کد خبر:۱۴۱۷۴۲
جنگ قادسیه- مبارزه سپاه اسلام و ايران؛
چرا جنگ قادسيه رخ داد؟
یزدگرد سوم، پیامی به سعد وقاص فرستاد كه چند نفر از مردم نیکاندیش و دانا را پیش ما بفرست تا از ایشان استعلام کنیم و در مورد صلح و جنگ را با ایشان صحبت كنيم. خلیفه دوم نيز به سعد وقاص دستور داد قبل از جنگ، عدهای را نزد بزرگ پارسیان فرستد و ایشان را به اسلام خواند ولي چرا جنگ رخ داد؟
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ در ادامه جنگهاي صدر اسلام، هنگاميكه ارتش اسلام با دعوت و هدایت خویش، سرزمینهای ایران را میگشود فرمانده آنان «ابو عبیده ثقفی » معروف به «ابو عبیدالله جراح » در سرزمین شام کشته شد و نیز چهار هزار نفر از مسلمانان مفقود و در آب غرق شدند.
سعد وقاص، فرمانده سپاه اسلام در جنگ قادسيه
این فاجعه برای خلیفه دوم سنگین تمام شد، لذا تصمیم گرفت همه نیروهای مسلمان را از یمن، مکه، مدینه، کوفه، بصره و شام علیه دشمن بسیج کرده و به فرماندهی خود، دشمن را سرکوب سازد اما درباره این که خود مدینه را ترک گوید و فرماندهی ارتش اسلام را عهده دار شود، با امام علی (ع) مشورت کرد و آن حضرت با توجه به احتمال هجوم «رومیان » صلاح ندانست «عمر» از مرکز اسلام خارج شود.
بدین جهت «سعد وقاص » به فرماندهی ارتش اسلام انتخاب شد، تا به «قادسیه » در عراق اعزام شود؛ قادسیه، که امروز نیز شهری در عراق است، آن روز در مغرب ایران، سی کیلومتری جنوب «کوفه» و چهار میل تا «غذیب » فاصله داشت.
تمايل دو طرف اسلام و ايران به برقراري صلح
سعد بن ابی وقاص فرمانده سپاه مسلمانان که در قادسيه اردو زده و آماده درگیری با لشگر ایران بود، از طرف یزدگرد سوم، پادشاه ساسانی پیامی دریافت داشت مبنی بر این که چند نفر از مردم نیکاندیش و دانا را پیش ما بفرست تا از ایشان استعلام کنیم و کیفیت آمدن شما را به این نواحی و صورت صلح و جنگ را با ایشان باز نمائیم.
به نوشته بلاذری، خلیفه دوم نيز به سعد وقاص دستور داد قبل از جنگ، عدهای را نزد بزرگ پارسیان فرستد و ایشان را به اسلام خواند. این دو نظر نشان ميدهد که هر دو طرف مایل به مذاکره و پرهیز از جنگ بوده و از نتیجه جنگ، اندیشناک بودند لذا ابتدا به فرستادن پیام و نماینده جهت مذاکره نمودند.
سعد وقاص چند تن از معارف لشگر خود مانند طلحة بن خویلد، جریر بن عبدالله بجلی، مغیرة بن شعبه، عامر بن عمرو تمیمی، شرحبیل بن سمط کندی، منذر بن حسان ضبی، فرات بن حیان عجلی، معنی بن حارثه شیبانی، نعمان بن مقرن، حملة بن حویه و حنظلة بن ربیع را نزد یزدگرد فرستاد و ایشان را نصیحت کرد تا جهد کنند و کوشش نمایند که یزدگرد، اسلام را قبول کند، باشد که ما را با او جنگ نیافتد ... (نمایندگان پیش شاه ایران آمدند. یزدگرد زبان عربی نیکو دانستی و سخن فصیح گفتی . .) یزدگرد به فرستادگان گفت:
يزدگر: اگر مقصود شما از آمدن، طمع در ملک و ولایت من است هرگز این کار، شما را میسر نگردد
«شما عربان گاهی به تجارت، گاهی به رسالت و گاهی به گدایی در ولایت ما آمدوشد دارید و طعامهای لذیذ خوردید، آبهای گوارا نوشیدید، لباسهای حریر بدیدید و لذتهای آن باز یافتید، برفتید و باقی اعراب را خبر داديد اکنون آمدید تا با ما در این نعمت مشارکت کنید.
بر ضد ما دینی دیگر نهادید و بهانهای برانگیختید تا شاید که این ولایت و این نعمت، شما را باشد تا شما از آن قحط و تنگی باز رهید و اینجا عیش و فراغت کنید ... میدانیم که شما به سبب گرسنگی و ضیق عیش و قحط بر این ولایت آمدهاید، پس ما را با شما هیچ جنگ و محاربت نیست، در حق شما احسان و شفقت کنیم و کسوت (لباسهای) فاخر و جامههای مهین و خروارهای غله و میوه بر شما فرستیم و شما را به شکر و امتنان بازگردانیم.
