کد خبر:۱۹۲۴۲۹
مناظره اساتید در بررسی اندیشه‌های شریعتی-2

نظر مقام ‌معظم‌ رهبري در مورد نحوه مطالعه آثار شريعتي/ خودمان زمينه را براي مصادره شريعتي ايجاد كرديم / آیا شريعتي می‌تواند به عنوان الگو معرفي شود؟

میزگرد اساتید با ديدگاه‌هاي متفاوت پیرامون آراء و اندیشه‌های دکتر علی شریعتی در «خبرگزاری دانشجو» برگزار شد.
به گزارش خبرنگار دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ با توجه به ابهامات موجود و نقطه نظرات متفاوت در خصوص انديشه‌ها و آراء دكتر شريعتي و نياز نسل دانشجو براي شفاف شدن اين موضوع ميزگردي با حضور اساتيدی كه ديدگاه‌هاي متفاوتي در مورد ايشان دارند تشكيل و با آنها راجع به دكتر شريعتي گفت‌وگو شد.

«خبرگزاري دانشجو»: با توجه به اينكه در آثار دکتر شریعتی سه گرایش عمده را می‌توان تشخیص داد؛ نوع رویکرد ما بايد چطور باشد تا بتوانیم بهترین استفاده را برده و کمترین آسیب را ببینیم؟

براي دريافت ماهيت انتقاد بايد پايگاه آن انتقاد مشخص شود

عابدي‌نژاد: وقتی اصول فکری یک شخصیت خوب معرفی نشود، ما در شناخت افکار او در شناخت رویکردهای او، حتی در شناخت انتقادهای او دچار اشتباه می‌شویم، مثلا اگر دکتر شریعتی به روحانیت انتقاد می‌کند، پایگاه این نقد چیست؟ به چه چیز انتقاد می‌کند؟ از چه زاویه‌ای و به چه هدفی انتقاد می‌کند؟
 

 
 
این امر مشخص نمی‌شود مگر اینکه مراحل فکری شریعتی شفاف شود؛ یعنی پایگاه انتقاد قبل از خود انتقاد معلوم گردد؛‌ چرا که تا پایگاه انتقاد مشخص نشود در دریافت ماهیت انتقاد دچار اشتباه می‌شوید.

انواع انتقادها به روحانیت

از روحانیت خیلی انتقاد می‌شود مثلا یک انتقاد هست که می‌گوید اصلا چرا روحانیت هستند؟ یک وقت کسی هست که اسلام را قبول ندارد، دین را قبول ندارد، حکومت دینی را قبول ندارد، ولي صریح نمی‌گوید و از روحانیت انتقاد می‌کند، این انتقاد است؛ اما انتقادی ناظر به لیبرال کردن جامعه است، خصوصیت این انتقاد این است و کارکردش هم تخریب است، یعنی مساله نفی ولایت و حکومت اسلامی است.

اما یک انتقاد این است که چرا روحانیت آنچنان که باید نیستند؟ یعنی انتقاد می‌شود که فلان آقا چرا علیه صهیونیست موضع نگرفته است؟ این مورد با آن انتقاد اول خیلی فرق می‌کند. البته، در همین انتقاد هم امکان اشتباه وجود دارد اما ماهیتش متفاوت است

خاطره‌ای از مقام معظم رهبری نقل کنم كه در کتاب «مصاحبه با شخصیت ها» آمده است، ایشان فرمودند: من موقعی که در مشهد درس می‌دادم، گفتم نسبت به روحانیت نظرهای مختلفی وجود دارد؛ چهار تا نظریه عمده وجود دارد؛ یک نظر و یک پیشنهاد این است که وضعیت کنونی خیلی خوب است و همینطور باشد. یک حالت این است که ما بگوییم اصلا به روحانیت احتیاجی نداریم. فرض سوم این است که ما این روحانیت را برداریم و اصلا یک سازمان جدیدی درست کنیم. فرض چهارم این است که بگوییم همین روحانیت باید به طرف اصلاح حرکت کند.

پيشنهاد مقام معظم رهبري كه مورد قبول دكتر شريعتي واقع شد

ایشان می‌گویند در یک مناسبتی با دکتر شریعتی مواجه شدیم و گفتم که من در کلاس این چهار پیشنهاد را گفتم؛ دکتر شریعتی پیشنهاد اول و دوم را قابل قبول ندانستند. پیشنهاد سوم را مطرح کردیم که روحانیت برود و یک سازمان جدید به وجود بیاید؛ دکتر شریعتی گفت این از همه بدتر است و گفت که پیشنهاد چهارم، آن پیشنهادی است که مورد اعتقاد من است.

شريعتي مي‌گفت تنها اميد من به حوزه‌هاست/ حوزه به عنوان تنها پایگاه در برابر استعمار

خاطره دیگر به نقل از مقام معظم رهبری اين است كه ایشان می‌فرمودند در جلسه‌ای تعدادی از افراد از جمله خود ایشان، مرحوم جلال آل احمد و مرحوم شریعتی بودند. مرحوم جلال رو می‌کند به مرحوم شریعتی و می‌گوید شما چرا اینقدر از حوزه انتقاد می‌کنی؟ بیا و از روشنفکران انتقاد کن. شریعتی پاسخ می‌دهد چون من اصولا به روشنفکران امیدی ندارم امید من به حوزه‌ها است. در جاهای دیگر هم از حوزه به عنوان تنها پایگاه در برابر استعمار نام می‌برد. به هر حال دیدگاه او در این مساله روشن است.

بنابراین پایگاه نقد باید روشن بشود؛ یعنی اگر ما به کسی نقد می‌کنیم باید ببینیم از چه زاویه‌ای نقد می‌کنیم. حالا من در مورد منشأ اشتباهات دکتر شریعتی هم یک جمع بندی دارم که خدمتتان عرض می‌کنم.

ضرورت تفكيك بين ماقال و من قال

ابوطالبی: نکته‌ای که فرمودید باید درباره نسبت شخصیت و تفکر یک فرد تفکیک قائل شویم را قبول دارم که باید در تفکر به ماقال نگاه کرد ولی من وقتی می‌خواهم به ماقال فرد نگاه کنم، این فرد ماقال‌هایی دارد که می‌شود استفاده مثبت از آن کرد و یک ماقال‌هایی هم دارد که می‌شود استفاده منفی از آن کرد.
 

 

بحث این است که من به عنوان فردی که به دنبال حقیقت هستم و می‌خواهم ببینم واقعیت دکتر شریعتی چیست؟ دغدغه واقعی او چیست؟ دغدغه‌اش اسلام است یا نیست؟ آیا واقعا صادق است یا نه باید ببینم حرف‌هایش چیست، شواهد و قرائن کدام را تأیید می‌کند؟ اینجا می‌تواند شخصیت فرد یک قرینه‌ای باشد.

من واقعا خودم را جای یک جوانی می‌گذارم و می‌خواهم ببینم این فرد چه آدمی است؟ من به عنوان یک جوان جویای حقیقت می‌بینم از طرفی دکتر شریعتی، فاطمه فاطمه است را می‌نویسد، این همه هم از فاطمه تجلیل می‌کند، بعد مثلا زن خودش حجاب مناسبی ندارد؛ یا در رفتارهای خودش گزارش‌هایی هست که آنچنان که باید به یکسری مسائل عملی پایبند نیست.

مسلمانان لیبرالی که معتقدند اسلام آنها اسلام واقعی است

اینها می‌تواند تأثیری بگذارد که من تردید کنم شخصیتی که در جاهایی پایبندی به اسلام دارد، هیچوقت دغدغه‌اش اسلام نیست، البته یک فضایی هم هست که مسلمان بی‌حجاب، مسلمان لیبرال داریم که قرائتی خاص از اسلام دارند حتی خود را نماد واقعی اسلام می‌دانند.

خانم‌هاي بازيگري كه به مكه رفته بودند در جواب اين سوال كه چرا حجاب مناسبي نداشتيد گفته بودند ما حجاب رایجی که امروز وجود دارد را قبول نداریم، ما حجابی که قرآن می‌گوید را قبول داریم. یعنی این حجاب ولنگاری من، حجاب قرآنی است؛ یعنی معتقد است اسلام واقعی آنها هستند.

اين که گفتید مقام معظم رهبری فرمودند که دغدغه شریعتی حاکمیت اسلام است، اين برداشت ايشان از آثار و سخنان دکتر شريعتي يا حتي مراودات ايشان با شريعتي است. نکته بنده اين است که اولا به استناد سخنان افراد ديگر مي‌توان خلاف اين مطلب را هم ذکر کرد. مثلا امام می فرماید آنهایی که تز اسلام منهای روحانیت را مطرح می‌کنند، می‌خواهند اساس اسلام را بزنند، پس بر اساس اين سخن امام (ره)، آقای شریعتی که تز اسلام منهاي روحانيت را طرح کرده است،‌ می خواهد اساس اسلام را بزند. ثانيا نظر رهبري و امام در مورد شريعتي که گوياتر از نظر خود او نيست. در نظرات خود او مي توان مطلبي خلاف نظر رهبري استفاده و برداشت کرد و اين مشکل از برداشت رهبري نيست بلکه مشکل از آثار دکتر شريعتي است که قابليت دو برداشت متناقض را دارد و لذا بنده معتقدم نمي‌توان به يک نظر قطعي در مورد خيلي از ديدگاه‌ها و دغدغه‌هاي شريعتي رسيد و لذا ابهام همچنان باقي است.

من باز معتقدم ابهام وجود دارد؛ نکته‌ای که شما در مورد تعدد مخالفت‌ها فرمودید، خود این تعدد مخالفت‌ها با چه زاویه‌ای است؟ سروش و سید جواد طباطبایی که اصلا با دغدغه اسلامی ما مخالفند. آقای مصباح و شهید مطهری که در مقابل امثال سروش و جریان سید جواد طباطبایی قرار می‌گیرند؛ یعنی دو دغدغه کاملا متفاوت وجود دارد. خود همین، بیانگر همان تناقض و ابهام است.

اظهارنظرهاي متفاوت در مورد شريعتي بر ابهام او مي‌افزايد

فرض کنید یک وقت پسر شریعتی بگوید شما شریعتی را نفهمیدید و نباید نقد بزنید و من شریعتی را فهمیدم و بعد ادعا می‌کند که شریعتی سکولار است؛ از طرفی دختر شریعتی بگوید نه، اتفاقا شریعتی سکولار نیست؛ یعنی طیف اظهار نظرها خیلی زیاد است و اینها چیزهایی است که مجددا بر ابهام می‌افزاید.

من می‌خواهم نکته‌ای که شما اول گفتید که نکته خیلی خوبی است را بگویم؛ وقتی می‌گوییم شریعتی از روحانیت انتقاد می‌کند، ببینیم پایه‌اش برای انتقاد چیست؟ اصولش برای انتقاد چیست؟ مشکل من این است که این پایه را به این راحتی نمی‌شود بدست آوريم، البته اگر بتوانیم به دست بیاوریم، خیلی خوب است.

ظرفيت‌هاي موجود در آثار شريعتي

فرمودید کاری بکنیم که بهترین استفاده را برده و کمترین آسیب وارد شود، من خیلی دوست دارم که این آدم را در فضای انقلاب بیاوریم؛ چون شریعتی جذابیت‌های ویژه‌ای، زاویه نگاه‌های قشنگی در آثارش هست، تفکیک‌های قشنگی آورده است؛ مثلا این که می‌گوید تقیه باید این باشد و شده است، خیلی قشنگ است، یعنی آثار شریعتي از این ظرفیت‌ها خیلی دارد که شاید اصلا به ذهن دیگران نرسد ولی او با ذهن خاص خودش به این نکات رسیده است.

این آدم، آدم ماست چون خیلی جذابیت دارد ولی آدم احساس می‌کند که مشکل است و نمی‌شود این کار را کرد.

اگر دکتر شریعتی واقعا نمی‌گوید چرا روحانیت هست و می‌گوید چرا روحانیت آنچه باید باشد، نیست؟ این خیلی حرف قشنگی است یعنی اگر واقعا این حرف را بزند، خیلی خوب است ولی تعابیر طوری است که آدم احساس می‌کند که می‌گوید چرا هست؟

شریعتی باید به جای اسلام منهای روحانیت چه می‌گفت؟

توضیح می‌دهد که مثلا روحانیت یک نهاد مجعول است، خود بحث اسلام منهای روحانیت را مطرح می‌کند و خیلی جاها حتی قید هم نمی‌زند؛ یعنی بگوید اسلام منهای روحانیت درباری. به نظرم اصلا نباید تعبیر اسلام منهای روحانیت را به کار می‌برد، بلکه باید می‌گفت چرا روحانیت ما درباری شدند؟

یعنی من کاملا با بحث شما موافقم که پایه انتقاد را روشن کنیم که در اینصورت خیلی مشکل ما حل می‌شود.

روشنفكري ديني ما تحت تاثير بي اعتمادي نسبت به گزاره‌هاي ديني است

یکی از چیزهایی که اساسا روشنفکری ما را تحت تأثیر قرار داده و روشنفکری دینی ما هم تحت تأثیر همین قضیه است، حتی فضاهای نسل جدید ما (نسلی که در سیستم های آموزشی جدید ما رشد کردند به ویژه از زمان رضاخان به این طرف که سیستم جدید آموزشی ما به صورت مدارس و دانشگاه درآمد) هم از این قضیه متأثر می‌باشد همان نگاهی است که برای انسان دوره رنسانس و بعد رنسانس در غرب پدید آمد که نسبت به پیشرفت‌های علمی، نسبت به دین و گزاره‌های دینی بی اعتماد شده است.

برای این نسل تعارض بین علم و دین؛ و عقل و دین جدی شد و از آن به بعد احساس کرد که نمی‌تواند به گزاره‌های دینی اعتماد کند، مگر اینکه خودش بتواند آن را حلاجی کند یا در آزمایشگاه به دست بیاورد یا با عقل خودش به آن برسد.

این فضا به ما، به روشنفکران ما، حتی به نسل جدید ما هم منتقل شده است، طوریکه وقتی به جوانی می‌گویید ریش تراشیدن حرام هست، فوری می‌گوید که این ریش تراشیدن برای پوست من چه ضرری دارد؟ یعنی دنبال تبیین عینی آن است، لذا نسبت به خیلی از آموزه‌های دینی تردید می‌کند. مثلا وقتی می‌گویید امام رضا می‌روی، شفایت می‌دهد؛ برایش سوال است یعنی چه شفا می‌دهد؟ بالاخره بیماری یک دارویی دارد تا درمان شود.

تحليل‌هاي مادي نسل جديد از امور معنوي

بچه مسلمان است، بچه شیعه است، حرم امام رضا هم می‌رود، ولی می‌خواهد این را طوری برای خودش تحلیل کند، تحلیل این امر خیلی ساده است ولی به نظر من پایه اعتقادی این افراد ضعیف است؛ خدا موجودی است با قدرت فوق این قدرت‌های بشری، امام هم موجودی است که با اذن الهی تا حدودی از این قدرت بهره‌مند است، پس می‌تواند شفا بدهد، یعنی تحلیلش خیلی ساده است. ولی چون این بنیاد محکم نیست و از آن طرف ذهنیت علمی هم ایجاد شده، می‌خواهد با فضای خودش تحلیل بکند.

آشنايي با ماركسيسم باعث شد اسلام را بفهمم!

احساس می‌کنم آن نگاه علمی بر دکتر شریعتی هم حاکم هست، لذا در خیلی از بحث‌ها می‌توان آن را دید؛ مثلا جایی که می‌گوید امامت از طریق فلسفی و کلامی برایم قابل پذیرش نبود، با دید علمی جامعه شناسی سیاسی چنان شکوه و عظمتی برای من پیدا کرد که هیچ چیزی برای من اینطور قابل بررسی نبود یا بعضی تعابیر دارد مثلا می‌گوید بعد از اینکه با مارکسیسم آشنا شدم، تازه اسلام را فهمیدم.

در نگاه امام نیز بهره‌گیری و استفاده از تجربه جهان امروز (به قول دکتر شریعتی) مشکلی وجود ندارد؛ مثلا تجربه‌ای به نام دموکراسی داریم، اگر توانستیم بگوییم دموکراسی، یک نظام فکری و فلسفی با مبانی فلسفی نیست بلکه یک روش است؛ در اینصورت می‌توانیم از این روش برای خودمان استفاده کنیم و مردم‌سالاری دینی می‌شود؛ که این خوب است.

التقاط آنجاست كه با عينك غربي مسايل را تحليل كنيم

مرز التقاط آنجاست که آن نگاه علمی که من از غرب می‌خواهم بگیرم، عینکی بشود که با آن تحلیل کنم؛ بعد مثلا قسط را سوسیالیستی ببینم یا مثلا اصالت اقتصاد را بپذیرم.
 

عابدي نژاد: طرحی که اینجا پیشنهاد دادم در حقیقت چکیده‌ای بود از مروري برآثار شريعتي؛ چرا كه بالاخره ابهام وجود دارد و ما سعي داريم طرحی پیشنهاد كنيم که بتواند ابهام‌ها را مرتفع کند، در هر متنی ممكن است ابهام پیدا شود.

برای فهم مطلب یک اصولی وجود دارد؛ مطلق و مقید دارد، همانطور که فرمودند شرایط زمانی و مکانی وجود دارد. حالا با توجه به تمام ابزارهایی که ما برای فهم متن داریم، ما به طرحی می‌رسیم که می‌گوییم در این طرح با توجه به شاخص‌هایی که در آن وجود دارد،جایگاه التقاط و دغدغه با شواهد متعدد روشن شده است.

ضرورت ارزيابي آثار دكتر شريعتي

بنابراین، به نظر من مناسب است که ما روی این طرح بحث بکنیم، مثل یک حرکت چندمرحله‌ای است، بگوییم این مراحل لحاظ شده تا این مسیر طی شود، اینجا این اشکال وارد شده است تا بتوانیم ارزیابی مرتبی و خوبی از ایشان داشته باشیم تا خوانندگان ما از مطالعه دکتر شریعتی آسیب نبینند، خواننده ما بتوانند استفاده بکنند.

حالا یکی از این موارد که عرض می‌کنم باید قواعد تفسیری رعایت شود، همین مسئله تِز اسلام منهای روحانیت است که کمی‌ توضیح می‌دهم. این تِز در نهایت به مرحله سومی که تشریح شد برمی‌گردد؛ یعنی دیدگاه دکتر شریعتی نسبت به روحانیت، اثبات و یا نقد روحانیت او از این طرحی که پیشنهاد شده به مرحله سوم برمی‌گردد.

دغدغه شريعتي معرفي ايدئولوژي اسلامي است

در مرحله سوم گفته شد که شریعتی دغدغه خود را معرفی ایدئولوژی اسلامی بیان می‌کند. به نظرم این موضوع هنوز خوب شکافته نشده است. ایدئولوژی اسلامی یعنی چه؟ در یک کلمه معنایش این است که اسلام باید رهبری مناسبات اجتماعی را به دست بگیرد؛ یعنی مناسبات اقتصادی شما به طرف غایات اقتصاد اسلامی و مناسبات سیاسی شما به سمت غایات سیاسی برود. اینها بحث‌های کبروی است و فعلا بحث صغروی نداریم که آیا ایشان توفیق پیدا کرده یا نه؟

ادعا این است که او وقتی ایدئولوژی اسلامی می‌گوید منظور از ایدئولوژی اسلامی این است که باید به طرف تحقق مناسبات اسلامی حرکت شود تا بعد از تحقق مناسبات اسلامی، غایات و ارزش‌های اسلامی تحقق پیدا کند و این یعنی امامت؛ یعنی چه؟ یعنی هدایت مناسبات اجتماعی به طرف غایت صورت گیرد.

سپس شریعتی بررسی کرده و می‌گوید آیا اسلامی که نسبت به مناسبات تعلیم و تربیت، مناسبات اقتصادی، مناسبات سیاسی بیگانه است و از اسلام به شعائر اسلامی بسنده کرده است؛ یعنی در واقع متن زندگی مردم اسلامی نیست، مثلا بازار آن اسلامی نیست، بانک آن اسلامی نیست ولی ارادت به حضرت علی (ع) وجود دارد، زیارت و روضه وجود دارد، درحالیکه حضرت علی(ع)به دنبال تحقق آن مناسبات بود. آیا این اسلام می‌تواند راه‌گشا باشد؟

اسلام عوام به سمبل‌هاي دين بسنده مي‌كند

پس ببینید یک تعارضی اینجا بین سمبل‌ها و مناسبات عینی به وجود آمد. می‌گوید که ما سه نوع اسلام داریم؛ اسلام عوام، اسلام عالمانه و اسلام آگاهانه.

