مدیر گروه علوم سیاسی مؤسسه آموزشی امام خمینی (ره) با بیان اینکه بدون بصیرت تاریخی، نمیتوان بصیرت سیاسی پیدا کرد، گفت:...
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، دکتر موسی نجفی در جلسه پنجم از سلسله همايشهاي آموزشي «جريانشناسي تاريخ معاصر» كه تحت عنوان «سیر عملکرد جریان مذهبی در تاریخ معاصر» به همت مؤسسه ولاء منتظر(عج) و با همكاري مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی(ره) قم و مرکز مطالعات عالی انقلاب اسلامی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد، به بیان و بررسی ده واقعه و موج تاريخي پنج قرن اخير ايران پرداخت.
وی با بیان اینکه یک سری مطالبی که بر اساس تحقیقات و مقدماتی بوده به صورت فشرده در قالب کتاب آورده شده است، گفت:افرادی به آن مقدمات دسترسی ندارند؛ در واقع شاید دانشجوی رشته علوم انسانی هم نباشند، یا تاریخ و علوم سیاسی کم خواندهاند، عدهای هم که دانشجوی این رشته هستندگاهی مشکلاتشان بیشتر است؛ زیرا تازه باید یک سری مطالب را از ذهن آنها پاک کرد و یک سری مطالب جدید را جایگزین کرد.
در این مقدمات، معمولا بحثهای فکری - تاریخی مطرح میشود. ذهن انسان هم یک حالتی دارد که زودتر برای خودش قالببندی و تحلیل دارد، بطوریکه شکستن آن معمولا سخت است.
کتاب «بصیرت تاریخی» یک کتاب مختصری است در رابطه با تاریخ 500 سال اخیر ایران که چه اتفاقی افتاده، مخصوصا قسمت فصل آخر آن در زمینه ده موج یا گام تاریخی است تا به ذهن خواننده یک قالب دهد. یک بستههایی به مخاطببدهد که بتواند تاریخ را در آن قالبها نگاه کنید. نسبت مسائل را با همدیگر بسنجد؛ یعنیباید این فضای ده موجی را متوجه شد که ما نسبت به امروز تا برگشت به دوره صفویه و تاریخ ایران، چه حوادث و جریانات بزرگی را پشت سر گذاشتیم؟
واقعه؛ چیزی که حوادث را معنی میکند
یک نکتهای که اول بحث باید بگویم، بحث تفاوت واقعه و حادثه است. شما در زندگیتان حوادث زیادی دارید، مثلا هر روز زندگی میتواند یک حادثه باشد، اما واقعه آن چیزی است که حوادث را معنی میدهد. برای همین هم ده واقعه و موج را مطرح کردیم. در تاریخ ایران هزاران حادثه رخ داده است، اما واقعه چنین نیست؛ در همین سی و سه سال گذشته فقط یک واقعه اتفاق افتاده است؛ و آن هم انقلاب اسلامی است، ولی در درون آن هزاران حادثه اتفاق افتاده است.
عاشورا یک واقعه است
مشروطه یک واقعه است. گاهی یک جادهای که آن را صاف کنیم، یک اتوبانی داریم کهاین واقعه است؛ صدها کوچه و خیابان دارد، دوباره این اتوبان عوض میشود وارد یک اتوبان دیگر میشود، آنهم یک واقعه دیگر است. در زندگی خود انسان هم همینطور است؛ وقایع زیاد نیست، مثلا شما دانشگاه میآیید و یک رشتهای میخوانید، این برای زندگی شخصی افراد یکواقعه است یا در دل آن درسی که میخوانید صدها مورد مسئله دارید. اگر کسی این دانشجویی بودن شما را نبیند آن حوادث معنا نمیدهد.
واقعه عاشورا یک واقعه است. در دلش صدها حادثه اتفاق افتاده است. مثلا اگر شما خود واقعه عاشورا را نفهمید، مثلا قطع شدن دست حضرت ابوالفضل معنی نمیدهد. باید بدانید واقعه عاشورا چیست تا مثلا تشنگی اهل بیت را بفهمید.
اگر کسی انقلاب اسلامی را نفهمید، نقش رهبری آقا را نمیتواند تحلیل کند
اگر کسی انقلاب اسلامی را نفهمید، نقش رهبری آقا را نمیتواند تحلیل کند؛ نمیتواند ریاست جمهوری و مجلس را بفهمد. یک چیز بزرگتری پشت صحنه است که به همه اینها شناخت میدهد، جریان می دهد، الهام می دهد که باید آن فهمیده شود.
حوادث در بستر وقایع قابل فهمند
حوادث در بستر وقایع قابل فهمند. اگر شما از وقایع تحلیلی نداشته باشید حوادث را نمیفهمید. یعنی اگر شما ندانید واقعه مشروطه دقیقا چیست، به توپ بستن مجلس شورای ملی، شهادت شیخ فضل الله نوری و هزاران مطلب دیگر را نمیفهمید؛ اینها واقعه است.
روی کار آمدن سلسله پهلوی یک واقعه منفی است
واقعه نباید حتما مثبت باشد. روی کار آمدن سلسله پهلوی یک واقعه منفی است و در دل این هزاران مطلب پیش آمده است. اگر شما واقعه سلسله پهلوی را نفهمید، کشف حجاب را نمیفهمید؛ مدرنیسم رضاخانی را نمیفهمید؛ پس واقعه آن چیزی است که به حادثه جهت میدهد، شکل میدهد، وقایع زیاد نیستند نه در زندگی انسانها خیلی زیاد است و نه در تاریخ.
با رفتن سراغ یک واقعه، واقعه دیگر فرموش نمیشود
واقعه چیست؟ وقایع چیزهایی هستندکه در روند حوادث و زندگی و تحولات تاریخی خیلی موثرند.
وقتی انسان از یک واقعه خارج شود و در یک واقعه دیگر قرار بگیرد، واقعه اول فراموش نمیشود. شما وقتی دانشگاهآمدید، آیا دوره دبیرستانتان فراموش شد؟ نه همراهتان است، وقتی میروید سراغ یک شغلی اینها همه یک واقعه ایجاد میکند، آیا گذشته پاک میشود؟ نه با شما هست. منتها وارد یک مرحله دیگری میشویم. این مرحله میتواند یک مرحله تکاملی باشد، میتواند یک مرحله انحطاطی باشد.
ما از وقایع گذشته تاریخ، گسیخته نمیشویم
با این تفسیر و تعبیر شما میتوانید در دوره صفویه باشید، در دوره مشروطه باشید، هنوز دوره مغول باشد، هنوز دوره قاجاریه باشد، بعضی از عناصرش امروز حیات داشته باشد. ما باید اینطور به تاریخ نگاه کنیم. اینطور نیست که هر روز یک تاریخ جدیدی ایجاد شود و ما از گذشته گسیخته شده باشیم؛ اصلا اینطور نیست.
ما حتی امروز هم در دوره پهلوی قرار داریم و یک باری را از گذشته میکشیم که آداب و سنن و شرایط ما به حساب میآید؛ چه مثبت چه منفی.
تحلیل تاریخ، چرایی تاریخ، فلسفه تاریخ؛ عناصر لازم برای بررسی تاریخ
وقتی یک واقعه را نگاه میکنید ببینید چه چیزهای جدیدی اضافه شده است و چه چیزهایی از بین رفته است. نکتهای دیگر اینکه وقتی تاریخ را بررسی کنیم معمولا تاریخ سه بعد دارد؛ یک بعد نقلی دارد، دوم تحلیل تاریخ است که تحلیل از متن بدست میآید و همان چرایی تاریخ است، سوم فلسفه تاریخ است. ما وقتی میخواهیم جریانشناسی کنیم به هر سه تا احتیاج داریم.
شما وقتی اصل وقایع را نمیدانید، نمیتوانید تحلیلش کنید. شما وقتی نمیدانید امام که بود و انقلاب اسلامی کی پیروزشد و چه وقایعی اتفاق افتاد، نمیتوانید بفهمید تحلیلش چه هست و البته این که از کجا تاریخ را جعل میکنند. آیا در واقعه است یا حادثه؟ در مقدماتش یا تحلیلش؟ در همه جعل میشود.
یک وقت میآیند میگویند یک حادثه، واقعه است؛ دروغ است. یک مطلبی را که ارزش واقعه ندارد، میگویند واقعه است. یک حادثه کوچکی بوده است كه به دلیلی جریانی منفعتش این است که بگویند این واقعه بزرگی است. این را آنقدر بزرگ میکنند که وقایع اصلی کوچک میشود و یا عکس یک واقعه مهم را حادثه میکنند؛ و این تحریف تاریخ میشود.
یک زمان، متن حادثه یا واقعه را تحریف میکنند و یک قسمتی از تاریخ را از ذهن یک ملت پاک میکنند. یک وقت نه واقعه میگویند و نه حادثه. تحلیلش را جور دیگری میگویند.
نمیتوان بدون بصیرت تاریخی، بصیرت سیاسی پیدا کرد
یک وقت همه اینها را درست میگویند و جور دیگری فلسفهاش را بیان میکنند. اینها انواع و اقسام آسیبشناسی تاریخ است. این چیزی که آقا میفرمایند بصیرت سیاسی، این همان بصیرت تاریخی هم هست. ولی شما نمیتوانید بدون بصیرت تاریخی، بصیرت سیاسی پیدا کنید. محال است؛ زیرا پشت اکثر مسائل سیاسی، یک جریان تاریخی است. اگر نباشد ریشهای ندارد. اصلا ریشه داشتن یا نداشتن هم مستلزم شناخت این هست که ببینیم چقدر در تاریخ این جریان عمق دارد.
پس بصیرت تاریخی مقدمه یا اصلش شناخت بصیرت سیاسی است. این مقدمهای که باید میگفتم برای بحث اول.
برای بصیرت پیدا کردن، هم مرید شوید و هم یاغی
50 درصد بصیرت پیداکردن این است که اول مرید شوید، 50 درصد هم یاغی شوید، اول یک چیزی یاد بگیرید، ذهنیت درست پیدا کنید، بعدا یاغی شوید. دانشجو مریدشدن و یاغیشدنش بعضی وقتها برعکس است. اول یاغی میشوند بعد مرید، یا قاطی میکنند، شما مسلما نمیتوانید بین این دریای کتابها و این همه مطلب متوجه شوید.
فرض کنید شما یک آدمی باشید که نسبت به جریانیبصیرت ندارید، مثلا جزء اصحاب کهف بودید حالا از خواب بیدار شدید، سیصد سال خواب بودید حالا بیدار میشوید یا در تهران میخواهید بفهمید وضع ایران چیست. میروید دم دکه روزنامهفروشی واقعا از مطالعه روزنامه چیزی میفهمید؟ هیچ چیز نمیفهمید. باید بفهمید این جریانها چه هست که حالا روزنامهاش این است. بله تاریخ هم همینطور است.
برای فهم بهتر تاریخ با آن انس بگیرید
شما از دوره مغول یک مطلبی را بخوانید وقتی که ندانید قضیه چه هست، خواندن این مطلب به شما کمکی نخواهد کرد. بنابراین اگر اول یک مقدار آن تحلیلهای اصلی را پیدا کنید بعدا میتوانید اینها را به هم وصل کنید و فقط این نیست که بخوانید و مطالعه کنید. تاریخ یک ویژگی دارد که باید با آن مانوس شوید، انس بگیرید. انس که بگیرید یک مطلب سالها گوشه ذهنتان میماند. یک واقعهای در یک انتخابات در یک مطلب روز بدست میآید، احساس میکنیم که آن مطلب را بهتر فهمیدیم.
استاد مطهری : هر چه که ما در تاریخ عمیقتر شویم، امروز را بهتر میشناسیم
مرحوم استاد مطهری یک تعبیر خوبی دارند که میگویند هر چه که ما در تاریخ عمیقتر شویم، امروز را بهتر میشناسیم. هر چه در امروز عمیقتر شویم، تاریخ را بهتر میشناسیم. پیدا است که یک ارتباط رفت و برگشتی بین امروز و تاریخ وجود دارد. با گذشته امروز را بهتر میشناسیم و بالعکس وقتی امروز را بهتر شناختیم، گذشته را بهتر میشناسیم و مسلم بدانید که تحلیلمان نسبت به مشروطه از مردم زمان مشروطه عمیقتر است.
هر چه انسان به خود واقعه و حادثه نزدیکتر باشد، جزئیات را بهتر میشناسد
شناخت ما نسبت به امام علی و امام حسین از دوره امام علی و امام حسین و از واقعه عاشورا، از خود عمر هم بهتر است. البته یک سری جزئیاتی هست که آنها بهتر از ما میدانند، یعنی هر چه انسان به خود واقعه و حادثه نزدیکتر باشد، جزئیات را بهتر میشناسد، ولی گاهی انسان در یک واقعهای که هست نمیتواند تشخیص دهد، مثلا اینکه شما وسط یک معرکه ای میبینید اینجا آتش است، باید بروید بالاتر، بالاتر که رفتید، میفهمید که همه جا آتش نیست. این طرف هم مثلا آب است. تاریخ هم همینطور است.
با دور شدن از واقعه، آن را بهتر میشناسند
آنهایی که درون واقعه هستند نمیفهمند. باید یک مقدار از آن دور شوند. با دور شدن، واقعه را بهتر میشناسند. مثل یک تصویر، تصویر را با یک لنز میبرید پائینتر. تصویر را شما در یک اندازه بزرگتر میبینید. واضحتر شد، هر چه روی آن تصویر میروید و روی جزئیاتش زوم میکنید، با دقت میتوانید بفهمید. هرچه از این دورتر میشوید جای این تصویرها را در کل آن مطلب بهتر میبینید. پس با شناخت گذشته امروز را بهتر درک میکنید.
انقلاب اسلامی یک تحول و واقعه بزرگ است
همانطور که گفتم انسان، با بصیرت تاریخی، بصیرت سیاسی پیدا میکند و با بصیرت سیاسی، بصیرت تاریخی. فرقی نمیکند. از حالا به عقبتر برویم یا از گذشته به حالا بیاییم ، نسبت به خودمان بسنجیم. سی و سه سال است که انقلاب اسلامی شکل گرفته است و از بهمن 57 ما وارد فضای جمهوری اسلامی شدیم. این یک تحول و واقعه بزرگی است و ما هیچ چیز نداریم که در حد این تاریخساز باشد. همه وقایع یا حادثههایی که پیش آمده در سی و سه سال با شناخت جمهوری اسلامی قابل فهم است و الا شما مخالفش هم باشید باید بشناسید، پس این یک موج است.
یک موج برویم عقبتر ،در 15 خرداد. از زمانی که امام حرکت خودش را شروع کرد نهضتهای اسلامی و حرکتهایی که امروز ما به آن میگوییم بیداری اسلامی، وارد یک موج و فاز جدیدی شد. وقتی شما وقایع دهه 40 و اندیشه امام را ملاحظه میکنید، می بینید قبل از آن، آرایش نیروهای سیاسی، افکار، جریانها به هم خورده است. نظام شاهنشاهی سر جایش هست ولی مسائل فرق میکند. یعنی یک چیز جدیدی اضافه شده است و پایان انرژی مشروطیت است.
مشروطیت ایران دیگر نمیتوانست به تاریخ، الهامبخش باشد
یعنی مشروطیت ایران، آخرین تلاش خودش را کرد و قدرت خودش را نشان داد. دیگر نمیتواند به تاریخ الهامبخش باشد و جریان دهد. امام یک چیز جدیدی را شروع کرد. دیگر اینها نمیتوانند دلخوشی پیدا کنند به قانون اساسی مشروطه و فضای مشروطه باید یک فضای جدیدی باز میشد. البته در نهضت نفت این طور نیست. در نهضت نفت اگر امام میخواست حرف بزند، حرفش خریداری نداشت. هنوز مشروطه انرژی داشت. باید کودتای 28 مرداد میشد، آن وقایع اتفاق میافتاد.
ایجاد فضای آزاد، بعد از شهریور20
میرویم یک گام عقبتر، شهریور 20، وقتی خارجیها از ایران خارج شدند. رضاخان فرار کرده است و یک فضای آزادی پیش آمده است. در این فضای آزاد یک نهضت درست شده بنام نهضت نفت. ملی شدن صنعت نفت که مواردش مفصل است. بحثهای دکتر مصدق، آیتالله کاشانی، کودتای 28 مرداد، حضور خارجیها، دخالت بیگانگان، حزب توده. اما این یک فضای خاصی است. تاریخ ایران یک فضای ویژهای به خودش میدهد. پس این هم یک موج خاصی است برای خودش و امام از این فضا از آخرین انرژی مشروطیت خارج میشوند.
خود پهلوی بر سه اساس است: سکولاریسم، تجدد افراطی و دیکتاتوری
موج دیگر، خود دوره پهلوی است. برای ما این موج، منفی هم است ولی در زندگی ما هنوز وجود دارد. خود پهلوی بر سه اساس است: سکولاریسم، تجدد افراطی و دیکتاتوری و سه پایهای که رژیم پهلوی بر آن است چیست؟ مخالفت صریح و علنی با دین، جداکردن دین از صحنه سیاست، یک تجدد افراطی و شیفتگی نسبت به غرب و زور و قلدری. اینها با هم یکی شدند و پهلوی بوجود آمد. کم و زیاد هم دارد و این فضای دوره پهلوی ایران است. در بعضی اشخاص میبینید. در برخی جریانات این هنوز هست و اینطور نیست که از بین رفته باشد.
جریان مشروطیت هم یک موج بزرگ است
خود دوره پهلوی انحطاط و شکست یک جریان دیگری است، مشروطیت. جریان مشروطیت هم یک موج بزرگ است. یعنی فاصله ما با مشروطیت از نظر شمسی 106 سال است و 110 سال قمری. در موج پنجم میتوانیم بگوییم مشروطه دو جریان به هم نزدیک است. جریان بیداری اسلامی و موج نوگرایی غربی در مشروطه به هم رسیدهاند. با اعدام و شهادت شیخ فضلالله نوری و کنار رفتن علما، مذهبیون، مشروطهخواهان و بعدا جناح مشروطه نجف و شهرهای دیگر ایران، برنده اصلی این قضیه، سکولارها شدند. اینها زمینهای را فراهم کردند برای کودتای سوم اسفند رضاخان.
نهضت نفت و دوره پهلوی غلبه موج نوگرایی غربی است بر بیداری اسلامی
پس درحقیقت تلاقی موج بیداریاسلامی و نوگرایی غربی در مشروطه ایران، در گام بعدی، موج چهارم ما که پهلوی است را رقم زده. پس پهلوی در حقیقت غلبه موج نوگرایی غربی است بر بیداری اسلامی. دوباره نهضت نفت تلاقی این دو جریان شده است. یعنی آیتالله کاشانی و دکتر مصدق، یک نوع تلاقی جدید از نوگرایی غربی با جریان دینی. البته با تفاوتهای زیاد.
جریان پانزده خرداد شروع غلبه موج بیداری بر نوگرایی غربی
جریان پانزده خرداد شروع غلبه موج بیداری بر نوگرایی غربی است. یعنی این موج پنجم امواج بعدی را رقم زده است. چون در دل خودش هم سکولاریسم بوده، هم اندیشه بیداری اسلامی بوده است. با نفوذ خارجی، نفوذ انگلیسی در دوره رضاخان آن قسمت نوگراییاش جلو آمده و به رضاخان الهام داده. دوباره ذات این مشروطه که بیداری است در نهضت نفت خودش را نشان داده و برای ایران زنده شده است و احقاق حقوق خودش را کرده.
آیا خواستگاه انقلاب اسلامی؛ مشروطه است؟
دوباره آن انحطاطی که در مشروطه بود، در کودتای 28 مرداد خودش را نشان میدهد و در ادامه در 15خرداد خودش را نشان میدهد. پس این موج از بین نرفته بلکه با امواج دیگر مخلوط شده و امروز هم است و سوالی که دوستان کردند که آیا خواستگاه انقلاب اسلامی؛ مشروطه است؟، بله هست چون دقیقا خود انقلاب اسلامی یعنی یک موج بیداری اسلامی جدید در جهان اسلام. یک موج هویت ساز، یک موج تمدن ساز. منتها در ادامه کاملتر می شود. در اینجا باز غلبه با بیداریاسلامی بر نوگرایی غربی است.
تلاقی موج بیداری اسلامی و نوگرایی در دانشگاه و حوزه
اما قضیه هنوز تمام نشده و ما در جزء جزء مملکت خودمان که نگاه میکنیم، دانشگاه و حتی حوزه، نهادهای اجتماعی دوباره این دو تا با هم تلاقی دارند. هم موج بیداریاسلامی وجود دارد که یک موج هویت ساز است، هم آن موج نوگرایی غربی و نوگرایی كه ابعاد هم دارد. یک ابعاد علمی دارد و ما میپذیریم که تازه باید به آن نهضت نرمافزاری را اضافه کنیم و اینکه امواج بحران هویتی دارد یا امواج استعماری دارد. اینها را باید با هم در نظر گرفت.