زینب (س)، دختر آزاده زهرا (س) و تربیت شده مكتب علی(ع) است. او اگر چه زن است، ولی چون مردان بر سر دشمن فریاد میزند، تحقیرشان میکند و از احدی هم هراس به دل ندارد حتي از زوزه سگان یزید.
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ زینب کبری(س)، دختر علی و زهرا (علیهما السلام) كه در پنج سالگی مادرش را از دست داده و از همان دوران طفولیت با مصیبت آشنا شده بود، در دوران عمر بابرکت خویش، مشکلات و رنج های زیادی متحمل شد.
او را ام کلثوم کبری و صدیقه صغری می نامیدند. محدثه، عالمه و فهیمه از القاب او بوده و زنی عابده، زاهده، عارفه، خطیبه و عفیفه به حساب مي آمد. نسبت نبوی، تربیت علوی و لطف خداوندی از حضرت زینب (س) فردی با خصوصیات و صفات برجسته ساخته بود، طوری که به او «عقیله بنی هاشم» می گفتند.
مهمترین و حساس ترین بخش زندگی او، سفر تاریخیاش به کربلا و متعاقب آن اسارت مظلومانه اش است که از این جهت شاید سهم او در نهضت حسین بیشتر از نقش ديگران باشد؛ چرا كه علاوه بر مصیبت هایی كه متحمل شده، داغ از دست دادن برادری چون حسین بن علی (ع) و همچنین رنج سفر و مشکلات اسارت، سرپرستی بیماران، کودکان و زنان داغدار را نيز به تنهایی به دوش کشیده است.
زینب کبری هم مادر شهید، هم فرزند شهید، هم خواهر شهید و هم عمه شهید است؛ این ویژگی ها را در کمتر کسی می توان یافت. او حتی در برهه ای از زمان، یعنی پس از شهادت امام حسین (ع)، به دلیل بیماری امام سجاد (ع)، وظیفه سنگین هدایت، رهبری و مدیریت کاروان اسرا را نیز به دوش کشید و با سربلندی این بار سنگین را به مقصد رساند.
ما در این مقاله بر آنیم تا سهم آن حضرت را در نهضت عظیم ابا عبدالله الحسین (ع) بررسی کنیم.
زینب (س) و ولایت
مسئله ولایت و نقش زینب کبری (س) در رابطه با آن، از ابعاد مختلف قابل توجه است، گاهی آن را از دریچه شناخت و معرفت او نسبت به مقام امامت و ولایت بررسی می کنیم و گاهی از زاویه تلاش در جهت معرفی و شناساندن ولی خدا به مردم، به او می پردازیم.
فرزند علی (ع) و دست پرورده زهرا (س) همچون مادرش که شهید راه ولایت است، در تمامی ابعاد سهم قابل توجهی دارد؛ او که حضور هفت معصوم را درک نموده، هر کجا مصلحت اقتضا کرده از بذل جان خود و فرزندانش دریغ نکرده است.
اگر زهرای مرضیه، امام خویش، حضرت علی (ع) را در معرض خطر و حقوق مسلم او را در حال پایمال شدن می ديد، خود را سپر بلای او كرده و خطاب به امامش می گفت: «روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء»؛ ای ابا الحسن، جانم فدای تو و سپر بلای تو باد! دخترش زینب نیز برای حفظ جان مولایش به آغوش خطر می رود، در مجلس ابن زیاد، آن گاه که آن ملعون دستور قتل امام سجاد (ع) را صادر می کند، این زینب (س) است که با شهامت خاصی که از حیدر كرار به ارث برده، جان پسر برادر را نجات می دهد، او را در آغوش خود می گیرد و می گوید: «ای پسر زیاد، آنچه از ما خون ریخته ای تو را بس است، به آنچه قسم از او جدا نخواهم شد. اگر قصد کشتنش را داری، مرا نیز با او بکش.»
این مسئله را نباید صرفاً از دیدگاه عاطفی و روابط نسبی توجیه و تحلیل کرد، بلکه اینجا بحث امام و مأموم مطرح است. اینجا زینب (س) خود را فردی می بیند که باید برای حفظ جان امام معصومش خطر را به جان بخرد و از دشمن نهراسد، حتی در کربلا هم وقتی امام سجاد (ع) را در میان خیمه آتش گرفته می بیند، برای نجات او، خود را به آتش می زند.
آری، او مدافعی است که جگر شیر دارد. او که هلهله، شادی و سرود فتح و پیروزی دشمن غدار را می شنود و ناله جانسوز کودکان در زیر فشار بند طناب گوشش را می آزارد، پیش از همه چیز در فکر مسئولیت خطیر خود، یعنی حفظ جان امام است. او كه لب به سخن می گشاید، نفس ها در سینه ها حبس و انگشت تعجب به دهان گرفته می شود؛ این زینب (س) است که می گوید: «انی ترحضون قتل سلیل خاتم النبوه و معدن الرساله و سید شباب اهل الجنه»؛ این لکه ننگ را چگونه خواهید شست، در حالی که فرزند رسول خدا و سید جوانان بهشت را کشته اید؟
همان زينبي که در جنگ، سنگر و پناه بود و در صلح مایه آرامش و التیام بود، او که ترس را ترسانده، زنجیر را پاره کرده و دشمن را در اسارت با سخنان خود رسوا مي کند، او كه وقتي می بیند یزید با چوب خیزران به لب و دندان خون خدا جسارت می کند، فریاد می زند: «تبت یدا ابی لهب»؛ ای یزید! دستانت بریده باد! آیا می دانی چه می کنی؟ آیا می دانی که چوب بر لب و دندان حبیب رسول خدا (ص)، پسر مکه و منا و پسر فاطمه زهرا (س) می کوبی؟
ناله زينب چنان جانسوز بود که هر کس در آن مجلس بود به گریه درآمد؛ آری، آن گاه که حسین و یارانش از سوی دشمن، یاغی معرفی می شدند، این زینب (س) بود که امامش را «سید جوانان بهشت»، «فرزند مکه و منا»، «حبیب رسول خدا» و دارای ده ها صفت دیگر معرفی کرد.
زینب (س) و سرپرستی کاروان کربلا
در ماجرای غم انگیز کربلا، سيدالشهدا (ع) وظیفه حفظ و مراقبت از زنان و کودکان و پرستاری از بیماران را به خواهرش زینب کبری(س) سپرده بود؛ چرا که خوب می دانست زمانی که تازیانه دشمن فرود می آید، وقتی که کف پای اطفال یتیم تاول می زند یا آن گاه که فرزند دلبند امام از فرط ضعف و گرسنگی از مرکبش می افتد و وقتی که آن ملعون خواستار کنیزی یادگار امام می شود، فقط زینب (س) است که می تواند پناهگاه و تکیه گاه باشد.
آری، او که مصايب روز عاشورا چون باران بر سرش می بارد و مشکلات چون توفان او را در برمی گیرد و داغ های پی در پی آزارش می دهد، حتی لحظه ای از وظیفه اش نسبت به «پرستاری و مراقبت» از کاروان اسرا و از امام سجاد(ع) کوتاهی نمی کند؛ جمعی زن و کودک که داغدار، گرسنه و تنشه و بی پناه هستند، شدیداً به یک سرپرست نیازمندند و آن فرد کسی جز دختر آزاده زهرا(س) نیست.
عصر عاشورا، اگر چشم دل باز کنیم، خواهیم دید که یک خانم مضطرب و حیران در کنار خیمه ای آتش گرفته بر سر و سینه می زند و ناله می کند؛ خواهیم دید که او اشک چشم کودکان را پاک کرده و آتش دامنشان را خاموش می کند و برای اینکه تازیانه دشمن بدن ضعیف و لاغر کودکی را نیازارد، خود را سپر او قرار می دهد و خاطره تازیانه های دشمن بر بدن عزیز مادرش زهرا را زنده می کند.
دستور حرکت صادر شده و کاروان بدون کاروان سالار را به اسیری می برند. کاروان اسیران درخواست می کنند که جهت وداع، از کنار قتلگاه عبور داده شوند. همین که زنان داغدار و کودکان عزادار به قتلگاه می رسند، با منظره دلخراشی مواجه می شوند و لاله های گلستان محمدی پرپر شده را در آغوش می کشند.
در این میان امام علی بن الحسین(ع) وضع خاصی دارد، او بیمار است و علاوه بر آن پاهای مبارک و دستان مطهرش را بسته اند. او فقط از بالای مرکب به گلزار خزان دیده می نگرد و اشک می ریزد. بوی خون، منظره غیرقابل باور قتلگاه و اجساد افتاده در آن، به امام حالت عجیبی داده است. بدن های پاک و قطعه قطعه پدر، برادر، عمو و عموزاده و دیگران، تاب و توان از او برده است.
زینب (س)؛ پیام رسانی و افشاگری
پیام رسانی و افشاگری از اهداف اصلی نهضت عاشورا بوده است که بر این مطلب شواهد و قرائن عدیده ای وجود دارد، پاسخ امام حسین(ع) به اطرافیان مبنی بر اینکه: «ان الله شاء ان یراهن سبایا»؛ دلیل بر آن است که خداوند بدین وسیله می خواسته نهضت عاشورا زنده بماند.
زینب(س) و همراهان، تعمداً در مقابل مردم اقدام به سخنرانی، سوگواری و مرثیه خوانی می کردند تا عواطف آنها تحریک شود و با برشمردن آنچه بر آنان و مردانشان گذشته، مردم را علیه طاغوت بشورانند، از این رو اسیران اهل بیت و در رأس آنان زینب (س)، دختر علی(ع)، با طرح و نقشه قبلی، از هر فرصتی برای تحقق این هدف مقدس استفاده می کردند.
زینب(س)؛ الگوی شهامت و شجاعت
انسان اگر عظمت خداوند در نظرش مجسم شود، دیگر غیر خدا را کوچک، بلکه هیچ و فاقد اثر می بیند. سرّ شجاعت اولیای الهی نیز در همین است. امیر مؤمنان علی (ع) که او را در شجاعت و شهامت سرآمد می دانیم، در سایه خداباوری به این درجه رسیده، بنابراين طبیعی است که فرزندان و دست پروردگان او نیز چنین باشند.
اگر دشمن تا دندان مسلح در مقابل امام حسین(ع) می گریزد و توان مقابله با او را ندارد، اگر عباس بن علی (ع) چون شیر به دشمن یورش می برد و حتی طفل نابالغ خاندان علی (عبدالله بن الحسن) از دشمن خوفی ندارد، به خاطر همین ارتباط محکم است که با منبع قدرت پیدا کرده اند.
زینب (س) نیز از همین خاندان است. او دختر آزاده زهرا (س) و تربیت شده مكتب علی(ع) است، او یک زن است، ولی چون مردان بر سر دشمن فریاد می زند، تحقیرشان می کند و از احدی هم هراس به دل ندارد؛ او از زوزه سگان یزید و از برق شمشیر خون چکان آدمکش او واهمه ای ندارد.
زینب(س)؛ الگوی عفت و پاکی
عفت و پاکدامنی، برازنده ترین زینت زنان است و گرانقیمت ترین چیزی است که یک فرد می تواند به آن ستوده شود. یکی از درس های عاشورا، همین درس عفت و پاکدامنی است. در این حادثه استثنایی تنها چیزی که زینب کبری(س) و دیگر زنان حتی کودکان را به شکوه وامیداشت، همین مسئله بود. اهل بیت آموخته اند که از کسی درخواستی نداشته باشند، ولی در این مورد بخصوص در تاریخ می خوانیم که حتی از شمر هم درخواست می کنند.