کد خبر:۱۵۵۰۲۲
خاطرات گروگان‌ها از تسخير سفارت آمريكا-2؛

تسخیر لانه عقاب-2

...با پذیرش شاه توسط آمریکا خاطره حوادث 28 مرداد 32 بار دیگر در ذهن ها تداعی شد و همه به یاد آوردند که سفارت آمریکا چگونه با دخالت های خود سرنوشت ایران تغییر داد. از همین رو دانشجویان برای قطع امید آمریکا تصمیم گرفتند تا پرونده لانه جاسوسی...
گروه ويژه نامه «خبرگزاري دانشجو»؛ موقعی که ما را از محوطه سفارت عبور می‌داند، چشمم به افسر امنیتی سفارتخانه آل گولاسنسکی افتاد که داشت همراه چند ایرانی قدم زنان رو به سوی ما می‌آمد.
 
چون حرکت آل بقدری عادی و طبیعی بود که هرگز نمی‌شد تصور کرد دستهایش را از پشت بسته اند با مشاهده او یک بار دیگر به نظرم رسید که قضیه خاتمه یافته و حالا آل به همراه چند مامور امنیتی ایرانی دارند می‌روند تا اوضاع را تحت کنترل در آوردند ولی به محض اینکه او از کنارمان گذشت و متوجه شدم دستهایش را از پشت بسته اند دوباره همان حالت یاس و نگرانی اولیه سراسر وجودم را فرا گرفت و فهمیدم که افسر امنیتی هم به اسارت مهاجمین در آمده است.
 
گروگان«گروهبان پال لوئیس»(تفنگدار دریایی)
 
ناقوس مرگ
 
مهاجمین جلوی تمام درهای ورودی در اطراف ساختمان دبیرخانه آتش افروخته بودند و با این کار قصد داشتند ما را در محاصره دود قرار دهند. من که از شدت وحشت و اضطراب دست و پایم را گم کرده بودم و نمی‌دانستم چه باید بکنم، در گوشه ای مثل دیگران روی زمین نشسته بودم و با ماسک ضد گاز نفس می‌کشیدم. شنیدن صدای فریاد جمعیت که با چوبدستی محکم به درها می‌کوبیدند و آتش و دود به راه می‌انداختند چنان وضع وحشتناکی بوجود آورده بود، که گویی در گوش همه ما ناقوس مرگ نواخته می‌شد. گروگان«بروس جرمن» (کارمند بودجه)  
 
تهدید در موقعیتی که دود و گاز اشک آور همه را می‌آزرد،
 
 شبه نظامیان مهاجم در انتهای راه پله با مشت و لگد به در فلزی طبقه دوم می‌کوبیدند و فریاد زنان از ما می‌خواستند تا در راه به رویشان بگشاییم.
 
پس از مدتي آنها «آل گولاسنسکی» را با خود با بالای راه پله آوردند و پشت در طبقه دوم نگهداشتند تا از وجود او برای تهدید ما استفاده کنند. گروگان«بیل بلک» (کارمندان مخابرات)
 
تیراندازي نکنید!
 
الیزابت سویفت که داشت تلفنی با لینگن کاردار سفارتخانه حرف می‌زد، وقتی گوشی را گذاشت به همه اعلام کرد: کاردار دستور داده در را باز کنید تا ایرانیها وارد شوند.
 
در آن موقع البته کار دیگری هم از دستمان بر نمی‌آمد . چون اگر باز کردن را در بیشتر به تاخیر می‌اندختیم امکان داشت لیمبرت و گولاسینسکی را به کشتن بدهیم.
 
بعد از آنکه الیزابت دستور کاردار را ابلاغ کرد، تفنگنداران دریایی میز و نیمکت پشت در را عقب کشیدند، و در همان حال نیز فریاد می‌زدند: ما مسلح نیستیم تیر انداز نکنید و تصمیم گرفته ایم در را باز کنیم تا بتوانید وارد شوید. گروگان«جوهال» (افسر یار)  
 
تروريست مودب
 
به محض اینکه در فولادی را باز کردیم بلافاصله آنها وارد شدند و همه چیز را تحت کنترل خود در آوردند. یکی از آنها نگاهی به سراپایم انداخت و گفت: برو بیرون . موقعی هم که از در بیرون رفتم دو نفرشان مرا گرفتند و دستهایم را با طناب از پشت بستند.
 
ولی بعد که یکی از آنها برای پاره کردن دنباله طناب با چاقو شروع به بريدن آن کرد، چون یکمرتبه طناب سرخورد و چاقویش پشتم را خراش داد، من هم بی اراده فریاد زدم: آخ و او بلافاصله گفت: اوه! خیلی متاسفم! واقعا متاسفم! من اصلا قصد نداشتم صدمه ای به شما بزنم.
 
گرچه شنیدن این کلمات از زبان یک مهاجم واقعا برایم غیر منتظره بود، ولی نشان می‌داد که آنها باید بیش از حد انتظار من افرادی مودب باشند. گروگان«بیل بلک» (مامور مخابرات)  
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار