يكي از شاخصههاي اساسي هاليوود، همبستگي تام آن با سياستها و راهبردهاي دولت ايالات متحده است. كمتر موضوعي را ميتوان يافت كه مسئله روز آمريكا باشد، اما در سينماي اين كشور بازتاب نيابد.
جریده اینترنتی «خبرگزای دانشجو»، در آخرین به روز رسانی وبلاگ «کارگری در روزنامه» چنین نوشته است:
يكي از شاخصههاي اساسي هاليوود، همبستگي تام آن با سياستها و راهبردهاي دولت ايالات متحده است. كمتر موضوعي را ميتوان يافت كه مسئله روز آمريكا باشد، اما در سينماي اين كشور بازتاب نيابد. حتي گاهي اين دستگاه روياساز، برخي اتفاقات را پيش بيني ميكند و آينده را نشان ميدهد. به عنوان مثال در فيلمهايي چون «محاصره»، «هكرز» و ... توطئه عليه برج هاي دوقلوي نيويورك نمايش داده شده بود. پس از اين حادثه نيز آثاري چون «يونايتد93»، «مركز تجارت جهاني» و چند فيلم ديگر به واقعه 11 سپتامبر سال 2001 پرداختند.
«ايران هراسي» نيز يكي از اهداف و استراتژيهاي كاخ سفيد در 33 سال گذشته و به ويژه يك دهه اخير است. به همين دليل نيز درست از همان زمان كه در گفتارهاي دولتمردان آمريكايي، كشور ما به عنوان يكي از محورهاي شرارت معرفي شد، ناگهان سينماي ضدايراني، از تك فيلمهايي كه هر از گاهي در هاليوود ساخته ميشد، به يك جريان ثابت تبديل گشت، به طوري كه در سالهاي اخير، شاهد سرمايه گذاري و تبليغات سنگين و ساخت چند فيلم در هاليوود عليه ايران بوده ايم. هم اكنون نيز فيلمي به نام «آرگو» با موضوع تسخير لانه جاسوسي آمريكا در تهران در حال ساخت است و تا چند ماه ديگر در سينماهاي جهان به نمايش درخواهد آمد.
پرونده هسته اي ايران نيز يكي از چالش هاي اخير جهان غرب با ايران است كه هاليوود نسبت به آن نيز واكنش نشان داده است. فيلم «اورشليم؛ شمارش معكوس» نمونه يكي از فيلمهاي ضدايراني اخير است كه به طور مستقيم به مسئله هستهاي ايران ميپردازد. البته توليد فيلم پيرامون اين موضوع در هاليوود مسبوق به سابقه است و پيش از اين نيز آثاري با اشاره به اين مسئله ساخته شده و به نمايش درآمدند. ازجمله فيلم «غيرقابل تصور» به كارگرداني «گرگور جردن» محصول سال 2010. اين فيلم درباره يك مرد آمريكايي است كه پس از سفر به ايران به دين اسلام مي گرود و با بازگشت به آمريكا رو به اعمال تروريستي مي آورد و در يك عمليات كه براي انفجار سه بمب در آمريكا ترتيب داده شده شركت ميكند. اين فيلم از يك طرف، دين اسلام را مروج تروريسم معرفي مي كند و از طرف ديگر، ايران را منشأ تروريست ها و محل پرورش تروريسم جلوه مي دهد! سريالي به نام «جريكو» نيز چنين مضموني را دستمايه قرار داده بود.
اما فيلم «اوشليم؛ شمارش معكوس» به طور مستقيم، برنامه هسته اي ايران را هدف قرار داده است. اين فيلم به كارگرداني «هارولد كرنك» داستان گروهي به نام «هفت شگفت انگيز» است كه قصد دارند چند بمب را در خاك آمريكا منفجر كنند، اما نكته قابل توجه اين است كه اعضاي اين گروه، ايراني هستند. اين اتفاق، همزمان است با برگزاري مذاكرات هسته اي ميان ايران و غرب و همچنين مذاكرات صلح در خاورميانه (ميان فلسطين و رژيم صهيونيستي) در اين گيرودار است كه مأموران سازمان سيا در مي يابند ايران و روسيه با طرح توطئه اي مشترك، قصد نابود كردن آمريكا را دارند! هرچند كه همه چيز ختم به خير مي شود و باز هم نظاميان و مأموران امنيتي آمريكا، شروران و تروريست ها را شكست مي دهند و صلح را در جهان ابقا مي كنند!
«اورشليم؛ شمارش معكوس» يك فيلم ضعيف، سطحي، شعارزده و آشفته است كه انواع و اقسام موضوعهاي سياسي را در كنار هم قرار ميدهد تا تصوير هراسآلودي از كشور ايران نمايش دهد. از مذاكرات صلح فلسطين و رژيم صهيونيستي و دست داشتن ايران در اين مذاكرات براي كشتن حق اشغالگران(!) گرفته تا بستن تنگه هرمز و خطر موفقيت ايران در مذاكرات هسته اي با غرب كه به زعم فيلم اگر اين اتفاق بيفتد و 1+5 در برابر جمهوري اسلامي ايران كوتاه بيايد، نتيجه اي جز نابودي جهان ندارد! فيلم، آسمان و ريسمان هاي عجيبي را به هم مي بافد، مثلاً در برخي تصاوير، استفاده از آرم گروه القاعده توسط ايراني ها ديده مي شود، يا اينكه درست در همسايگي خانه تيمي مركزي گروه «هفت شگفت انگيز»، يك فعال حقوق بشر و طرفدار دموكراسي سكونت دارد و از قضا همان است كه رازهاي اين گروه تروريستي را كشف مي كند و دنيا را نجات مي دهد!
فيلم «اورشليم؛ شمارش معكوس» در عين حال يك فيلم آخرالزماني نيز محسوب مي شود؛ فيلمي است كه نسبت به خطر روي دادن جنگ نهايي و نابود شدن دنيا هشدار مي دهد. در اغلب فيلم هاي آخرالزماني، معمولاً عامل اصلي نابودي جهان در هاله اي از ابهام است، اما اين بار يك مسئول مشخص براي اين فرجام تعيين مي شود؛ ايران!
نكته مهم اين است كه فيلم «اورشليم؛ شمارش معكوس» بر اساس كتابي به همين نام نوشته اوانجليست مشهور آمريكا «جان هگي» است. اوانجليسم، يكي از مكاتب ايدئولوژيك موجود در دنياي غرب است كه از آن به عنوان مسيحيت صهيونيستي ياد مي شود. اوانجليست ها داراي اعتقادات خاصي هستند كه به آرماگدون معروف است. آنها معتقدند كه در محلي به نام هارمجدون (آرماگدون) جنگ سختي ميان جبهه غرب (مسيحيان و يهوديان) با سپاه دجال كه از سمت شرق حمله مي كند درمي گيرد و نتيجه اش كشته شدن بخش اعظم مردم جهان است و در نهايت نيز به ظهور حضرت مسيح منجر مي شود. آنها ايرانيان، مسلمانان و در مرتبه بعدي، روس ها را اصلي ترين نيروهاي جبهه شر يا همان دجال مي دانند. به اعتقاد كارشناسان، بسياري از تجاوزهاي نظامي غرب در خاورميانه از جمله حمله به عراق و افغانستان و رخ دادن جنگ هاي 33 روزه و 22 روزه در لبنان و فلسطين، در راستاي اعتقادات آرماگدوني اوانجليست ها بوده است. آنها قدرتمندترين جريان در دنياي سياست امروز غرب و به خصوص در آمريكا هستند. اغلب كمپاني هاي ساخت فيلم نيز در سيطره همين جريان پول پرست و جنگ طلب است.
نوعي شيفتگي خاص به رژيم صهيونيستي در فيلم حاكم است. رگه هاي تبليغاتي پر رنگي درباره تاريخ جعلي رژيم صهيونيستي و توجيه اشغالگري آن در فيلم ديده مي شود. به خصوص در صحنه اي كه نماينده اين رژيم اشغالگر از طريق رسانه هاي جمعي با مردم آمريكا سخن مي گويد و گويي در حال مدح و ستايش اسرائيل غاصب است. تا آنجا كه در يكي از ديالوگ هاي فيلم، حرف كفرآميزي هم بيان مي شود با اين مضمون كه خدا رژيم صهيونيستي را تشكيل داده است! همچنين به مخاطب اين گونه القا مي شود كه اگر نتايج مذاكرات هسته اي به سود ايران تمام شود، رژيم صهيونيستي از صفحه روزگار محو خواهد شد. هرچند هدف اين فيلم، سوق دادن افكار عمومي غرب عليه برنامه هسته اي ايران و در راستاي اتهام به كشورمان در تلاش براي توليد سلاح اتمي است، اما از يك واقعيت نيز نمي توان گذشت؛ تجربه نشان مي دهد كه طي 33 سال اخير هربار در عرصه جهاني قدرت ايران افزايش يافته، موجب افزايش تزلزل و ضعف در رژيم صهيونيستي شده است. يك مصداق بارز، نفوذ بيش از پيش گفتمان جمهوري اسلامي در جهان اسلام در چند سال اخير است كه به جريان بيداري اسلامي در جهان انجاميده و در اثر رخ دادن انقلاب ها و خيزش هايي در ملل عرب، حيات غصبي اسرائيل رو به افول نهاده است.
ساخته شدن چنين فيلمي در هاليوود نيز گوياي اهميت برنامه هسته اي ايران و مذاكراتي است كه هر چند وقت يك بار ميان دو طرف بر سر اين پرونده برگزار مي شود و رسانه ها و محافل سياسي جهان را تحت الشعاع خود قرار مي دهد. جمهوري اسلامي ايران درحالي تا چند روز آينده بار ديگر پاي ميز مذاكرات هسته اي با نمايندگان دولت هاي به اصطلاح ابرقدرت خواهد نشست كه همه چيز حاكي از دست برتر كشورمان در اين مذاكرات است. ناكامي در انواع بحران سازي ها براي ايران، وقوع انقلاب هاي منطقه، گسترش بيداري اسلامي در خاورميانه، بحران هاي سنگين اقتصادي در غرب، فروپاشي عقبه هاي استراتژيك آمريكا و انگليس و رژيم صهيونيستي در خاورميانه و شمال آفريقا، جنبش ضد سرمايه داري، ناكامي در حمله نظامي به عراق و افغانستان، شكست رژيم صهيونيستي به عنوان پايگاه نظامي آمريكا در جنگ 33 روزه و 22 روزه و ... همه، غرب را در يك محاصره قرار داده كه دستش را براي اعمال فشار بيشتر بر كشورمان بسته است. به همين دليل، اين ايران نيست كه به مذاكره نياز دارد، بلكه غربي ها هستند كه از اين طريق، فضاسازي هاي رسانه اي و تبليغاتي را دنبال مي كنند تا به نوعي، بحران هاي امروز خود را پوشش دهند. از اين رو به نظر مي رسد كه آنها در مذاكرات آينده نيز حرف جديدتري نسبت به مذاكرات بغداد نخواهند داشت. در نتيجه، رقم زننده اصلي نتيجه نشست مسكو، ايران خواهد بود. ساخته شدن اين گونه فيلم ها هم در راستاي ديكته دروغ هاي غرب درباره برنامه صلح آميز هسته اي ايران به افكار عمومي جهان است.
به همين دليل نيز، فيلم «اورشليم؛ شمارش معكوس » بدون شك آخرين فيلم ضدايراني نخواهد بود و همچنان كه آمد، سينماگران آمريكايي هم اكنون درحال توليد فيلمي با موضوع تسخير لانه جاسوسي آمريكا در ايران هستند. همچنين نبايد ترديد كرد كه در هاليوود باز هم درباره پرونده هسته اي ايران فيلم ساخته خواهد شد، اما نكته ظريف اين است كه چرا درحالي كه سينماي آمريكا در كوران مباحث و كشمكش هاي هسته اي غرب و ايران درباره اين موضوع فيلم مي سازد، سينماي ايران در اين باره سكوت كرده است؟