کد خبر:۱۸۶۶۵۸
وبلاگ «اسکالپل»

او قبل از رفتن، رفته بود

وقتی سه سال پیش در بیست و هفتم اردیبهشت خبر ارتحال آیت‌الله بهجت (ره) را با پیامک دریافت کردم، اصلا احساس شنیدن خبر بد نداشتم! تا شب فکر کردم روی این که چرا خبر ارتحال آیت‌الله بهجت برایم خبر بدی نبود. شب موقع خواب یاد روایت مشهور نبوی افتاده بودم؛ «موتوا قبل ان تموتوا». یقینا ایشان از آنها بود که قبل از رفتن، رفته بود.

جریده اینترنتی «خبرگزاری دانشجو»، در آخرین به روز رسانی وبلاگ «اسکالپل» چنین در مورد آیت‌الله بهجت نوشته است:

سال ۷۶ بود، شاید شهریور ماه، که اولین بار از نزدیک در یکی از صحن‌های حرم مطهر امام رضا علیه السلام دیدمش. با جمع محدودی که همراهی‌اش می‌کردند عصازنان می‌رفت. یعنی داشت می‌آمد برای زیارت. آن وقت‌ها هنوز اینقدر از التزام به محضر علما فاصله نگرفته بودم و بهانه‌های شیطانی برای خودم نمی‌تراشیدم؛ ما کجا اینها کجا؟ مزاحمش نشوم بهتر است، ول کن! …دم را غنیمت شمردم و قدم‌هایم را تند کردم. سریع به او و جمع چند نفره‌ای که با او حرکت می‌کردند رسیدم. به خودم جرأت دادم و رفتم شانه به شانه‌اش قرار گرفتم. آن وقت‌ها مردم آنقدرها دور و برش را شلوغ نمی‌کردند. به یکی از همراهانش اشاره کردم که می‌خواهم سؤالی بپرسم، می‌شود؟! با اشاره حالیم کرد که باید سرم را ببرم نزدیک گوش! سرم را بردم نزدیک و گفتم: آقا من دانشجو هستم اما علاقه‌ای به درسی که می‌خوانم ندارم چکار کنم؟!! وقتی داشتم می‌گفتم سرعت حرکتش را کم کرد و دقیق شد که حرفم را بشنود. برای یک سؤال بی‌خود وقتش را گرفته بودم اما او ایستاد و تکیه زد به عصایش و رویش را برگرداند طرفم. وقتی با او روبرو شدم خجالت کشیدم از سؤالی که پرسیده بودم. قبل از اینکه پاسخم را بدهد فکر کردم باید سؤالم را اصلاح کنم و علمایی‌تر بپرسم! گفتم: آقا چکار کنیم به یادگیری علوم علاقمند شویم؟! گفت: «صلوات بفرستید برای آل محمد» و به رفتن ادامه داد. پیش خودم گفتم: همین..؟! چند قدم دنبالش راه رفتم. داشت داخل حرم می‌شد که درست در آستانه دوباره رفتم جلو و باز بی‌مقدمه گفتم: آقا ما علاقه‌ای به دنیا نداریم اما می‌ترسیم بعدا پیدا بکنیم!!… همانجا دوباره ایستاد و برگشت. گفت: «ببینید اگر امروز دنیا را به شما بدهند باز هم می‌خواهید؟» کمی مکث کرد و وقتی دید چیزی نگفتم، داخل حرم شد. از آنروز به این جوابی که از عارف بالله حضرت آیت‌الله بهجت (ره) گرفته بودم فکر کرده‌ام و در حد فهم خودم چیزهایی فهمیده‌ام. خدایش رحمت کند. ده سال بعد، سال ۸۶، دوباره در حرم امام رضا علیه السلام در همان صحن (آزادی) دیدمش. منتهی این بار ساعتی قبل از تشرفش به حرم که همیشه وقت ثابتی داشت، منتظرش بودم. تصمیم گرفته بودم اینبار ساکت باشم و بجای حرف زدن تماشا کنم. از ورودش به صحن مطهر که ایستاد و اذن دخول خواند تا خروجش از حرم همراهش بودم، قدم به قدم. حتی کنار ضریح مطهر. حتی وقتی داشت از روی مفاتیح دعای عهد می‌خواند و موقع وارد شدن به روضه مطهره که عصایش را به طرفی پرت کرد و توی آن شلوغی مثل برگ خزان افتاد روی زمین و آستانه روضه مطهره و زمین را بوسید. گریه‌ام گرفت از این ادبش. با آن عظمت معنوی چنان در محضر امام (ع) ادب کرد که تازه فهمیدم امام (ره) چه عظمتی نزد اینان دارد.

اما دیدنش در قم و سر نماز در آن مسجد محقر، داستان دیگری است برای من. یکبار وقتی بچه‌تر بودم جرأت کردم و واکمن روشنی را بردم و گذاشتم داخل محراب! پنجشنبه‌ بود و نماز مغرب و عشاء. ضبطش کردم! در رکعت دوم نماز مغرب سوره جمعه خواند. قل ان الموت الذی تفرون منه فانه ملیقیکم… به اینجا که رسید چنان فشاری به خودش آورد که من گمان کردم الان است که بیفتد. آن وقت‌ها هنوز نمی‌دانستم که کار پاکان را قیاس از خود نباید گرفت، فکر کردم دارد ریا می‌کند!!! بعدها جایی از امام خمینی (ره) خواندم که به برخی توصیه کرده بود بروند در نماز به آیت‌الله بهجت اقتدا کنند چون در نماز چیزهایی به ایشان می‌رسد. ثم تردون الی عالم الغیب و الشهادة… اینجا مکثی طولانی کرد و بعد از سکوتی که شاید نیم دقیقه طول کشید گریه بلندی کرد و بعد با فریاد ادامه داد …فینبئکم بما کنتم تعملون. بعد از نماز تا دو سه روز گیج بودم که این دیگر چه طرز نماز خواندنی بود! سالهای بعد بود که وقتی با دوره علوم و معارف اسلام مرحوم آیت‌الله علامه سید محمد حسین طهرانی (ره) آشنا شدم و «روح مجرد» و «مهر تابان» را خواندم و با چیزهایی آشنایی پیدا کردم، تازه فهمیدم خداوند عبادی دارد که مثل خوبانی که ما سراغ داریم نیستند. یعنی مثل هیچکس و هیچ چیز دیگر نیستند. العارف لو سهی قلبه عن الله طرفة عین لمات شوقا الیه؛ این را امام صادق علیه السلام فرموده. یعنی عارف اگر قلبش سهوا به اندازه چشم بر هم زدنی از خدا غافل می‌شد، از شدت شوق بازگشت می‌مرد!

وقتی سه سال پیش در بیست و هفتم اردیبهشت خبر ارتحال آیت‌الله بهجت (ره) را با پیامک دریافت کردم، اصلا احساس شنیدن خبر بد نداشتم! تا شب فکر کردم روی این که چرا خبر ارتحال آیت‌الله بهجت برایم خبر بدی نبود. شب موقع خواب یاد روایت مشهور نبوی افتاده بودم؛ «موتوا قبل ان تموتوا». یقینا ایشان از آنها بود که قبل از رفتن، رفته بود. و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون.

ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار