کد خبر:۱۳۴۳

شكست آمريكا در طبس

استكبار در باتلاق طبس

اين گزارش كه برگرفته از تحقيقات مشروح گروهي در فصلنامه حضور (وابسته به مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) است، به برنامه‌ريزي‌هاي دقيق و پيچيده دولت ايالات متحده آمريكا اشاره شده و جزييات جالبي را با استفاده از منابع خود آنها به دست داده است.

 اين حمله واقعي و موضعي تنها حدود يك سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي و پيش از استقرار كامل قواي امنيتي و نيز در دوره‌اي تشكيل شد كه دولت مهندس بازرگان استعفا كرده و دولت بني‌صدر و شهيد رجايي هنوز زمام امور را به دست نگرفته بود و دولت شوراي انقلاب موقت مديريت كشور را در اختيار داشت.

* پيشينه حمله

در نيمه دوم قرن بيستم، امپرياليسم آمريكا، ابرقدرتي بود كه هيمنه اقتدارش را بر ذهن و دل ملت‌ها چيره ساخته بود و كسي را ياراي مقابله با آن نبود. آمريكا در نيمه دوم قرن بيستم، ژاپن، كره، ويتنام و... را به خاك و خون كشيده و با لشكركشي به بسياري از كشورها، زهر چشم گرفته بود.

 در آوريل 1980 ميلادي، مصمم شد، طرح‌هاي نظامي عليه ايران انقلابي را به اجرا درآورد. با وجود آن‌كه ايرانيان با رهبري و هدايت‌هاي امام خميني(ره)، قاطعانه و بي هيچ قيد و شرطي، خواستار استرداد شاه، عذرخواهي آمريكا و بازگرداندن اموال بلوكه شده و اموالي كه شاه از ايران خارج كرده بود، بودند اما آمريكايي‌ها براي رعايت اصول غافلگيري در عمليات نظامي همچنان تظاهر به تمايل براي حل مسالمت‌آميز مسئله مي‌كردند. "برژينسكي" و "هميلتون جردن" در يادداشت‌هاي خويش متذكر مي‌شوند كه در روزهاي پيش از آغاز عمليات نجات، بار ديگر، باب مذاكره تازه‌اي را با ايراني‌ها گشودند تا آنها را اغفال كنند و ايراني‌ها احتمال ندهند كه آمريكا قصد اجراي عمليات نظامي را دارد و هم‌زمان به آمريكايي‌هاي مقيم ايران از راه هاي مختلف توصيه مي‌كردند كه ايران را ترك كنند.

 * طراحي حمله

 "برژينسكي" مي‌نويسد: "طرح عمليات كه پس از هفته‌ها بررسي و تحليل تهيه شده بود، جمعا دو روز (از 24 تا 26 آوريل 1980 برابر با 4 تا 6 ارديبهشت 1359) طول مي‌كشد. در شب اول، هشت هليكوپتر و سه هواپيماي "C-130" در عمق خاك ايران در وسط بيابان فرود مي‌آمدند. بالگردها پس از سوخت‌گيري شبانه به نقطه‌اي در نزديكي تهران پرواز مي‌كردند و تمام روز را در انتظار فرا رسيدن شب در اين نقطه توقف مي‌كردند. حمله به سوي سفارت كه محل نگاهداري گروگان‌ها بود، در شب دوم با وسايط نقليه‌اي كه پيشتر تدارك شده بود، انجام مي‌گرفت و يك گروه جداگانه هم براي نجات "بروس لينكن" كاردار سفارت و دو تن از همكارانش به محل وزارت خارجه ايران مي‌رفتند. برنامه دقيقي براي ورود به ساختمان سفارت و آزاد ساختن گروگان‌ها پيش‌بيني شده بود و گروگان‌ها پس از رهايي و شايد به همراه چند اسير از اشغال‌كنندگان سفارت به استاديومي كه در نزديكي سفارت قرار داشت، منتقل مي‌شدند و با بالگرد ها به يك فرودگاه مجاور پرواز مي‌كردند. قرار بود، اين فرودگاه، شبانه به وسيله يك گروه كماندويي اشغال شود و گروگان‌ها و كماندوها با هواپيماي مستقر در فرودگاه به پرواز درآيند. تمام مراحل عمليات در تاريكي شب پيش‌بيني شده بود و با تمرين‌هاي مكرر براي اين عمليات به وسيله گروه ورزيده‌اي كه داوطلب انجام اين مأموريت شده بودند، همه ما به نتيجه آن اميدوار بوديم".

 قرار شد، عمليات توسط گروه رزمي مشتركي انجام شود كه متشكل بود از گروه دلتا و بخش‌هايي از نيروي هوايي، دريايي و رنجرها.

 نيروي دلتا كه نيروي عمل‌كننده اصلي در زمين و يورش به سفارت بود و در عمليات به كار گرفته شد، از پيچيده‌ترين و سخت‌ترين آموزش‌ها و مهارت‌هاي نظري و عملي برخوردار بود، چنان كه مي‌توان اعضاي آن را افراد استثنايي دانست كه به ندرت، ديگران قادرند به چنين ظرفيت‌هايي برسند. نيروي دلتا آموزش ديده است كه در پشت خطوط دشمن در جبهه جنگ يا در شهر، دست به عمليات ترور، از بين بردن نخبگان، تخريب، انفجار، شناسايي و نجات و ضدتروريسم بزند و تا آن زمان، نيروي دلتا همچون يك گروه سري براي مردم و حتي نيروهاي آمريكايي هم ناشناخته بود.

 * طرح عمليات

 نام رمز مأموريت براي آزاد كردن گروگان‌ها "پنجه عقاب" و طرح آن از اين قرار بود: سه هواپيماي "MC-130" حامل نيروها و سه هواپيماي "EC-130" حامل سوخت (جمعا شش هواپيما) جزيره مصيره، واقع در سواحل شيخ‌نشين عمان را ترك مي‌كنند و به سوي ايران به پرواز درمي‌‌آيند و در محلي در كوير طبس كه "كوير يك" نامگذاري شده، فرود مي‌آيند و در آنجا منتظر ورود هشت بالگرد "R-H-53D" مي‌شوند.

 بالگردها قرار بود، از عرشه ناو هواپيمابر "نيميتز" كه در خليج عمان مستقر شده بود، به پرواز درآمده و در مسيري متفاوت حركت كرده و تقريبا سي دقيقه پس از فرود آخرين هواپيما، وارد كوير شوند. بالگردها به محض ورود، سوختگيري كرده و نيروي يورش 118 نفري را سوار مي‌كنند. محاسبات چنان انجام شده بود كه شش بالگرد، كمترين رقمي بود كه براي بلند كردن وزن تيم يورش و تجهيزات آنها و گروگان‌ها لازم بود و دو بالگرد هم براي پشتيباني و يا زاپاس در صورت بروز اشكال فني يا آسيب ديدن يكي از شش بالگرد در اثر تيراندازي و غيره در نظر گرفته شده بود. هواپيماها به مصيره بازمي‌گردند و بالگردها، نيروي دلتا را سوار كرده و رهسپار تهران مي‌شوند، به نحوي كه يك ساعت پيش از طلوع آفتاب به محل اختفاي خود در نزديكي تهران رسيده و با طلوع آفتاب، ساعات روز را در تپه‌هاي اطراف گرمسار پنهان مي‌شوند كه همه اين محل‌ها از قبل به وسيله افرادي كه داخل ايران شده بودند، شناسايي شده بود و در اين محل، تيم يورش با دو مأمور وزارت دفاع آمريكا كه چندين روز پيش از عمليات وارد تهران شده بودند، ملاقات مي‌كنند.

 پس از غروب آفتاب، دو مأمور وزارت دفاع با يك وانت داتسون و يك فولكس واگن مي‌آيند و يكي از اين وسايل نقليه، شش راننده و شش مترجمي را كه با دلتا آمده‌ بودند، به انباري در حومه تهران مي‌برند كه در آن شش كاميون مرسدس پارك شده و قرار است در هنگام عمليات، ديوار شرقي سفارت با بمب منفجر شود، به گونه‌اي كه كاميون‌هاي هجده چرخ به راحتي عبور كرده و وارد محوطه سفارت شوند.

