماني ماه خدا دعوت کرديد.
وقتي قسمتي از برنامه را براي ايشان اجرا کردم و کنار LCD ايستادم، انگار آن لحظات حال عادي خودم را نداشتم. به حاجاحمد گفتم اوضاع خيلي خوب شده است. ما همه به ياد تو هستيم! اين را از حجاب خانمها بايد فهميد! از نماز جماعت هامان بايد فهميد! چقدر سريال برايت ساختيم حاجاحمد! تمام سريالهاي ماه رمضانمان درباره تو حرف ميزنند! احساس ميکنم حاجاحمد خيلي غريب است. در بحث حاجاحمد رو کردم به دوربين به خودم گفتم که «داداش! باز که زدي کانال سياسي، اينجا که شبکه خبر نيست، الان که هفته دفاع مقدس نيست، خانم بزن شبکه ديگري که مجري ندارد. سحر فقط بايد دعاي سحر پخش شود.» دوباره برگشتم به طرف دوربين و گفتم شبکه تلويزيون را عوض ميکني، شبکه وجدانت را چه ميکني جوانمرد؟ وقتي اينها اسير شدند بزرگترينشان 29 ساله بود، الان 28 سال از آن زمان گذشته و بازگردند پيرمردند. آيتالله بهجت گفتهاند که اينها زندهاند و به دعاي مردم روزي بازميگردند. کسي که 28 سال به خاطر قضيه لبنان اسير شد و بازگردد، ببيند ما گفتيم «نه غزه، نه لبنان جانم فداي ايران» چه ميگويد؟ اگر بداند روز قدس در ماه رمضان آب معدني ميخوردند چه خواهد گفت؟
بزرگترين عيب يک مجري چه ميتواند باشد؟
عيب مجري اين است که اجرا را از روي عادت انجام دهد نه از روي فريضه. اجراي تلويزيون نه شغل است نه سرگرمي. وظيفه هم نيست بلکه فريضه است. بدترين آفت براي يک مجري اين است که به روزمرگي بيفتد. ما واژهاي در اجرا داريم به نام ترس مقدس. اين واژه بينالمللي است. بنويسيد که فرزاد جمشيدي هنوز از آنتن ميترسد. هنوز از مخاطب ميترسد. آري هنوز از ميکروفن ميترسم. يک ناجي غريق هيچ وقت نميگويد که من از آب نميترسم. اتفاقا چون خطرات آب را ميداند بيشتر ميترسد. من هر وقت سر اجرا حاضر ميشوم احساس ميکنم اين اجراي اول من است. من از ميکروفن و دوربين بشدت ميترسم. به خاطر همين سعي ميکنم بيشتر مطالعه کنم تا دستم پر شود. مجري بد، مجري است که اين ترس در او کشته شود. احساس ميکند چون ترسش از دوربين ريخته است، ديگر هرچه ميتواند ميگويد. مجريهاي ما دوربين را جدي ميگيرند اما مردم پشت دوربين را جدي نميگيرند. اما تمام دنيا عکس اين کار ميکنند و مردم پشت دوربين را جدي ميگيرند.
و بزرگترين حسن براي يک مجري؟
بهترين فضيلت براي يک مجري اين است که مطالعه را مثل نفسکشيدن بداند. رمز بقاي يک مجري به سواد اوست و سواد هنر به خدمتگرفتن دانش است. شما تا زماني که در دانشگاه هستيد به شما ميگويند دانشجو و نه سوادجو. لذا سواد هنر به خدمت گرفتن دانش است و خرد هنر به خدمت گرفتن سواد. ما در مملکت جمهوري اسلامي يک مشکل بزرگ داريم. بسياري از مجريهاي ما از حوزه معارف سکوي پرشي درست ميکنند و وقتي به حوزههاي ديگر ميروند ديگر به حوزه معارف بازنميگردند چون اجرا در حوزه معارف سخت و تخصصي است و نميتواني در آن حرف باطل بزني و بايد تمام حرفهايت با سند و مرجع باشد اما اجرا در حوزههاي ديگر مانند تخمه آفتاب گردان است. دوستان ما حاضر نيستند به خودشان سختي بدهند و دوباره وارد حوزه معارف شوند. من بسياري از مجريان را براي شما مثال ميزنم که در حوزه معارف معروف شدند اما ديگر حاضر نيستند به آن بازگردند و بسيار نسبت به آن بيوفا شدهاند.
شما از چه ابزارهايي استفاده کرديد تا اين حسن پررنگتر و اين عيب به نوعي محو شود؟
مطالعه و مطالب تحقيقي، گمگشته يک مجري است. 20 درصد کار من کتاب، 30 درصد اينترنت و 50 درصد آن حرفهايي است در بين مردم که هنوز گفته نشده است. بهطور مثال امشب ميخواهم درباره آقاي بروجردي صحبت کنم. با 4 نفر در قم ارتباط برقرار ميکنم تا ببينم آنها هم مشي و خطي از اين عالم بزرگوار ميدانند. طريق من اين است که اولا مجري براي 5 دقيقه صحبت بايد 5 ساعت مطالعه کند. دوم اينکه بايد به دنبال مديوم رسانه باشد.
