یزید که بشدت از بیانات امام احساس خطر کرده بود رو به اذان گوى خود نمود و دستور داد تا اذان بگویند که سخنان زین العابدین (ع) ناتمام رها شود، اذان گوى يزيد برخاست ...
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ امام سجاد (ع) در خطابه خویش در مسجد جامع اموی بعد از معرفی پیامبر و امام علی (ع) به مردم، از حضرت زهرا (س) و خدیجه، همسر پیامبر نام بردند و فرمودند:
«انا بن فاطمة الزّهراء، انا بن سيّدة النّساء، انا بن خديجة الكبرى، انا بن المقتول ظلما، انا بن المجزور الرّأس من القفا، انا بن العطشان حتّى قضى، انا بن طريح كربلا، انا بن مسلوب العمّامة و الرّداء ....»
اى مردم! من پسر فاطمه زهرايم؛ من فرزند خديجه کبریم؛ من فرزند آن كسى هستم كه از روى ستم و بيداد كشته شد؛ من فرزند آن كسى هستم كه سرش از قفا بريده شد؛ من فرزند آن آزاد مرد تشنه كامى هستم كه در ساحل فرات با لب تشنه به شهادت رسيد؛ من فرزند آن كسى هستم كه بدن نازنيناش بر روى ريگهاى تفتيده نينوا رها شده؛ من فرزند آن كسى هستم كه عمامه و عبايش را ربودند... .
یزید اذان را نقابی برای جنایات خود میکند
یزید که به شدت از بیانات امام احساس خطر کرده بود رو به اذان گوى خود نمود و دستور داد تا اذان بگویند که سخنان زین العابدین (ع) ناتمام رها شود. اذان گوى يزيد برخاست و در ميان سخن امام سجّاد اذان را آغاز كرد كه
«اللَّه اكبر، اللَّه اكبر» آن حضرت به احترام نام خدا سكوت كرد و پس از اداى جمله نخست از سوى اذان گو، فرمود:
«لا شىء اكبر من اللَّه» هيچ چيزى بزرگتر از خدا نيست.
شهد بها شعرى و بشرى و لحمى و دمى
اذان گو گفت: «اشهد ان لا اله الّا اللَّه» امام سجاد فرمود: «شهد بها شعرى و بشرى و لحمى و دمى»
مو، پوست، گوشت، خون و تك تك سلولهاى وجود من به يكتايى خدا و بىهمتايى او گواهى مىدهد.
يا يزيد! محمّد هذا جدّى ام جدّك؟ ...
اذان گو گفت: «اشهد انّ محمّدا رسول اللَّه» با اداى اين جمله از سوى اذان گو، آن حضرت ندا داد كه «هان اى اذان گو! تو را به حرمت و معنويت محمّد سوگند ساكت باش تا من سخنى بگويم! آن گاه رو به يزيد كرد و قهرمانانه خروشيد كه
«يا يزيد! محمّد هذا جدّى ام جدّك؟ ...»
هاى اى يزيد! اين محمّد نياى تو مىباشد يا نياى گرانقدر من! اگر بگويى نياى توست كه دروغ مىگويى و كفر مىورزى، و اگر بر اين باورى كه او نياى من است، پس چرا فرزندان او را بجرم حقگويى و دعوت به رعايت حقوق و آزادى مردم و عمل به دين خدا و دورى گزيدن از حق كشى و خشونت و بىرحمى و تبهكارى، به خاك و خون كشيدى و بانوان و دختران حرم او را به اسارت آوردى؟ راستى چرا؟
در اينجا بود كه امام سجاد دست برد و گريبان چاك زد ... و صداى شيون مردم فضای مسجد را پر کرد.
پیراهن مادرم زهرا را باز گردان
روشنگری امام سجاد (ع) تا بدان جا عمیق بود و قلوب مردم شام را متاثر کرد که یزید نیز دچار عذاب وجدان شد و به امام سجاد (ع) فرمود : سه خواسته از من بطلب. امام به یزید ملعون پاسخ دادند:
اول اينكه چهره پدرم را بر من بنما تا از نگاه كردن به آن مايه گيرم و دوم اينكه آنچه را از ما گرفته شده به ما بازگردانى و سوم اينكه اگر تصميم به كشتن من گرفتى كسى را با اين زنان همراه كنى تا به ديار جدشان رسول خدا بازگردانده شوند. يزيد به سید الساجدین(ع) پاسخ داد: در مورد سر پدرت آن را هرگز نخواهى ديد و در مورد زنان جز تو كسى آنها را به مدينه باز نخواهد گرداند و در مورد آنچه از شما گرفته شد من چندين برابر قيمت آن به شما بازپس خواهم داد.
امام (ع) به او فرمود: در مورد مال و ثروت تو ما آن را نمىخواهيم و ارزانى خودت باد من براى اين آنچه را كه از ما گرفته شد از تو خواستم چون در ميان آنها، دوك پشمريسى، مقنعه و گردن بند و پيراهن جدهام فاطمه زهرا بود، يزيد دستور داد آنها را به وى بازگردانند و دويست دينار هم به آنها افزود كه امام آنها را ميان فقرا تقسيم كرد.