کد خبر:۱۵۰۴۱۰
از سلسله مباحث دانشگاه موازی

کچوئيان: تنها فلسفه تاریخ درست فلسفه تاریخی است که ریشه در وحی داشته باشد

استاد جامعه شناسي دانشگاه تهران گفت: کارکرد فلسفه‌های تاریخ در جهان مدرن توجیه هستی و معنادار ساختن حیات انسانی در فقدان دین و غیاب خداست؛ گرچه در اوایل قرن 20 و با شکل گیری بحران معنا فلسفه‌های تاریخ اعتبار خود را از دست داد...

به گزارش خبرنگار علمي «خبرگزاري دانشجو»، دکتر حسین کچوئيان 14 مهرماه در سلسله كلاس‌هاي «دانشگاه موازي» در كانون انديشه جوان با بيان اينكه فلسفه تاريخ، بحثي مجزا از فلسفه علم تاریخ است، گفت: فلسفه تاریخ مثل علوم فيزيك، شيمي، جامعه شناسي حوزه اي معطوف به شناسایی امر واقع است و به عنوان يك علم هستي شناسه، شناختي عيني از هستي فراهم مي كند.

وي ادامه داد: بدين معنا كه در موضوع فلسفه تاریخ، تاریخ به عنوان یک هستی واقعی از هستی‌های عالم است؛ در حاليكه فلسفه علم تاریخ یک قلمرو علم شناسانه مي‌باشد یعنی به حسب تعریف یا تقسیم بندی هایی انواع علم شناسی مثل جامعه شناسی علم یا روانشناسی علم موجود است و به همین ترتیب یک نوع علم شناسی نيز «علم‌شناسی‌های فلسفی» است که عنوان کلی آن فلسفه علم مي‌باشد كه یکی از زیر شاخه های آن نيز فلسفه علم تاریخ مي باشد.

كچوئيان با بيان اينكه بحث اصلي اين جلسه در باب فلسفه تاریخ است، گفت: فلسفه تاریخ حوزه‌ای از شناخت است که به امری به اسم تاریخ به عنوان یکی از حوزه ها و قلمروهای جهان اجتماعی می‌پردازد.
 
استاد جامعه شناسي دانشگاه تهران با بيان اينكه علم تاریخ از قسم علومی چون جامعه‌شناسی است، گفت: هدف تاریخ، شناخت جهان واقعی که ویژگی تاریخی دارد، مي‌باشد و فلسفه تاریخ نيز یک نوع تاریخ شناسی است، يعني یک نوع شناخت از تاریخ که شناخت فلسفی است.
 
وي با اشاره به شناخت جايگاه فلسفه علم تاریخ در میان دانش‌های بشری گفت: فلسفه تاریخ به عنوان یکی از فلسفه‌های مضاف مي باشد که موضوع آن یا آنچه که مضاف به فلسفه است یک امر واقعی است؛ در واقع فلسفه در برابر دیگر اشکال شناخت حوزه های مختلفی دارد.
 
كچوئيان با بيان اينكه در يك تقسیم بندی با دو نوع فلسفه مواجهيم، گفت: «فلسفه‌های مضاف به هستی» مثل فلسفه تاریخ، فلسفه اجتماعی، فلسفه اخلاق، فلسفه سیاسی و ديگري «فلسفه‌های مضاف به آگاهی» مثل فلسفه منطق، فلسفه علم تاریخ، فلسفه علم اخلاق و تمام فلسفه های علم است.
 
وجوه و جنبه های دیگر فلسفه تاریخ
 
استاد جامعه شناسي دانشگاه تهران گفت: علوم را بر اساس اموری چون قلمرو و موضوع، روش شناسی، معرفت شناسی و غایت می توان به انواع مختلفي تقسیم نمود و بر مبناي آن ويژگي هاي هر علمي را مشخص كرد.
 
وي افزود: علي رغم آنكه به نظر مي رسد تمايز ميان فلسفه با علومي چون تاريخ تمايز روش شناسانه باشد؛ اما در واقع ويژگي اصلي و متمايز فلسفه با ديگر علوم به لحاظ معرفت شناسانه است.
 
كچوئيان در ادامه با بيان اينكه دانش های تجربی دانش هایی هستند که در باب امر واقع و بالفعل مثل تاریخ ایران، تاریخ اسلام، تاریخ اروپا و ... سخن می گویند، گفت: اما دانش های فلسفی به یک معنا راجع به تمام قلمروهای ممکن و نه فقط قلمروهای بالفعل و موجود صحبت می کند.
 
استاد جامعه شناسي دانشگاه تهران گفت: در واقع ویژگی اصلی و خاص فلسفه در مقابل دانش های تجربی كه به دنبال شناخت جهان آنچنان که به نظر می رسد هستند، این است که در امر شناخت به فراتر از امور ظاهری و پدیداری نگاه كرده و مي خواهد حاق و ذات واقعیت را شناسایی کند.
 
تمایز فلسفه تاریخ با دیگر اشکال دانش تاریخی
 
وي در ادامه با اشاره به اينكه علم تاریخ را مي توان به چند دسته تقسیم كرد، گفت: اولين تاريخ، تاریخ نقلي است كه صرفا نقل حوادث و شرحی از ماجراهای رخ داده است، نوع ديگر تاریخ تحلیلی است كه این نوع از تاریخ یک گام جلوتر نهاده و به دنبال تبيین رویدادها و پاسخ به سوالات چرایی ست كه ما هر دو نوع از این تاریخ را به عنوان علم تجربی تاریخ مي شناسيم و علمي كه ما امروز به عنوان تاريخ مي شناسيم به اين دو كار مي پردازد و اما آخرين شكل از تاريخ، تاريخ فلسفي است كه در باب آن تا حدودي صحبت شد.
 
كچوئيان بیان داشت: بر این اساس فلسفه تاریخ یک نوع جهان شناسی است که قصد آن شناخت جهان تاریخی می باشد؛ البته جهان تاریخی انسان؛ چرا که در معنای دقیق تاریخ خاص انسان است چون تنها قلمرویي که دائما دگرگون می شود و به یک حال نیست جهان انسانی است، مثلا درخت ممکن است قطورتر شود ولی در هر صورت درخت است ولی انسان تفاوت لحظه هایش برعکس موجودات دیگر تفاوت زمانی صرف نیست و تفاوت ماهوی است؛ مثلا جامعه مدرن غربی با جهان مسیحی غربی زمین تا آسمان فرق دارد، از این جهت است که گفته می شود تاریخ خاص انسان است.
 
استاد جامعه شناسي دانشگاه تهران افزود: فلسفه تاریخ دارای موضوع و قلمرو خاصی بوده و در تمایز با علوم دیگر جهان اجتماعی، تاریخ را مستقل از امور دیگر یک موضوع خاص تلقی می کند، بدین معنا که اگر ما در جامعه شناسی به جامعه می پردازیم و تلقی مان این است که در لحظه های مختلف تاریخ تنها چیزی که وجود دارد جامعه است، فلسفه تاریخ فرض می کند چیزی به اسم تاریخ به عنوان یک قلمرو خاص در تمایز با جوامع وجود دارد و به همین دلیل معنا دارد که در کنار جامعه شناسی فلسفه تاریخ هم داشته باشیم؛ چرا که اساسا هر علم ادعایی باید موضوع و قلمرو خاصی داشته باشد که اگر قلمرو خاص وجود نداشته باشد، سوالات خاص وجود نخواهد داشت و در نتیجه علم خاص نخواهیم داشت.
 
سوالات فلسفه تاریخ
 
وي گفت: چند مسئله است که در فلسفه تاریخ مهم است که یکی از آن مسائل شناخت سازوکارهای تحول تاریخی است به عبارتی فلسفه تاریخ می خواهد بداند منطق تحول تاریخی چیست؟ چرا تاریخ حرکت می کند و به چه شکل حرکت می کند؟ همچنین یکی دیگر از سوالات مهم فلسفه تاریخ در باب مراحل مختلف تاریخی اين است كه تاریخ از چه مراحلی گذشته یا می گذرد و دیگر اینکه شکل نهایی حیات انسانی (پایان تاریخ) به شکل است؟
 
آیا فلسفه تاریخ وجود دارد یا تنها ادعایش است؟
 
كچوئيان در پاسخ به این سوال که آیا چنین دانشی امکان دارد یا ندارد، گفت: منازعات طولانی در خصوص این امر از بدو شکل گیری این حوزه علمی در میان اهل نظر وجود داشته است.
 
