وقت تو مترو داشتم راه میرفتم و مثل همیشه سرم پایین بود، با صحنه تأسف باری مواجعه شدم.
جریده اینترنتی «خبرگزاری دانشجو»،محسن فینی زاده در آخرین بروزرسانی وبلاگ «نه/دی/هشتادوهشت» ضمن درج مطلبی تحت عنوان «یه مترو و دو نکته» آورده است:
دیروز داشتم میرفتم مترو، که به کارهام برسم؛ دو اتفاق جالب افتاد که اولی تأسف بار و دومی درسآموز است.
اول نکته دومُ میگم.
وقتی حدود ساعت 8 یا 9 صبح میخوای سوار مترو ترمینال جنوب بشی، وضعیت شبیه اون عکسی هست که از یکی از کشور چشم بادامیها بود؛ کأ مامورین قطار هل می دادند تا درب بسته شود، فقط باید یک دفع سوار شوی تا بفهمی چه مزه ای دارد.
تو این وضعیت که اشتیم فشار معادل چند هزار اتمسفر تحمل می کردیم و در همین حال داشتیم به همشیره ابوی جناب ... هرچی دلمان می خواست می گفتیم و در همان حال ضمن نقدی به وضعیت طلا و ارز و ساختار مترو پیشنهاد دو طبقه شدن مترو را دادیم، یک دفع یه بنده خدایی حرف جالبی زد.
یک جوری به همه حرف های ما متفاوت بود و برای همین هم در ذهن من ماند.
می گفت: تو این وضعیت وانفسا که هیچ کس به فکر ما نیست، هرکسی هم هرکاری می کند یا برای انتخابات است یا برای پول، ما خودمان باید به فکر باشیم. باید خودمان به فکر خودمان باشیم، نباید با هل دادند به زور تو امدن شرایط را بدتر کنیم، می گفت باید هوای هم دیگر را داشته باشیم و گرنه مسئولین (بعضی ها) فقط هوای رأی را دارند و کمتر وقتی دارند برای فکر کردن به این وضعیت.
دیدم در بین همه آن حرف ها این درست است.
حالا اولین نکته تاسف بار
وقت تو مترو داشتم راه میرفتم و مثل همیشه سرم پایین بود، با صحنه تأسف باری مواجعه شدم. دیدم یه دختر با حجاب فلان!!! ایستاده و سط پیادهرو و عطر تبلیغ می کند یا بهتره بگم جلوی اقایان رو میگیره، کلی ناز بار آقایان میکنه که بیان ازش عطر بخرند، دیده بودم بعضی از آقایان این کار را میکنند و لی یه دختر...
تازه کار به اینجا ختم نمی شد! اگر یکی مثل ماها که بهش توجه نمی کردیم از کنارش رد میشد، اولاً بدون توجه به بیتوجهی ما اصرار میکرد و با پا جلوی ما را میگرفت.
در این لحظه تنها جمله ای که به ذهنم من می رسد این است: ما داریم به کجا می ریم!!!؟؟؟