«كپي برابر اصل»؛ هذياني در هزار توي جنسيت و فلسفه!
گروه فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»؛ فيلم جديد عباس كيارستمي به نوعي مي تواند آيينه اي براي بازتابيدن دغدغه ها و افكار و اميال حال حاضر او در حوزه فكر و سينما باشد.
فيلمي كه خرق عادت چه از جهت ساخت و ساختار سينمايي و اكسسوار و برخي ميزانسن ها از طرفي و مفاهيم و معارف فكري و محتواي از طرف ديگر است.
اين فيلم ديگر متعلق به سينماي بازي هاي فرمي و بازيگوشي هاي تصويري نيست، بلكه ظاهرا قرار است وامدار سينمايي قصه گو باشد.
در عين حال و به تبع همين امر شايد بازيگران جاي نابازيگران فيلم هاي پيشين را گرفته اند؛ آن هم بازيگران حرفه اي و درجه يك جهان كساني مثل ژوليت بينوش، ويليام شيمل، ژان كلودكرير.
از جمله ويژگي هاي فيلم «كپي برابر اصل» علاوه بر مباحث ساختاري و فرمي و تكنيكي، ويژگي هاي محتوايي آن است كه به نظر مي رسد در تلاقي با خاصيت هاي تصويري، اثري پديد آورده كه نهايتا به معجون ناهمگوني مي ماند كه صرفا با حواشي فرامتني كارگردانش قابل چشم پوشي است و بايد محصولش را بدون اعتراض و با توهم سينماي برتر بودنش تحمل كرد.
داستان فيلم دقيقا محصول همين ليبراليسم منتشر از ساختار و متن فيلم است؛ فيلمي محصول ايتاليا، فرانسه و بلژيك با سه زبان متفاوت در ديالوگ ها با كارگردان و نويسنده ايراني كه مي توان چينش ناهمگون و بي توازن عوامل را در محصول نهايي رديابي كرد.
فضاي فيلم كماكان ملهم از شبه فلسفه، شبه راونكاوي، آوانگارديسم و دغدغه هاي اومانيستي كارگردان فيلم است؛ كارگرداني كه بدون اينكه ملي باشد، جهاني شده است و اين بزرگترين عيب و ايراد عباس كيارستمي است كه هرگز نخواهد توانست بر آن فايق آيد.
در فيلم «كپي برابر اصل» دقيقا با مفهومي به نام كپي كاري روبروييم كه حتي آدرس هاي غلطي كه كارگردان سعي مي كند با تزريق مباحث فلسفي و روانكاوانه به فيلم، به تماشگر بدهد مشكلي را حل نمي كند و حواس ها را پرت.
درست است كه فيلم كپي است، اما ابدا برابر اصل نيست؛ آن هم وقتي كپي اين قدر واضح و ناجوانمردانه از فيلم هاي ارزشمند و خاطره انگيز «پيش از طلوع» و «قبل از غروب» ريچارد لينكليتر صورت گرفته باشد.
مفاهيمي همچون انسان و تقدير ازلي و ابدي در كنار اباحه گري جنسي، البته در پوشش فلسفه و روانكاوي، نشان از سيطره اي بحران زا در انديشه و سينماي كارگردان دارد.
با در نظر داشتن تمامي اين موارد مي توان داستان فيلم را، در مروري آگاهانه تر، ناشي از همين مباني فكري دانست كه به چنين محصولي منتهي شده است.
فيلم «كپي برابر اصل» عميقا گوياي وجود بحران و پس لرزه هاي متعدد و متنوع آن در فكر و عمل سازنده اش است؛ بحراني كه گر چه ناشي از نخواستن يا نفهميدن اصيل معارف انساني ديني است، اما در عين حال به شكلي سرطاني در لايه هاي تودرتوي ذهني و رفتار خارجي سازنده فيلم تاثير بسزايي گذاشته است.
آيا به تقدير الهي معتقديد، آيا از نشانه گذاري كپي و اصل چيزي جز ترويج و تنقيح اباحه گري از نوع جنسيت و فلسفي اش را دنبال مي كنيد و آيا سينما پيش و بيش از آن كه بماهو سينما براي شما ارزش و اهميت داشته باشد، محلي است براي ظهور و بروز هذيان گونه هزار توي بحران هاي فكريتان؟
عباس كيارستمي متاسفانه بدون اينكه كارگرداني ايران وطن و ملي شده باشد، به شكلي كاذب و گلخانه اي جهاني شده است و همين امر موجب شده او بدون آن كه خود بداند و بفهمد، معلق بماند و بدون آن كه جهاني شده باشد و شايد هم اين نكته را هم بداند و هم بفهمد، اما ديگر نتواند به روي خودش بياورد، در چنين سن و سالي كار را به جاي برساند كه فيلم محبوب و ارزشمند «پيش از طلوع» و دنباله اش «قبل از غروب» را كپي كند و براي ما برابر اصل جا بزند؛ بي خبر يا باخبر از آن كه سوداي جهاني شدن تنها از راه ملي شدن مي گذرد.
شما كه برايتان اهميتي ندارد كه هموطنانتان فيلم هايتان را ببينند يا نه و آثارتان را نه براي سينماهاي سرزمين مادري، بلكه مستقيما براي جشنواره هاي خارجي مي سازيد و مي فرستيد، حواستان نيست كه هر چيزي در اين عالم به عقبه، صدقه و ريشه نياز دارد و اساسا رسم عالم بر اين است كه چيزهاي بي ريشه همچون باد در هوا معلق باشند، حتي اگر جوايز جشنواره هاي خارجي بتوانند صاحبانشان را براي سال هاي متمادي در اين توهم نگه دارند كه جهاني اند و حتي فراجهاني.
آقاي كيارستمي برخلاف فيلم، انديشه، تئوري و اصرار شما، متاسفانه بايد به عرض برسانيم كپي هرگز برابر اصل نيست و هرگز برابر نخواهد شد؛ انسان و تقدير روح و روان، عزل و ابد، ساخت و ساختار، جهان اول يا سوم، جشنواره هاي خارجي و كمپاني هاي فيلم سازي و هر چيز ديگري به هر شكل و گونه اي با هر فلسفه و فرمي نتوانسته و نمي تواند سرشت و سرنوشت انسان و جهان را دچار تغيير كند و آن را در اوج كپي بودن برابر اصل جا بزند؛ چرا كه «فطرت الله التي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله ذالك دين القيم»
حال مي توان يك بار ديگر داستان فيلم را مرور كرد و زواياي پيدا و پنهان آن را صريحتر و صادقانه تر به جستجو گذاشت، خوشبختانه نشانه گذاري آقاي كيارستمي حتي در عنوان فيلم هم رسوخ كرده و براي ما مفيد است.
آيا تا به حال هيچ وقت كپي براي شما برابر اصل بوده است؟ تصور كنيد زن ديگري جاي مادرتان، سقف ديگري جاي خانه تان، حس ديگري جاي دلتان و ...؛ قبول دارم وضعيت وخيم و رعب آوري است و اگر همين طور ادامه پيدا كند معلوم نيست به كدام ناكجاآباد منتهي شود!
جيمز ميلر، يك نويسنده انگليسي است؛ او براي رونمايي از ترجمه ايتاليايي كتابش به عنوان كپي برابر اصل به روستايي در توسكاني ايتاليا مي رود تا اينكه در جلسه رونمايي از كتاب با زن عتيقه فروشي كه به همراه پسرش به جلسه آمده، روبرو مي شود؛ اين مواجهه در روند داستان و ادامه فيلم بتدريج موقعيتي را فراهم مي آورد تا نويسنده و زن ضمن همراهي و گفت و گو با هم ... بشود «كپي برابر اصل» ساخته عباس كيارستمي!!!