 وسيله نقليه ديگر سرهنگ "چارلي بكويث"، فرمانده عمليات را براي شناسايي از محل اختفا تا سفارت مي‌برند و بكويث پس از وارسي مسير و محوطه اطراف سفارت به محل اختفا بازمي گردد. قرار است با فرارسيدن زمان يورش، شش كاميون افراد دلتا را كه به عناصر قرمز، سفيد و آبي تقسيم شده و هر كدام وظايف خاصي در يورش دارند، سوار كرده و از گرمسار در طول جاده دماوند در ساعت 8:30 شب حركت كنند و با جلوداري سرهنگ بكويث كه پيشتر مسير را شناسايي كرده، به تهران بروند. اگر به دليلي كاميون‌ها متقوف شوند و مورد تفتيش قرار گيرند، مأموران بازرسي، دستگير و همراه دلتا برده مي‌شوند.

 در مورد روش عبور كاميون‌ها در شهر تهران به شكل كاروان و يا به شكل سبقت‌گيري به نوبت از يكديگر توصيه‌هاي لازم انجام شده است.

 يك تيم يورش سيزده نفري كه وظيفه آنان، نجات سه گروگاني است كه در ساختمان وزارت خارجه نگهداري مي‌شوند با يك اتومبيل فولكس واگن استيشن در مسيري متفاوت به سوي هدف خود حركت مي‌كند.

 بين ساعت يازده و نيم شب يك گروه برگزيده از افراد در يك وانت داتسون با اسلحه كمري با صداخفه‌كن پس از تصرف دو پست نگهباني، نگهباناني را كه در طول خيابان روزولت كشيك مي‌دهند، دستگير مي‌كنند و افراد تيم يورش با استفاده از نردبان‌، از ديوار سفارت بالا مي‌روند. آن گاه سرگرد اسنافي (اسم مستعار) كه به عنوان افسر هوايي دلتا عمل مي‌كند، به بالگردها كه در اطراف گرمسار در حال آماده‌باش هستند، اطلاع مي‌دهد و آنها شروع به چرخيدن در شمال شهر مي‌كنند. با علامت او، بالگردها به نزديكي سفارت مي‌آيند و اگر همان طوري كه انتظار مي‌رود تيرك‌هاي كار گذاشته شده در محوطه باز سفارت را (كه پيشتر در عكس‌ها شناسايي شده بودند و احتمالا ايراني‌ها آنها را براي جلوگيري از امكان فرود بالگردها كار گذاشته بودند) بتوانيم برداريم، اولين بالگرد، مستقيما به داخل سفارت فرا خوانده مي‌شود و سپس، تمام گروگان‌هاي آزاد شده سوار اولين بالگرد مي‌شوند و دكترهاي دلتا آنها را معاينه مي‌كنند. در صورتي كه امكان جابجا شدن تيرك‌ها وجود نداشت، طرح ديگر اجرا مي‌شود و گروگان‌ها به استاديوم امجديه برده مي‌شوند. پس از آنكه تمامي گروگان‌هاي آزادشده به وسيله بالگرد از محوطه دور شدند، عنصر قرمز و به دنبال آن عنصر آبي از شكافي كه در ديوار ايجاد شده است، عقب‌نشيني مي‌كنند و با عبور از عرض خيابان روزولت (شهيد دكتر مفتح) به استاديوم مي‌روند و در آنجا به همراه عنصر سفيد سوار باقي مانده بالگرد مي‌شوند.

 چنانكه گروگان‌هاي نگهداري شده در وزارت خارجه در خاطرات خود در كتاب "444 روز" گفته‌اند، در محل اقامت آنان، دايما ديپلمات‌هاي خارجي كه براي ديدارهاي ديپلماتيك به وزارت خارجه مي‌رفتند، با آنها هم ديداري مي‌كردند و آمريكايي‌ها نيز از اين طريق، اطلاعات دقيق و جزيي در مورد نگهداري آنها در ساختمان وزارت خارجه ايران داشته‌اند.

 قرار بود در حالي كه عمليات در تهران ادامه دارد، در جنوب تهران در منظريه (نزديك شهر قم و بخشي از ميدان تمرين بمباران‌هاي هواپيماهاي جنگي كه پيش از انقلاب مورد استفاده قرار مي‌گرفت و اوايل انقلاب متروكه شده و خالي از نيرو بود) يك واحد رنجر با هواپيما وارد شود و پس از تصرف فرودگاه آنجا، امنيت آن را تأمين كند و پس از رسيدن تمام گروگان‌ها، مترجمان، خلبانان، خدمه، مأموران وزارت دفاع و نيروي دلتا، همگي با هواپيماي "استارليفترسي ـ 141" ايران را ترك كرده و به پايگاه مصيره در عمان مي‌روند. قرار بود رنجرها پس از نابود كردن منظريه ايران را ترك كنند.