اگر مقصود شما از آمدن این است که طمع در ملک و ولایت من کنید و بخواهید که این ولایت شما را باشد، هرگز این کار، شما را میسر نگردد، من برای دفع شما طریقه ها و تدبیرها بپردازم که همه شما را در هلاکت اندازم و چنان کنم که یک کس از شما خلاص نیابد و جان به سلامت نبرد.»
مغیرة بن شعبه در جواب یزدگرد چنین گفت:
«خدای سبحان و تعالی ما را پیغمبری مبارک فرستاد و ما را از ضلالت و جهالت خلاصی داد. کتابی آورد فرقان نام که خوب را از بد؛ حلال را از حرام باز شناختیم و حق را از باطل فرق کردیم، راستی این است که هر که این پیامبر و این کتاب را مصدق دانسته بدو ایمان آورد، هم از رنج دنیا و هم از عذاب آخرت ایمن شد و در حریم امن و امان در آمد و رضای حق سبحانه او را حاصل گشت، هرکس که انکار کرد و رقم کفران و کفر بر ناصیه خود کشید خود را در دنیا هلاک کرد و در آخرت عذاب دوزخ و وبال آتش بر خود افزود و ما را روا بود که با او جنگ کنیم و در محاربه و مقاتله با او خویشتن را ثواب بزرگ دانیم تا این که بر پیامبر ما ایمان آورد، چون ایمان آورد از خود دانیم و مال و تن و جان و فرزند او را هم چون مال و جان و فرزند و پیوند خویش شناسیم.
سه پيشنهاد مغيره بن شعبه به يزدگرد چه بود؟
چون پیامبر ما محمد (ص) که مردی حقشناس و راستگوی و صادق قول بود از این عالم میگذشت ما را از شهرهایی که بر دست امت او فتح خواهد شد و آفتاب امت او بر آن طلوع خواهد کرد خبر داده است و شهر و ولایت و کوشک تو از آن جمله است که به دست ما خواهد آمد، اکنون تو را سه کار مناسب میبینم که یکی از آن اختیار باید کرد:
یکی آن که کلمه حق میباید گفت (اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله). اگر این کلمه را گفتی همه سعادت، تو را حاصل آید و همه دولتها تو را روی نماید، این ولایت و ملک و سلطنت بر تو مقرر گردانیم و تو را یار خود و دوستدار پیامبر خود دانیم، از ولایت تو به خوبی بازگردیم و یک برگ کاه از ولایت تو دست نیالاییم و بی دستور تو در یک دیه تو در نیاییم.
اگر این نکنی تو را گزیت [جزیه] میباید قبول کنی و هر سال به بیت المال میباید فرستاد و تو در آن حالت «صاغر» باشی و چون گزیت قبول کردی در جوار ذمت ما در آمدی پس در ضمانت سلامت و کنف عافیت میباشی، اگر این دو قبول نکنی جنگ را ساخته باش تا هر که را خدای سبحانه بخواهد ظفر نصیب بکند و هرکه را بخواهد مغلوب گرداند.»
یزدگرد گفت: «آنچه تو گفتی در فهم ما در آمد اما خاطرنشان کن که کلمه صاغر چه باشد؟»
مغیره گفت: «صاغر به اصطلاح ما آن باشد که در آن ساعت که تو گزیت میگذاری، بر پای ایستاده باشی و تازیانه بر سر تو داشته باشند تا تو در ادای آن تعلل ننمایی.»
علامه طباطبايي: مغیره زیادهروی کرده است و بلد نبود مسئله را بدون جنگ تمام كند
علامه طباطبايي در ترجمه تفسیر المیزان: ج 9، ص 371 بيان ميكند:
«مغیره زیادهروی کرده است؛ فرستاده مکتب خلفا، بهتر از این بلد نبود كه مسئله را بدون جنگ حل نماید اما اگر کار در مسیر اصلی خود و دور محور ولایت امیرالمؤمنین علی (ع) میگردید، بسیاری از برخوردها و خونریزیها روی نمیداد. علاوه این که مغیره، صاغر را به درستی معنی نکرد و تفسیر به رای نمود.
در سوره توبه آیه 29 که کلمه صاغر آمده چنین میخوانیم: «با کسانی که اهل کتابند - طبق آیه 17 سوره حج، مجوس اهل کتابند - و به خدا و روز جزا ایمان نمیآورند و آنچه خدا و رسولش حرام کرده، حرام نمیدانند و به دین حق نمیگروند کارزار کنید تا با دست خود و به ذلت جزیه بپردازند» . صاغرون یعنی به حال ذلت جزیه بپردازند.
مرحوم علامه طباطبائی در توضیح کلمه صاغرون مینویسد: «... از این که اهل کتاب باید به کمال ذلت جزیه بپردازند چنین بر میآید که مراد از ذلت ایشان، خضوعشان در برابر سنت اسلامی و تسلیم شان در برابر حکومت عادله جامعه اسلامی است مقصود این است که مانند سایر جوامع نمیتوانند در برابر جامعه اسلامی صف آرایی و عرض اندام کنند و آزادانه در انتشار عقاید خرافی و هوی و هوس خود به فعالیت بپردازند و عقاید و اعمال فاسد و مفسد مجمع بشری را رواج دهند بلکه با تقدیم دو دستی جزیه، همواره خوار و زیردست باشند . پس آیه شریفه ظهور دارد بر این که مراد از صغار ایشان این است، نه این که مسلمین یا زمام داران اسلام، ایشان را توهین و بی احترامی نموده یا مسخره شان کنند؛ زیرا این معنا با سکینت و وقار اسلامی سازگار نیست ...»
خشم يزدگرد؛ هرگز گمان نمیبردم که چندان بزیم که از امثال شما مردم چنین سخن بشنوم!
یزدگرد از این سخن در خشم شد و گفت:
«هرگز گمان نمیبردم که چندان بزیم که از امثال شما مردم چنین سخن بشنوم، با خود اندیشه می کردم که در حق شما شفقت ها کنم و احسان فرمایم (چنانکه ملاحظه میشود یزدگرد در چندین جای سخن، علاقه خود را به نرمی و مهربانی با مسلمانان نشان داده است، این نرمی چه را میرساند؟ او از اسلاف همان پادشاهانی بود که به حج کعبه رفته و نذورات گرانبها به آنجا ارسال میداشتند) اکنون که در روی من چنین سخنهای بیادبانه گفتید شما را از من جز خاک نصیب نباشد» .
غلامی را فرمود که ظرفی را پر از خاک بیاورد و به دست ایشان دهد که پیش امیر و سردار خویش ببرند و او را بگویند که نصیب شما از نزدیک من این است و هم در این نزدیکی لش ری فرستم که همه شما را در خندق قادسیه در خاک دفن کنند و آنگاه وضع شاپور [ذوالاکتاف - اشاره به کشتار اعراب توسط شاپور] را تجدید کنم » . پس مغیره و یارانش بازگشتند. (الفتوح: ص 101 تا 105)
خسرو توبره پس از خشم يزدگرد گفت: اگر ناجوان مردي نبود، سفیران را میکشند
یعقوبی پس از ذکر خشم یزدگرد، مینویسد:
«خسرو توبره خاکی خواست و گفت این را بر سر سرورشان بار کنید و اگر نبود که سفیران را نمیکشند اینان را کشته بودم. پس «عاصم بن عمرو تمیمی » گفت منم سرور قوم. پس خاک را بر او بار کردند و با شتاب رفت و گفت به خدا سوگند که ما بر ایشان ظفر یافتیم و زمینشان را در نور دیدیم.» (تاریخ یعقوبی: ج 2، ص 26 و 27)
گویا رستم فرخزاد سپه سالار ایران از این گونه برخورد یزدگرد با نمایندگان اعرابی که آماده، مسلح و مصمم در بیخ گوش مداین نشسته بودند، بسیار ناراحت شده و گفته است: «پسر زن حجامتگر را با پادشاهی چهکار؟» گفته میشود که مادر بزرگ یزدگرد زنی حجامتگر بوده است.
یزدگرد چون غلبه اسلام را دید، خواست اسلام بياورد اما مهلت نیافت
جالب است که به نوشته ابن بلخی «یزدگرد چون غلبه اسلام را دید، مسلمان خواست شدن اما مهلت نیافت. بعید نیست خبر ابن بلخی درست باشد؛ زیرا یزدگرد به اخبار و پیشگوئیهای راجع به پیامبر اسلام آگاه بوده حتی در مذاکره با نمایندگان سعد بن ابی وقاص نرمی زیادی در گفتار نشان داده است اما غرور پادشاهی و سایر وقایع، ورق تاریخ را به طرز دیگری رقم زدند.
به هر حال با رفتن نمایندگان سعد بن ابی وقاص از نزد یزدگرد، احتمال برخورد نظامی قوت گرفت. اعراب از اسلام آوردن یزدگرد مایوس شدند و به عنوان آخرین اقدام در جهت جلوگیری از درگیری نظامی، چندین نوبت نمایندگانی پیش رستم فرخ زاد فرستاده او را به اسلام دعوت نمودند. این نمایندگان چنان دریافتند که رستم خواستار اسلام آوردن است اما از همراهان خویش بیم دارد و هرگاه به یکی از ایشان پیشنهاد میکند روی مساعد نشان نمیدهد.
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.