ديگر نمايشگاه از دست انبوه بازديدكنندگان به تنگ آمده و به نفس نفس افتاده است و از ساعت 10 صبح تا ساعت 20 ميهمانان زيادتر از حدش را تحمل ميكند؛ وزير ارشاد هم كه نواقص نمايشگاه را و هر سوالي در مورد ترافيك، تراكم تهويه و ... را به فضاي كم مصلاي تهران حواله ميدهد.
به گزارش خبرنگار فرهنگي «خبرگزاري دانشجو»؛ در حوالي ساعت 10 صبح صف تاكسيهاي ون به مرور متراكم ميشود و بعد از راهي شدن چندين ون نوبت تو هم ميرسد تا از ايستگاه متروي شهيد بهشتي به طرف نمايشگاه كتاب حركت كني؛ وقتي در زمان انتظار به سمت غرفههاي از ابتداي ورودي نمايشگاه چشم ميچرخاني، انتشارات كتابهاي كمكآموزشي و غرفهدارانش است كه هنرنمايي ميكنند و تبرّج هم نوعي تبليغ شده است.
در بين راه اغذيهفروشيها و بستنيفروشيها هستند كه از ساعت 10 صبح تا غروب پُركار را انتظار ميكشند تا در گرسنگي و تفننهاي نمايشگاهيها، اينها نيز پولهايي به جيب بزنند؛ هر بازديد كنندهاي اگر هم كتاب نخورد از شكمش نميگذرد و حداقل يك بستني، يك آبمعدني و يا يك كيك را خواهد خريد.
نمايشگاه از همان دقايق اوليه آغاز به كار روزانهاش انبوهي بازديدكنندگان را انتظار ميكشد و خبرنگاراني هم از صداوسيما، روزنامهها، خبرگزاريها، سايتها، هفتهنامه و گاهنامهها هر چند تفني تا ظهر خودشان را به نمايشگاه رسانده بودند كه بيشتر از 50 نفر ميشدند كه بعد از ساعت 2 بعد از ظهر تك و توكي از اين حرفهايها باقي مانده بودند.
وزير ارشاد كه از حوالي ساعت 12 در نمايشگاه حضور يافت ملاقاتكنندهاي از مقامات دولتي، مجلسي و قضائي در اين روز در نمايشگاه حاضر نشدند جزء اينكه سفير برزيل، استاندارهاي خورستان و هرمزگان، مديركل ارشاد بوشهر و امام جمعه شهركرد در نمايشگاه حضور به هم رساندند؛ ديدار خصوصي دو ساعته وزير ارشاد با استاد حكيمي بدون حتي بدون خبرنگاران داخلي خودشان در VIP تشريفات صورت گرفت.
راهروي 11 صحن اصلي نمايشگاه كتاب تهران محل بازديد وزير ارشاد در عصر روز گذشته 20 ارديبهشت ماه بود كه از چند انتشارات كه به نوعي انتشارات اسلامي محسوب ميشدند، بازديد كرد؛ علاوه بر مسئولان غرفهها، بازديدكنندگان عادي نيز از وزير ارشاد سوالاتي را داشتند.
در روابط عمومي نمايشگاه محلي براي خبرنگاران در نظر گرفته شده است كه علاوه بر ناهار و گاهي شيريني بايد با ليوانهاي يك بار مصرف چايي بخورند و استكانها و ليوانهاي شيشهاي براي كارمندان خودشان در نظر گرفته شده است؛ سردي روابط خبرنگاران و تيمي كاركردنشان در موقع ناهار هم داد ميزد.
موقع اذان ظهر، هم داخل نمايشگاه پر بود، هم سه محل كه براي نمازخواني در نظر گرفته شده بود و هم اينكه اغذيهفروشيها صف طولاني را داشتند كه حداقل گرسنگان نيمروزي را يك ساعت در صف خود نگه ميداشت؛ اطراف نمايشگاه پر بود از بازديدكنندگاني كه با گاها با حجاب نه چندان مناسب و ساندويچ به دست در سايهها و بر روي سنگهاي مرمر پهن شده بودند.
نمايندگاني از بستنيفروشيها كه تا دم در نمايشگاه پيشروي كرده بودند اما با تذكر عوامل اجرايي دوباره به غرفههاي خود عقبنشيني ميكردند؛ هوار اين بستنيفروشيهاي خُردهپا در تبليغ بلندگوي نمايشگاه ميپيچيد كه مدام انتشاراتيها را به ويژه كمكآموزشيها را به بوق و كرنا گرفته بود.
غروب نزديك است، يك ربع مانده به ساعت هشت و پايان كار يك روز نمايشگاه كه هنوز جمعيت انبوه در داخل راهروها ميچرخند؛ بيرون از نمايشگاه جمعيتي رو به پايين سرازير است كه بعضيها سه چهار تا كتاب در نايلونهاي اهدايي دارند و برخيها نيز هيچ كتابي نخريدند.
اگر خريد دولتيها از نمايشگاه نبود، انتشاراتيها خيلي به اين بازديدكنندگان با جيب خالي اميدوار نميشدند و چند روز وقت خود را تلف نميكردند؛ اما حضور اين جمعيت انبوه علاقمند به نمايشگاه كتاب را بايد به فال نيك گرفت و قدر دانست كه حتي به صورت تفني و بدون هدف به نمايشگاه سر ميزنند./انتهاي پيام/