آمريكايي‌ها ادعا مي‌كنند كه در اين عمليات، جمعا 132 نفر بودند كه شامل دو ژنرال ايراني كه پس از انقلاب به آمريكا رفته بودند و دوازده راننده و يك تيم دوازده نفري مترجم كه نظارت بر جاده‌ها و امنيت كوير يك را به عهده داشتند و تيم مخصوص ضربت سيزده نفره و 93 تن از عمل‌كننده‌ها و ستاد دلتا كه تيم ناظر با يكي از "C-130"ها به مصر بازمي‌گشت و 120 نفر سفر را تا مخفيگاه ادامه مي‌دادند كه همگي داوطلبانه اين كار را قبول كرده بودند. "ترتيباتي هم براي پرواز دو بالگرد توپدار "AC-130EH" بر فراز شهر تهران اتخاذ شده بود.

به اين ترتيب، قرار شد يكي از آنها با پرواز بر فراز سفارت از نزديك شدن هر زره‌پوش به خيابان روزولت (شهيد دكترمفتح) جلوگيري كند و ديگري نيز بر فراز فرودگاه بين‌المللي مهرآباد كه از قرار معلوم دو فانتوم "F-14" در باند آن در حال آماده‌باش بودند، دور بزند. هرگز قصد بمباران تهران در كار نبود و پرواز بالگردهاي توپدار بر فراز تهران فقط براي خنثي كردن هرگونه تهديدي بود كه دلتا قدرت مقابله با آن را نداشت. بعضي از ما در ويتنام با اين بالگردها كار كرده بوديم و مي‌دانستيم كه خمپاره‌انداز 105 ميليمتري و تفنگ كاتلينگ 20 ميليمتري آن مي‌تواند، در تهران به ما كمك كند. روحيه افراد بهتر شود. ديگر در اين حرفي نبود كه دلتا قادر خواهد بود گروگان‌ها را خارج كند به خصوص آن زنگ خطر ذهني نيز از زنگ زدن باز ايستاد".

 كشتن نيز جزو ضروري طرح عمليات نجات بود. در جلسه‌اي كه در كاخ سفيد تشكيل شد تا آخرين نتايج طرح عمليات مورد بحث قرار گيرد و به سوالات و ابهامات رئيس‌جمهوري و ديگران پاسخ داده شود.

"هر ايراني مسلح در داخل ساختمان‌ها بايد كشته مي‌شد. ما نمي‌رفتيم كه نبض آنها را بگيريم و ضربان قلبشان را بشماريم. ما آن قدر گلوله خرج آنها مي‌كرديم تا مسئله‌اي برايمان به وجود نياورند. وقتي كه عمليات شروع شود، تعداد زيادي از ايراني‌ها براي آوردن كمك پا به فرار مي‌گذارند، دلتا وظيفه دارد كه آنها را مثل آبكش سوراخ سوراخ كند؛ اين طرح بود".

 در مورد فرود آمدن يك باند متروك در نزديكي يك شهر كوچك ايران، چارلي بكويث مي‌گويد: به نظر من، جاي چندان مناسبي نبود. اين بدان معني بود كه عده‌اي از مردم احتمالا كشته مي‌شدند، كشتن مسئله‌اي نبود اين كار يكي از وظايف دلتا بود، اما كشتن غيرضروري مردم، احمقانه به نظر مي‌رسيد. البته احمقانه تلقي كردن آن هم از سوي چارلي به اين دليل بود كه خود او مي‌افزايد: "همچنين يك درگيري مسلحانه خطر كشف شدن مأموريت را افزايش مي‌داد".

حال بايد دانست كه آنها براي اجراي عمليات و درك اين‌كه در وهله نخست به چه ساختمان‌هايي در سفارت بايد يورش ببرند و بنابراين چه تعداد نيرو و تجهيزات لازم دارند، علاوه بر استفاده از عكس‌هاي هوايي، عكسبرداري از محل سفارت به وسيله خبرنگاران مرتبط، استفاده از تصاوير تلويزيوني و اطلاعات افراد و جاسوسان و... از روانپزشكاني كه به وسيله افسران اطلاعاتي گرد آورده شده بودند نيز استفاده كردند. آنان با استفاده از اين اصل بديهي كه بايد به 53 گروگان منزل و غذا داده مي‌شد، آغاز كردند و دريافتند كه: "دانشجويان مبارز تا آنجا كه امكان دارد، نمي‌خواهند به گروگان‌ها آسيب برسانند؛ بنابراين، بايد ديد چه نوع تسهيلاتي در داخل سفارت وجود داشت كه مي‌شد، از آنها براي مراقبت از گروگان‌ها استفاده كرد. با استفاده از منطق استقرايي، دو ساختمان از چهارده ساختمان موجود در سفارت، تقريبا بلافاصله از بحث خارج و حذف شدند، زيرا تسهيلات آشپزي در آنها وجود نداشت و سيستم‌هاي گرم‌كننده نيز در وضع خوبي نبودند". از اين ديدگاه در مورد تك تك ساختمان‌هاي اداري و موتوري و... در سفارت، بحث‌هاي مفصلي شد كه ثابت شود كدام ساختمان، محل اقامت گروگان‌هاست و كدام نيست كه در نهايت از چهارده ساختمان به شش و يا هشت ساختمان رسيدند و از آن پس بود كه امكان تعيين ويژه و تعداد افراد مورد لزوم مشخص مي‌شد، البته در آخرين روزها تعداد ساختمان‌هاي مورد نظر به چهار تا رسيد.

 در آن زمان در ايران كسي نمي‌دانست كه تصاوير تلويزيوني كه هر روز از تظاهرات مردم در مقابل سفارت آمريكا در تلويزيون پخش مي‌شد و روي ماهواره‌ها مي‌رفت، حاوي نكات اطلاعاتي بي‌شمار و مهمي براي طراحان عمليات است. كسي نمي‌دانست كه آنان از روي نحوه نگهباني و در دست گرفتن سلاح و جابه‌جا كردن آن به ارزيابي كيفيت نيروها پرداخته و برآورد مي‌كنند كه افراد مسلح داخل سفارت، چقدر آموزش ديده يا آماتور هستند. كسي نمي‌دانست كه نحوه تردد مسافران در فرودگاه و كنترل و بررسي مدارك در فرودگاه و يا سفرهاي بين شهري و نوع كنترل‌هاي پليس بين شهري و نحوه رفت‌وآمدهاي عادي و روزمره مردم در شهر و ... با دقيق‌ترين اطلاعاتي كه اصلا مهم به نظر نمي‌آيد، بايگاني شده و براي طراحي يك عمليات نظامي مورد استفاده قرار مي‌گيرد.

 براي اجراي عمليات حتي افكار و تخيلات نگهبانان سفارت مطالعه شده بود، چون اين ترديد وجود داشت كه هواپيماهاي "EC-130" كه 300 گالن سوخت را در مخازن عظيم خود جاي مي‌دادند، بتوانند براي سوخت‌گيري بالگردها در كوير فرود آيند و احتمال آن مي‌رفت كه پوسته خارجي زمين، نتواند وزن آنها را تحمل كند و در نتيجه، قادر به فرود يا پرواز مجدد نباشند، لذا يك هواپيما با همان وزن به كوير رفت و فرود آمد و محل را بررسي كرد، عكس گرفت و از خاك آنجا نمونه‌برداري كرد و در سي و يكم مارس با اطلاعات از لازم از كوير بازگشت. در اين پرواز آزمايشي، وقتي هواپيما فرود آمده بود، آنها چراغ‌هاي مخصوصي را كه از قبل ساخته بودند در كوير كار گذاشتند. اين چراغ‌ها به گونه‌اي طراحي شده بود كه از درون يك هواپيماي "C-130" مي‌شد، آنها را با كنترل از راه دور؛ يعني از فاصله دو يا سه مايلي روشن كرد. اين چراغ‌ها كه منطقه فرود را مشخص مي‌كردند، حجم كوچكي داشتند.

 افرادي كه به تهران به منظور پيشقراول‌هاي جاسوسي فرستاده شدند، تحت آموزش‌هاي دقيق سرويس‌هاي اطلاعاتي قرار گرفتند كه شامل ياد گرفتن رسوم، امور محرمانه، به خاطر سپردن خيابان‌ها و بلوارهاي تهران، مطالعه وضع و كيفيت حمل و نقل در تهران و ياد گرفتن مقدار لازمي از زبان فارسي و سيستم پولي ايران و ياد گرفتن زندگي مخفيانه و تبادل رمز و مكالمات رمزي و...

* تمرين‌هاي مكرر

 اعضاي دلتا بارها و بارها عمليات را به طور آزمايشي تكرار و تمرين كردند. طراحي استاديوم فوتبال امجديه در نزديكي سفارت و تمرين عقب‌نشيني از سفارت براي سوار شدن به بالگردها در استاديوم، دست كم يكصد بار انجام شد، يكصد بار سفارت ساختگي در ميدان تير مورد حمله قرار گرفت و صدها و صدها بار افراد از ديوار 9 فوتي كه ساخته شده بود، بالا رفته و پايين پريدند. طراحي ديوار سفارت و انفجار آن به نحوي كه به آساني، كاميون‌ها از آن عبور كنند، بارها و بارها توسط يك متخصص انفجار انجام شد.

 كساني كه نقش پاسداران ايراني را بازي مي‌كردند، در حال گشت در اطراف ديوار ساختگي سفارت مورد حمله قرار گرفتند. افراد از ديوار بالا رفتند و به ساختمان‌هاي ساختگي حمله شد و آنجا خيلي زود پاكسازي شد و بالگردها فرود آمدند. رنجرها در يك منظريه ساختگي، باند فرودگاه را در اختيار داشتند و هواپيماهاي "C-141" با موفقيت همه را سوار كردند. تمرين براي هفتمين بار كاملا بدون اشكال انجام شد.

چارلي بكويث مي‌نويسد: در روزهاي آخر، روش باز كردن درها، محل كليدها و باز كردن قفل‌ها را مي‌دانستيم و تمرين‌هاي زيادي هم در اين مورد انجام شده بود و مي‌گويد، برنامه كار نگهبانان را در دست داشتيم و محل زندگي آنها را مي‌دانستيم.

* همكاري كشورهاي خارجي

 برژينسكي در كتاب خود مي‌نويسد: "در انجام اين عمليات ما از همكاري صميمانه يك كشور دوست و همكاري غيرمستقيم چند كشور ديگر منطقه كه از چگونگي اين عمليات و هدف آن اطلاع نداشتند برخوردار شديم. بايد يادآوري كنم كه چند كشور هم در تدارك اين عمليات در داخل ايران با ما همكاري كردند كه ما از اين حيث مديون هستيم و بايد روزي آن را جبران كنيم".

 به رغم همه پيش‌بيني‌ها، دقت‌ها، تمرين‌ها، محاسبات، كمك‌هاي خارجي و... عمليات نجات با وقوع يك رويداد بسيار ساده شكست خورد و نتايجي كاملا معكوس به بار آورد.

 * شكست عمليات نجات و فكر ادامه آن

 هواپيماهاي "C-130" در كوير يك فرود آمدند. نيروهاي عملياتي، موتورسيكلت‌ها و جيپ چهار تني را از هواپيماها تخليه كردند. در اين حال، يك اتوبوس بنز حامل مسافر در جاده‌اي در آن نزديكي مي‌آمد، قبل از اين‌كه گروه حفاظت از جاده به طور كامل مستقر شود، چارلي به لاستيك‌هاي اتوبوس شليك كرده و آن را متوقف مي‌كند و مسافران را پياده كرده و تحت مراقبت قرار دادند. در اين حال، يك تانكر بنزين هم نزديك شد كه آن را هم با يك سلاح ضدتانك هدف قرار دادند و تانكر آتش گرفت. پس از آن كاميون كوچك تري از راه رسيد و به محض مشاهده وضع به سرعت دور زد و در تاريكي دور شد و در همين حال، راننده كاميون قبلي كه خود را نجات داده بود نيز با آن گريخت.

چارلي بكويث مي‌نويسد: امكان اين‌كه دو راننده كاميون ما را ديده باشند، دليل نمي‌شد كه ما جل و پلاسمان را جمع كنيم و برگرديم و البته اين يك ريسكي بود كه من آن را پذيرفتم.