استاد جامعه شناسي دانشگاه تهران افزود: ما در طول تاریخ دو شکل فلسفه تاریخ داشته ایم که یکی از آن ها فلسفه تاریخ موجود است که اتکایش به عقل انسانی است به این معنا که عقل انسان را قادر به درک و شناخت تاریخ در کلیت آن می داند.
 
وي افزود: اشکال اصلی این دید این است که تاریخ تا وقتی که در دست ما نباشد یعنی نتوانیم کل آن را ببینیم قادر نخواهیم بود شناسایی نسبت به آن حاصل کنیم؛ چرا که اصولا شناسایی منوط به مشاهده موضوع مورد نظر است و مشکل اصلی فلسفه تاریخ هم به عنوان یک دانش عقلانی این است که تاریخ دائما در حال شکل گیری و در هر لحظه با پیچ و خم های متعددی روبروست و گاه نیز حرکت تاریخ برعکس بوده و ما شاهد رجعت و برگشت به جاهلیت و عقب گرد در تاریخ هستیم.
 
كچوئيان با بیان اینکه فلسفه تاریخ قطعا وجود دارد و تاریخ فلسفه دارد، گفت: از منظر ما به عنوان انسان دینی و از منظر عقلی اگر قرار باشد جهان بیهوده نباشد، دلایل مختلفی وجود دارد برای اینکه جهان بیهوده نیست، باید معنا و مفهومی داشته باشد و تطورات انسانی باید در متن تاریخ دارای منطقی باشد.
 
استاد جامعه شناسي دانشگاه تهران در ادامه افزود: اما تنها فلسفه تاریخ درست فلسفه تاریخی است که ریشه در وحی داشته باشد یعنی معنای تاریخ فقط برای خدا قابل کشف است که نقطه ابتدایی و انتهایی را می داند و خداوندی که انسان را آفریده است، تنها کسی است که می تواند بگوید تاریخ چه معنایی دارد و به چه شکل عمل می کند.
 
مصادیق فلسفه تاریخ
 
وي گفت: شروع فلسفه تاریخ از قرن هفدهم میلادی و با ویکو است و این نوع از فلسفه محصول جهان مدرن است، بدین معنا که ما تا پیش از دوران مدرن فلسفه تاریخ به عنوان علم انسانی نداشتیم و تا پیش از آن تنها فلسفه تاریخ، فلسفه تاریخ دینی بوده است و از این دوره به بعد و تا سال 1850 ما با بسياري از فلسفه های تاریخی مواجهیم که در صدد پاسخ گویی به سوالاتی نظیر اینکه تاریخ از کجا آغاز شده، از چه مراحلی گذشته، به چه شکلی این حرکت را انجام داده است، منبع تغییرش چیست، سازوکارهایش کدام است و به کجا می رود؟ می باشند.
 
كچوئيان در پاسخ به این سوال که چرا فلسفه تاریخ در این مقطع و در این تمدن شکل گرفت؟ گفت: باید توجه داشت زمانی که یک علم شکل می گیرد باید به دنبال علل و دلایل آن بود البته این دلایل صرفا دلایل معرفتی هم نیست به این معنا که چون بشر قبلا فکرش نمی رسیده و تازه فکرش رسیده است و تکامل عقلی پیدا کرده است به چنین امکانی دست یافته است، پیدایی علوم به ویژگی های هر تمدن و خصوصیات، ضعف ها، نقصان ها و امتیاز های آن مربوط است و کارکرد فلسفه تاریخ در واقع معنادار ساختن هستی انسانی و توجیه رفتار آنهاست.
 
استاد جامعه شناسي دانشگاه تهران با اشاره به اینکه کارکرد فلسفه های تاریخ در جهان مدرن توجیه هستی و معنادار ساختن حیات انسانی در فقدان دین و غیاب خداست، گفت: گرچه در اوایل قرن بیستم و با شکل گیری بحران معنا در جهان مدرن فلسفه های تاریخ اعتبار خود را از دست دادند، اما در بدو امر فلسفه تاریخ مسئولیت توجیه حقانیت و درستی جهان مدرن را بر عهده داشته و از آغاز شکل گیری جهان مدرن، ظهور پیدا کرده است، یعنی در قرن هجدهم یک تمدن متمایزی ظهور پیدا کرد و خودآگاهی نسبت به آن حاصل شد و بعد برای فهم و توجیه آن فلسفه های تاریخی ابداع شدند.
 
وی افزود: فلسفه های تاریخ را بر اساس اینکه آغاز بشر را چه می داند، نقطه پایان را کجا تصور کرده، مراحل تاریخ کدام است و سازوکارها و معنای تاریخ را چه میداند می توان به انواع مختلفی تقسیم کرد.
 
کچوئيان گفت: اولین فلسفه تاریخ مدرن غرب، فلسفه عصر روشنگری به نام ایده ترقی است که به نظریه جناح راست نیز موسوم می باشد.
 
این استاد دانشگاه با بیان اینکه تقریبا تمام فلسفه های تاریخ علی رغم تنوعشان شکل هایی از این نظریه هستند، گفت: به واقع این همان نظریه بنیانی تجدد است که مدرن بودن و متعلق به این وضعیت بودن را تا بدین پایه ارزش می کند.
 
وی افزود: پیش از این هیچ تمدنی وجود نداشت که خوبی را بر اساس زمان تعریف کند و این اندیشه در این نوع از نظریه پردازی ظاهر شد، فلسفه های تاریخی که ذیل این عنوان کلی شکل گرفتند صرف نظر از تنوعشان فرض می کنند انسان ها در بدو امر در توحش و ظلمت اند و در نگاه آنها نقطه صفر در تاریخ بدترین نقطه در حیات بشر است، لذا مطابق این فرض هرچه به سمت جلو می رویم با وضعیت مطلوبتری مواجه هستیم، این در حالی است که در سوره واقعه در باب مقربون گفته می شود «و قلیل من الاخرین...» و یا در حدیثی از حضرت رسول (ص) است که می فرمایند: «آخرین امت من در تاریخ امت ضعیفی هستند...»
 
کچوئيان ادامه داد: در این نوع نگاه سازوکار تحول تاریخی عمدتا سازوکار عقلی است؛ به این معنا که منبع دگرگونی در تاریخ عقل است و دلیل تاریخ داری هم وجود جهل مي باشد و در نقطه نهایی هم گسترش علم در تمام زمینه ها یعنی عقلانیت کامل مبین پایان تاریخ است.
 
استاد جامعه شناسي دانشگاه تهران گفت: شکل معارض این نظریه نظریه چپ ها موسوم به نظریه رهایی است که ریشه آن به هگل باز می گردد و مهمترین نظریه آن نیز متعلق به مارکس است.
 
وي با بیان اینکه این دو نظریه در باب سیر حرکت تکاملی تاریخ با یکدیگر توافق دارند، گفت: اما میان این دو دیدگاه در باب شکل موجود جهان مدرن یعنی جهان لیبرالیستی و سرمایه داری به عنوان پایان تاریخ اختلاف هایی وجود داشته به اضافه اینکه چپ ها از حیث سازوکار نیز سازوکار عقلی را مبنا قرار نداده و مقوله ای چون نفع را محرک اصلی حرکت در تاریخ می دانند.
 
کچوئیان در پایان بحث خود با اشاره به اینکه اصولا فلسفه های تاریخ شکل سکولار شده فلسفه تاریخ دینی است و الگوی همه فلسفه های تاریخ، فلسفه تاریخ دینی است (البته از نوع مسیحی؛ چرا که منشا ظهور فلسفه های تاریخ اساسا در غرب بوده است) گفت: در فهم دینی، تاریخ و فلسفه تاریخ تحت تدبیر الهی است و سازوکارهایش دینی است؛ اما در فلسفه های تاریخ سکولار باطن این فلسفه دینی از آن گرفته شده است؛ یعنی چنین فرض می شود که این عالم به گونه ای خودبنیاد و خود کفا و مستغنی از خدا و مدد رحمانی خود را حرکت داده و به نقطه نهایی تاریخ می رساند.
 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار