سلسه صفویه از جنبه اعتقادی پایبند به تصوف نبوده و از آن به عنوان ابزاری سیاسی بهره برده است.
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»، زينب صارم؛ درباره تاریخ مسلک تصوف گمانه زنی های بسیار مختلفی وجود دارد، از جمله آن که بعضی منشا آن را قبل از اسلام می دانند و سرمنشا آن را از مسیحیت بر شمرده اند یا برخی دیگر تاریخ شروع آن را از بعد اسلام و مرتبط با حسن بصری و یا سفیان ثوری دانسته اند.
به هر منوال مسلک تصوف با عقاید انحرافی و شخصیت های غلو شده در طول تاریخ اسلام جریان یافت و باعث عکس العمل امامان معصوم وعلمای بزرگ شیعه نسبت به آن شد.
تصوف غیر از چهره عرفانی و عقیدتی که برای خود متصور است در بعضی از برهه های تاریخ وجهه سیاسی نیز پیدا کرده، مانند حکومت صفویان که در آن تصوف به گمان برخی شدت بیشتری پیدا کرد، اما با اندکی دقت در تاریخ می توان متوجه شد که ظهور عقاید صوفیه به هیچ عنوان در سلسله صفویه جریان نیافته و می توان ظهور آن را یک استراتژی سیاسی دانست.
شيخ صفى الدين اردبيلی و صوفیگری
سلاطين صفويه از يك خاندان آذربايجانى صوفى مشرب بودند. مرد نامى اين سلسله شيخ صفى الدين اردبيلى است كه مي گويند خود صوفى بوده و مدتى دنبال انسان كامل مي گشته و در شيراز به ملاقات شيخ سعدى رفته، ولى صحبت او را نپسنديده، سپس نزد شيخ زاهد گيلانى رفته و داماد او شده است.
فرزند او سلطان جنيد و نوهاش سلطان حيدر، پدر شاه اسماعيل صفوى نيز رياست صوفيان شيعه اردبيل و آذربايجان را داشتهاند، ولى درست معلوم نيست كه آنها تا چه اندازه پاىبند تصوف بودهاند.
آيا آنها هم چلهنشينى، ترك حيوانى، ذكر جلى، ذكر خفى، سماع، وجد، رقص و پايكوبى را مانند ساير فرق صوفيه با كم و بيشى اختلاف شعار خود ساخته بودند يا فقط نظر به اوضاع محيط و استفاده از فرصت به منظور سياسى و قيام مذهبى عليه حكومت سنّى كه در ايران حكمرانى مي كردند، به صوفيگرى دل بسته بودند؟
به دلایل متعددی آنها ابداً به مقررات درويشى و بدعت هاى صوفيانه كه از اهل تسنّن سرچشمه گرفته است، اعتنا نداشتند و خرقه و كرسى نامه و سلسله و طريقتى نمي شناختند؛ چرا که مىبينيم ملا عبد الرحمن جامى، شاعر و صوفى معروف با همه شهرتى كه «شيخ صفى الدين اردبيلى» داشت در كتاب «نفحات الانس» كه شرح حال سلسله مشايخ صوفيه است، از وى نام نبرده و سايرين هم اصلاً سلسلهاى براى شيخ صفى الدين و اولاد و اتباع وى ذكر نكردهاند.
اگر بعضى از اكاذيب در كتب صوفيه راجع به كشف و كرامات وى ديده شود، همه ساخته صوفيه عهد صفويه است كه به عنوان تملق و چاپلوسى در نزد پادشاهان اين دودمان، دست به اين مجعولات زده و شيخ صفى الدين را يك صوفى تمام عيار معرفى مي كردند.
صوفیه ابزاری در دست صفویان
آنچه از آثار صوفيه در ظهور اين سلسله مىبينيم اين است كه «صفويه» در مقابل شيوع تصوف در بين اهل تسنن، جمعى از شيعيان را نيز بدين نام خواندند؛ به طوري كه آنها يك جبهه واحد و مجهز سياسى تحت عنوان «صوفيه» كه نزد عموم اعتبارى داشتند، به منظور گرفتن زمام امور از دست سلاطين و امراى تركمانان «آق قويونلو» كه بر فارس و آذربايجان و غرب ايران حكومت مي كردند و همه از سنيان متعصب بيگانه بودند، تشكيل دادند؛ آن جبهه را كه بعدها نيرومند شده بود، «قزلباش» مي گفتند.
شعار اينان حتى سال ها بعد از روى كار آمدن سلاطين صفويه، اطاعت از مرشد كامل يعنى شاه وقت بود. از اينجا پيداست كه تصوف صفويه جنبه سياسى داشته و گرنه «شاه» كجا و مرشد كامل كجا!! صفويه از صوفيه همان استفاده را مي كردند كه عثماني هاى تركيه مي نمودند؛ چه دولت هاى عثمانى در اوايل كار از وجود فرقههاى متنفذ دراويش و مخصوصا سلسله نقشبندى و بكتاش كه هم سرباز بودند و هم درويش، استفاده مي كردند.
چنانچه در ميان عيسوي ها تا مدتى پس از جنگ هاى صليبى همين رسم متداول بود و مردمى نيم نظامى و نيم مذهبى، شواليه دوتامپل و شواليه سوسپيتاليه و شواليه توتوتيك وجود داشتند.
نفوذ علماى شيعه در دوره صفويه
به همين جهت مىبينيم وقتى صفويه بر سر كار آمدند، به جاى اينكه بازار صوفيگرى رونق گيرد، علما و مجتهدين شيعه عرب و عجم به اين كشور شيعه شده روى آوردند؛ مانند محقق اول شيخ على كركى، شيخ لطف الله ميسى كه مسجد او هنوز در اصفهان معروف است، شيخ حسين بن عبد الصمد پدر شيخ بهايى، و خود شيخ بهايى و شيخ على منشار پدر زن او كه همه از علماى عرب جبل عامل بودند و مانند مير غياث الدين منصور شيرازى، ميرداماد، علامه مجلسى اول و دوم كه همه در دولت صفويه داراى مناصب مختلف شيخ الاسلامى يا منصب وزارت و مشاورت شاه بودند، در تمام دوران صفويه يك صوفى و درويشى را نمىبينيم كه سمتى يافته و كرّ و فرّى داشته است.
دانشمندانى كه عليه صوفيه قيام كردند
نخستين كسى كه علناً در دولت صفويه با صوفيه درافتاد و عقايد خرافى آنها را به باد انتقاد گرفت، عالم عظيم الشأن ملا محمد طاهر قمى استاد اجازه علامه مجلسى بود كه شيخ الاسلام قم بوده و از محدثين نامور به شمار مىآمده است.
ملا محمد طاهر كتاب هايى چند، در رد صوفيه نوشته كه از جمله «ملاذ الاخيار» به عربى، و «تحفة الاخيار» به فارسى سليس و پر مغز است. بعد از وى شاگردش علامه مجلسى راه او را دنبال كرد و عملاً جلوي بدعت هاى آنها را گرفت و در كتاب هاى فارسى و عربى خود سخت بر آنها تاخت.
بعد از علامه مجلسى، در اواخر سلطنت آغا محمد خان قاجار، دوباره مردم به شاربگذارى و بيعارى و بيكارى و بىبند و بارى يعنى صوفيگرى خو گرفته بودند و مرشدانى همچون معصوم على هندى كه مردى مرموز و مجهول الهويه بود و نسب او هنوز هم معلوم نشده و مريدان او همچون نور عليشاه، فيضعلى شاه اصفهانى، معطر عليشاه، مظفر عليشاه، رونقعلى شاه كرمانى و غيره، بازار خرافات را رونق بخشيدند.
در اين موقع با قيام نابغه بزرگ آقا محمد على كرمانشاهى، فرزند ارشد استاد كل وحيد بهبهانى، مؤلف كتاب «مقامع الفضل» كه خود با سه واسطه خواهرزاده علامه مجلسى است، به كلى تار و مار شدند؛ به طورى كه قريب 50 سال صوفيگرى از اين مرز و بوم ورافتاد.
آن گاه در دولت محمد شاه قاجار و صدارت وزير او، حاج ميرزا آقاسى كه يك درويش خرافى و مهمل و بىاراده بود از گوشه و كنار مملكت، سر و كله دراويش با بوق و كشكول پيدا شد كه كم كم ايران را به صورت جنگل مولا درآوردند!
صوفيه مانند هر فرقه گمراه و اقليت بىثباتى كه طبق معمول هر دانشمند پارساى زاهد و خوش نامى را به خود منتسب مي دانند، علامه مجلسى اول را جزو علماى متمايل به تصوف دانسته و چنين وانمود كردند كه او نيز بىميل به صوفيه نبوده و نتيجه گرفتند كه موضوع مخالفت علامه مجلسى با صوفيه حقيقت ندارد.
البته اين پندار واهى و يا صحنه سازى عدهاى از صوفيه است، وگرنه عده ديگر كه نتوانستهاند مخالفت مجلسى را با صوفيه توجيه كنند، سخت با علامه مجلسى مخالف هستند و نسبت به آن مرد بزرگ شيعه عناد مي ورزند.
منابع:
تحفة الاخيار
رساله اعتقادات علامه مجلسی
بحار الانوار ج 13