یک اسلام، اسلام عوام است. از نظر شریعتی اسلام عوام از دین به سمبل‌های آن بسنده می‌کند و از مناسبات عینی اجتماعی غفلت می‌کند. یک اسلام دیگری هم داریم، اسلام عالمانه است که مفاهیم دینی را بدون توجه به مناسبات اجتماعی تجزیه و تحلیل می‌کند؛ یعنی اینجا هم علم وجود دارد منتهی باز علم معطوف به مناسبات نیست.

ويژگي اسلام آگاهانه چيست؟

او معتقد است اسلام ما باید اسلام آگاهانه باشد. اسلام آگاهانه یعنی اسلامی که به مناسبات عینی اجتماعی نگاه می‌کند؛ یعنی اسلامی که جایش با سمبل‌ها عوض نمی‌شود و اسلام در مناسبات به صورت عینی بروز می‌یابد؛ مثلا بازار به صورت عینی اسلامی است، بانک به صورت عینی اسلامی است، دانشگاه عینی اسلامی است.

ابراز ارادت دكتر شريعتي به امام خميني و مقام معظم رهبري

شریعتی معتقد است هروقت معلومات و علم ما به طرف این نوع از آگاهی حرکت کرد، ما اینجا اسلام آگاهانه داریم. نقدی که به روحانیت وارد می‌کند این است که اگر علم شما (البته بخشی از روحانیت چون باز روحانیت را به همان روحانیت پیشرو و مترقی و... تقسیم می‌کند) و آگاهی شما به تحقق مناسبات عینی معطوف شود، این اسلام آگاهانه می‌شود و مورد تأیید من است؛ کما اینکه ارادت شدید نسبت به امام (ره)، به شخص شهید مطهری، شهید سید محمدباقر صدر، علامه طباطبایی، محقق شوشتری، آیت‌الله امینی و مقام معظم رهبری اظهار می‌کند.

یعنی در بررسی آثار می‌بینید که اینجاها ارادت شدید دارد؛ ولی در مورد آن جریان فکری که نسبت به آن مناسبات عینی اجتماعی غفلت می‌کند موضع‌گیری تند می‌کند؛ پس ببینید این پایگاه نقد شریعتی نسبت به روحانیت می‌شود.

لازمه تحلیل دکتر شریعتی آشنایی با ادبیات اوست
 

البته اینجا یک اشتباه لفظی هم به وجود می‌آید، او اصلا کلمه روحانی را قبول ندارد؛ می‌گوید روحانی یک مفهوم مسیحی است و این کلمه بار سکولاریستی مسیحی دارد و مردم به جسمانی و روحانی تقسیم نمی‌شوند و ما در اسلام عالم مسلمان داریم، حالا ما بحث سر لغت نداریم،‌بلکه می‌خواهم بگویم آشنایی با ادبیات ایشان برای تحلیل لازم است، اما در عین حال اینجا اشتباهات دکتر شریعتی هم خودش را نشان می‌دهد.

استفاده شريعتي از روش‌شناسي پراگماتيستي در تعريف دين

یکی از اشتباهاتی که خیلی از منتقدین او دست روی آن گذاشتند نگرش پراگماتیستی ایشان است؛ نگرش پراگماتیستی به اين معنا است که شما صرف‌نظر از مبانی فلسفی و کلامی، اعتبار هر رأی را وابسته به کارآمدی آن رأی بکنید؛ این بالاخره ضرر می‌رساند. یکی از اشکالاتی که ایشان در مرحله نظام سازی داردهمین است که با روش‌شناسی پراگماتيستی وارد می‌شود.

اشکال دوم ایشان، استفاده از روش شناسی علوم انسانی در تعریف دین است، چون علماي ما از حدود 1000 سال قبل، یک روش‌شناسی برای فهم معرفت دینی تبیین کرده بودند. ایشان وارد این معرفت‌شناسی نمی‌شود و بر روش شناسی علوم انسانی موجود برای فهم دین اعتماد می‌کند که منشأ خیلی از التقاطات ايشان نيز همین مساله است.

شريعتي ابوذر را مدل صحابه پيامبر(ص) معرفي مي‌كند در صورتیکه...

اشکال بعدی كه هم منشأ اشکالات خود شریعتی است هم منشأ اشتباهات در مورد او، این است که در علوم انسانی و در اسلام شناسی منحصر به رویکرد جامعه شناختی شده است؛ یعنی اسلام اگر ابعاد مختلف فلسفی، عرفانی دارد، یکی از منشأهای التقاط وی این است که یک نوع انحصارگرایی دارد، مسئله را صرفا از بعد جامعه شناختی مطرح می‌کند، مثلا جهاد ارزش مطلق پیدا می‌کند و ابوذر مدل صحابه معرفی می‌شود، درصورتیکه ما آنجا سلمان را هم داریم.

استفاده شريعتي از ادبيات جدلي

یک جهت دیگر دکتر شریعتی که باز منشأ اشتباه شده، ادبیات جَدَلی است. ادبیات جدلی یعنی اینکه شما مبنای بحث را مبتنی بر مسلمات و مشهوراتی که مورد پذیرش مخاطب است می‌کنید. مثلا زمانی‌که در دانشگاه فضاهای مارکسیستی غلیظی حاکم است، از ادبیات مارکسیستی استفاده می‌کند هر چند که این شاید مبنای جدلی داشته باشد ولی در نهایت تأثیرات منطقی خود را روی بحث می‌گذارد.

استفاده از زبان استعاری (شعر) به جای کلام جدی

یک نکته دیگر هم که آقای ابوطالبی اشاره فرمودند، زبان خاص دکتر شریعتی است؛ این هم جزو مواردی است که آسیب ایجاد می‌کند؛ آن هم استفاده از زبان شعر است یعنی اين طور نيست كه آدم توقع داشته باشد کتاب‌های ایشان براساس یک نظام علمی با زبان مشترک عمومی نوشته شده باشد. یک وقت می‌بینید وارد بحث توتم(بت) می‌شود و یک مقاله ادبی درباره آن می‌نویسد.

توقع اینکه این مفاهیم را به معنای حقیقی خودش حمل کنیم، اصلا وجود ندارد؛ اینجا کلام به ساحت شعر نزدیک می‌شود، اگر کلام به ساحت شعر نزدیک بشود دیگر نمی‌توانید بروید یقه حافظ را بگیرید و بگویید که تو چرا گفتی من شراب خوردم؛ زیرا کلام از ساحت جدی و واقعی خودش به ساحت‌های استعاری نزدیک می‌شود.

باید با اشراف اسلام شناس از شریعتی استفاده کرد

در یک کلمه آن تعبیری که شهید مطهری به کار بردند، (البته اسم شریعتی را نبردند منتهی مطلق ناظر به ایشان است) و فرمودند که فرهنگ اولی اینها (امثال شریعتی)، فرهنگ اسلامی نبوده، بلکه فرهنگ ثانویشان فرهنگ اسلامی است و به خاطر همین هست که باید با اشراف اسلام شناس از این افراد استفاده کرد.

به نظرم این چند موردی که عرض کردم، منشأ التقاطات و اشتباهات شریعتی بوده، در عین حال می‌توانیم یک مدلی را تعریف کنیم که بتوانیم به آن هدفی که داریم نائل بشویم یعنی بتوانیم یک ارزیابی نسبت به کل آثار ایشان داشته باشیم و با منطق بتوانیم بین مطالب مختلفی در فرمایشات ايشان هست تفکیک کنیم.

اعتقاد شريعتي به ختم امامت و اداره جامعه براساس دموكراسي و شورا

ابوطالبی: فضایی که شما طرح می‌فرمایید که این جزء قطعیات است که مثلا او به دنبال مناسبات اسلامی است و نهایت هم بحث امامت را از بحث‌های وی در می‌آورید، واقعیتش من احساس می‌کنم که خود اثبات این موضوع باز مشکل دارد که بتوانیم به فضای قطعی برسیم که این مناسبات را ایشان دارد.

با توجه به تعابیر مختلفی که شریعتی دارد، قضاوت خیلی سخت است، مثلا در مورد امامت می‌گوید امامت 12 تاست و بعددیگر تمام می‌شود، یعنی یک ختم امامتی قائل است و معتقد است پس از این 12 امام، ما یک اصولی داریم و جامعه به مرحله دموکراسی و شورا می‌رسد.

امامت شريعتي امامت جامعه‌شناختي است

باز آدم احساس می‌کند امامتی هم که تصویر می‌شود، امامت جامعه‌شناختی است، اصلا انگار امامت کلامی شیعه نیست؛ یعنی این فضا باز آدم را به آن سمت می‌برد که در این ساختار علمی، همان مراحلی که ایشان طرح می‌کند، مرحله سازندگی و انقلاب، بعد به مرحله شورا و دموکراسی می‌رسد، دقیقا همان مراحل مارکسیستی است.

خود همین موارد ابهام دارد که منظور از این دموکراسی چیست؟ این شورا چیست؟ با چه جایگزینی و چه شیوه‌ای باید اجرا شود؟ یعنی تعابیر، تعابیری است که باز حاکمیت نگاه علمی را نشان می‌دهد.

عمده مشکلات آثار شریعتی

من دو مشکل را در آثار دکتر شریعتی می‌بینم، یک مشکل این است که عمده آثار به ادبیات شعر نزدیک می‌شود، یعنی ادبیات آثار ایشان بیش از آنکه استدلالی و برهانی باشد، احساساتی است؛ یعنی بیش از اینکه برای مخاطب چهارتا استدلال برهانی بچیند، از آن دغدغه‌های مخاطب و فضای مخاطب استفاده کرده و حس او را تحریک می‌کند تا به آن سمتی که خودش می‌خواهد ببرد، این یک مقداری کار را مشکل می‌کند.

شریعتی با اینکه به شیعیان غالی می‌کوبد ولی خود اهل غلو است

یک مشکل دیگر اين است كه ايشان در آثار خود هرچند به شیعیان غالی می‌تازد (در بحث سلمان هم به تبعیت از ماسون) ولی واقعیت این است که خودش اهل غلو است؛ یعنی شریعتی دغدغه‌ای دارد؛ وقتی که می‌گوید اسلام عالمانه کافی نیست و باید اسلام در صحنه مناسبات وارد شود و باید فضای عملی و اجتماعی را شکل بدهد، با همین فضا به فلاسفه هم می‌تازد و می‌گوید مباحث ذهنی صرف چه فایده‌ای دارد! در اینجا می‌گوید فیلسوفان فلان هستند، یا تعبیر «این فیلسوفان» را به کار می‌برد.

نهایت غلو شریعتی؛ گورويچ يهودي را از آيت‌الله ميلاني شيعه‌تر مي‌داند!!

یا مثلا فرض کنید که وقتی نسبت به یک موضع مثلا آیت‌الله العظمی میلانی اشکال دارد که چرا شما این حرف را زدید، چرا شما این موضع را گرفتید، آنچنان تند می‌رود که گورویچ یهودی را از ایشان شیعه‌تر می‌داند. یا مثلا راجع به ماسیلیون که تعبیر معبود را به کار می‌برد می‌گوید اگر من این را ندیده بودم دیگر نمی‌دانم کدام کتاب و کدام شخصیت می‌خواست روح مرا سیراب کند.

آیا پیامبر و ائمه نمی‌توانستند او را سیراب کنند؟ البته اینگونه نیست که او اینها را قبول نداشته باشد، همین شریعتی «فاطمه، فاطمه است» را هم می‌نویسد یعنی این همان شریعتی است ولی یک فضای غلوی در ادبیات ایشان هست و این خودش به نوعی مطلق‌گرایی است که شما می‌فرمایید.

وقتی هم که در بحث اسلام می‌آید، در آن فضا مطلق و منحصر به نگاه جامعه شناسی می‌شود؛ یعنی این مطلق‌گرایی و نوعی غلو در آثار ایشان یک مقدار مشکل ساز است که حالا حتی شاید بشود در بحث روحانیت هم همین را گفت. او می‌خواهد بگوید که من با روحانیتی که فقط عالمانه نگاه می‌کند یا آن روحانی که حتی عوامانه نگاه می‌کند، با اینها مشکل دارم ولی باز در جاهایی روحانیت را کلی می‌زند.

البته شریعتی یک موقع مثلا می‌گوید لفظ روحانی یک لفظ عاریه‌ای است، ولی یک موقع می‌آید می‌گوید که روحانیت یک نهاد مجعول است؛ این تعبیر نهاد خیلی فرق می‌کند با اینکه بگوید این تعبیری که شما گرفتید یک تعبیر جعلی است.
 
اصطلاح‌سازي‌هاي شريعتي مشكل ايجاد مي‌كند
 
می خواهم بگویم این تعابیر غلوی و به قولی مطلق و بدون قیدی، مشکل ایجاد می‌کند؛ از طرفی خود اصطلاح‌سازی‌های ایشان هم به نظر من ایجاد مشکل می‌کند. در یک اثر می‌گوید ما در اسلام روحانی نداریم، عالم داریم یعنی بزرگان اسلامی ما علمای اسلامی ما هستند، بعد وقتی اسلام را تقسیم می‌کند، می‌گوید یک اسلام عالمانه داریم؛ تلقی اولیه از این واژهچیزی است که علما می‌گویند، حالا درست است که توضیح آن اسلامی است که فقط در سایه علم باشد؛ یعنی به عرصه اجتماع نمی‌خواهد بکشاند.

ولی وقتی می‌گوید اسلام عالمانه داریم، آنچه به ذهن می‌رسد این است که این براي علماست؛ یک اسلام عوامانه هم داریم که براي عوام الناس است، یک اسلام آگاهانه داریم که براي جوان تحصیل‌کرده فهمیده آگاه است. ببینید خود این ادبیات و اصطلاح سازی‌ها مشکل ساز است.

معتقدم بعید نیست، آن فضایی که گفتم و بر آن تأکید هم دارم اینکه آن نگاه فکری فرهنگی مغرب زمین که اینجا آمد، آنچه از درون آن در می‌آید این است که نه کشیش‌ها درست می‌گویند، نه عامه مردم می‌فهمند، بلکه روشنفکرانی که در غرب رشد کردند فهمیدند، ما هم باید این کار را بکنیم.

آفت نسل کنون؛ قائل شدن فهم و آگاهی برای خود در مقابل دستورات شرع

یعنی فضایی که امروز، خصوصا در سال‌های گذشته، به شدت فضاهای دانشگاهی ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد اینکه در شرعیات هم اگر بگویید موسیقی حرام است، می‌گوید نه من خودم تحصیل کرده‌ام و می‌توانم بفهمم که موسیقی برای من بد است یا خوب است؛ یعنی یک فهمی و یک آگاهی برای خودش قائل است و می‌خواهد آن را پس بدهد.

این اصطلاح‌سازی‌ها، خود ادبیات مطلق‌گرایی، خود غلو آمیز حرف زدن، اینها هم برای مخاطب مشکل می‌سازد و هم طبیعتا زمینه سوءبرداشت را فراهم می‌کند. ممکن است کسی بگوید اصلا تلقی ایشان این است که این هم یک نکته‌ای است و حالا می‌توانیم روی بحثی برویم که چه باید کرد؟

عابدی‌نژاد: موارد متعددی وجود دارد که شریعتی از رابطه مرجعیت و مردم دفاع می‌کند و حتی از عنصر تقلید، اسم می‌برد و بعد توضیح می‌دهد و برای توجیه تقلید استدلال می‌آورد.

 
 
موافقان کنونی شريعتي بيشتر از مخالفانش به او ظلم مي‌كنند

در اینجا نکته‌ای از مقام معظم رهبری بگویم و به چه باید کرد برسیم. ایشان می‌فرمایند ظلمی که موافقان دکتر شریعتی به او می‌کنند بیشتر از ظلمی است که مخالفان شریعتی به او می‌کنند. ایشان می‌گویند که دو طرف ظلم می‌کنند، هم مخالفان، هم موافقان ولي ظلم موافقان بیشتر است به این دلیل که مخالفان دغدغه اصلی دکتر شریعتی را مصادره کردند و این به خاطر همین چه باید کردی بود که من و شما می‌بایست انجام می‌دادیم و انجام نداديم.

ما زمينه را براي مصادره شريعتي توسط جبهه ضد اسلام ايجاد كرديم

ما یک لبه شناسی خیلی معتبر در تحلیل متن داریم، ما عملا با عدم نقد عالمانه و جدی و درعین حال کاملا قاطع و بدون رودربایستی به خاطر نقدی که مثلا شریعتی به یک شخصیت روحانی دارد او را به جبهه ضداسلام و روحانیت منتقل کردیم و این خیلی خسارت است. این ظلم به دکتر شریعتی است، ظلم به روحانیت و اسلام هم هست،یعنی اینجا فضایی را برای مصادره شخصیت دکتر شریعتی ایجاد کردیم.

شما خاطرات آقای عزت شاهی را بخوانید، در خاطرات خود توصیف می‌کند که چطور منافقین شخصیت شریعتی را مصادره کردند با اینکه یکی از مخالفان جدی منافقین، خود او است. حتی کار به جایی رسید که حزب مشارکت هم که منش لیبرالی دارند شریعتی را مصادره کردند، دکتر شریعتی که مخالف با لیبرالیسم است و اين مساله مثل آفتاب روشن و واضح است.

من در تأیید فرمایش آقای ابوطالبی می‌خواهم عرض کنم کاری که ما باید انجام دهیم این است که با استفاده از سنت قوی فهم متنی که داریم، مطلق داریم، مقید داریم، عام داریم، خاص داریم، شرایط زمانی داریم، شرایط مکانی داریم؛ باید مجموعه این حرف‌ها را تحلیل کنیم.

کاش به وصیتی که دکتر شریعتی به آقای حکیمی کرده بود عمل می‌شد و حداقل از یک پایگاه فکر اسلامی این نظریات نقد می‌شد. خود این وصیت هم یک شاهدی است، یعنی کسی که تعلق خاطر و دغدغه‌ای نسبت به حرف‌هایش دارد به فردی که از نظر اسلامی قوی بوده وصیت می‌کند؛ چرا به کس دیگری وصیت نمي‌کند؟

ما بايد با هاضمه قوي آثار شريعتي را تحليل كنيم

ما باید اینقدر هاضمه قوی داشته باشیم که این آثار را بپذیریم، چون گرایش لعن و تکفیر خلاف ادب علمی و عقل اجتماعی و به ضرر خود ما هست؛ ما بايد با یک هاضمه قدرتمند این آثار را تجزیه و تحلیل کنیم.

«خبرگزاري دانشجو»: نکته‌اي كه امروز بايد به طور جدي به آن پرداخته شود اين است كه شريعتي در زمان خود چه اثری داشته و اكنون چطور می‌توانیم از شخصیت او استفاده کرد. در دوره‌اي شريعتي به انحصار جریان‌های چپ و جریان‌های مخالف و اپوزيسیون درآمد. مثلا در دوره‌ای بچه‌های انجمن اسلامی به جد شریعتی می‌خواندند، در حالی‌که طیف مقابل اصلا سمت آثار شریعتی نمی‌رفتند.

اینکه حالا بگوييم شریعتی باید وارد جامعه شود و عده‌ای شروع به مطالعه آثار او کنند آیا ما به سرنوشت آنها مبتلا نمی‌شویم یا اين كه باید مدل و راهکاری ارائه بدهیم؟ یعنی مثلا یک دفترچه راهنما به مخاطب بدهیم تا با آن به سراغ مطالعه آثار شریعتی برود.

از نظر مقام معظم رهبري آثار شريعتي بايد همراه با آثار مطهري خوانده شود/ برای دانشجوها شریعتی باید با نقادی خوانده شود

عابدي نژاد: به نظر من برای دانشجوها شریعتی باید با نقادی خوانده شود، چون آسیب‌هایی هست که ما به آن اعتقاد داریم، یعنی با فضای خالی از مبانی فلسفی اسلام، خواندن آثار دکتر شریعتی نمی‌تواند مفید باشد.

به همین دليل مقام معظم رهبری فرمودند اگر کسی خواست آثار شريعتي را بخواند باید همراه با مطهری باشد، یعنی شما باید یک ساختمان بتن آرمه قوی از فکر استدلالی اسلامی داشته باشید و در پناه آن شریعتی خوانده و نقد شود.

همان‌طور که شهید مطهری فرمودند آثار روشنفکران اسلامی به رغم صداقتی که داشتند نمی‌تواند به تنهایی سفارش شود.این آثار حتما باید در ذیل اشراف یک اسلام‌شناس دقیق که مبانی اسلامی را به خوبی می‌شناسد، مورد توجه قرار گيرد تا بتوان از آن آثار بهتر استفاده کرد، وگرنه اين كار یک ریسک است.

برخي ماركسيست‌ها در اثر نزديكي با شريعتي جذب انقلاب شدند

مواضع شريعتي به لحاظ علمی مشخص است، اما بحث سر نوع تلقی و سابقه معرفتی هر شخص است. بسياري از جریان‌های مارکسیستی بودند كه در اثر نزدیکی با شریعتی جذب حرکت انقلاب شدند، یک نفر هم با یک سابقه معرفتی وارد اين مباحث می‌شود و سر از گروه فرقان و منافقین در می‌آورد.

بنابراین، قبل از اینکه به فکر ترویج شریعتی و خواندن آثار شریعتی باشیم بايد نظريات ايشان را نقد و تحليل كنيم. بعضی از دغدغه‌های ايشان هنوز هم جاي بحث دارد، مثلا ایدئولوژی اسلامی که ما هنوز به این گفتمان نياز داریم.

همچنين در بحث اسلامی‌سازی علوم، هنوز به ایدئولوژی اسلامی به معناي هدایت فکر اسلامی به سمت رهبری و امامت جامعه، دخالت فکر اسلامی در جریان‌سازی یا ورود فکر اسلامی در جریان زمان نياز داریم.

شريعتي نبايد به عنوان الگو معرفي شود

ابوطالبي: اگر بخواهیم وارد بحث محتوا شویم، مشکلات خاص خود را دارد. این‌که امروز دکتر شریعتی باید ترویج شود یا نشود وجوان ما آثار او را بخواند یا نخواند نکته خوبی است. من معتقدم اگر بخواهيم به مناسبت 29 خرداد كه سالگرد دکتر شریعتی است مراسمی برای ايشان داشته باشیم باید منصفانه مزایا و معایب دکتر شریعتی را با هم بگوییم، یعنی نه شریعتی را بکوبیم و نه از آن طرف او را به عنوان یک الگو معرفي کنیم.

من با الگو شدن شریعتی مخالفم و اگر بخواهیم تجلیلی هم از ایشان بکنیم با همان نگاه‌های کلی باید بگوییم آثار شریعتی این مزایا و این معایب را دارد يا اينكه شخصیت شریعتی این مزایا و این معایب را دارد.

مطالعه آثار شريعتي براي كسي كه دغدغه اسلامي شدن دانشگاه را دارد مناسب است

در مورد مطالعه آثار هم به همين ترتيب است، یعنی کسی بايد وارد مطالعه آثار ایشان شود که مبانی محکم داشته باشد و لذا به نظر می‌رسد که مطالعه آثار شریعتی براي ما که دغدغه اسلامی‌سازی علوم و دانشگاه و جریان اسلام در زندگی و مناسبات اجتماعی را داریم مزاياي زيادي دارد.

به نظر من استفاده مثبت از آثار شهید مطهری بیشتر برای آدم‌هایی است که بخواهند از آن قالب‌ها و زوایا استفاده کنند. شهید مطهری تعبيري دارد که می‌گوید شریعتی اسلام‌سرای خوبی است، تعبیر دیگري هم وجود دارد که گویا از مقام معظم رهبری نقل شده که اگر بنا شد بنای اسلام را با آثار مطهری بگذاریم و بعد رنگ و لعاب آن را با آثار شریعتی بچینیم خیلی چیز قشنگی می‌شود.

تفكيك بين آثار خوب و بد شريعتي و مخاطبان آثار او لازم است

یک بچه مسلمان محکم با دغدغه مي‌تواند آثار شريعتي را بخواند و از آن‌ها بهره ببرد، اما مي‌تواند با استاد بخواند، چون آثار ايشان خيلي محكم نيست و زمينه انحراف در آن زياد است و ممكن است افرادی بد بفهمند یا افکارشان منحرف شود، لذا تفکیک بین حرف‌های خوب و بد شریعتی، آثار خوب و بد شریعتی و حتی رفتارهای خوب و بد ايشان و همچنين تفکیک بین مخاطبین آثار ايشان لازم است، یعنی هر کسی نمی‌تواند مخاطب آثار ایشان باشد.

گاهي برخي از افراد می‌گویند مطالعه آثار شريعتي برای بچه مارکسیست‌ها یک جاهایی خوب بود، چون بعد مذهبی شدند، اما اين مساله همیشه و برای همه نیست،زيرا مثلا يك مارکسیست می‌آید و التقاطی می‌شود.

عابدي نژاد: از نظر من بحث بر سر همين محورهایی است که انتخاب شده است. محورهای کلی فکری دكتر شريعتي همان چند مرحله‌اياست که ترسیم کردم. البته، هر کدام از اینها قابل بحث است، ولي اگر می‌بینید در این مراحل احتیاج به توضیح بیشتری وجود دارد، باید بیشتر بحث کنیم.

آثار شريعتي بيشتر به دنبال القاء‌ درد و دغدغه است

می‌خواستم مراحل فکری ایشان را عرض کنم و بگويم که شما می‌توانید کل اندیشه‌های دکتر شریعتی رادر این مراحل خلاصه کنید. اگر شما بخواهيدکل آثار ایشان را خلاصه کنید می‌بینید كه به صورت منطقی این مراحل در این آثار طی شده است. یعنی بخش اول اين آثار به دغدغه‌مندی، شورمندی و احساس درد برمی‌گردد. مثلا کویر شاید چیزی جز یک دردنامه نباشد، یعنی بیشتر دنبال القاء یک درد و دغدغه است.

باید حوزه‌های آسیب دکتر شریعتی را مشخص کرد مثلا ممکن است کسی بگوید ما در وضعیت انحطاط، خیلی آسیب نمی‌بینیم، انتقاداتی وجود دارد البته نمی‌گویم همه این انتقادات وارد است ولی چندان آسیب‌زا نیست و  چارچوب کلی آن به نگاهی برمی‌گردد که از این وضعیت راضی نیست یا در باب حاکمیت اسلام بحث می‌کند هم همینطور است.

اگر دانشگاه‌ها به محتواي اين كتاب شريعتي اشراف داشتند در فتنه 88 جلوتر بوديم

در بخشی از آثار دكتر مثل «فاطمه؛ فاطمه است» یا علی(ع)، آسیب کمتری وجود دارد. مثلا در بخشي از کتاب امام علی، دغدغه شريعتي حاکمیت اسلام است. بعد سوالي مطرح می‌شود كه نیروهای معارض با این حاکمیت چه كساني هستند؟ از دل اين بحث کتاب قاسطین و مارقین و ناکثین در می‌آید که اگر فضای عمومی دانشگاه‌های ما به محتوای تحلیلی آن کتاب اشراف داشتند، دست ما در فتنه 88 خیلی جلوتر بود. در اين كتاب شريعتي جهت‌گیری‌هایی را که ممکن است علیه حاکمیت اسلامی اتفاق بیفتد تحلیل می‌کند.

الگوهاي اسلام آگاهانه از ديدگاه دكتر شريعتي

پس مي‌توانيم در تفكيك آثار ايشان یک متد ارايه دهيم، مانند آثاری که مختص به حاکمیت اسلام است. شريعتي در جایی می‌گوید ما می‌خواهیم الگوی اسلام آگاهانه را ارائه دهیم، می‌گوییم ما باید چه کسی را بشناسیم؟ می‌گوید ما باید خدا و پیامبر(ص)وعلی(ع)و مدینه را به عنوان جامعه الگو بشناسیم. یعنی شما جامعه مناسبات آن را ببينيد و بشناسید تابتوانید همه اينها را تحلیل کنید، اینها آسیب‌های کمتری دارد.

«خبرگزاري دانشجو»: با توجه به فرضیه‌ای که شما مطرح کردید، اگر بخواهيم مخاطب را راهنمايي كنيم كداميك از آثار را به او پيشنهاد مي‌كنيد كه آسيب كمتري داشته باشد؟

عابدي نژاد: مثلا کتاب «علی(ع)» یا «فاطمه فاطمه است»، چون نقاط مثبت این آثار نسبت به نقاط منفی آن بسيار بیشتر است.

جذابيت كتاب های شريعتي به قدري است كه مخاطب به خواندن آثار ديگر مشتاق مي‌شود
 
ابوطالبي: البته من با اين مساله مخالفم که آسیب فاطمه فاطمه است کمتر است، زيرا اين كتاب به قدري جذاب است كه مخاطب می‌رود کویر را هم می‌خواند.

«خبرگزاري دانشجو»: الان اين كتاب‌ها در فضاي دانشگاه استفاده می‌شود، چون خیلی جذاب است و نیز گرایش‌هایی را به سمت اسلام ایجاد کرده است. چه باید کرد؟

شريعتي از ايدئولوگ انقلاب بودن تا عامل ساواك بودن

ابوطالبي: من یکبار در یک جلسه دانشجویی همین بحث‌ها را درباره «ماهیت شریعتی چیست» داشتم و هنوز هم معتقدم شریعتی یک شخصیت مبهم است که عده‌ای از لحاظ اعتقادی و اسلام‌شناسی او را بالا می‌برند و عده‌ای او را تا کفر پایین می‌آورند يا از لحاظ سیاسی یک عده او را در حد ایدئولوگ انقلاب از امام هم بالاتر می‌برند و یک عده هم او را عامل ساواک می‌دانند، ولی مي‌توان حد اعتدالی در آن پیدا کرد. بالاخره، شريعتي آدمی است که دغدغه‌های اسلامی دارد و می‌خواهد اين دغدغه‌ها را حل کند ولی جاهایی هم انحراف دارد.

تاثير شريعتي در پرورش نيروهاي انقلابي

از لحاظ سیاسی قطعا شریعتی در پرورش یک‌سری از نیروهای انقلابی تأثیرگذار است. در عین حال، در برخي از انحرافات مثل سازمان مجاهدین هم موثر است. از طرفي در برخي موارد نيز به روحانیت که در حال مبارزه بود ضربه مي‌زد و لذا رژیم هم بدش نمی‌آمد در جاهایی سخنرانی کند.

دغدغه من بیشتر برای بچه‌هاي مذهبی است که خدای نکرده با مطالعه اين آثار نگاه‌هایی در آنها پیدا شود، چون فضای علمی دانشگاه‌ها فضای علمی تجربه‌گرایی است و در مقابل سنت دین قرار می‌گيرد و اگر اين مطالب نيز چاشني اين فضاي علمي شود خطرناک است.

در آن جلسه دانشجويي گفتم شریعتی حرف‌های غلطی هم دارد و دانشجویی که آثار شریعتی را می‌خواند گفت آقا چرا جلوی آثار ایشان را نمی‌گیرند؟ يعني اين آدم مدعی شد كه چرا اين آثار منتشر می‌شود. به هر حال جاهايي هم اين حرف‌هاي نادرست مطرح مي‌شود.

شريعتي پيامبري با حرف‌هاي زيبا نيست!

اگر می‌خواهیم راجع به شريعتي صحبت كنيم بايد نمونه‌‌ای از فضاهای دکتر شریعتی را هم بگوییم. يعني فکر نکنید شريعتي یک پیامبر است که حرف‌های خیلی زیبا و قشنگی هم دارد. خیر، این شریعتی كه حرف‌هاي قشنگي هم دارد كسي است که همسرش بی حجاب است و در عین حال دغدغه‌هایي هم دارد. در واقع،‌ مخاطب بايد با این فضا آشنا شود.

نباید خیلی آثار دکتر شریعتی را ترویج کرد

من معتقدم نباید خیلی آثار دکتر شریعتی را ترویج کرد ولی منکر استفاده مناسب هم نیستم، یعنی مطالعه آثار ايشان باید هدایت شده باشد. مثلا گروهی مانند گروه‌های مطالعاتی آثار شهید مطهری تشکیل شود و اين گروه‌ها تحت نظر اساتيد قوی کار کنند.

ادبيات سوسياليستي شريعتي با فضاي ماركسيستي دانشگاه‌ها هم‌خواني داشت

عابدي نژاد: عاملی كه باعث شده آسیب‌های دکتر شریعتی کمتر شود این است که فضای دانشگاهي قبل از انقلاب فضای مارکسیستی و ادبیات دکتر شریعتی هم ادبیات سوسیالیستی بود، یعنی طبیعتا یک قرابت فکری بين اين دو وجود داشت و حرف‌های شريعتي هم از جهت مثبت و هم از جهت منفی تأثیر بیشتری داشت،چون مبتنی بر روح زمان بود.

نقد آثار دكتر شريعتي در ادبيات دوم خرداد

اكنون برعکس شده و فضای دانشگاه‌های ما فضای لیبرالی است و این جهت نه تنها هیچ سنخیتی با فضای فکری دکتر شریعتی ندارد، بلكه منتقد آن نيز هست. یعنی شما اگر کتاب امت و امامت دکتر شریعتی را به یک دانشجو بدهید، مطلقا از آن چیزهایی را در نمی‌آورید که فتنه 88 به دنبال آن بود، به همین دليل حجمی از ادبیات دوم خرداد معطوف به نقد آثار دکتر شریعتی شد.
 
پایان 
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار