ايران از اواخر دهه 1950م به صورت يكي از متحدين واقعي آمريكا درآمده بود و مقادير قابل توجهي كمك اقتصادي و تسليحاتي دريافت كرد و تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي نيز به عنوان يكي از متحدين آمريكا در منطقه باقي ماند. جيمي كارتر ـ رئيس جمهور وقت آمريكا در زمان...
گروه ويژه نامه «خبرگزاري دانشجو»؛ ايران از اواخر دهه 1950م به صورت يكي از متحدين واقعي آمريكا درآمده بود و مقادير قابل توجهي كمك اقتصادي و تسليحاتي دريافت كرد و تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي نيز به عنوان يكي از متحدين آمريكا در منطقه باقي ماند. جيمي كارتر ـ رييس جمهور وقت آمريكا در زمان پيروزي انقلاب اسلامي ايران – دكترين نيكسون را با اندك تغييراتي سرلوحه كار خود قرار دادهبود و بههمين خاطر، ايران به سنتو پيوست و قرارداد دوجانبه دفاع متقابل ايران و آمريكا در سال 1959 منعقد گرديد.
با اينحال كارتر در وعدههاي انتخاباتي رياست جمهوري خود در سال 1355 كه به دكترين وي مشهورشد، مساله حقوق بشر و احترام به اصول و موازين آن را از سوي كشورهاي جهان بهعنوان يكي از معيارهاي اصلي روابط خود با كشورهاي ديگر قرارداد. دكترين كارتر داراي سه بعد اساسي بود:
1ـ تعهد صريح و بيپرده آمريكا در جهت واكنش نظامي به هرشكل لازم در مقابل هر نوع تلاش شوروي براي حضور ژيوپولتيك در مناطق جهان
2ـ تاكيد بر حقوق بشر، فضاي باز سياسي، آزاديهاي مدني و فشار بر حكومتهاي كمونيستي بهويژه در اروپاي شرقي براي رعايت آنها
3ـ ايجاد فضاي باز سياسي و ترويج فعاليتهاي اصلاحطلبانه با هدف حفظ حكومتهاي ديكتاتوري متحد آمريكا نظير رژيم شاه و جلوگيري از اضمحلال و فروپاشي آنها.
اصرار كارتر درباره حقوق بشر بدان معني بود كه اعمال خودكامگي و سركوب اگرچه بهوسيله دوستان آمريكا صورت بگيرد، از سوي دستگاه حكومتي جديد با نظر نامساعد نگاه خواهد شد و اين نظر نامساعد با محدوديتهاي شديدي بر برنامههاي جاهطلبانه شاه در نوسازي نظامي ايران توام ميگرديد.
بهاعتقاد كارتر با وجود بالارفتن سطح زندگي مردم ايران بهخاطر درآمد سرشار نفت، بلندپروازيهاي شاه و تصميمگيريهاي يكجانبه او در زمينه نحوه صرف اين درآمد هنگفت، موجبات عدم رضايت گروه روشنفكر و ديگر گروههايي را فراهم آورده كه ميل داشتند در تصميمات سياسي، اقتصادي و اجتماعي كشور خويش مشاركت بيشتري داشته باشند.
1 محمدرضا شاه هم كه از سال 1354 ميپنداشت كه مخالفين او تعداد انگشتشماري از نهيليستها، آنارشيستها و كمونيستها هستند، مايل نبود كه «روابط ويژه» خود با واشنگتن و نيز دسترسي به تسليحات آمريكايي را بهخطر بيندازد.
وي اطمينان داشت كه اصلاحات او آنقدر مردمي بوده كه ميتواند بدون اينكه خطري رژيمش را تهديد كند از شدت اقدامات پليسي خود بكاهد. از سوي ديگر مخالفين هم ميپنداشتند كه كاخ سفيد براي نخستين بار از رياست جمهوري كندي به اين طرف درصدد حمايت از مخالفين ميانهرو برآمده است.
مهدي بازرگان – اولين نخستوزير انقلاب اسلامي در دوره موقت ـ اين موضوع را چنين تاييد كرده بود: «انتخاب كارتر اين امكان را براي ايران فراهم كرد كه مجددا نفسي بكشد.»
2 ولي درواقع همچنانكه حسن واعظي مينويسد، هدف اصلي دكترين حقوق بشر كارتر را براي حكومتهاي متحد آمريكا در «واكسينه كردن آنها... براي ممانعت از بروز انقلاب و حفظ آنان در برابر فروپاشي» بايد دانست.
3 اگرچه اقدامات شاه در راستاي كاهش فشار پليسي در اواخر سال 1356 رضايت خاطر كارتر را فراهم كردهبود؛ ولي از نظر وي مهمترين هدف، حفظ شاه در ايران بود و در صورتيكه اين تخفيفات افاقه نميكرد، آماده پذيرش شرايط حكومت نظامي و سركوب بيشتر هم بود.
بهطوريكه كارتر در خاطرات خود مينويسد كه به رغم مشكلات زياد شاه در ايران اما:«هنوز سفير ما ويليام ساليوان و همچنين شخص من و ساير مشاورين براين باور بوديم كه شاه بهترين اميد ما براي حفظ ثبات در ايران است...
ما او را ترغيب كرديم از سلطنت كنارهگيري نكند و با قدرت كشور را اداره كند و روي پشتيباني ما حساب كند... من مطمئن بودم كه كمكهاي ما براي او ذيقيمت است...
در چنين شرايطي طي پيغامي به وي اطمينان دادم هر تصميمي بگيرد، حتي تشكيل حكومت نظامي مورد تاييد و حمايت من خواهدبود.»
4 - اما بهتدريج با بحرانيتر شدن وضعيت كشور و نفوذ روزافزون امام خميني در ميان مردم ايران، بين تصميمگيران سياست خارجي آمريكا اختلاف پديدآمد.
مساله مهمي كه دامنگير آنها بود، تنها درباره بحران انقلاب در ايران نبود؛ بلكه بيشتر به اختلاف ديگري مربوط ميشد كه در درون وزارت امور خارجه آمريكا و همچنين در سطح بالاي حكومت آمريكا بين وزارت امور خارجه آمريكا به سرپرستي سايروس ونس و شوراي امنيت ملي اين كشور به رياست زبيگنيو برژينسكي، مشاور امنيتي كارتر بر سر ايران درگرفته بود كه در نهايت موجب سردرگمي شخص كارتر درباره مساله ايران شد.
ونس همچون كارتر اعتقاد داشت كه سياست خارجي آمريكا بايد نمايانگر اعتقاد و روحيه آمريكاييها باشد و چون يك آمريكايي جز به آزادي، عدالت و دمكراسي نميانديشد؛ پس شاه ايران هم كه يك حاكم مستبد و ستمگر است، هرگز نميتواند مورد حمايت حكومت آمريكا باشد.
سازمان عفو بينالمللي اعلام كرده بود كه ايران را از نظر رعايت حقوق بشر بدترين كشور دنيا ميشناسد و گزارشهاي متعددي كه در مورد بهكارگيري شكنجه توسط حكومت شاه در ايران وجود داشت، توسط جمعيت بينالمللي حقوقدانها نيز تاييد شده بود.
از آنجا كه سازمان سيا، شاه را به قدرت رسانده بود و آمريكا نيز همواره براي حفظ قدرت او كوشش ميكرد؛ پس رييسجمهوري كه همواره دم از حقوق بشر ميزد، بهناچار بايد در اينباره چارهاي بينديشد. ولي كارتر برخلاف اينكه در ژانويه 1977 اعلام كرده بود كه «حكومتهاي مستبد نبايد انتظار حمايت از جانب ما داشته باشند» در مورد شاه ايران دورويي نشان ميداد و اواخر همان سال در سفري به ايران، ستايش و حمايت خود را از او اعلام نمودهبود.
به نظر ساليوان – سفير آمريكا در تهران –انجام اين مسافرت «نه فقط مبين استحكام روابط ايران و آمريكا و نزديكي وي با رييسجمهوري جديد آمريكا بود؛ بلكه به همه مخالفان و انتقادكنندگانش در ايران و آمريكا نشان ميداد كه قهرمان بزرگ آمريكايي حقوق بشر، رژيم او را شايسته حمايت و مبرا از اتهامات وارده تشخيص داده است.»
6 اين رويه مغاير نظرات ونس بود و موجب شد كه وي هيچگاه نتواند با سياست كارتر در مورد شاه كنار بيايد و بعدها حتي استعفا داده و به دفتر وكالت حقوقي خود بازگشت.
ونس معتقد بود كه اگر آمريكا براي استقرار آزادي و دمكراسي در جهان نكوشد، هرگز نميتواند يك سياست خارجي مفيد و موثر را دنبال كند. در حاليكه شاه كه در بيشتر دوران سلطنت 37 ساله خود از قدرت كافي برخوردار بوده، هرگز كوچكترين تمايلي به اصلاح روشهاي خود نشان نداده است. در مقابل، برژينسكي نوع ديگري ميانديشد.
او همواره با تكيه بر قدرت معتقد بود كه شاه بهعنوان يك متحد آمريكا بايد پيوسته مورد حمايت قرارگيرد و البته، در كنار آنهم بايد توصيه شود كه بهتر است، دست از شكنجهگري بردارد؛ ولي اين اقدام، اكنون ميسر نيست و در وضعيتي كه حكومت شاه در معرض حمله قرار دارد، پافشاري براي تامين دمكراسي در ايران كار خطرناكي خواهد بود و وقتي كه حتي يك ميانهرو در خاورميانه وجود ندارد، چگونه ميتوان زمان برقراري دمكراسي در ايران را تعيين كرد.
كارتر كه سخت در تلاش بود تا از وقوع يك انقلاب در ايران جلوگيري كند، بيشتر با برژينسكي موافق بود كه به هر قيمت و وسيلهاي كه شده بايد از شاه حمايت كرد و حمايت از شاه را نه فقط براي حفظ ايران بلكه براي حفظ منطقه خاورميانه و صلح اعراب و اسراييل ضروري ميشمرد.
وي در خاطرات خود مينويسد:«من نيز همانند ديگر روساي جمهور آمريكا بر اين باور بودم كه شاه براي ما همپيمان قدرتمندي است. حفظ روابط حسنه با مصر و عربستان سعودي و همزمان فروش نفت به اسراييل باتوجه به اينكه از سوي عربها تحريم شده بود، حكايت از قابليتي در وجود شاه داشت و اين قابليت براي من ستايشآميز بود.»
7 وجود اختلافنظر بين مقامات واشنگتن بيشتر به اين دليل بود كه هر يك از آنها اطلاعات خود را از منبع متفاوتي بهدست ميآورد.برژينسكي همواره به حرفهاي گري سيك، افسر امنيتي مسوول امور ايران در شوراي امنيت ملي و ژنرال هايزر، معاون فرماندهي نيروهاي آمريكا در اروپا و مسوول لجستيك نيروهاي مسلح ايران گوش ميداد.
اردشير زاهدي، سفير ايران در آمريكا هم ازجمله افراد مورد اعتماد وي بود كه بهعنوان داماد شاه، از پرقدرتترين طرفداران شاه در ايران محسوب ميشد و در ماموريتي كه بهتازگي از برژينسكي دريافت كرده بود، براي تشكيل گروهي به طرفداري از شاه (مانند 28 مرداد 1332 كه به سقوط دكتر مصدق انجاميد) در تهران بهسر ميبرد. برژينسكي حتي بدون اطلاع وزارت امور خارجه آمريكا يك خط ارتباطي مستقيم هم با وي در تهران برقرار كرده بود.
8 در مقابل، سايروس ونس و ديگر مقامات وزارت امور خارجه آمريكا از نظرات ويليام ساليوان استفاده ميكردند كه گزارشهايش از اوضاع ايران آنقدرها با تحليلهاي هيات حاكمه آمريكا از اوضاع ايران سازگاري نداشت و دليل اين ناهماهنگي منابع هم چيزي نبود؛ جز درهم ريختگي و تشنج در ايران. از شهريور ماه 1357 به بعد كه حكومت نظامي ازهاري در ايران برقرار شده بود، گزارشهاي ساليوان به شكلي بود كه به صراحت نشان ميداد، ديگر اميدي به ادامه حكومت شاه در ايران نيست.
9 ولي برژينسكي اين گزارشها و نظرات را قابل قبول نميدانست و ميگفت: «چون ساليوان مثل كبك سرش را زير برف كرده و حقايق را نميبيند، گزارشهايش هم نميتواند قابل اطمينان باشد.» ونس دراينباره در خاطراتش مينويسد:«در واشنگتن، گزارش ساليوان اختلافات من و برژينسكي را تشديد كرد، زيرا برژينسكي با انديشيدن به امكان سقوط شاه و آمادگي براي دوران بعد از شاه در ايران هم مخالف بود. برژينسكي كمكم به اين نتيجه ميرسيد كه يك كودتاي نظامي در ايران (ترجيحا بهطرفداري از شاه) تنها اميد باقيمانده براي حفظ منافع آمريكا در ايران است.
من قويا طرفدار يك راه حل سياسي براساس حفظ شاه بهصورت يك پادشاه مشروطه در صورت امكان، و حتي بدون او، در صورت لزوم بودم و در هر دو صورت اين نكته را در مدنظر داشتم كه ارتش ايران بايد بصورت يك نهاد محكم و مستقل محفوظ بماند.
من در مرحله نهايي امكان حمايت از يك رژيم نظامي را براي استقرار نظم و پايان بخشيدن به خونريزي رد نميكردم؛ ولي مخالف اين بودم كه ما مبتكر و مجري چنين تصميم بنيادياي در ايران باشيم، كاري كه دقيقا شاه ميخواست بهدست ما در ايران انجام شود.»
10 دولت آمريكا، سردرگمي در سياست خود را به زمين ايران پاس ميداد؛ بهطوري كه دو راه پيش پاي شاه گذارده بود تا خود يكي را بهدلخواه بپذيرد: نخست اينكه بايستد و سياست مشت آهنين را بكار بندد و با تمام قوا عليه انقلاب به مبارزه نظامي برخيزد يا اينكه به طور موقت از ايران خارج شود و طرح 5 مرحلهايي با حاكميت دولتي از مليگرايان و با شعار اصلاحات، به اجرا درآيد.
براساس اين طرح، فرستاده ويژه بايد به صراحت از قول رييس جمهور آمريكا به شاه ايران ميگفت كه هر راهي را كه شاه ترجيح دهد، آمريكا با تمام توان از آن حمايت خواهد كرد.
در حاليكه سياست «مشت آهنين» برخاسته از گروه برژينسكي بود، «طرح 5 مرحلهاي» از سوي سايروس ونس، پركت و ساليوان تنظيم شده بود و مورد تاييد كارتر هم قرار گرفته بود و اصول كلي سياست آمريكا براي مقابله با انقلاب اسلامي را حول محورهاي زير تدوين ميكرد: حكومتي به رهبري مليگرايان با شعار اصلاحات روي كار بيايد، ارتش و نيروهاي مسلح با تمام توان حامي و پشتيبان دولت جديد باشند، شاه به طور موقت از صحنه كنار برود و مدتي بعد همانگونه كه پس از كودتاي 28 مرداد عمل شد، پس از آرام شدن اوضاع به كشور بازگردد، دولت مليگراي جديد از حمايت بينالمللي برخوردار باشد و آمريكا مسووليت پشتيبانيهاي لجستيكي دولت جديد را برعهده بگيرد. بر اساس اين طرح براي پرهيز از ويتنامي ديگر در ايران، دخالت مستقيم نيروهاي نظامي آمريكا در ايران به صلاح تشخيص داده نشده بود؛ اما توصيه گرديده بود كه آمريكا بايد بكوشد كه سد شديدي در برابر آيت الله خميني ايجاد كند.
11 شاه راه حل دوم را پذيرفت و با معرفي شاپور بختيار، معاون وقت جبهه ملي و رييس جناح سوسيال دمكرات اين جبهه در 15 دي 1357 به نخستوزيري، حكومت نظامي ازهاري را كنار گذاشت و سپس براساس اين طرح 5 مرحلهاي در 26 دي 1357 16 ژانويه 1979 ايران را ترك گفت و با عزيمت شاه از ايران، مسووليت حكومت و اداره امور كشور بهطور كامل بهدست دو نفر افتاد: شاپور بختيار نخستوزير و ژنرال رابرت هايزر. هر قدر كه نهضت انقلابي به پيروزي نزديك ميشد، اختلافات ميان هيات حاكمه آمريكا نيز حادتر ميشد.
سايروس ونس بعد از توجه به نظرات ساليوان، هياتي به سرپرستي تئودور اليوت يكي از ديپلماتهاي كاركشته آمريكايي كه به دليل سالها اقامت در ايران و انجام وظيفه در سمت رايزن اقتصادي سفارتخانه به فارسي مسلط بود را تعيين كرد تا عازم پاريس شوند و در آنجا با امام خميني به مذاكره بپردازند.
در حاليكه اليوت به عنوان نماينده وزارت امور خارجه آمريكا و يا در حقيت، با سمت منشي مخصوص سايروس ونس به پاريس ميرفت، ژنرال هايزر به عنوان نماينده گروه برژينسكي در ايران حضور داشت و نظر وي درست مخالف نظر ساليوان بود.
ساليوان در خاطراتش دراينباره مينويسد: «بعضي اوقات، دستوراتي كه به من و هايزر داده شده بود، بهقدري با هم متفاوت بود كه گويي ما با دو شهر مختلف يا مقامات دو كشور مختلف صحبت كردهايم.»
12 نتيجه مخالفت گروه برژينسكي با برنامههاي گروه ونس اين بود كه در آخرين لحظات، كارتر ماموريت اليوت را لغو كرد و تنها توسط دو نفر و از طريق والري ژيسكاردستن – رييس جمهور وقت فرانسه – بهطور غير مستقيم پيغامي را در 18 دي 1357 براي امام خميني ارسال كرد كه پيشتر از سوي سران 4 كشور غربي آمريكا، بريتانيا، فرانسه و آلمان غربي در گودالوپ تصويب شده بود.
در اين كنفرانس، رهبران سه كشور غربي، رييس جمهور آمريكا را قانع كرده بودند كه راهي براي نجات شاه باقي نمانده است و غرب بايد به فكر راه چاره ديگري براي حفظ منافع حياتي خود باشد.13 كارتر در اين پيغام از امام خميني خواسته بود تا با همكاري با دولت بختيار از ادامه انقلاب بازماند.
وي با نهايت صراحت اعلام كرده بود كه دولت بختيار مورد حمايت آمريكاست و با درخواست از امام خميني براي حمايت از او، چنين تهديد كرده بود كه در صورت مخالفت امام با دولت بختيار، وقوع يك كودتاي نظامي و بهراه افتادن حمام خون در ايران حتمي است.
كارتر با تاكيد بر اينكه خروج شاه قطعي است و در آينده نزديكي صورت خواهد گرفت، به امام خميني توصيه كرده بود كه در بازگشت به ايران شتاب نكند و اجازه دهد يك دوره سكوت و آرامش بهوجود بيايد. تهديدات كارتر و نفوذ آمريكا در ايران آنقدر جدي بهنظر ميرسيد كه امام خميني با رد آن تهديدات، آمريكا را به صدور حكم تحريم كالاهاي آمريكايي و اعلام جهاد مقدس عليه آن كشور تهديد كرد و از كارتر خواست كه شاه را ببرد، از دولت بختيار پشتيباني نكند و از خواست ملت كه امر مشروعي است، جلوگيري نكند.
14 در كنار سياست مقابله با انقلاب اسلامي، آمريكاييها محلي را در نزديك اقامتگاه امام خميني در نوفل لوشاتو تدارك كرده بودند و از آن براي زير نظر گرفتن فعاليتها و رفت و آمدها و استراق سمع مذاكرات استفاده ميكردند.
هنگامي هم كه امام خميني برنامه بازگشت خود را به ايران براي نخستين جمعه بعد از فرار شاه پيشبيني و اعلام نمود، با هماهنگي و توصيه برژينسكي، بختيار و ارتش تصميم گرفتند كه به محض ورود امام خميني به فضاي ايران، هواپيماي وي را سرنگون سازند و يا آن را بربايند.
15 اتحاد همه اقشار ملت ايران به رهبري امام خميني و شدت روزافزون تلاطم خروشان حركت انقلاب اسلامي موجب شد كه سردرگمي هيات حاكمه آمريكا تا روز آخري كه انقلاب به پيروزي رسيد، تداوم يابد. با وجودي كه اعتماد و اطمينان كاخ سفيد از سفارت خود در تهران سلب شدهبود، با ارسال پيام مستقيم به شخص بختيار، وي را از حمايت و اعتماد كامل دولت آمريكا مطمئن ميساختند.
16حمايت آمريكا از بختيار و همچنين حمايت از فكر يك كودتاي نظامي حتي تا 22 بهمن ماه كه جنگهاي خياباني منجر به سقوط مراكز قدرت رژيم شاهنشاهي يكي پس از ديگري بهدست انقلابيون ميشد، ادامه يافت.
در 22 بهمن 1357 هنگامي كه ستاد كل ارتش و اداره مستشاري آمريكا در تهران در محاصره نيروهاي انقلابي درآمده بود و ژنرال فيليپ گاست–رييس مستشاران آمريكايي در ايران – در زيرزمين ستاد كل ارتش پناه گرفته بود و نميدانست، چگونه بايد از دست انقلابيون خلاصي يابد، شوراي امنيت ملي آمريكا به رياست برژينسكي و با حضور وارن كريستوفر و ديويد نيوسام – معاونان وزارت امور خارجه – چارلز دونكان – معاون وزير دفاع – و ژنرال ديويد جونز – رييس ستاد مشترك نيروهاي مسلح – بهاتفاق چند تن از مقامات وزارت دفاع و ستاد مشترك، استاسفيلد ترنر ـ رييس سيا به همراه فرانك كارلوچي از مقامات برجسته سيا، گري سيك و سرهنگ اودم از شوراي امنيت ملي در كاخ سفيد يك جلسه اضطراري سه ساعته تشكيل داد.
برژينسكي در خاطرات خود درباره اين جلسه و تصميمات آن مينويسد:«من از عواقب درازمدت اين وضع متحير و نگران بودم و گفتم: فرماندهان ارتش ايران مهارت لازم براي بازيهاي پيچيده سياسي را ندارند. بهتر است از آنها بخواهيم مستقيما براي برقراري نظم و قانون دست بهكار شوند. آيا نميتوانيم از ژنرال گاست و ژنرال هايزر سوال كنيم كه آيا هنوز نقشه كودتاي نظامي را ميتوان در ايران بهموقع اجرا گذاشت؟... اگر انضباط نظامي در ارتش ايران از ميان نرفته باشد، هنوز قادر به كاري هست.»
17 در پي اين تصميم، ديويد نيوسام از طرف برژينسكي در يك تماس تلفني با ساليوان، نظر وي را راجع به انجام يك كودتاي نظامي توسط ارتش ايران براي جانشيني دولت بختيار جويا شد. اين سوال بهقدري در نظر ساليوان مسخره، سخيف و نامعقول آمد كه وي را به شدت برآشفت تا كلمات زشت ولي سزاواري را درباره برژينسكي بهكار برد.
18 به اين ترتيب تلاش وسيع دولت كارتر براي واكسينه كردن حكومت شاه، انحراف جنبش اسلامي از مسير اصلي آن و ممانعت از پيروزي انقلاب اسلامي به هر قيمت ممكن، تا آخرين دقايق پيروزي انقلاب اسلامي ادامه يافت و با پيروزي انقلاب اسلامي و سرنگوني رژيم شاهنشاهي هم تمام نشد، بهطوريكه انتشار خبر پيروزي انقلاب اسلامي، كارتر را واداشت تا استانسفيلد ترنر، رييس سازمان سيا را به دليل عدم تهيه اطلاعات دقيق و كوتاهي در پيشبيني روند انقلاب توبيخ كند.
19دخالت در امور داخلي ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي كليه گروههاي مبارز در ايران براي مبارزه با استبداد شاهنشاهي كه هدف مشترك همه آنها بود، گرداگرد امام خميني قرار گرفته بودند و همگام با او و عموم ملت حركت ميكردند، اما به محض پيروزي انقلاب اسلامي، وقتي كه هدف نخست خود را فراهم ديدند، براي نيل به اهداف بعدي خود – كه متفاوت و بلكه متضاد هم بود – به رقابت با يكديگر پرداختند. اين رقابت و درگيري گروههاي انقلابي به مخالفت بنيادين سلطنتطلبان و طرفداران رژيم پهلوي كه جبهه ضد انقلاب را تشكيل داده بودند اضافه ميشد و وضعيت هرج و مرجي را در كشور پديد آورده بود.
به نوشته ابراهيم يزدي، معاون نخستوزير دولت موقت در امور انقلاب، همه مخالفان، استراتژي جديدي را براساس يك جنگ سياسي – رواني عليه انقلاب شروع كرده بودند. وي عناصر اصلي مورد استفاده دشمن در اين جنگ را «شايعهسازي، شايعهپراكني، دروغپردازي، تهمتزني و خلاصه ترور شخصيت (و در مواردي ترور شخص) عليه مبارزين سابقهدار و شخصيتهاي مورد اعتماد مردم و رهبري» ميناميد كه در نتيجه «اختلافات ميان مسلمين را تشديد و نيروهاي اسلامي را تضعيف» مينمودند.
20 آمريكا كه منافع خود را با سقوط رژيم پهلوي در خطر ميديد، طرح ورود مجدد به صحنه سياسي ايران و بازسازي روابط استراتژيكي از كف رفته را در دخالت در اين وضعيت اختلاف و گزينش و حمايت از يك گروه ضعيفتر كه با اهداف آمريكا همسويي بيشتري نشان ميداد، قرار داده بود. آنچه مهم بود، اختلافات مرامي و اجرايي بود كه بهتدريج در ميان دو گروه مذهبيون به رهبري امام خميني و دمكراتها شامل جبهه ملي و نهضت آزادي ايران بهنمايندگي مهدي بازرگان – كه با حكم امام خميني به نخستوزيري دولت موقت انقلاب اسلامي برگزيده شده بود، بروز كرد و تا سقوط بنيصدر، نخستين رييس جمهور اسلامي ايران در تاريخ اول تير 1360 / 22 ژوين 1981 ادامه يافت. در كنار اين تنشها و اختلافات، موضوع نحوه و سطح روابط دولت تازه تاسيس جمهوري اسلامي با دولت ايالات متحده آمريكا هم در زمره نخستين تنشهاي مشخص بازرگان و انقلابيون مذهبي قرار داشت. بازرگان معتقد بود كه «مخالفت و مبارزه با آمريكا و غربيها فرع بر حمايت آنان از شاه بود وبهشرط عدم حمايت آمريكاييها از شاه و عدم دخالت در امور داخلي ما، روابطمان با آنها دوستانه خواهد بود.»
21 در حاليكه انقلابيون مذهبي، آمريكا را شريك جنايتهاي رژيم پهلوي و يك ابرقدرت مداخلهگر و متجاوز بهحساب ميآوردند و در كنار تاكيد بر استبداد ستيزي، مقابله و تعارض با قدرتهاي استعماري و استكباري جهان را هم وجهه همت خود ساخته بودند.
22 انقلابيون مذهبي از هرگونه تماس با مقامات آمريكايي پرهيز ميكردند و صرفنظر از چند مورد انگشتشمار تماس قبل از انقلاب (تماس ساليوان با آيتالله بهشتي و آيتالله موسوي اردبيلي) و پس از انقلاب (تماس هنري پركت در سفر به تهران، دو هفته قبل از اشغال سفارت آمريكا در تهران، با امام جمعه تهران و آيتالله بهشتي)، هيچگونه تمايلي به مذاكره با آمريكاييان نشان نميدادند؛ ولي در مقابل، بازرگان و همفكرانش در دولت موقت از هر فرصتي براي عاديسازي روابط و مذاكره با مقامات آمريكايي استقبال ميكردند.
آنها آمريكا را خطر جدي و مهمي نميدانستند و حتي شوروي را به خاطر مرزهاي بيش از دو هزار كيلومتريش با ايران خطرناكتر از آمريكا ميدانستند. كارتر در خاطرات خود دراين باره چنين مينويسد: مهدي بازرگان و اعضاي كابينهاش كه اكثرا تحصيل كرده غرب بودند، با ما همكاري داشتند. آنها از سفارت ما حفاظت ميكردند و از ژنرال فيليپ گاست مراقبت بهعمل ميآوردند تا بدون خطر رفت و آمد كند و براي ما پيامهاي دوستانهاي ميفرستادند. بازرگان علنا اعلام كرد كه مايل است با آمريكا روابط حسنهاي داشته باشد؛ ولي بهزودي افراطيون طرفدار آيتالله خميني بصورت مشكلي بزرگ براي او درآمدند.
23 به نظر ميرسد، با علم به اين سوابق و اطلاعات از گروههاي انقلابي ايران بود كه كارتر يك روز پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در يك كنفرانس مطبوعاتي اعلام كرد كه آمريكا آماده همكاري با دولت انقلابي ايران به رياست بازرگان است و اظهار اميدواري كرد كه روابط دوستانه ايران و آمريكا به نفع ملتهاي دو كشور همچنان ادامه يابد.
دولت آمريكا 5 روز بعد از پيروزي انقلاب، يعني در 27 بهمن 1357 نيز به طور رسمي اعلام كرد كه روابط ديپلماتيك خود را با تهران حفظ خواهد كرد و رژيم جديد ايران را به رسميت ميشناسد
24 و با تمايل شديدي كه دولت موقت براي اين روابط اظهار ميكرد، اين ارتباط از اوايل تابستان 1358 بهطور روزافزوني گسترش يافت.
كارتر و برژينسكي براي آنكه بتوانند «از افكار و احساسات ضدكمونيستي روحانيون حاكم بر ايران بهره بگيرندچندين بار بهطور غيرمستقيم از منافع مشترك خود با ايرانيان سخن گفته و درصدد جلب حكومت جانشين شاه برآمده بودند.
25 درواقع، آنچه كه آمريكاييها از آن نگران بودند، چپگرايان مسلح ازجمله حزب توده بودند كه به حمايت شوروي ممكن بود، در ايران قدرت را بهدست بگيرد.
ايالات متحده كه در گذشته از ضعف اطلاعات خود درباره ايران ضربه جبرانناپذيري خورده بود، اينبار سعي كرد تا بهطور جدي «عطش خود را براي اطلاعات سيراب كند»
26و در اين راه تماسهاي خود را هم با اعضاي هيات دولت موقت و هم با اقشار مختلف مردم از ضدانقلاب گرفته تا انقلابيون در پستهاي مختلف اداري و نظامي گسترش داد. اسناد لانه جاسوسي درباره اين تماسها بهوضوح نشان ميدهد كه چطور براي بيتوجهي و يا خارجكردن امام خميني از صحنه سياسي كشور، درصدد جذب افراد موثر و مهم دمكراتهاي دولت موقت از جمله بنيصدر برآمدند و درظاهر به عنوان مشاور اقتصادي يك شركت آمريكايي با حقوق 1000 دلار به همكاري دعوت ميشد؛ ولي درواقع رابط سازمان سيا تلاش ميكرد تا وي را به استخدام اين سازمان درآورد.
27در همين زمينه، كنسولگري آمريكا در تهران ماموريت داشت تا نظاميان و كاركنان سازمان هواپيمايي كشوري را در اولويت دريافت ويزا قراردهد و در ازاي دادن ويزا يا وجه نقد، اطلاعات آنها را درباره تغييرات احتمالي در طرحهاي مقابله با حمله عراق به ايران، آمادگي عملياتي هواپيماهاي F-14، F-5 و C-130، طرح بازگرداندن مستشاران نيروي هوايي ايالات متحده، ناآراميهاي اقليتها در نواحي مرزي ايران از جمله بلوچستان و خريدهاي تسليحاتي ايران از كشورهاي غير از ايالات متحده دريافت و به سازمان سيا انتقال دهد.
28 به نوشته حسن واعظي سفارت آمريكا در تهران به «ستاد ايجاد بحران در كشور» تبديل شده بود و ماموريت اصلي آن تلاش براي هماهنگ كردن «فعاليتهاي نيروهاي ليبرال و مليگرا» و پيوند دادن «عناصر ليبرال مليگرا با سلطنتطلبان طرفدار رژيم سابق پهلوي» برضد انقلاب اسلامي بود.
29 علاوه بر اين اقدامات رسمي ولي پنهاني ايالات متحده و سفارت اين كشور در تهران، گروههاي آمريكايي هوادار رژيم پهلوي هم كه كارتر را به خاطر سقوط شاه مقصر ميدانستند، فعاليت شديدي برضد انقلاب اسلامي آغاز كرده بودند. آنها در ذهن خود افكار ضد انقلابي را ميپروراندند و از هر شيوهاي براي بياعتبار كردن انقلاب اسلامي دريغ نميكردند. آنها ايرانيان را «غيرمتمدن» و رهبران انقلابي را «وحشي و متعصب مذهبي» و خود انقلاب را هم بهصورت يك «كژراهه كوتاه كه فاقد حمايت مردمي است» نشان ميدادند
30اينها سعي ميكردند انقلاب اسلامي را تحت تاثير كمونيسم نشان دهند و حتي از امام خميني به عنوان «ملاي سرخ» ياد ميكردند و با اشاره به روابط خوب امام خميني با سازمان آزاديبخش فلسطين و دولتهاي يمن جنوبي، ليبي و سوريه بر نقش KGB– سرويس اطلاعاتي شوروي سابق – در تماسهاي بينالمللي انقلاب تاكيد ميكردند.
31 از اين گروهها ميتوان به پنج برادران راكفلر اشاره كرد كه از بزرگترين و قدرتمندترين سرمايهداران آمريكا بودند. آمريكاييان مقيم ايران جرم و جنايات و تخلفات بسياري مرتكب ميشدند كه موجب آسيبهاي جدي بر روحيات ايرانيان ميشد. ازجمله رايجترين اينها، بدمستي، جرم، جنايت و رانندگي در حال مستي بود كه بارها به قتل و جرح و هتك حيثيت بسياري از ايرانيان منجر شده بود و همواره هم با استفاده از قانون مصونيت كارمندان نظامي و غيرنظامي ايالات متحده در ايران از دست مجازات ميگريختند.
32 تلاش ديگر آمريكا طراحي يك كودتاي نظامي در ايران بود كه با اشغال سفارت آمريكا در تهران در مرحله طرح باقي ماند. محسن ميردامادي يكي از طراحان اشغال سفارت آمريكا در تهران دراينباره مينويسد: «در يك مورد برنامهريزي براي كودتا شده بود كه در آن برنامه هم، كدهايي كه به نظاميان براي انجام عمليات ميدادند، از صداي آمريكا پخش ميشد و كودتاچيها را هدايت ميكردند.»
33 علاوه بر اين موارد دخالت پنهاني ميتوان به بازداشتهاي انقلابي پس از انقلاب اسلامي اشاره كرد كه موجب دخالت آشكار ايالات متحده در امور داخلي ايران شد و دو كشور را به رويارويي با يكديگر كشاند. اين موضوع از همان روز پيروزي انقلاب اسلامي شروع شده بود و تنها پس از گذشت دو روز با محاكمه و اعدام سران و سركردگان رژيم پهلوي از جمله هويدا، نخست وزير اسبق و نصيري، رييس اسبق ساواك كه در كشتار، سركوب، فساد و نابسامانيهاي آن رژيم دخالت موثر داشتند، بهشدت ادامه يافت. بههمين خاطر دو تن از اعضاي سناي آمريكا بهنامهاي جاكوب جاويتس و هنري جكسون كه از طرفداران پروپاقرص رژيم پهلوي بودند، در 27 ارديبهشت 1358 – 17 مه 1979 قطعنامهاي را از تصويب سناي آمريكا گذراندند كه ايران را به خاطر اين اعدامهاي انقلابي، با لحن شديدي محكوم ميكرد. قطعنامه سناي آمريكا گرچه هيچگونه ضمانت اجرايي نداشت؛ ولي از نظر دولت و مردم ايران نشانه موضع خصمانه ايالات متحده در مقابل انقلاب اسلامي و تلاش اين كشور براي انزواي انقلاب اسلامي تلقي شد و موجب گرديد تا نه تنها ملاقات چارلز ناس با امام خميني لغو گردد؛ بلكه پذيرش والتر كاتلر نيز كه به عنوان سفير آماده سفر به تهران بود، رد گردد. از نظر انقلابيون ايران اين موضع سناي آمريكا قطعا به خاطر دلايل انساني و بشردوستانه نبود؛ چرا كه بهنگام تظاهرات خياباني سال 1357 و قبل از آن، دولت آمريكا همواره از حكومت سركوبگر شاه حمايت كرده بود و با حمايت از كودتاي نظامي و اعمال سياست «مشت آهنين» حتي از به راهانداختن حمام خون در ايران ابايي نداشت. گذشته از اينها محكومان به اعدام به خاطر فساد فاحش، جنايات و كشتارهايي بود كه پيشتر انجام داده بودند. و براساس قوانين اسلامي محكوم به قصاص و مجازات شده بودند. سناي آمريكا در قطعنامه خود هرگز از ترور آيتالله مرتضي مطهري، رييس شوراي انقلاب اسلامي و سرلشگر وليالله قرني، عضو اين شورا كه در 20 روز گذشته بهدست گروه فرقان ترور شده بودند، اظهار انزجار نكرده بود و تنها به محكومان دادگاههاي انقلاب اسلامي اكتفا كرده بود. علاوه بر اين قطعنامه، سنا از دولتهاي ديگر هم ميخواست كه دولت انقلابي ايران را براي ترك اين اعدامها زيرفشار بگذراند و به اين ترتيب يك فشار بينالمللي براي انزواي انقلاب اسلامي ايجاد كند.
چارلز ناس معتقد است كه دشمني ايران و آمريكا از زمان صدور قطعنامه جاويتس است و از اين زمان به بعد ايرانيان ديگر «حاضر به بازي نشدند.»34 امام خميني در واكنش به اين قطعنامه در سخنرانيهاي مكرر مواضع تندي اتخاذ كرد و ادامه روابط ايران و آمركيا را مورد ترديد و انتقاد قرارداد و گفت: «ما ميدانيم كه اينها ما را محكوم ميكنند... براي اينكه آن داغي كه به دل آمريكا وارد شده است به واسطه اين نهضت، به دل هيچ كس وارد نشده است... دولت آمريكا ما را ]تهديد[ كرده بود كه اگر چنانچه اين اعدامها ادامه پيدا بكند، در روابط ايران با آمريكا يك قدري خطر ميافتد، اي الهي كه به خطر بيفتد. ما روابط با آمريكا را ميخواهيم چه بكنيم. روابط ما با آمريكا روابط يك مظلوم با يك ظالم است، روابط يك غارت شده با يك غارتگر است. ...ما هيچ توقعي نداريم كه دولت آمريكا يا ساير دول ابرقدرت، آنهايي كه ميخواهند منافع ما را ببرند، حالا كه دست آنها را كوتاه كردهايم بيايند تشكر هم بكنند. ... اگر از كشتن هويدا آمريكا اظهار تاسف نكند خوب، اين از يك نوكر پانزده سال يا بيشتر خودش كه از دستش رفته است اظهار تاسف ]نكند[، اين بيوفايي است به نوكر، ...قدرداني از يك نوكري كه همه ذخاير ما را تقديم آمريكا كرده. اين است كه اظهار تاسف بكنند. ... دولت آمريكا معلوم است شكست خورده و زخمي است، مار زخمي است و شكست خورده.»35 در پي اين واكنش، موج تنش جديدي برعليه امپرياليسم آمريكا به صورت تظاهرات خياباني و شعارهاي ضدآمريكايي بهپاخاست. از جمله مردم تهران به دعوت حزب جمهوري اسلامي در ميدان شهدا نسبت به دخالتهاي آمريكا اعتراض كردند.
حجهالاسلام اكبر هاشمي رفسنجاني در اين اجتماع ضدامپرياليستي، بهشدت به آمريكا و صهيونيسم حمله كرد و گفت: «چيزهايي كه بعدا انتظار داريم، توطئههاي حسابشدهاي هستند؛ ولي ما يك قدم عقبنشيني نخواهيم كرد... ما تا بهحال از روابط با آمريكاييها و غربيها چه سودي بردهايم كه امروز از آنها بترسيم... اينها احساس ميكنند كه جريان جديدي در حال رشد است و براي همه مردم تجربه ميشود و اگر اين جريان موفق و تثبيت شود، خطرش از كشورهاي جهان سوم كه به جرگه كشورهاي غيرمتعهد پيوستهاند، بيشتر است. اين حركت ما به صورت محرك در دنياي عرب و كشورهاي اسلامي درآمده است.»36 روز پس از اين سخنراني تند و ضدآمريكايي، در چهارم خرداد 1358 حجهالاسلام اكبر هاشمي رفسنجاني توسط گروه فرقان ترور و زخمي شد. موضوع ديگري كه موجب تيرگي روابط ايران و آمريكا و دلخوري مردم ايران شد، پناه دادن آمريكا به شاه بود. قبل و بلافاصله پس از اينكه محمدرضا شاه ايران را براي هميشه ترك كند، كارتر از وي دعوت كرده بود به آمريكا برود، ولي او ميخواست كه ابتدا به مصر برود و بعد در مراكش بماند. علت اين تصميم شاه بيشتر به خاطر احتمالي بود كه وي به موفقيت كودتا در ايران و بازگشت هرچه سريعتر وي به كشور ميداد. امام خميني در 29 بهمن 1357 بهطور غير رسمي خواستار استرداد شاه و محاكمه وي شده بود و وزارت امور خارجه ايران هم در اول اسفند 1357 با صدور بيانيهاي با هشدار به كليه كشورها براي عدم پذيرش شاه، از مراكش خواسته بود كه وي را به ايران مسترد دارد و باتوجه به اينكه ايران و مراكش قرارداد استرداد مجرمين را امضا كرده بودند، انتظار ميرفت كه شاه مخلوع به ايران مسترد گردد؛ ولي ملك حسن چنين نكرد و فقط از او خواست كه مراكش را ترك كند.
كارتر با وجودي كه ميدانست دعوت از شاه به خاطر وجود تنفر شديدي كه از آمريكاييان در ميان ايرانيان وجود دارد، موجب خشم تودههاي خشمگين ايراني خواهد شد و آسيبپذيري تعداد زيادي از اتباع آمريكا را كه هنوز در ايران بهسر ميبردند، افزايش ميداد؛ با اينحال تحت فشار راكفلرها، كيسينجر و برژينسكي راضي شد كه به ادعاي خود «به دلايل انساني» و به ظاهر به بهانه معالجه شاه در مركز پزشكي دانشگاه كرنل در نيويورك، به وي اجازه اقامت دهد، حال آنکه طبق نظر پزشکان شاه هر جایی از دنیا قابل معالجه بود. موضوع ديگر اقدام ايالات متحده براي تقويت حضور نظامي خود در خليج فارس بود كه از همان آغاز پيروزي انقلاب اسلامي به خاطر گسستي كه در ترتيبات امنيتي منطقه ايجاد شده بود، صورت گرفت. در يكي از نخستين واكنشهاي جدي نسبت به انقلاب اسلامي ايران و به بهانه حفظ امنيت منطقه و ادعاي اينكه «احتمال داده ميشود كه يك نفتكش در خليج فارس ربوده شود،» ناوگان خود را در تنگه هرمز به حال آمادهباش درآورد37 و تهديدهاي نظامي خود را به صورت مانور و جابهجايي نيروها در منطقه افزايش داد.
در اكتبر 1979 هم هنري جكسون سناتور آمريكايي در مصاحبهاي با برنامه تلوزيوني «ديدار با مطبوعات» اظهار داشت كه انقلاب ايران در شرف شكست و كشور در حال تجزيه به قسمتهاي كوچكتري است.38
اينها موجب نگراني ايران از بهخطر افتادن منافع خود در منطقه و تحريك و تشويق مخالفان انقلاب اسلامي به حركت ضدانقلابي در ايران ميشد. در حالي كه تمايلات تجزيهطلبانه و خودمختارخواهانه در نواحي مرزي ايران از جمله بلوچستان، كردستان، آذربايجان، خوزستان و تركمن صحرا به شورش و مبارزه مسلحانه عجين شده بود و استقرار برخي از سران نظامي و امنيتي رژيم پهلوي از جمله اويسي و پاليزبان در عراق و تجهيز آنها به تسليحات، مشكلاتي را براي وضعيت تثبيت انقلاب اسلامي بهوجود آورده بود، اين اقدامات و اظهارات حاكي از همكاري آمريكاييان با ضدانقلابيون و تجزيهطلبان بود. از همه ناگوارتر اقدامات خرابكارانه عوامل و جاسوسان دولت عراق در مرزها و داخل استانهاي مرزي بود؛ بهطوري كه در سراسر تابستان و پاييز 1358 انفجارهاي پيدرپي و شديدي در نقاط مختلف مسكوني و نفتي خوزستان صورت ميگرفت.
يكي از اين موارد انفجار در بازار خرمشهر بود كه تلفات و خسارات زيادي برجاي نهاد.39 محسن ميردامادي با اشاره به اين وضعيت نابسامان كشور گفت: «شواهد و قرايني در دست داشتيم كه اين وضع طبيعي نيست. اين احساس در بين دانشجويان وجود داشت كه اين كارها بايد از جايي هدايت شود و اين تصور به طور جدي در بين دوستان وجود داشت كه اين كارها بهنحوي مستقيم يا غيرمستقيم بهوسيله آمريكا هدايت ميشود. به اين دليل بود كه بحث اشغال سفارت آمريكا پيشآمد بهعنوان مركزي كه اگر اشغال شود، كل توطئهها از بين خواهد رفت.»40 حمله به سفارت و پيامدهاي اشغال روز يكشنبه 13 آبان 1358 / 4 نوامبر 1979 براي انقلاب اسلامي يك روز سرنوشتساز و براي كارتر يك روز فراموشنشدني بود.41
روزنامه اطلاعات شرح ماجرا را اينچنين گزارش كرد: «ساعت 10:30 صبح گروهي از دانشجويان كه در حال شعاردادن در خيابان آيتالله طالقاني به سوي دانشگاه در حركت بودند؛ هنگامي كه به جلوي درب اصلي سفارت آمريكا رسيدند، مسير خود را تغيير دادند و پس از گشودن زنجيرههاي اين درب به داخل سفارت رفتند. در همان زمان، گروهي از دانشجويان نيز از ديوار خود را به داخل سفارت رساندند و پيشروي به سوي ساختمانهاي داخلي سفارتخانه را آغاز كردند. از همان لحظههاي اول تصرف سفارت آمريكا، گروههاي مختلف مردم در مقابل سفارت آمريكا اجتماع كردند و به دادن شعارهاي ضدآمريكايي ميپرداختند.
دانشجويان در 3 بيانيهاي كه تا ساعت 18 از طريق بلندگو پخش كردند، اطلاع دادند كه ساختمان اصلي سفارت در ساعت 15 به تصرف كامل درآمد و حدود 100 نفر از مزدوران آمريكايي مستقر در آن كه عدهاي تفنگدار آمريكايي در ميان آنها بودند به گروگان گرفته شدهاند. دانشجويان اعلام كردند كه هرچند تصرف ساختمان با مقاومت 3 ساعته و همراه با پرتاب گاز اشكآور از جانب تفنگداران آمريكايي همراه بود، هيچگونه آسيبي به طرفين وارد نيامد. از ساعت 16 آزادكردن گروهي از ايرانياني كه به عنوان ارباب رجوع يا كارمند در داخل سفارت بودند آغاز شد و آمريكاييان را با چشم بسته به محلي ديگر منتقل كردند.»42 اشغال سفارت آمريكا در تهران در حالي صورت گرفتهبود كه بارها بهدليل دخالتهاي عراق در امور داخلي ايران، سفارت عراق در تهران و كنسولگريهاي اين كشور در شهرهاي خرمشهر، كرمانشاه و اهواز مورد حمله قرار گرفته بود و حتي در صبح 15 آبان يعني دو روز پس از اشغال لانه جاسوسي آمريكا هم كنسولگري عراق در كرمانشاه به اشغال درآمده بود؛ اما در ساعت 17 پس از تماس تلفني با دفتر امام و تكليف ايشان براي ترك كنسولگري، محل كنسولگري تخليه گرديد و صورتجلسهاي هم مبني بر اين كه به هيچ سندي دست زده نشده و همه چيز سر جاي خودش است به امضا رسيده بود.43
در چهارده آبان هم يك روز پس از اشغال سفارت آمريكا، سفارت بريتانيا در تهران به مدت كوتاهي اشغال شد و در 11 دي 1358 / اول ژانويه 1980 سفارت شوروي مورد حمله تظاهركنندگان قرار گرفت كه هربار با تدبير مقامات جمهوري اسلامي قضيه فيصله يافت.44 اما حمله و اشغال سفارت آمريكا در تهران امري متفاوت بود. بنا به نظر محتشميپور اين حمله «با انديشه و برنامهريزي معين» و همچنين «براساس برنامه از پيش طراحيشده» بود و بعد از اشغال سفارت آمريكا جريان از طريق حجتالاسلام موسي خوئينيها و حاج سيد احمد خميني به امام اطلاع و به ايشان اطمينان داده شده كه «دانشجويان كلا از افراد مورد اعتمادند و تحت نظارت مستقيم و اشراف آقاي موسوي خوئينيها اين كار را انجام دادهاند.»
امام هم «وقتي كه ... از ماجرا مطلع شدند، خيلي خوشحال شده و پيغامي به اين مضمون براي دانشجويان پيرو خط امام فرستادند كه كارتان شايسته است و خوب جايي را گرفتهايد و به هيچ قيمتي از آنجا خارج نشويد و آن را رها نكنيد.»45 انگيزههاي اشغال سفارت آمريكا بسيار بود كه از جمله مهمترين آنها ميتوان به اقدام سياسي در واكنش نسبت به پذيرش شاه توسط دولت آمريكا، اعتراض به عملكرد دولت موقت كه كمكم به سمتي گرايش پيدا ميكرد كه دست آمريكا را دوباره در ايران باز كند، شناسايي جاسوسان و عوامل ايراني كودتا، پايان دادن به توطئهگريها و سلطهجوييهاي آمريكاييان در ايران و نشان دادن ضربه شستي به ايالات متحده به تلافي طراحي و اجراي كودتاي 28 مرداد 1332 توام با خفت دادن به آمريكاي مستكبر جهانخوار باشد،46 اشاره كرد.
بههمين دلايل اين موضوع نميتوانست با اطلاع دولت موقت يا شوراي انقلابي باشد؛ چرا كه به يقين يا به احتمالي برخي از جاسوسان و عوامل ايراني دوستدار آمريكا در آن نفوذ كرده بودند و درحقيقت، يكي از اهداف اين حمله، خود دولت موقت بود. آنچنانكه محسن ميردامادي اظهار داشته است: «جز دانشجويان تقريبا تنها كسي كه از قضيه مطلع بود، آقاي موسوي خوئينيها بودند. ... ايشان ميگفتند، ما از مجموعه نظرات امام اينطور درك ميكنيم كه امام قاعدتا مخالفتي نبايد داشته باشند؛ اما اگر از ايشان سوال شود، احتمالا به دليل محذوراتي شايد نتوانند اعلام موافقت كنند و احتياج به سوال نيست.»47
به همين خاطر حمله در حالي صورت گرفت كه حدود 100 نفر پليس پياده و با خودرو، در اطراف سفارت از آن حفاظت ميكردند. دانشجويان كه قريب 500 نفر بودند، چنان با مهارت عمل كردند كه ضمن غافلگيركردن پليس مستقر در محل و پارهكردن زنجيرها و بالارفتن از نردهها، ظرف كمتر از سه ساعت بدون حمل هرگونه سلاح گرمي، تمام قسمتهاي سفارت ازجمله محل اقامت سفير و ساختمان اصلي سفارت را بهاشغال درآوردند و بيش از 50 ديپلمات آمريكايي را به گروگان خود گرفتند. دانشجويان پس از تاييد رييس مجلس خبرگان و شوراي انقلاب بيانيهاي از طريق راديو و تلويزيون در بخش خبري ساعت 2 منتشر كردند. دانشجويان در اين بيانيه با استناد به پيام امام به مناسبت سيزده آبان 48 كه از دانشآموزان و دانشگاهيان و محصلين علوم دينيه خواسته بود «با قدرت تمام حملات خود را عليه آمريكا و اسراييل گسترش داده و آمريكا را وادار به استرداد اين شاه مخلوع جنايتكار نمايند،» از انقلاب اسلامي به عنوان يك عملكرد نوين ملتهاي دربند در مبارزه با يك ابرقدرت غارتگر بدون اتكا به ابرقدرت ديگر و تنها با اعتماد به نفس و اتكاي به مكتب و فرهنگ ملي ياد كردند.
دانشجويان در اين بيانيه از سفارت آمريكا در تهران به عنوان «سفارت جاسوسي آمريكا در تهران» ياد كردند كه با هدف حمايت از «مواضع قاطعانه امام در مقابل آمريكاي جهانخوار» و به منظور «اعتراض به دسيسههاي امپرياليستي و صهيونيستي» به اشغال آنها درآمده تا اعتراضات خويش را به «گوش جهانيان» برسانند. اين اعتراضات عبارت بودند از: اعتراض به آمريكا جهت پناه دادن و استفاده از شاه جنايتكاري كه قاتل دهها هزار زن و مرد به خونخفته در اين مملكت است.
اعتراض به آمريكا به علت ايجاد فشار تبليغاتي مسموم و انحصاري و كمك و حمايت از افراد ضدانقلابي و فراري عليه انقلاب اسلامي ايران. اعتراض به آمريكا به خاطر توطئهها و دسيسههاي ناجوانمردانهاش در مناطق مختلف كشور ما و نفوذ در ارگانهاي اجرايي مملكت.
اعتراض به آمريكا به دليل نقش مخرب و خانمانبرانداز خود در برابر رهايي خلقهاي منطقه از دام امپرياليسم كه هزاران انسان مومن و انقلابي را به خاك و خون ميكشد. دو روز بعد از اشغال در 15 آبان 1358 سه سخنگوي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در يك مصاحبه مطبوعاتي و راديو تلويزيوني در عباراتي انگيزه ديگري از اشغال سفارت را اينچنين اعلام كردند:
«خط امام، خطي است كه اين انقلاب را به نتيجه رسانده است. خط امام تنها داراي بعد ضدامپرياليستي نيست؛ بلكه در جميع ابعاد يك خط اسلامي و انساني است و به خاطر ماهيتش الزاما ضدامپرياليستي خواهد بود. ...اسلام امام، اسلامي در متن است و هرگز براي توجيه خود حاضر نيست كه از مكاتب ديگر استفاده كند. ...اگر خط امام بهوسيله هر فرد يا گروه مورد استفاده تبليغاتي قرار بگيرد، انقلاب از مسير خود منحرف خواهد شد. ... سياست آمريكا را ما تعيين ميكنيم. آمريكا نميتواند در برابر جريانهاي مردم مقاومت كند. همچنانكه در جريان انقلاب در برابر حركتهاي مردم تسليم شد و گاهي بعضي از عكسالعملهايش باعث شد كه انقلاب قدمي جلوتر بگذارد. ... عمل گروگانگيري عملي بوده كه كاملا در رابطه با حمله به آمريكا و درنهايت حاكم كردن خط امام بودهاست.
از خيلي وقت پيش عدم كفايت ارگانهاي اجرايي مشخص بود و اين براي دانشجويان نيز بديهي بود، بهخصوص با آشنايي دانشجويان در مورد سياستهاي گامبهگام. عملكرد شوراي انقلاب در آينده نشان ميدهد كه چه خواهد كرد؟ اگر لازم باشد با شوراي انقلاب وارد مذاكره خواهيم شد و در مورد سرنوشت گروگانها و سفارت آمريكا، مردم تصميم خواهند گرفت. ...
در هر حال مساله شاه مطرح است و تا زماني كه به نتيجهاي كه ميخواهيم نرسيم، اينجا را ترك نميكنيم.»
49 در واقع، اشغال سفارت همزمان با ملاقات نخستوزير دولت موقت و وزير امور خارجهاش با مشاور امنيت ملي آمريكا در الجزاير رخ داده بود. بازرگان كه براي شركت در جشن استقلال الجزاير به آن كشور رفته بود، در دهم همين ماه در محل اقامت خود با برژينسكي ديدار و علاوه بر بررسي مسايلي نظير پناهندگي شاه درآمريكا و انتقال داراييهاي او و خاندان سلطنتي به ايران، درباره «توسعه روابط اقتصادي، سياسي، امنيتي و اطلاعاتي» ميان دو كشور مذاكره كرده بود.
50 اين ملاقات ديگر تحمل انقلابيون مذهبي را طاق كرد و دست به اشغال سفارت زدند. اگرچه بازرگان خود معتقد است كه «عمل گروگانگيري دانشجويان كوچكترين تاثيري در تصميم دولت موقت و تقديم استعفاي قطعي براي امام را نداشت.»
51ولي به اعتقاد سعيد برزين، «اشغال سفارت درواقع تير خلاص دولت موقت بود.»52 امام خميني يك روز پس از اشغال در چهارده آبان در جمع گروهي از بازديدكنندگان در قم با تاييد آشكار اقدام دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در اشغال لانه جاسوسي آمريكا، نام دولت آمريكا را «شيطان بزرگ» ناميد كه با فراخواندن شياطين كوچك به دور خود مشغول توطئه براي بازگرداندن منافع ازدسترفته خود و رژيم هواخواه خود در ايران است و اشغال «مركز توطئه» را انقلاب دوم پس از انقلاب اسلامي ناميد كه از آن مهمتر بوده است.
گرچه خواستههاي اشغالكنندگان سفارت از ابتدا تا زماني كه اين موضوع به حل و فصل انجاميد، تفاوتهايي نشان ميدهد؛ اما اصليترين خواسته آنها كه به طور رسمي و با صراحت تمام همواره ثابت ماند، عبارت بود از: عدم دخالت ايالات متحده در امور داخلي ايران. درخواستهاي ديگر از قبيل تحويل شاه مخلوع و همسرش فرح براي محاكمه در ايران،
53 تحويل اموال خاندان سلطنتي و ديگر فراريان از ايران،
54 رفع تحريمهاي اقتصادي و مالي و آزادكردن اموال و داراييهاي دولت ايران در آمريكا و شعب بانكهاي آمريكايي، همه اينها ازجمله خواستههايي بودند كه بعدها با بهدرازا كشيدن موضوع و اتفاقات ديگري كه در واكنشهاي متعدد و متفاوت آمريكاييان خلاصه ميگردد، اضافه شدند.
در نتيجه اين اقدام انقلابي، قدرت متزلزل دمكراتها در دولت موقت انقلاب اسلامي رو به افول گذاشت و همگام با آن اساس همكاريهاي استراتژيكي ايران و ايالات متحده فروپاشيده شد. در 15 آبان بازرگان، نخستوزير دولت موقت استعفا داد.
به نوشته كارتر «نخستوزير، بازرگان حداكثر تلاش خود را براي اجراي تعهدات خود بهعملآورد؛ ولي كاري از پيش نبرد و اقدامات او بينتيجه ماند.»
55 استعفاي بازرگان در پي اعتراض و حملات شديد حوزه علميه قم، دانشجويان مسلمان پيرو خط امام وگروههاي اسلامي ديگر به مذاكره وي با مقامهاي آمريكايي در الجزاير و ديگر سياستهاي گامبهگام وي در تداوم اهداف انقلاب اسلامي صورت گرفته بود.
اين استعفا، بلافاصله از سوي امام خميني پذيرفته شد. اشغال لانه جاسوسي به دو هدف كلي خود دست يافت. از يكسو، با كشف مستدل و مستند ارتباط و تمايل دولت موقت به گسترش روابط استراتژيك با آمريكا، مقدمات حذف دمكراتها را از قدرت فراهم كرد و از سوي ديگر، با يك حركت انقلابي و مردمي بنيادهاي روابط استراتژيك با آمريكا را گسست و مقابله با آمريكا را به عنوان سمبل معاصر استكبار جهاني به يك عزم ملي تبديل نمود. خسارتي كه از اين اقدام به آمريكا وارد شد، تنها هتك حيثيت و شرافت نبود؛ بلكه با خودداري ايران از مذاكره با مقامات آمريكايي درواقع، خط پاياني بر نفوذ آمريكاييان در منافع ايراني كشيده شده بود.
در واكنش به اين خسران فاحش، ايالات متحده علاوه بر اقدامات مسالمتآميزي همچون مذاكره، ميانجيگري، ارجاع به ديوان و شوراي امنيت، تحريم اقتصادي و قطع روابط به اقدامات خشونتطلبانه متعددي هم دست زد كه از عمليات نجات گروگانها، حمله نظامي محدود و گسترده و همچنين براندازي با كودتاي نظامي در نوسان بود. ايالات متحده هنگامي كه نتوانست از اين اقدامات به نتيجه مطلوبي برسد، سياست خود را بر پايه مذاكره و تندردادن به خواستههاي ايران براي آزادي گروگانها قرار داد؛ ولي انتقام خود را با تحميل يك جنگ ويرانگر و اعمال فشارهاي شديد اقتصادي و سياسي از ايران ستاند كه اثرات آن همچنان بر روابط دو كشور بهصورت سايه سنگيني باقي مانده است.