 بالگردها با يك ساعت و نيم تأخير رسيدند. اين تأخير براي عملياتي كه همه لحظه‌ها در آن محاسبه شده بود، خيلي جانكاه بود. شش بالگرد، هر كدام از جهت متفاوتي آمدند، اما دو بالگرد هرگز نيامدند. بالگردها با طوفان شن مواجه شده بودند. پس از سوخت‌گيري يكي از آنها هم نقص فني پيدا كرد و تنها پنج بالگرد براي عمليات مانده بود.

 "با خود گفتم يا عيسي مسيح، دستم به دامنت... ما فقط پنج بالگرد داريم كه مي‌توانند، پرواز كنند... كاملا به ستوه آمده بودم. به جيم گفتم: وضع خراب است. آن خلبان‌هاي لعنتي مي دانند كه ما نمي‌توانيم با پنج بالگرد پيش برويم. كايل و من نقشه را مرور كرديم. چطور اين بار لعنتي را سبك‌تر كنيم. اين بالگردها فقط قادرند مقدار معيني بار حمل كنند".

تصميم به لغو عمليات گرفته و با واشنگتن و مراكز فرماندهي هماهنگ مي‌شود. خلبانان "C-130" موتورهايشان را گرم مي‌كردند و گرد و غبار در اطراف پراكنده مي‌شد. ساعت تقريبا 2:40 دقيقه پس از نيمه شب بود. در ميان تندبادي (كه وزيدن گرفت) يكي از بالگردها را ديدم كه از زمين بلند و به سمت چپ كج شد و به آرامي به عقب خزيد سپس صداي مهيبي بلند شد، صداي انفجار بمب نبود، صداي شكستن نبود، صداي چيزي بود كه با يك ضربه متلاشي شود؛ يك انفجار بنزين. گلوله آتشين آبي رنگ مثل بالون به هوا رفت. ظاهرا بالگرد سرگرد شافر به "EC-130" هواپيمايي كه تازه عنصر آبي را سوار كرده بود، برخورد كرد. حرارت خيلي زياد بود. يكي ديگر از بالگردها كه در فاصله نزديكي به محل انفجار بود، هر لحظه امكان داشت، آتش بگيرد... هوا مثل روز روشن شده بود... موشك‌هاي روي منفجر مي‌شدند.

 افراد عنصر آبي طبق تعليماتي كه ديده بودند، سريعا در همان لحظه اول از هواپيما خارج شده و بعضي مجروح شده و مسافران ايراني هم در نزديكي جاده محتاطانه ايستاده و نظاره‌گر بودند.

 "در تمام راه بازگشت به مصيره، احساس پوچي و پژمردگي مي‌كردم. يأس بر وجودم سايه افكنده بود، گريه‌ام گرفت. اين موقعي بود كه نشستم و با تمام وجود، گفتم يا عيسي مسيح، تو مي‌داني كه چه گندي بالا آمده است. ما واقعا باعث شرمساري كشور خودمان شديم، خودم را بسيار حقير احساس مي‌كردم. نمي‌خواستم صحبت كنم يا هيچ كاري انجام دهم. فقط احساس مي‌كردم كه ديگر آبرويي برايم نمانده بود". در اين عمليات هشت تن از آمريكايي‌ها در كوير يك كشته شدند.

هاميلتون جردن در مورد شكست عمليات نجات مي‌نويسد: از صبح امروز (پنجشنبه 24 آوريل 1980 / 4 ارديبهشت 1359) نمي‌توانم هيجان خود را پنهان كنم. نزديك ظهر (كه به وقت ايران نيمه شب بود) رئيس‌جمهوري من را احضار كرد و وقتي كه وارد دفترش شدم، او را خيلي افسرده و ناراحت ديدم. پيش از اين‌كه من سخن بگويم، خود او شروع به صحبت كرد و گفت، الان خبر بدي به من داده‌اند. دو بالگرد ما در شروع عمليات سقوط كرده است. از شنيدن خبرها گيج و مبهوت شدم... كارتر پشت ميز خود نشست و چند ثانيه سكوت برقرار شد، هر كسي در درون خود به عاقبت كار مي‌انديشيد و ياراي سخن گفتن نداشت. اين سكوت مرگبار را صداي زنگ تلفن شكست. كارتر گوشي را برداشت و گفت: ديويد (جونز) چه خبر؟

ما حرف‌هاي جونز را نمي‌شنيديم ولي حالت چهره كارتر و پريدگي رنگ او نشان مي‌داد كه خبرهاي بدي مي‌شنود. كارتر لحظه‌اي چشمانش را بست و در حالي كه به زحمت آب دهانش را قورت مي‌داد، پرسيد: آيا كسي هم مرده است؟ همه به دهان و چشمان او زل زده بوديم. گوشي تلفن را گذاشت، هيچ كس سوالي نكرد تا اين‌كه خود كارتر پس از چند ثانيه سكوت گفت: مصيبت تازه‌اي پيش آمده، يكي از بالگردها به يك هواپيماي "C-130" خورده و آتش گرفته و احتمالا چند نفري هم كشته شده‌اند... .

 تصور اين‌كه گروهي از داوطلبان نجات گروگان‌ها خود جان باخته‌اند و در يك بيابان دور در آن سوي دنيا به خاك هلاكت افتاده‌اند، چون كابوسي بر فكر و روح من سنگيني مي‌كرد. از اتاق كابينه بيرون آمدم تا كمي در هواي آزاد كاخ قدم بزنم و افكارم را منظم كنم، ولي هواي خفه و مرطوب بيرون بيشتر ناراحتم كرد. با حال تهوع به داخل كاخ برگشتم... وقتي به اتاق كابينه برگشتم، هنوز حال عادي نداشتم. رئيس‌جمهوري از براون پرسيد: خبر كشته شدن مأموران عمليات را چگونه به اطلاع خانواده‌هاي آنان خواهيد رسانيد؟

 جردن مي‌نويسد: در جلسه جمعه 25 آوريل 1980 (5 ارديبهشت 1359) همه ناراحت و مات مزده بودند و هيچ كس حرفي براي گفتن نداشت. او در جاي ديگر مي‌نويسد: حال مي‌بايست بين صبر و جنگ يكي را انتخاب كنيم.

 حتي پس از عمليات نجات هم هنوز فكر ادامه عمليات وجود داشت. برژنسكي مي‌نويسد: به دستور رئيس‌جمهوري، صبح روز 26 آوريل من جلسه‌اي در دفتر خود تشكيل دادم تا امكانات دست زدن به عمليات ديگري را بررسي كنيم. با اين‌كه هنوز اطلاع دقيقي از علل شكست مأموريت نجات به جز خارج شدن سه بالگرد از دور عمليات را نداشتيم، اين بار بيشتر انجام عمليات ساده و مستقيمي را مورد بررسي قرار داديم كه مبتني بر اعزام نيروي بيشتري به تهران و تصرف يكي از فرودگاه‌ها و عمليات سريع نجات در پايتخت بود، ولي با پراكندن گروگان‌ها در نقاط مختلف ايران اين برنامه هم ديگر عملي نبود.

دانشجويان پيرو خط امام بلافاصله در پي شكست عمليات نجات، گروگان‌ها را در گروه‌هاي چند نفري در شهرهاي ايران در مراكزي به صورت محرمانه پراكنده و نگهداري كردند.

پس از شكست عمليات نجات مرحله دوم عمليات نظامي كه حمله تخريبي و انتقام‌جويانه عليه ايران بود نيز خود به خود منتفي شد، زيرا منجر به كشته شدن گروگان‌ها و اثبات بي‌كفايتي حكومت آمريكا و واكنش‌هاي داخلي در آن كشور مي‌شد.

 * اهميت شكست

 شكست نقشه‌اي چنان دقيق، فني و محاسبه‌شده كه شرح آن گذشت به معناي شكست تمام سازمان‌هاي ذيربط و فنون آنها بود. براي درك اهميت و عظمت اين شكست، كافي است، تصور كنيد كه اگر عمليات نجات پيروز مي‌شد چه اتفاقي مي‌افتاد؟ و براي ايران و انقلاب اسلامي و براي آمريكا چه ره‌آوردهايي داشت و چه تأثيراتي در معادلات جهاني بر جاي مي‌نهاد؟ /انتهاي پيام/

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار