سید احمد خمینی در رنجنامه خود به طور مفصل پیرامون نحوه برخورد امام با آیتالله منتظری در قضیه مهدی هاشمی صحبت کرده و میگوید: آيا باز عدهای عقيده بر اين هستند كه امام يك مرتبه آقاي منتظري را كنار گذاشتند؟
گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ رنجنامه سید احمد خمینی نامه سرگشاده وی به آیت الله منتظری است که پس از عزل وي توسط امام راحل منتشر شد.
مرحوم سید احمد خمینی در این نامه سرگشاده و مفصل کوشیده است تا به صورت جزیی، حتی کوچک ترین انحرافات و ناراستی های کلامی و رفتاری اقای منتظری و اطرافیان آن را نیز بدون پاسخ نگذارد. در این نوشتار بخش دوم رنجنامه مرحوم سید احمد خمینی را با محوریت «رفتار شناسی و صبر امام خمینی (ره) در برخورد با آقای منتظری» از نظر می گذرانیم:
حضرت آيت الله:
آیا شما سادهاندیش نیستید؟ آیا شما از تمام خصوصیات آقای مهدی هاشمی اطلاع داشتید؟
مهدی هاشمی: در اثر ضعف تعبد و تدین، دید و نگرشم نسبت به همه ارزشهای انقلاب آمیخته به معادلات سیاسی و خطی شده بود
مهدی هاشمی در پرونده خود صفحه 24 میگوید:
سند شماره 16: «در اثر ضعف تعبد و تدین و فرو رفتن در منجلاب خط و خطبازیها، دید و نگرشم نسبت به همه ارزشهای انقلاب آمیخته به معادلات سیاسی و خطی شده بود و هر پدیده و حادثهای را از منطق خط سیاسی مینگریستم، حتی مقام معظم رهبری را».
آيا شما مهدي هاشمي را خوب مي شناختيد؟ آيا تا به حال فكر كردهايد در شما چه چيزي كم است كه اين گونه زود قضاوت ميكنيد؟ آيا فكر كردهايد كه آقا مهدي هاشمي را كه از كودكي با شهيد منتظري رضوان الله تعالي عليه (كه اگر بودـ علي الظاهرـ شما در اين مهلكه نبوديد) دوست و رفيق بود، چرا نشناخته ايد؟ آيا برادر او، دامادخودتان را خوب شناخته ايد؟... آيا در امام چه چيزي هست كه با اين كه نه او را بزرگ كرده بود و نه برادرش دامادشان بود او را شناخت، ولي شما كه او را بزرگ كرده ايد نشناختيد؟ آيا شما توان قائم مقامي حضرت امام را داشتيد و داريد؟ ...
مهدی هاشمی از صفحه اول تا دهم پرونده خود کارهایی که انجام داده است را شرح میدهد که سرفصلهای آن از این قرار است:
«1- اقرار به ساواکی بودن 2- لودادن همانهایی که دستور به آنها داده بود که مرحوم شمس آبادی را ترور کنند 3-دعا به خانواده سلطنتی 4- دستور قتل جهان سلطان و مهدیزاده 5- دستور قتل مرحوم شمس آبادی 6- دستور قتل صفرزاده 7- دستور قتل مهندس بحرینیان 8- دامن زدن به اختلاف سپاه و کمیته 9- دستور اختفاء مقادیر قابل توجهی اسلحه و مهمات و مواد منفجره 10- تحریک سپاه لنجان و سپاههای خمینی شهر، درچه و مبارکه به وحدت و ایستادن در مقابل سپاه اصفهان 11- جعل و نشر اوراقی به نام طلاب و فضلای افغانی علیه وزارت خارجه 12- جعل سند ساواکی بودن دکتر هادی و علیه بعضی روحانیون اصفهان 13- دستور قتل عباسقلی حشمت و دو فرزندش 14- انحلال سازمان نصر و درگیری و آدمکشی در آن 15- جعل اسناد دولتی 16- نگهداری اسناد طبقهبندی شده 17- چاپ و نشر دفتر و اعلامیه با عنوانهای روحانیت بیدار علیه مسئولین نظام و از این قبیل موارد که احتیاج به تأمل بیشتر دارد.
جناب آقای منتظری: آیا چنین آدمی فقط در منزل نشسته و مطالعه میکند؟
آيا تصور نمي كنيد افرادي كه حساب شده به ديدار شما مي فرستادند از منافقين و ليبرالها بوده اند كه شما را به اين موضع غلط بيندازند؟ آيا با اطميناني كه شما به مهدي هاشمي و برادر او داريد و آنها را متدين و با تقوي مي دانيد فكر نمي كنيد شما را آلت دست خويش و گروه خويش قرار داده اند؟ آيا افراد شوراي عالي قضايي غير از رياست ديوان عالي كشور و دادستان كل كشور را شما انتخاب نكرده ايد؟ آيا نبايد از شما سؤال كرد كه اكثريت شورا را كه به دست شما انتخاب مي شود چرا از افراد ترسو (به زعم شما) انتخاب كرديد كه با تلفنهاي مقامات حكم خدا را تعطيل كنند؟ یا مال و جان مسلمانان برایشان محترم نباشد؟
آيا باز بر اين عقيده ايد كه خود تصميم مي گيريد و آقا هادي و آقا مهدي در شما نفوذ نداشتهاند!؟!
شما در همین نامه 17/7/65 آوردهاید:
سند شماره 20: «بالاخره با وضع فعلي ناچارم از كارهاي سياسي كشور كنار بمانم و به درس و بحث طلبگي و كارهاي حوزوي بپردازم، بنابر اين تقاضا ميكنم به من كاري ارجاع نشود؛ ضمناً در وجوه شرعيه كمافي السابق به وكالت حضرتعالي تصرف مي كنم.»
آيا باز بر اين عقيده ايد كه خود تصميم مي گيريد و خود به اين نتيجه رسيده ايد كه از كارهاي سياسي كشور كنار برويد و آقا هادي و آقا مهدي در شما نفوذ نداشتهاند؟ آيا داعيه انفصال شما از نظام ماهها قبل از اين نوشته شما در دستور كار آقا هادي وآقا مهدي نبوده است كه امروزه تحقق يافته است؟
آقاي مهدي هاشمي در نامه اي به آقا هادي هاشمي (برادرش) نوشته است:
سند شماره 21: «شما متأسفانه با همان روحیه خود محوری و تنگ نظری که داشتید و همه چیز را به معیارهای ناقص خودت میسنجیدی سبب بسیاری از فجایعی شدی که عوارض بسیاری را متوجه انقلاب ساخت و در حساسترین لحظات تاریخ کشور و انقلاب و جنگ داعیه لزوم انفصال آیتالله منتظری از نظام و مسئولین را سر دادی که خدا میداند چه گناه بزرگی مرتکب شدهای و امیدوارم که از گذشته توبه کرده باشی».
جدايي آيت الله منتطري يك برنامه حساب شده آقا هادي و آقا مهدي بوده است كه ماهها قبل طراحي شده
آقا مهدي هاشمي در نامه اي به حضرتعالي راجع به مسئله انفصال شما از حكومت چنين مي گويد:
سند شماره 22: «خدا را گواه ميگيرم و آقاي اخوي نيز اگر يك لحظه وجدان خويش را به داوري فراخواند شهادت خواهد داد كه قطع رابطه با نظام رهاورد مجموع حركتهايي بود كه ايشان با زمينه سازي ملاقاتهاي خطي، بزرگ نشان دادن ضعفها و كمبودهاي كشور و ارائه تحليلهاي افراطي و القائات حساب نشده طي چندين ماه انجام داده است.»
مردم شريف ايران بايد كاملاً توجه نمايندكه جدايي آيت الله منتطري يك برنامه حساب شده آقا هادي و آقا مهدي بوده است كه ماهها قبل طراحي شده و امروز به نتيجه رسيده است.
آيا باز عقيده بر اين است كه امام يك مرتبه آقاي منتظري را كنار گذاشتند؟
آيا باز عقيده بر اين است كه امام يك مرتبه آقاي منتظري را كنار گذاشتند؟ آيا باز عقيده بر اين است كه كساني براي كسب قدرت ايشان را تصفيه كرده اند؟ آيا سه چهار سال صبر و تحمل امام و اتمام حجت، كافي نبود؟ آيا امام آقا هادي را نپذيرفت تا ديگر حتي كسي نگويد راجع به آقاي هادي هاشمي كوتاهي شد و اگر نمي شد وضع به اينجا نمي كشيد. آيا آقا هادي به ايشان جرياناتي را كه بين من و او در ملاقاتهاي مكرر اتفاق افتاد نگفته است؟ آيا من ناسزاهاي حزب الله را به جان نخريدم و با آقا هادي براي رضايت خدا و امام ملاقاتهاي مكرر نكردم؟...
حرف ما این است که چرا هر چه نوشتند امضاء میکنید؟ آیا جواب خون شهدا را میتوانید بدهید؟ جواب آنهایی را که برای حفظ نظام از خود گذشتند و شما برای دل خوشی چند لیبرال حاضرید به صورت غیرواقعی مطلب را به گونهای مطرح کنید که مرحوم سامی را نظام نابود کرده است.
آیا نباید امام با درد و رنج بفرمایند: «نباید برای رضایت چند لیبرال خود فروخته در اظهار نظرهای و ابراز عقیدهها به گونهای غلط عمل کنیم که حزبالله عزیز احساس کنند جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولیش عدول میکند».
... به عقیده من و اکثر قریب به اتفاق دوستان شما، آنچه را که امام در این زمینه به نفع شما میدیدند انجام میدادند. امام برای این که دوست و همفکر خود را از خطر نجات دهند سه سال قبل از دستگیری آقا مهدی مسایل بسیار مهمی خطاب به مجلس خبرگان فرمودند مثل: «اللهالله در انتخاب اصحاب خود.»
يك سال قبل از دستگيري آقا مهدي هاشمي و افرادمختلفي را خدمت جنابعالي فرستادند كه آقا مهدي هاشمي فرد خطرناكي است او را از خود دور سازيد. آيا شما گوش داديد؟ امام آيت الله طاهري اصفهاني را خدمت شما فرستادند كه به ايشان بگوييد فلاني مي گويد آقاي مهدي هاشمي فرد خطرناكي است او را از بيت خود اخراج كنيد. آيا به اين نصيحت و پيغام گوش داديد؟ تنها فايده اين پيغام اين بود كه آقاي طاهري كه از علاقمندان بسيار جدي شما بود مغضوب شما گرديد؟
آيا حضرت امام من را با آقاي موسوي خوئيني خدمت شما نفرستادند كه آقا مهدي هاشمي ساواكي است و خوبست از طرف شما فردي معين شود تا با فردي از اطلاعات به اين موضوع رسيدگي نمايند؟ و من آقاي هادي هاشمي برادر او را به عنوان نماينده شما براي رسيدگي به اين پرونده پيشنهاد دادم. مگر شما گوش دادي؟ امام به من فرمودند: وقتي با آقايان خامنه اي، موسوي اردبيلي، هاشمي رفسنجاني و نخست وزير پيش آقاي منتظري رفتيد مسئله مهدي هاشمي را مطرح كنيد شايد ايشان قبول كنند و آقا مهدي را از منزلشان اخراج كنند. من مسئله را مطرح كردم و آقاي رفسنجاني براي حل مسأله پيشنهاد داد كه حالا كه امام روي ايشان حساسند خوبست جنابعالي موافقت كنيد ايشان در يكي از دفاتر فرهنگي ايران در خارج از كشور خدمت كند. بعدها گفتيد مي خواهند ايشان را تبعيد كنند امام ديگر چه مي توانستند بكنند؟
امام يك سال قبل از دستگيري او از هر راهي كه ممكن بود شما قبول كنيد تلاش نمودند كه وقتي اقدام به دستگيري ايشان مي شود به عنوان عضو دفتر شما نباشد، ولي شما دست بردار نبوديد لذا نامه اي بسيار محترمانه براي شما نوشتند كه متن آن را در اول اين رنجنامه آوردم.
شما در جواب چنين نامه اي پاسخ تندي داديد كه همه تعجب كرديم. ولي امام تحمل كردند، ديري نپائيد كه دست به اعتصاب زديد و طيف مرموز آقاي مهدي هاشمي اين اعتصاب را با تيتر درشت «چرا ملاقاتهاي قائم مقام رهبري لغو شده است؟» كه يكي از علل آن را دستگيري آقا مهدي هاشمي نماينده حضرتعالي در نهضتها آوردند، بصورت اعلاميه منتشر كردند.
ولي امام با كمال بزرگواري شما را خواستند و شما در جلسه اي در منزل اينجانب كه سران سه قوه و آقا نخست وزير بودند شركت كرديد. از ابتدا معلوم بود كه به شما گفته بودند كه زير بار هيچ پيشنهادي نرويد تا آقا مهدي را آزاد كنند؛ چرا كه با همه با خشونت برخورد كرديد. امام در اين جلسه با تواضع بسيار از شما خواستند:
«كه اعتصاب خود عليه نظام را بشكنيد.»
به شما گفتند:
«آيا شما ماها را دشمن خود مي دانيد؟ يقيناً اين را نمي توانيد بگوئيد.»
بعد با حالت بسيار صميمي و گرم فرمودند:
«من از شما خواهش مي كنم كه اين كارها را كنار بگذاريد و مشغول كار خود بشويد.»
قبول نكرديد.
فرمودند:
«من ارادت به شما دارم، من مخلص شما هستم از اين مريد و مخلص خود قبول بفرماييد و به كار خود مشغول شويد.»
با كمال خشونت گفتيد «لا يكلّف الله نفساً الا وسعها»
در اين هنگام من به دوستان نگاه كردم ديدم همگي از شرم و حيا سرهاشان را پايين انداخته اند و آقاي خامنه اي اشك در چشمانشان بود؛ آقاي رفسنجاني و من در جلو امام به شما گفتيم كه شما قائل به ولايت فقيه هستيد و بقول خودتان 700 صفحه پيرامون آن مطلب نوشته ايد (البته تا آن موقع)، چرا گوش به حرف امام نمي دهيد؟ باز همان جمله «لا يكلف الله نفساً » را به زبان آورديد و امام با خونسردي به شما نگاه ميكردند. مسلم وسواسان خناس به شما گفته بودند كه نبايد كوتاه بياييد تا آقا مهدي را آزاد كنند.
آقا مهدي نوشته است:
«كه آقا هادي گفت بايد آقا (يعني شما) از نظام جدا گردند.»
در مقابل تصميم آقا هادي و اطاعت بي چون و چراي شما از ايشان ديگر امام چه مي توانستند انجام دهند؟ آيا بايد مي گذاشتند تا تمام حيثيت نظام و شما كه قائم مقام رهبري بوديد لكه دار گردد؟ آيا امام بارها از شما نخواستند كه بيت خود را از عناصر مشكوك پاك كنيد؟ آيا كرديد؟ وزارت اطلاعات از ترس شما حكم تبعيد آقاي هادي هاشمي را به عنوان مهره خطرناك، از امام گرفتند بعد كه مسايل رو شد و قرار شد آقا هادي را به تهران بخواهند شما او را در منزل خود مخفي كرديد و بعد به من گفتيد من آقا هادي را از وزرات اطلاعات دزديدم. شما مي دانيد كه اين حركات براي امام چقدر سنگين بود؟ ولي امام به من فرمودند مصلحت نظام اقتضاء ميكند فعلاً كاري نكنيم و به آقاي ري شهري پيغام دادند كه فعلاً كاري نداشته باشيد.
چند وقتي بعد از اين قضايا روزي كه در مورد شما بحثي پيش آمد، امام فرمودند:
«من حاضرم با آقا هادي ملاقات كنم.»
من خيلي تعجب كردم و اين بدنبال نامه شما به آقاي نخست وزير بود كه اطرافيانتان آن را به صورت شب نامه پخش كردند. امام با محبت با آقاي هادي برخورد نمودند و به ايشان گفتند:
«آقاي منتظري را از چنگال نهضت آزادي و آخوندهاي مرتجع نجات دهيد (نزديك به اين مضامين).»
قضيه آقا هادي و ديدارش با امام از آن گونه مسائلي بود كه براي هيچ يك از بچه هاي حزب اللهي قابل هضم نبود
امام مي خواستند تمام راههاي حفظ شما را پيموده باشند؛ چرا كه بعد از ملاقاتي كه شما چندي بعد از ديدار امام با آقا هادي با حضرت امام داشتيد اجازه دادند خبر ملاقات با آقا هادي پخش گردد. آيا از حكم تبعيد آقا هادي توسط امام، تا پذيرش او و نقل خبرش از راديو و تلويزيون راه كوتاهي بود كه امام پيمودند؟
قضيه آقا هادي و ديدارش با امام از آن گونه مسائلي بود كه براي هيچ يك از بچه هاي حزب اللهي قابل هضم نبود و من روزهاي سختي را گذراندم؛ چرا كه از بچه هاي اطلاعات و كميته و سپاه و جهاد تا حوزوه هاي علمي قم و مشهد و ساير شهرها مرا نفرين ميكردند ولي من به جان خريدم. آخر مگر هر چه از دوست مي رسد نيكو نيست؟ با اينكه من فرزند امام بودم و بيست سال از آقا سعيد بزرگتر بودم از ايشان تقاضاي ملاقات كردم، اما نپذيرفت ولي از آنجا كه قرار گذاشته بوديم از چيزي بدمان نيايد چند روز بعد مجدداً اين تقاضا را تكرار كردم اجازه نفرمودند.
آيا همه اينها از باب محبت به شما نبود گوشزد نمودن خطر ليبرالها و منافقين از باب ارادت نبود؟ ولي والله اين را خوب مي فهميدم كه آقا هادي در دل ميگفت من ميدانم كه شما كسي را غير از آقاي منتظري نداريد چرا مسايل خودم را از اين طريق حل نكنم.
من بارها به او (آقا هادی) گفتم امام مصحلت نظام را با هيچ چيز عوض نميكنند ولي كو گوش شنوا؟ آقا هادي در تمامي ملاقاتهايش با من روي اين مطلب تكيه مي كرد كه آقا روي افراد و طيف آقا مهدي كه در زندان هستند حساسند آنها را آزاد كنيد من مي گفتم اين از توان من خارج است. خود جنابعالي هم كه دو مرتبه همين را از من خواستيد. گويي تمام دين در اين طيف خلاصه شده است.
ما زماني در مورد شما فكر مي كرديم كه اگر امام از شما بخواهند براي حفظ اسلام و كيان نظام فرزند خود را قرباني كنيد بي درنگ انجام مي دهيد ولي ...
خلاصه كلام حضرت آيت الله آنچه در توان امام بود اعم از اعطاء وكالت نامه و عنوان فقاهت و ارجاع احتياطات به شما و بازگذاشتن دست شما در قوه قضائيه و دادگاه عالي قم و موافقت با تعيين نمايندگان شما در دانشگاهها و خارج از كشور و نيز تعيين نماينده در هيئت هفت نفري زمين و دهها عنايت ديگر، انجام داد.
علاوه بر اينها با اين كه معظم له با قائم مقامي شما مخالف بودند و آيتالله آقاي محمدي گيلاني شاهد اين قضيه است، به خاطر حفظ مصلحت سكوت كردند. در جواب اين همه محبتها وقتي از شما با لحن ملايم و جملاتي از اين قبيل كه من به شما ارادت دارم از شما خواستند از مهدي هاشمي دست بكشيد و اعتصاب نكنيد شما چه كرديد؟ باز هم معتقديد امام با دوست و هم فكر خود خوب عمل نكرده است؟
ما زماني در مورد شما فكر مي كرديم كه اگر امام از شماـ مثلاًـ بخواهند براي حفظ اسلام و كيان نظام فرزند خود را قرباني كنيد بي درنگ انجام مي دهيد ولي شما در آن شب تصورات زيباي همه دوستانتان را خرد و باطل كرديد و ما تا حال دم برنياورديم چرا كه تضعيف شما را جايز نمي دانستيم.