اگر قرار بود از روي کتاب براي مردم بخوانم که ديگر نامش مجريگري نميشد. بزرگترين توهين به مردم کشور اين است که شما در تلويزيون بخواهي سرت را پايين بيندازي و چيزي را بخواني. دوستان در کلاسهايم به من ميگويند که آقاي جمشيدي همه حافظه شما را ندارند. ما ميگوييم مثل اين است که من ميخواهم رضازاده شوم ولي شرمنده! وزنه سنگين نميتوانم بلند کنم. حافظه خوب و صداي خوب شرط اين کار است. شما الان در حال حرف زدن با من هستي و من سرم را پايين مياندازم و SMS ميزنم. شما ناراحت نميشوي؟ تلويزيون هم همينطور است. به مجرد اينکه مجري تلويزيون به پايين نگاه کند و بخواهد چيزي را بخواند ارتباطش با مردم قطع ميشود. تلويزيون مسجد نيست. تلويزيون منبر نيست. تلويزيون کلاس دانشگاه نيست. مجري تلويزيون حق فضلفروشي ندارد. چرا ابتکار مصاحبه با علما را در اين برنامه اجرا کردم؟ چون مردم ميگويند اين حرفها به اين مجري با 40-30 سال سن نميخورد. لذا اينگونه ميگويم که خوش آمديد حضرت آيتالله علامه طباطبايي، امشب شما ما را موعظه کنيد و ايشان ميفرمايند که فلان نماز را در فلانجا بخوانيد. اما اگر من بخواهم مستقيما بگويم علامه طباطبايي اينگونه فرمودند تاثيرپذيري چنداني نخواهد داشت. شما حق نداريد در تلويزيون کتاب بخوانيد و خطابه کنيد. بايد به دنبال مديوم رسانه باشيد.
سال آينده هم به همين شيوه برنامه را اجرا ميکنيد؟
برنامه امسال ما با برنامه سال گذشته 80 درصد متفاوت بود. خواندن پيامک، ميهمان زنده تلفني، معرفي علما و... از جمله اين تغييرات است. لذا اگر الان به من بگويند شما مجري برنامه سال آينده هستيد مطمئنا به اين شيوه اجرا نخواهم کرد و به شيوههاي ابتکاري و نوين ديگري خواهيم پرداخت.
کمي درباره تأثيرگذاري عنوان کردن يک مطلب در مديوم رسانه توضيح ميدهيد؟
در دهه اول محرم آقاي نقويان جايي براي مردم سخنراني داشتند. بچهها بين صندليها ميدويدند و سر و صدا ايجاد ميکردند. پدرها و مادرهايشان که ميخواستند صحبتهاي آقاي نقويان را گوش دهند دائما ميگفتند هيس! همه منتظر بودند تا ايشان روضه بخوانند. اما آقاي نقويان گفتند آنقدر به اين بچهها هيس نگوييد! من اگر نتوانم بهعنوان يک روحاني اين بچهها را جذب کنم به چه درد ميخورم. اصلا بچهها همه بياييد و جلوي سن جمع شويد. همه منتظر بودند ببينند که آقاي نقويان ميخواهد چکار کند؟
ايشان به بچهها گفت يک شعري هست که همه ما بلد هستيم. پس همه کوچکترها و بزرگترها با من تکرار کنيد. يک توپ دارم ... همه و البته بزرگترها با کمي خجالت و تعجب جواب دادن قلقليه، سرخ و سفيد و آبيه، ميزنم زمين هوا ميره... اينجا بود که آقاي نقويان فرمودند خدا هر کس را که بخواهد بالا ببرد مثل اين توپ است و بايد اول زمين بخورد.
حافظ ميگويد: عزيز مصر بهرغم برادران غيور/ ز قعر چاه درآمد به اوج ماه رسيد. خداوند، حسين(ع) را خاکي کرد و دشمنان با اسب از روي سينه او رد شدند اما او همچنان خدا را فرياد ميکرد... بعد از اين صحبتها آقاي نقويان شعر را ادامه دادند، نميدوني تا کجا ميره، من اين توپ را نداشتم، مشقام رو خوب نوشتم ... اينجا آقاي نقويان فرمودند هر کس مشقش را خوب بنويسد خدا به او عيدي ميدهد، بهترين مشق که سرمشق عالم شد را حسين(ع) نوشت وخدا، عالم را شبيه يک توپ قلقلي زير پاي حسين(ع) انداخت و گفت هر کس بخواهد قشنگ بازي کند بايد در زمين حسين(ع) بازي کند... اينجا بود که همه از بزرگ و کوچک چشمانشان خيس شد. مديوم رسانه به همين معناست. نبايد تلويزيون را با منبر اشتباه گرفت، کاري که متاسفانه علماي ما انجام ميدهند، در تلويزيون حاضر ميشوند و ميگويند بسمالله الرحمن الرحيم و صلالله علي سيدنا و نبينا ... اين نوع صحبت براي منبر است. هر يک دقيقه تلويزيون ميليونها تومان از نظر مادي و بينهايت از نظر معنوي ارزش دارد.
علمايي هم داريم که اين مديوم رسانه را در تلويزيون رعايت کنند؟
آقاي رنجبر در يک دقيقه به زيبايي قصه ميگويد. به طور مثال ميفرمايد: انسان با ميل خودش در اين جايگاههاي خودروي فرسوده حاضر ميشود و خيلي هم خوشحال است که خودروي او را خرد ميکنند چون ميداند که يک خودروي ديگر به او ميدهند. تلقي انسان از مرگ نيز بايد اينگونه باشد. جسمي که با ما بود وارد قبر شد و در حال خرد شدن است ولي قرار است خدا تولد و نو نواري ديگري را براي ما رقم بزند. يا در جايي ايشان نان سنگک را مثال ميزنند که خمير را رو سنگ داغ مياندازند و تبديل به نان ميشود. رمضان هم يعني همين سنگ داغ... .
فرزاد جمشيدي به مرغ سحر ماههاي رمضان معروف است. واژهها، استعارهها، تشبيهات و ... که در کلام شما مرتبا و بدون تپق به کار برده ميشود زائيده چيست؛ زائيده ذهن، زائيده دل، زائيده مطالعه يا زائيده اوقات خوش سحر؟
فکر ميکنم همه اين عوامل که گفتيد دخيل باشند. ابنان ذهني يک مجري محتاج مطالعه است. ما بررسي کرديم که متاسفانه دايره واژگاني و قلمرو کلمات مجريان تلويزيوني 220 کلمه است و علت اساسي که مردم به جريان تلويزيون کمتوجه شدهاند و با ديدن آنها در تلويزيون کانال را عوض ميکنند همين است. چرا که ميگويند با نديدن اجراي آنها نيز چيزي را از دست نميدهند. مجري بايد مطالعه کند، اين مطالعه را با خلاقيت خودش درآميزد و بتواند يک حرف جديد براي ارائه داشته باشد. ما هر شب يک قطعه ادبي جديد براي اول برنامه داريم. خاطرم هست متني را سال 85 خواندم که عبارت بود از: «همين چند لحظه قبل به دست من رسيد. اخبار داغ يک روزنامه. روزنامه رمضان، ارگان حزب همدلان و همقبلگان امروز روي جلد صفحه اول خود با تيتر درشت نوشت رمضان 20 روزه شد – اين متن مربوط به 20 رمضان 85 بود – به گزارش خبرگزاري بهشت از غروب 20 روز قبل که توپ تحويل نوروز آمرزش شليک شد چشم اهل اسلام به روي لذت دنيا بسته شد و وزارت امور تقوا به شيطان اعلام جنگ کرد، اين گزارش ميافزايد 20 روز است ترازوي دکانها سنگيني انصاف را روي کفه کَرم کاسبها بيشتر احساس کرده بود و سفرههاي بيرياي بيداري افطاري برکت اين ماه معجزه و مبارزه را به خانههاي ايراني آورده است. در صفحه اخبار سياسي آمده، نمايندگان مجلس طرح تقسيم تبسم را با قيد 2 فوريت تصويب کردند، هدف اين طرح يکسانسازي برکت سفرههاست تا جغرافياي پليد جنوبشهري، شمالشهري لااقل يک ماه دست از سر غفلت ما بردارد اما خبري براي شما بخوانم از صفحه حوادث روزنامه رمضان که نوشته است 20 روز قبل ابليس حين دستبرد به بانک ايمان توسط ماموران وجدان دستگير شد. قاضي اين دزد سابقهدار را به يک ماه حبس در زندان دينداري مومنان محکوم کرد. خبر ديگر اينکه، پليس وظيفهشناس اخلاق 20 روز است که هيچ برگه جريمهاي را براي عاطفهها صادر نکرده است و مجتمعهاي قضايي از صبح تا شب به جاي شکايت، رفاقت را صورتجلسه پروندهها ميکنند. ضميمه آگهيهاي روزنامه رمضان هم چند آگهي جالب چاپ کرده که برايتان ميخوانم: در اين ماه قشنگ خدا، مردم به جاي تلفن همراه دنبال خود همراه هستند تا آنها را به در خانه پيغمبر برساند. آگهي ديگري هم آمده که گناهان شما را با ثواب روزهداري عوض ميکنيم، خانه دل شما را در اين ماه به برکت روزهداري در اسرع وقت نظافت ميکنيم، راه آسمان را به شما نشان ميدهيم و نفسهاي شما را با ستايش خدا عوض ميکنيم». اين نوعي خلاقيت است که بايد مفاهيم ديني را اينگونه با ترکيب مطالعه و ابتکار ارائه داد.
در جايي اشاره کردهايد که الگوي شما در ادبيات نوشتاري شهيد آويني است. نثر ايشان چه ويژگيهايي داشت؟
من در نوشتههايم از ويژگيهاي 2 نفر استفاده بسياري کردم؛ مرحوم علي حاتمي و شهيد آويني. من تصويرينويسي را از اين 2 نفر ياد گرفتم. معروف بود که شاملو متخصص کلمات چمداني يا چمدان کلمات است. مثلا شاملو در جايي ميگويد هر گاوگند چالهدهاني آتشفشان روشن خشمي شد. اگر شاملو متخصص اين کلمات بود، آويني توانست در عرصه کلمات پاک موفق باشد. مثلا آويني ميگويد اي شهيدان که رفتيد ما قبرستاننشينان عادات سخيف را بيامرزيد. اين واژه قبرستاننشينان عادات سخيف به همان اندازه که وسيع است داراي عمق نيز هست. بنابراين نثر آويني در تصويرينويسي خيلي به من کمک کرد. نکته دوم در کار آويني اين بود که قلم آويني کاملا قلم بيريايي بود. آويني به دنبال کلمه خوب نگشته بود، او موفق شده بود در مسيري که در وزش کلمات خوب بوده حرکت کند و آن کلمات را به اختيار خودش نفس بکشد، هنري آويني اينگونه بود؛ او واقعا در اين نسيم نفس کشيده بود.
چرا در برنامههاي سحر از تصاوير روايت فتح و صدا و نثر شهيد آويني استفاده نميکنيد؟
خيلي نکته مهمي است که جواني 16-15 ساله که نه جنگ و نه جبهه را ديده اينگونه به شهدا علاقهمند است. کافي است يک روز وسط هفته را به گلزار شهدا برويد، تعداد جوانها، تعداد پيرمردها و تعداد آدمهايي که سر مزار عزيز خودشان آمدند را بشماريد.
ما امسال 30 ثانيه شهيدي را در حال صحبت در قاب يک پلاک نشان ميدهيم. مردم خيلي اين قسمت را دوست دارند. ما بايد به اين نتيجه برسيم که آويني را چگونه رسانهاي کنيم. صداي آويني را پخش کنيم خوب است؟ متنش را پخش کنيم خوب است؟ اگر بتوانم مديوم آن را پيدا کنم خيلي دوست دارم که اين شهيد را مفصل به مردم معرفي کنم.
نظر اهالي فرهنگ و هنر نسبت به اين برنامه چيست؟
اين برنامه موجب آشتي اهالي فرهنگ و هنر شده است. کسي به من ايراد گرفت که شما در سحر ماه رمضان غزلي از فلان شاعر بدنام خوانديد. ببينيد، حوزه دين بسيار وسيع است. در روايتي از پيامبر داريم؛ شخصي مشروبخوار بود گاهي وقتها به نزد پيغمبر ميرفت و ايشان را ميخنداند. حتي چندينبار هم پيغمبر به ايشان حد زده بود ولي با اين حال دست از اين کارش برنميداشت. شخصي جلوي پيغمبر اين آدم را لعن کرد، پيغمبر به آن شخص گفت لعنش نکنيد او محمد و آلمحمد را دوست دارد. دين رئوف است. دين زيباست. امام صادق(ع) در يکي از کوچههاي مدينه ديد يک نفر از اهالي مدينه در حال خوردن مشروب است و تا امام را ديد پشت کرد تا امام او را نبيند. امام صادق به او سلام کرد و بدون اينکه به روي او بياورد که چرا عرق خورده است به او فرمود هر کاري که کردهاي ولي به اهلبيت پشت نکن، چون در آن لحظه هم باز اميدي هست که اتفاق خوبي بيفتد. من مطمئنم اگر تلويزيون مشي ديني خود را با خلق محمدي پيش ببرد و به خلق علوي که ميفرمود هر کس شمشير خود را زمين گذاشت در پناه اسلام است عمل کند، مطمئن هستم خيلي از نويسندههايي که آنها را از دايره دين بيرون کردهايم براي ما و براي اسلام خواهند نوشت.
در يکي از برنامههاي سحرگاهي حرفي درباره كانال ماهوارهاي فارسيوان زدم و گفتم اين مدت مردم ترجيح دادند بشقابهاي ماهوارهاي همچنان به خميازههاي بياعتنايي مشغول باشند و شبکههاي تلويزيوني BBC و فارسيوان سرشان را کردند توي وان! چرا مردم اين حرفها را گوش ميکنند! صرفا به خاطر استفاده از واژههاي نو نيست. مردم احساس ميکنند اين فکر، فکري بديع است. هنر امام زمان نيز همين است. «و مجددا لما عطل من احکام کتابک و مشيرا لاورد من اعلام دينک» ايشان قرار است يکسري از احکام خداوند که معطل مانده تجديد کنند و قرار است همه ما به اين کلاس تجديدي برويم و ايشان يک دوره ديگر براي ما کلاس بگذارد و بگويد اين دينداري شما فايدهاي ندارد.
حقالناس در مجريگري چيست؟
انشاءالله همديگر را در فرداي قيامت خواهيم ديد. آنقدري که از من مجري تلويزيون حساب ميکشند از يک عالم بزرگ حساب نميکشند. تلويزيون جمهوري اسلامي در کمبينندهترين لحظاتش در شبکه يک، 23 ميليون نفر بيننده دارد. شما به من يک منبر از شب قدر را معرفي کن که بدون استفاده از دوربينهاي تلويزيون 23 ميليون نفر بيننده داشته باشد. من مجري تلويزيون را بهترين زمانها به بهترين مکانها ميفرستند. به من ميگويند شما 9 ذيالحجه با هزينه سازمان لباس احرام تنت کن و حاجي شو و از صحراي عرفه حرف بزن. علماي ديگر بدشان ميآيد که چنين پيشنهادي به آنها داده شود؟ طبيعتا نه! پس اين موقعيتي است که نصيب هر کس نميشود. اما وقتي روز 9 ذيالحجه که روز عرفه است و مجري ما بايد از صحراي عرفه گزارش تهيه کند «ولا يتشخص هر من البر» قصد توهين به کسي را ندارم اما ديدهام که غالبا اينطور بوده است. فرداي قيامت صاحب روز عرفه که امام حسين(ع) و حضرت صاحبالزمان(عج) هستند به من ميگويند ما اين موقعيت را براي تو فراهم کرديم، اين ميکروفن، اين دوربين، اين تلفن بود تو چه گفتي؟ اين است که حسابرسي ما در قيامت خيلي سخت است. متاسفانه بايد بگويم برنامههاي افطارمان اصلا خوب نيست. در روايات داريم که روزهدار 2 لحظه احساس شادي ميکند؛ يکي لحظه افطار و ديگري موقع ديدن خداوند. واقعا ما در برنامههاي افطاريمان چه چيزي به مردم ميدهيم؟ برنامه سحرهاي ماه رمضان کار زيادي نکرده است. فقط بچهها اين مساله را جدي گرفتهاند که با حقالناس سر و کار دارند.
از 90 دقيقه برنامه سحر بايد 45 دقيقه آن را صحبت کنيم و براي اين 45 دقيقه بايد اين منابع مطالعاتي را بخوانم تا جوابگوي نيازهاي مردم باشم. همسرم گاهي اوقات به من ميگويد تو اگر ميخواستي فوقتخصص بگيري تا به حال چندينبار موفق شده بودي. اين درس خواندنهاي تو بالاخره کي تمام ميشود. بهطور مثال براي يک پلاتوي 5 دقيقهاي بايد 3 کتاب را مورد بررسي و مطالعه قرار دهم. اگر دستمان خالي باشد قطعا مقابل آنتن باختهايم. شما استاد سخن باش اما اگر بدون مطالعه روي آنتن شبکه يک- که مثل پلي است که وقتي روي آن پا ميگذاري پشت سرت خراب ميشود- بروي و بگويند 1،2،3 و... 5 دقيقه با مردم حرف بزن، قطعا باختهاي. افسوس ميخورم که تا به حال ما خيلي حرفها را به مردم نزدهايم. بهطور مثال همين رساله حقوقي امام سجاد(ع) شامل نکاتي است که شايد بيش از 10 سال بايد براي آن وقت بگذاريم. حق آموزگار، حق حج، حق صدقه، حق روزه، حق نماز، حق شهوت، حق دست، حق پا، حق چشم، حق گوش، حق زبان، حق نفس و... از جمله حقوق نهفته در اين رساله است. من وقتي حق همسايه را در تلويزيون قرائت کردم از قول امام سجاد(ع) گفتم همسايه شما مثل مادرتان است و تاثير بسيار آن را مشاهده کردم، آنجا بود که تاسف خوردم که تلويزيون ما در حوزه معارف هيچ چيز به مردم نگفته است. ما يکدويستم فوتبال هم با مردم در حوزه معارف صحبت نکردهايم. يا در جاي ديگر در روايتي از پيامبر آمده است: «زني با چهره بسيار پريشان در يکي از کوچههاي مدينه فرياد ميزد مرا به رسول خدا راهنمايي کنيد. پيامبر او را ديد و پرسيد چرا پريشاني؟ چرا فرياد ميکشي؟ آن زن گفت در غياب شوهرم زنا کردم. از آن زنا صاحب فرزند شدم. براي حفظ آبروي خودم فرزندم را داخل خمرهاي انداختم که در آن خمره شراب انداخته بودم و سالهاست از اين شراب به مردم فروختهام. پيامبر در جواب او فرمود: من فکر ميکنم يک نماز عصر از تو قضا شده بود که به اين روز افتادي!» در اين روايت تکاندهنده پايه گناه قضا شدن نماز عنوان شده است. چرا جوانان ما به نماز بيميل شدهاند؟ چون ميبينند کسي که جاي فرورفتگي مهر در پيشانياش است اعمال انحرافي انجام ميدهد. مجري بايد به اين جوانان حرف رهبر را بزند. به آن ريزشها نبايد نگاه کرد، به رويشها نيز بايد توجه کرد. آيا تا به حال آمدهايم در تلويزيون جمهوري اسلامي اينگونه با مردم صحبت کنيم. فقط ياد گرفتهايم برنامههاي فوتباليمان را کش دهيم و تا اذان صبح ادامه دهيم. تلويزيون مکه و مدينه 2 کانال بيشتر ندارد؛ يک کانال فقط مسجدالحرام و طواف... را به صورت زنده پخش ميکند، يک کانال هم قرآن و 45 دقيقه نماز پخش ميکند، همه چيز را به ماهواره انتقال دادهاند و تلويزيونشان 45-40 نفر بيشتر پرسنل ندارد. پرسنل صدا و سيماي ما حدود 30 هزار نفر هستند. اينها نبايد کاري براي اين مردم انجام دهند؟ فرداي قيامت صدا و سيماييجماعت را چنان مواخذه کنند که بيا و ببين! من از الان ميتوانم برنامههاي 100 سال ديگر تلويزيون را براي نيمهشعبان حدس بزنم. دوربين روي گنبد جمکران در حالzoomBack, zoomIn کردن است. بعد پاي مردم را نشان ميدهند که پابرهنه به سمت جمکران در حال حرکت هستند و... .
چرا سريالهاي مناسبتي ماه رمضان آنقدر کليشهاي و ضعيف هستند؟
باز هم الحمدلله کمي پيشرفت داشتهايم. سالها قبل هر چه ميگفتيم كه اي مردم! روايات داريم دست و پاي شيطان در ماه رمضان بسته است، کارگردانان ما به اصرار شيطان زن و شيطان مرد درست ميکردند. بعد آمدند در فيلمي يک نفر را با چشم پيوندزده صاحب چشم برزخي کردند و اين قبيل مسائل را خيلي به صورت مبتديانه نشان ميدادند. خاطرم هست يک سال يک فيلمساز جنگي خدمت رهبري رسيد، آقا فرمودند اگر ميخواهيد فيلم جنگي بسازيد ارتش سري را ببينيد. همه تعجب کردند که آقا چرا اين صحبت را مطرح کردند؟ آقا فرمودند قصه خوب مثل ظرف آش است همه چيز در خود دارد اما چيزي را نشان نميدهد. الان کمپاني والتديزني يک فيلم کارتوني با نام «آواي سال نو» توليد کرده که داستان فرد خسيسي به نام اسکوروچ است که در يک شب 3 روح به سراغ او ميآيند، من ياد ندارم اين فيلم را به کسي داده باشم نگاه کرده باشد از گناه خودش توبه نکرده باشد اما چطور ما نميتوانيم يک سريال بسازيم که در 30 شب تاثيرگذار باشد. تا چند سال ديگر شما ميخواهيد بگوييد روح لباس سفيد پوشيده و مبتديانه از چشم برزخي حرف بزنيد. وقتي بنا باشد از يك ماه قبل براي رمضان فيلم بسازيم همين ميشود.
تعريف شما از سريال مناسبتي چيست؟
من معتقدم سريال مناسبتي فقط اين نيست که در مناسبت خودش پخش شود بلکه اين سريالها ميتواند در غير از مناسبت خودش هم پخش شود. سالها بود که از شهيد مطهري فقط 12 ارديبهشت ياد ميکردند ولي الان در قالب برنامه «از تو ميپرسند» معارف ايشان ترويج داده ميشود. آيا در طول سال نميشود از ماه رمضان صحبت کرد؟ ماه رمضان صرفا گرسنگي و تشنگي نيست. شايد 90 درصد آن روزه جان و نيت پاک و... است ما بايد در طول سال به اين مفاهيم ديني بپردازيم و ما اصرار داريم از حدفاصل آخر شعبان تا اول شوال به آن بپردازيم. تاثير بد دين مناسبتي بر مردم عابربانکي است، مردم وقتي بفهمند در ساعاتي خاص فقط بايد خدا را صدا بزنند خدا و پيغمبر براي آنها حکم عابربانک را پيدا ميکند، ميگويند الان گرفتاريم، 100 صلوات که بفرستيم مشکلمان حل ميشود و وقتي حل نشود ديگر سراغ دين نميروند. ولي بايد به مردم گفته شود خدا که عابربانک نيست و در تمام طول ساعت روز و در خواب و بيداري خدا را صدا کن، جواب خواهي گرفت. در احوالات عارفي ميخواندم که براي ديدن استاد بزرگواري از روستايي رد شد. به خانه يک روستايي رسيد. مرد خانه نبود و از زن طلب سجادهاي براي نماز کرد. زن نيز سجادهاي براي او آورد و گفت در بيرون خانه و کنار آن رودخانه نماز بخوان. عارف از او قرآن نيز خواست و زن برايش آورد. پس از مدتي زن روستايي به آن عارف گفت هم نمازت ايراد داشت هم قرآنت، چرا که شوهر من چوپان است و وقتي نماز ميخواند باد به برگ درختان دستور ميدهد که ديگر حرکت نکنند چون کمردرد دارد هر وقتي در کنار جويبار ميخواهد وضو بگيرد آب براي او بالا ميآيد و مرد عارف کنجکاوانه تا غروب ايستاد تا چوپان را ببيند. مرد عارف پس از 3 سال در کنار چوپان بودن و درس ياد گرفتن از او توفيق اين را پيدا کرد که به نزد استاد بزرگواري که قصد شاگردي او را داشت مشرف شود و شرح حالش را براي او بازگو کرد و استاد بزرگوار به او گفت من ديگر چيزي براي گفتن ندارم چرا که من هم نزد اين چوپان درس خواندهام.
برنامه امسال با برنامه سالهاي گذشته تفاوتهايي داشت و شايد از زيباييهاي سمعي آن کاسته و به زيباييهاي معرفتي آن اضافه شد.
برخي اين حرف شما را صريحتر ميگويند. آنها معتقدند نثر جمشيدي متکلف بود و امسال راحتتر و بهتر شده است. فکر ميکنم اين به علت تاثير حوزههاي اجتماعي در کارم بوده است. از 4-3 سال پيش کمي مسير خود را عوض کردم و حرف معارفي را به صورت صرف به مردم تحويل ندادم و يک مقدار با رنگ و آب اجتماعي بيشتر عجين کردم. امسال عقربه برنامه خودمان را روي جوانها و خانوادهها تنظيم کردم، به همين خاطر از نثر بهتر و آسانتري با مردم صحبت کرديم و موفق شديم از جنس خود مردم با آنها صحبت کنيم. رهبري درباره مخاطبان تلويزيون فرمودهاند: برخي فکر ميکنند مخاطبان تلويزيون عامه مردم هستند در حالي که مخاطب تلويزيون عموم مردم هستند. عموم مردم با عامه مردم فرق دارد. عامه مردم يعني سطح سواد خيلي کم ولي وقتي صحبت از عموم ميکنيم يعني رهبر و رئيسجمهور، دانشجو، چوپان، بارفروش و همه مردم برنامه را ميبينند.
بهترين پيامکي که برايتان فرستادند چه بوده است؟
يک نفر در پيامکي فرستاده بود کاش به جاي پادشاهان در کتابهاي تاريخي از همين علما و شهدا استفاده ميکرديم و يکي ديگر از پيامکها که خيلي قشنگ بود اين بود که راننده اتوبوس بينشهري گفته بود که هرچند تلويزيون نگاه کردن حين رانندگي شايد درست نباش ولي من صداي شما را گوش ميکنم و متاسفم براي برخي مسافران اتوبوس که آهنگهاي بد گوش ميدهند اما به محض اينکه تلويزيون را روشن ميکنم و صداي شما را روي باند اتوبوس ميگذارم احساس ميکنم که ديگر کسي به اين آهنگها گوش نميدهد. اينجا من احساس کردم که در جادهها نيز با مردم همراه هستم و برايم خيلي عجيب بود.
خانواده چه نقشي در توفيق شما در اين برنامه داشته است؟
خانواده پا به پاي من بيدار هستند و تاثير بسياري داشتهاند و البته در اين کار خيلي اذيت ميشوند. شبها ساعت 2 به سمت سازمان حرکت ميکنم و وقتي بازميگردم، همسرم بيدار است و از لباس پوشيدنم، اجراي متنهايم، حرکت دوربين، نوع نشستن و... برايم صحبت ميکند. بزرگترين و بهترين منتقد من همسرم است. وقتي محيط خانواده اينطور با من هماهنگ باشد کار راحتتر ميشود. عملا 5 سال است که افطار و سحر را کنار خانوادهام نبودهام.
در ماه خدا از موسيقي استفاده نميشود اما جذابيتهاي آن حتي چندين برابر است.
موسيقي مثل نان باگت است. شما هيچوقت هاتداگ را به خاطر نانش نميخوري. در برنامه مذهبي سحر دستور قطع موسيقي داريم. اگر موسيقي در کلام مجري و در ساختهها جاري باشد و در روح برنامه جريان داشته باشد براي مردم تاثير آن چندين برابر است.
فرزاد جمشيدي تا به حال چند کتاب خوانده است؟
به شما بگويند چند نوبت غذا خورديد ميتوانيد بگوييد؟!
حوزههاي مطالعاتي شما چيست؟
ادبيات، معارف، فيلمنامه، داستان، قصه کوتاه، کتابهاي روانشناسي و کتابهاي جامعهشناسي. اگر يک مجري معارفي صرفا بخواهد در حوزه معارف مطالعه کند موفق نخواهد شد و البته يکي از ضروريات اجرا قريحه طنز است.
چه کتاب يا کتابهايي را براي مطالعه در ماه رمضان پيشنهاد ميدهيد؟
کتاب در سايهسار رمضان- انتشارات نشر فرهنگ اسلامي- کتابي بسيار مفيد که گردآوري صحبتهاي آقا درباره ماه مبارک رمضان است. دست دعا و چشم اميد سيدمهدي شجاعي که شرح عارفانه دعاي خمس عشر است. کتاب ورقهاي آسماني و کتاب آدابالطلاب نيز کتابهاي خوبي است. شرح دعاي کميل شيخ حسين انصاريان کتاب بسيار پرباري است.
چه کتابهايي از شما در دست انتشار است؟
كتاب يک قطره دريا که شرح سفرنامههاي مدينه و مکه است و کتاب متنهاي سحر سال 87.
کدام کتابها را دوست داريد دوباره بخوانيد؟
اگر کتابهاي آويني مثل آينه جادو – سوال از شما پاسخ از آويني و...- را صد بار ديگر هم بخوانم سير نميشوم. کتابهاي آيتالله مجتهديتهراني نيز به همين شکل و کتابهاي آقاي قرائتي را به علت موضوعي بودنش خيلي دوست دارم. از کتاب گناهشناسي ايشان در برنامههاي سحر خيلي استفاده کردم. کتاب بهترينها و بدترينها از ديدگاه امام علي(ع) که خلاصهاي از کتاب نهجالبلاغه به همت آيتالله مصباح است بسيار کتاب زيبايي است. به جرات ميتوانم بگويم اگر کسي کتابهاي علما را نخوانده باشد اما يک سحر ماه رمضان بيننده برنامه ما باشد خيلي از کتابهاي علما را ميتواند مشاهده کند.
به پايان ماه رمضان امسال نزديک ميشويم و شايد سختترين و غريبترين لحظهها باشد چرا که همواره شروع ماه رمضان با شور و حال و طراوت ويژهاي همراه است و پايان آن... چه احساسي داريد در پايان اين ماه؟
علما به ماه رمضان اينگونه نگاه نميکردند. وقتي امام سجاد در نيايششان ميفرمايند خدايا! ما سودي برديم که اين سود را هيچکس نبرده بود و توصيه ميکنند همانطور که يکي، دو روز به پيشواز ماه مبارک رمضان رفتيد، ماه رمضان يک ميهمان است و اين ميهمان را بايد بدرقه کرد. غير از حرمت شرعي اول شوال که عيد فطر است توصيه شده است که 6 روز بعد از ماه رمضان را روزه بگيريم و اين ميهمان را بدرقه کنيم. در نيايش امام سجاد ميبينيم که با چه حالت باراني از وداع ماه رمضان صحبت ميکنند. همه اعمال عبادي سخت هستند ولي بسياري اين پوسته سخت را ميشکنند و به مغز شيرين آن ميرسند. به نظرم وداع ماه رمضان مثل وداع با پيغمبر در مدينه و در مسجد شجره است. وقتي ميخواهيم با ايشان خداحافظي کنيم به او ميگوييم چقدر ميزبان خوبي بودي چقدر اين 2 دست ما به آسمان اجابت نزديک بود... آنهايي که ماه رمضان برايشان سخت است گويي در خرابهاي هستند که پس از ماه رمضان ميخواهند به يک آبادي بروند ولي آنهايي که از ماه رمضان براي خودشان يک آبادي ساختند برايشان سخت است که اين ماه در حال تمام شدن است. آنهايي که ماه رمضان را براي خودشان سايه ميبينند غصه ميخورند.
كمي هم از امام براي ما بگوييد.
امام مردي است که هنوز نشناختهايم. ما امام خميني را خيلي سياسي ديديم. ميخواهم شب آخر اين ماه را بپردازم به زندگي امام اما باز ميترسم متهم شوم به اينکه برنامه را سياسي کردهام. ما نشناختيم. ما مشي عرفاني و شبزندهداريهاي امام را نشناختيم. ايشان وقتي به مسجد ميآمد و کفش جلوي در مسجد زياد بود پايش را روي کفشها نميگذاشت. امام را آيتالله بروجردي بايد روايت کند. امام را علامه اميني بايد روايت کند که آن زمان از نجف به شاه نامه نوشته بود که دشمن خميني کافر است. ما از امام خميني فقط 14 و 15 خرداد را ياد گرفتيم. ما بزرگترين ظلم زمان را به ايشان کردهايم. امام را بايد از شيعيان پاکستان شناخت که ميگويند حجت مسلماني ما امام خميني است. امام رضا (ع) در ايران حجت مسلماني ماست و روبهروي اسم امام بايد نوشت حجت انقلابي بودن ما... .
احساس شخصي شما در وداع با اين ماه مبارک چيست؟
براي من خيلي سخت است. هميشه آن لحظهاي که تلويزيون عيد فطر را اعلام ميکند تازه اول غصه من است. من سال گذشته متنهايم را بغل کرده بودم و بعد از 30 شب با مردم حرف زدم. بايد از آنها خداحافظي ميکردم. براي من خيلي سخت است. ماه رمضان را اصلا از جنبه گرسنگي و تشنگي نگاه نميکنم چرا که در روزهاي عادي هم همينگونه گرسنه هستم.
سحر
توفيق خدا
خدا
بهترين رفيق
کعبه
سمت خدا
مناجات
زنگ تفريح مومن
فرزاد جمشيدي
آدمي که هنوز خودش را نميشناسد.
مرگ
اول زندگي
آويني
هميشه استاد
آمريکا
هميشه دشمن
ماه خدا
ارزشي به اندازه کل تقويم
کوفه
غريبترين جايي که در عمرم ديدم
کوچه بنيهاشم
هميشه هست حتي اگر وهابيها خرابش کرده باشند
عباس(ع)
سرمشق وفاداري
شلمچه
بينالحرمين ايران
وداع با ماه رمضان
تلخترين لحظه عمرم
صحبت آخر؟
کار ما يک کار گروهي است و اگر به نتيجه رسيده است بايد از همگان تشکر کرد. از آقايان داوود نجفي و سعيد عباسي که تهيهکنندگان برنامه هستند بايد تشکر کرد. آقاي فرجي مدير
شبکه يک که واقعا همراه برنامه بودند. آقاي کاشاني، مدير گروه معارف شبکه يک هر روز پيگير برنامه هستند. از عزتالله ضرغامي نه به عنوان رئيس سازمان بلکه به عنوان رفيق بايد اسم برد که جدا دست ما را براي کار بازميگذاشتند. آقاي دارابي، معاون سيما اقلا 7 الي 8 بار ما را خواسته و از نزديک درباره برنامه با ما صحبت کرده است./انتهاي پيام/
[snews] => [bimg] => NULL [tmpl] => [sdate] => 13890617080800 [pdate] => 13890617080800 [udate] => 0 [sendby] => system [publishby] => system [updateby] => system [service_id] => 3 [cat_id] => 65 [sec_id] => 47 [status] => P [lang] => FA [hint] => [author] => [author_id] => 0 [source] => 0 [most_view] => 1 [comments_view_status] => 1 [comments_form_status] => 1 [conf] => [news_type] => 1 ) [extra_content] => [related_content] => Array ( [0] => Array ( [id] => 1207915 [title] => فوران آتشفشان ساکوراجیما ژاپن [pdate] => 14031004081314 [service_id] => 3 ) [1] => Array ( [id] => 1188681 [title] => بارش شدید باران خیابانهای مکه را شبیه رودخانه کرد [pdate] => 14030809081837 [service_id] => 3 ) [2] => Array ( [id] => 1184957 [title] => هیچوقت بدِ ایران را نگویید [pdate] => 14030729121006 [service_id] => 3 ) [3] => Array ( [id] => 1020501 [title] => ساعتهای بهشتی [pdate] => 14010420095534 [service_id] => 3 ) [4] => Array ( [id] => 1007128 [title] => واکنش جالب به روزه داری مهدی طارمی در روز مسابقه! [pdate] => 14010204165112 [service_id] => 3 ) [5] => Array ( [id] => 962353 [title] => در ۲۵ مرداد ۱۴۰۰ اعلام کردند که سرم «ترکی لاک» ممنوع است [pdate] => 14000617142606 [service_id] => 3 ) ) [related_content_v2] => Array ( [1] => Array ( [0] => Array ( [id] => 1207915 [title] => فوران آتشفشان ساکوراجیما ژاپن [pdate] => 14031004081314 [service_id] => 3 [rutitr] => [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 2 [relation_type] => 1 [order] => 3 [lead_img] => /files/fa/news/1403/10/4/2561943_333.jpg ) [1] => Array ( [id] => 1188681 [title] => بارش شدید باران خیابانهای مکه را شبیه رودخانه کرد [pdate] => 14030809081837 [service_id] => 3 [rutitr] => [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 2 [relation_type] => 1 [order] => 2 [lead_img] => /files/fa/news/1403/8/9/2470578_623.jpg ) [2] => Array ( [id] => 1184957 [title] => هیچوقت بدِ ایران را نگویید [pdate] => 14030729121006 [service_id] => 3 [rutitr] => [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 2 [relation_type] => 1 [order] => 1 [lead_img] => /files/fa/news/1403/7/29/2453008_244.jpg ) [3] => Array ( [id] => 962353 [title] => در ۲۵ مرداد ۱۴۰۰ اعلام کردند که سرم «ترکی لاک» ممنوع است [pdate] => 14000617142606 [service_id] => 3 [rutitr] => [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 1 [relation_type] => 1 [order] => 0 [lead_img] => /files/fa/news/1400/6/17/1488866_495.png ) [4] => Array ( [id] => 1007128 [title] => واکنش جالب به روزه داری مهدی طارمی در روز مسابقه! [pdate] => 14010204165112 [service_id] => 3 [rutitr] => [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 1 [relation_type] => 1 [order] => 0 [lead_img] => /files/fa/news/1401/2/4/1675797_390.jpg ) [5] => Array ( [id] => 1020501 [title] => ساعتهای بهشتی [pdate] => 14010420095534 [service_id] => 3 [rutitr] => [author] => [author_id] => 0 [news_type] => 1 [relation_type] => 1 [order] => 0 [lead_img] => /files/fa/news/1401/4/18/1731907_537.jpg ) ) ) [media] => Array ( ) [news_field] => Array ( [0] => Array ( [filed_id] => 1 [filed_name] => نوع خبر [filed_type] => C [filed_value] => ) ) [smarty_keys] => Array ( ) [live_blog] => Array ( ) [tags] => Array ( ) [image_tag] => Array ( ) [documents] => [comments] => Array ( ) [comments_stats] => Array ( ) [sepehr_keys] => Array ( ) ) 1