کد خبر:۱۶۵۹۸۵
برنامه‌هاي روباه پيري كه دست از طعمه خود نمي‌كشد-3

مدرنيته؛ شيوه جديد وابسته كردن حكومت‌ها به غرب

غربی‌ها برای استعمار جوامع، لازم بود ساختارهای سنتی را از هم بپاشند و كشورها را وارد فاز مدرنيته كنند و رژيم‌هايی را به حكومت برسانند كه وابسته به غرب باشند؛ از اين رو، استعمار نو پديد آمد.
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»، طه حكيمي؛ پس از بررسي علل روي آوردن برخي كشورها به استعمار، به معرفي دوره هاي مختلف استعمار و تشريح دوره استعمار كهن پرداختيم؛ اينك به معرفي دوره ديگري از استعمار يعني استعمار نو مي پردازيم.

استعمار نو

مقام معظم رهبری مي فرمايند: «استعمار نو اين بود كه در رأس كشورها، بيگانگان نمى‏آمدند حكومت كنند؛ مثل دوران استعمار قديم نبود كه حاكم انگليسى برود در هند حكومت كند، بلكه از خود كشورها كسانى را مى‏گماشتند؛ مثل رژيم طاغوت، مثل رضاخان و پسرش و مثل بسيارى از دولت‌هاى ديگر كشورهاى جهان سوم -به قول خودشان- و از جمله كشورهاى اسلامى. سال‌هاى متمادى ملت‌ها را فشردندف مستبدان را آوردند، نظامى‏هاى كودتاچى را سركار آوردند و هرطور توانستند، از حضور ملت‌ها مانع شدند.»

جابه‌جايی قدرت، افزايش حس ناسيوناليستی و آزادی‌خواهی،‌ شكل‌گيری حركت‌های استقلال‌طلبانه و نهضت‌های ملی در مستعمرات، استعمارگران را بر آن داشت تا سياست خود را در برخورد با مستعمرات تغيير دهند و از طريق عوامل و دست‌نشاندگان خود و با اطمينان از وابستگی كامل حاكمان و پادشاهان، اهداف استعماری خود را دنبال كنند.

آنها گرچه در ظاهر، با اعلام استقلال مستعمرات موافقت می‌كردند و حتی كمك‌های مالی هم به منظور توسعه و آبادانی مستعمرات مي‌كردند، ولی اين اقدامات صرفاً پوششی بود تا به شكلي جديد و به آسانی بتوانند به صورت غيرمستقيم، ذخاير نفتی، معادن و ديگر ثروت‌های ملی كشورها را غارت كنند.

اين شيوه استعمار كه پس از جنگ جهانی دوم و با تغييراتی كه در سياست خارجی قدرت‌های استعمارگر شكل گرفت، تحت عنوان استعمار نو از طريق حاكمان وابسته، مطامع، اهداف و خواسته‌های استعمارگران را عملی می‌كرد و تا سال‌های متمادی ادامه داشت.

عوامل تغيير شيوه به سمت استعمار نو

چند عامل در اين تغيير شيوه باید برشمرد؛ يك عامل اين است كه سرمايه‌داری از مرحله رقابتی و ليبراليستی سنتی خودش وارد مرحله انحصاری يا امپرياليستی می‌شود و ليبراليسم دچار بحران می‌گردد؛ زيرا ليبراليست‌های سنتی پس از پيمان «مترنيخ» در سال 1915 كه منجر به سرنگون كردن ناپلئون و تغيير مسير قدرت در اروپا گرديد، مدعی بود بشر را به صلح و رفاه خواهد رسانيد.

با وجود آنكه از سال 1860 به بعد، فقر وحشتناكی در بسياری از كشورهای اروپايی به وجود آمده بود كه به شورش و اعتصابات دهه 1890 در آمريكا منجر شد، اينان مدعی بودند اين ناآرامی‌ها گام‌هايی است در جهت حركت به سمت رفاه و پيشرفت فراگير و از يك صلح دائمی حرف می‌زدند.

داعيه آنها اين بود كه از سال 1815 به بعد، هيچ جنگ بزرگی در اروپا رخ نداده است، در حالی كه پيش از آن در اروپا جنگ‌های فراوانی رخ داده بود، اما جنگ جهانی اول تمام اين تصورات را فرو ريخت.

ليبراليسم؛ جنگي خشن‌تر و خونين‌تر از تمام جنگ‌هاي تاريخ

جنگ ليبراليسم جنگی بود خشن‌تر و خونين‌تر از تمام جنگ‌هايی كه در تمام تاريخ صورت گرفته بود. آنان ديگر نمی‌توانستند از پيشرفت و رفاه و صلح صحبت كنند و طلب آبادی که از آن دم می‌زدند، هویتش آشکار گردید. قرن نوزدهم كاملاً تحت سيطره ليبراليسم و اثبات‌گرايان بود كه هيچ كاری از پيش نبردند و جز فقر حاصلی نداشتند. بی‌خردی‌ كه تمدن غربی در جنگ جهانی اول از خود بروز داد، موجب شد كه ليبراليسم دچار بحران شود.

انسانی با نیازهای نامحدود وارد فاز امپرياليستی، يعنی پيدايش انحصارات بزرگ، شد و اين انحصارات بزرگ در رقابت با يكديگر قرار گرفتند كه ماحصل اين رقابت جنگ‌های بزرگ جهاني بود كه آنها می‌خواستند سرزمين‌های جهان را بين خودشان تقسيم كنند. به دنبال اين اتفاقات، ليبراليسم سنتی فرو ريخت و به تبع آن، استعمار سنتی هم كارايی خود را از دست داد.
 
زماني كه استعمار ديگر نمي‌توانست حضور مستقيم داشته باشد

عامل دیگر اين تغییر چهره، روی آوردن كشورهای آسيايی و افريقايی به جنبش‌های آزادی‌خواهانه و بيداری شرق بود كه البته بعضی از آنها ساخته استعمار بودند. آنها برای فريب مردم، شعارهای ضداستعماری سر می‌دادند؛ مثل جنبش كماليست‌ها يا همان طرفداران آتاتورك در تركيه. همانگونه كه استعمار، انقلاب مشروطه را در كشور ما از مسير خودش منحرف كرد، اين جنبش‌ها را هم تحت سلطه خود قرار داد، اما به هر حال، اين خيزش‌ها و اعتراضات همچنان پابرجا بودند. استعمار به نقطه‌ای رسيد كه ديگر نمی‌توانست از طريق حضور مستقيم، خشن و تحت سلطه قرار دادن كشورها آنها را اداره كند.

هزينه‌بر بودن؛ عامل عدم ادامه استعمار كهن

عامل دیگر این شكست‌ها آن بود كه خود كشورهای استعمارگر هم ادامه سلطه به شيوه گذشته را به صرفه نمی‌دانستند و برايشان از نظر اقتصادی هزينه‌بر بود و سرمايه‌داری انحصاری می‌شد؛ زيرا يكی از ويژگی‌های سرمايه‌داری انحصاری اين است كه سلطه سرمايه محوريت پيدا می‌كند؛ يعنی استعمارگران سرمايه را از كشورهای امپرياليستی به كشورهای تحت سلطه می‌فرستند.

مدرنيته؛ شيوه جديد وابسته كردن حكومت‌ها به غرب

اين سرمايه با بهره‌گيری از نيروی كار و منابع كشورهای تحت سلطه، چند برابر می‌شود و باز می‌گردد و اساساً مسير حركت به سمت صدور سرمايه پيش می‌‌رود و وقتی صدور سرمايه محوريت پيدا می‌كند، ديگر نمی‌توان به شيوه سنتی گذشته عمل كرد؛ بخصوص با خيزش‌های مردمی كه به وجود آمدند.
 
به هر حال، از نظر غربی‌ها برای استعمار جوامع لازم بود ساختارهای سنتی را از هم بپاشند و كشورها را وارد فاز مدرنيته كنند و رژيم‌هايی را به حكومت برسانند كه وابسته به غرب باشند؛ از اين رو، استعمار نو پديد آمد.

جامعه شناس فرانسوی ادگار موران، در خصوص علت پديدار شدن اين نوع استعمار می‌گويد: چون شيوه استعمار كهن منجر به اين می‌شد كه ابرقدرت‌ها به حريم يكديگر تجاوز كنند، به فكر افتادند تا مانع اين امر شوند، از سوی ديگر به دنبال چاره‌ای بودند تا منافعشان ابدی شود؛ به همين دليل، شيوه استعمار نو و غير مستقيم را پذيرفتند.

ابزارهای این سلطه عبارت بودند از اشغال دستگاه سیاسی با حاکمان دست‌نشانده، قدرت امنیتی (مثلا فرستادن نیروی امنیتی به ایران)، کمک به تشدید اختلافات برای جنگ‌های داخلی و سلطه فرهنگی.
 
ادامه دارد...
 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار