استاد فلسفه دانشگاه آزاد گفت: علوم انسانی اسلامی یک عبارت پارادوکسیکال و خود متناقض است؛ و شبیه تعبیر دایره مربع می باشد ...
به گزارش خبرنگار علمي «خبرگزاري دانشجو»، امروز در اولین نشست از دومين روز از همایش «درباره علم دینی» که در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در حال برگزاری است بیژن عبدالکریمی، استاد فلسفه دانشگاه آزاد به بحث در باب موضوع «مناسبات الهیات و علوم انسانی» پرداخت.
لازم به ذکر است بنا بود با حضور حسین کچویان، استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران، مناظره ای بین وی و عبدالکریمی شکل بگیرد که به دلیل عدم حضور کچویان بحث به شکل سخنرانی ارائه شد و با پرسش و پاسخ دانشجویان خاتمه یافت.
این معرفتی هم که ما تولید کنیم جهان شمول نیست و صرفا یک روایت است در کنار روایت های دیگر
عبدالکریمی در ابتدا با بیان این که کسانی که درباره علم دینی صحبت می کنند در افق روشنی صحبت نمی کنند، گفت: کسانی که بحث علوم انسانی اسلامی را مطرح می کنند، مفاهیمی مثل تاریخیت علم را از خود غربی ها گرفته اند و متوجه نیستند که این مفهوم شمشیر دو لبه ای است که همان قدر که به نفع آن هاست به ضرر آن ها هم هست. من موافقم که تاریخ پر از ظهور و افول اندیشه است و ما هم می توانیم دست به تولید علم جدیدی بزنیم ولی این معرفتی هم که ما تولید کنیم جهان شمول نیست و صرفا یک روایت است در کنار روایت های دیگر.
استاد دانشگاه فلسفه دانشگاه آزاد افزود: علوم انسانی اسلامی اصول موضوعه خاصی دارد که اگر کسی به آن ها قائل نباشد این اندیشه برایش قابل اعتنا نیست. این ها مفاهیمی از پست مدرنیسم می گیرند تا تفکر غربی را نقد کنند اما به لوازم آن پایبند نیستند. با این روش با هر ضربه ای که به خصم می زنیم، ضربه ای نیز به خودمان زده ایم و این شمشیر دو لبه است. ولی این ها به این لوازم پایبند نیستند. ولی نمی شود که آدم اصلی را بپذیرد ولی به لوازمش پایبند نباشد. این ها آکروبات بازی فلسفه می کنند. می خواهند تفکر تاریخی امثال هگل را با اصول و مبانی اسلام جمع کنند. در حالی که تفکر تاریخی هگل رویکرد نقادانه دارد ولی مبناگروی دینی در پی اثبات خود است.
بحث علوم انسانی اسلامی بیش از آن که یک بحث علمی باشد، یک بحث سیاسی و معطوف به قدرت است
وی ادامه داد: من بحثم را در دو محور دنبال می کنم. یک محور این که کسانی که بحث علوم انسانی اسلامی را مطرح می کنند، در چهارچوب یک ظن و گمان اند و اساسا یک معرفت روشنی وجود ندارد. دوم این که بخشی از طرح بحث علوم انسانی اسلامی ناظر به پیوندی است که این بحث با قدرت دارد. بیش از آن که حاصل اراده معصوف به حقیقت باشد، حاصل اراده ی معطوف به قدرت است. این بحث یک ایده ی شرق شناسی وارونه است. در این جا نه مفهوم الهیات و دین روشن است، نه مفهوم علم! وقتی می گوییم الهیات یا دین، دو معنا می توانیم در نظر بگیریم:
1- لقاء الله: که همان مواجهه با امر قدسی است؛ در این جا دین یک نسبت وجودی و اگزیستانس بین آدمی و حقیقت قدسی است. دین عبارت است از ظهور امر قدسی در قلب، اندیشه، کنش و تفکر آدمی. یک سوال بسیار بسیار مهم وجود دارد که سرنوشت تاریخ و فرهنگ ما بسته به دین است؟ آیا امکان پذیر است که امر قدسی بر ذهن و زبان و اندیشه و کنش آدمی ظهور داشته باشد؟ سرنوشت شرق و تمدن اش به این وابسته است. این نسبت یک نسبت حضوری و شهودی است و از سنخ وجود است. فرا تاریخی است و لذا رنگ تاریخی نمی گیرد. اسم این معنا از الهیات را من دین می گذارم. من وقتی می گویم دین، منظورم این امر اگزیستانسیال است.
2- اما گاهی وقتی می گوییم دین، منظور مجموعه ای از گزاره ها و احکام است. یعنی مجموعه ای از گزاره های تاریخی. من اسم این را الهیات یا تئولوژی می گذارم و لذا الهیات که حاصل ذهن مفهوم ساز بشر است، سکولار است. این ها بشری، قومی، فرهنگی، تاریخی، زمانی و مکانی اند.
حتی در میان قبایل بودی یک فهمی از انسان وجود دارد. بودا یک فهمی و علمی از انسان داشت و مسیح نیز حتما فهمی از انسان داشته است.
مدعیان علم دینی می خواهند با پاره ای محفوظات در کتب درسی، اسلامی سازی کنند!
عبدالکریمی خاطرنشان کرد: گاهی ما می گوییم علوم انسانی و مرادمان معرفتی است که از نیمه دوم قرن 19 پا به عرصه گذاشت. روانشناسی جدید، جامعه شناسی جدید و...! من اسم شناخت انسان را علم النفس می گذارم. علوم انسانی جدید را هم اسمش را می گذارم علوم انسانی جدید. طراحان علوم انسانی اسلامی، در یک نوع ظن و گمان سیر می کنند. خوب وقتی از نسبت بین دین و علوم انسانی حرف می زنیم، منظور چیست؟ 4 حالت می تواند داشته باشد:
1- نسبت دین با علم النفس
2- نسبت دین با علوم انسانی جدید عمدتا تجربی
3- نسبت الهیات (تئولوژی) با علم النفس
4- نسبت الهیات با علوم انسانی جدید
این استاد فلسفه افزود: متاسفانه همه این ها را یک کاسه می کنند و سیر بحث گم می شود.
1- نسبت دین با علم النفس که بدیهی است. هر دینی برای خودش وجودشناسی خاصی دارد. معرفت برای مسیح یک معنا دارد، برای یهود یک معنا. مسیح یک درکی از حقیقت داشت که با درک ارسطو متفاوت است. هر دینی برای خودش هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی ویژه ای دارد. اگر این ها می خواهند بگویند که در دین ما نوعی از فهم و درک در این رابطه وجود دارد. کسی در این جا بحثی ندارد. ولی آیا محل بحث این جاست؟
2- وقتی از نسبت دین با علوم انسانی جدید سخن می گوییم، سوال این است که بین دین با علوم انسانی جدید که رویکرد تجربی دارند، چه نسبتی هست؟ علوم انسانی جدید فقط در غرب شکل گرفت. در هیچ جای تاریخ بشر، علم جدید به تبع آن علوم انسانی جدید روی نداد. دینی که ما می فهمیم برای یک سنت تاریخی است در گوشه ی دیگری از عالم. چرا علوم انسانی جدید در غرب ظهور کرد؟ چون نگرش علمی در غرب ظهور کرده بود.
وي ادامه داد: این علم جدید با عقلانیت جدید، نسبت دارد که از دل سنت متافیزیک یونانی بیرون آمده است. باید متوجه باشند که همه مراتب آگاهی یک جایگاه ندارند. عالم مراتب دارد. علام غیب، عالم شهادت و... هرکدام مرتبه ای دارند. لذا آگاهی های بشر هم دارای مراتب است. بنابراین دو سطح علم داریم. یکی مرتبه نازل علم به عالم نازل می پردازد و دیگری مرتبه بالای علم است که به مرتبه بالای عالم می پردازد.
بسط نهیلیست در جامعه ما ناشی از بد فهمی هایی است که منجر به طرح ایده علوم انسانی اسلامی شده است
عبدالكريمي گفت: پس مراتب متفاوت است و آگاهی مساوی با دل آگاهی نیست. متاسفانه چون دین، فلسفه زده، یونان زده و به عبارت دیگر غرب زده شد، لذا مدافعان دیانت که در واقع مدافعان نظام تئولوژیک شده اند، نه دین. یعنی این نظام ها را جانشین دین کردند و دیگر درکی از مراتب آگاهی ندارند. این ها که شما می گویید دین نیست. پاره ای محفوظات است و با این ها می خواهید اسلامی سازی کنید. نظام های تئولوژیک جانشین دین شده است. کسی که می گوید دین با علوم انسانی جدید تعارض دارد، این ها را هم عرض می بیند. نمی فهمد که این ها مراتبش متفاوت است. یک معرفت انتولوژیک (شناختی) است یک معرفت انتیک (وجودی) است. بسط نهیلیست ناشی از همین نا فهمی هایی است که در جامعه ما وجود دارد.
3- نسبت میان تئولوژی با علم النفس. هر نظام تئولوژیکی برای خود انسان شناسی و نفس شناسی دارد و مشکل و محل بحث این جا هم نیست.
نه تنها الهیات، بلکه خرافی ترین باورها هم می تواند منشاء علم باشد؛ و در این جا الهیات هیچ برتری نسبت به سایر امور ندارد
4- نسبت میان تئولوژی با علوم انسانی جدید: این جا چالش گاه اصلی است. دو حالت پیش می آید. آیا الهیات می تواند از علوم تجربی جدید تغذیه کند؟ آیا علوم انسانی جدید می توانند از الهیات تغذیه کنند و از آن تاثیر بپذیرند؟ واقعیت این است که الهیات از علوم انسانی جدید تاثیر پذیرفته است و تغذیه کرده. علم کلام جدید یک گواه بر این مطلب است. کوششی برای پاسخگویی به شبهات ناشی از عقلانیت جدید صورت پذیرفته است.
اما در خصوص شق دیگر، آیا علوم انسانی جدید هم از الهیات تاثیر پذیرفته است؟ این سوال بسیار مهم است. منشا علم هر چیزی میتواند باشد. نه تنها دین، بلکه خرافی ترین چیزها هم می تواند منشا دین باشد. در این جا الهیات نسبت به سایر اموری که بر علم تاثیر می گذارند، هیچ برتری و مزیتی ندارد. تاثیر تئولوژی بر علم و این که خارج از عقلانیت علمی بخواهی چیزی را بر آن تحمیل کنی، شکست خورده است و تجربه ای که در شوروی رخ داد، این را نشان می دهد.
علوم انسانی اسلامی یک عبارت پارادوکسیکال و خود متناقض است
وی تصریح کرد: علوم انسانی اسلامی یک عبارت پارادوکسیکال و خود متناقض است؛ و شبیه تعبیر دایره مربع می باشد. علوم انسانی جدید عمدتا تجربی است و اسلام غیر تجربی. پس علوم انسانی اسلامی می شود علوم تجربی غیر تجربی! علوم انسانی جدید نسبی است و اسلام مطلق است؛ پس علوم انسانی اسلامی می شود علوم نسبی مطلق! علوم انسانی جدید ناسوتی و سکولار است و اسلام امری الهی اسلام امری الهی و مقدس است؛ پس علوم انسانی اسلامی می شود علم سکولار الهی! علوم انسانی جدی ظنی است و اسلامی یقینی؛ پس علوم انسانی اسلامی می شود علوم ظنی یقینی! این یک آش شله قلمکار است. که هیچ مشکلی را حل نمی کند.
علوم انساني اسلامي نوعي شرق شناسی وارونه است
عبدالکریمی ادامه داد: از زمانی که جهان ما با عالم غرب مواجه شد، دیوار جهان سنتی ما ترک برداشته است و جامعه ما جهت گیری شدیدا سکولاری پیدا کرده است. این جهت گیری سکولار در این 30 ساله اخیر چنان شدت گرفته که در هیچ برهه دیگری از تاریخ این چنین نبوده است! برخی پرسیدند، چه باید بکنیم؟ تکیه بر کلام جدید، علوم انسانی اسلامی و... در این زمینه مطرح شد که با گرایشات سیاسی و ایدئولوژیک بی ربط نیست و نوعی شرق شناسی وارونه است.
وي گفت: اگر شرق شناسی مبتنی بر استراتژی طرد بود و هویت شرقی را نادیده گرفت و با این هویت گزینشی برخورد کرد، غرب شناسی ما و طراحان علوم انسانی اسلامی درست به مانند فرهنگ غرب از استراتژی طرد استفاده می کند و با هویت غربی گزینشی برخورد می کند.
ایده علوم انسانی اسلامی در واقع منطق حرفش با غرب یکی است زیرا در ایران هم دانش درست مثل غرب، آلوده به سیاست شده است
این استاد فلسفه تاکید کرد: من می پذیرم که در غرب، دانش با قدرت پیوند خورده است. مدرنیته فقط دانش تولید نمی کند، قدرت هم تولید می کند و سیطره اش را هم حفظ می کند. می پذیرم که دانش جدید در خدمت حفظ وضعیت جدید است. اما این ایده علوم انسانی اسلامی در واقع منطق حرفش با غرب یکی است زیرا در ایران هم دانش درست مثل غرب، آلوده به سیاست شده است و ما اسیر و تسلیم او شده ایم، بنابراین این بحث باعث تثبیت بیشتر گفتمان غرب می شود.