عضو هيئت علمي دانشگاه امام حسين (ع) گفت: عايشه به خديجه(ع) بسيار کينه داشت، پيامبر در برابر حضرت زهرا (س) تمام قد ميايستادند و ميفرمودند: «من از فاطمه بوي بهشت را ميفهمم» ...
به گزارش خبرنگار دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»، محمدحسين رجبيدواني در جلسه بيست و يكم از سلسله جلسات کارگاه آموزشي - تحليلي تاريخ اسلام كه به همت موسسه «صهباي بصيرت» در فرهنگسراي ارسباران برگزار شد، به بيان مسائلي پيرامون چگونگي شكلگيري جنگ جمل پرداخت.
علي (ع) براي جنگ جمل مدينه را ترك كرد و ديگر هرگز به مدينه بازنگشت
پس از آنکه اميرالمؤمنين به خلافت رسيدند، بيش از شش ماه در مدينه نبودند که جنگ جمل به ايشان تحميل شد. ايشان مدينه را به قصد بصره ترک کردند و پس از آن ديگر به مدينه بازنگشتند. بعد از جنگ جمل حضرت به کوفه رفتند و آنجا را مرکز حکومت قرار دادند و اين نشان ميدهد اقدامات حضرت در مدينه بازتابهايي داشته که باعث شد ايشان ديگر نتوانند به مدينه بازگردند.
متأسفانه اطلاعات دقيق تاريخي از آن دوره در دست نيست. در ادامه به برخي از اقدامات اميرالمؤمنين در دوران خلافتشان ميپردازيم:
اقدمات اميرالمؤمنين در دوران خلافت
1. عزل حاکمان فاسد دوران عثمان
از نخستين اقدامات اميرالمؤمنين، عزل فرمانروايان فاسق و نالايق دوران پيشين بود. به عنوان نمونه، عبداللهبنعامربنکريض (پسردايي عثمان) حاکم بصره بود. حضرت علي (ع) او را عزل و عثمانبنحنيف را که از اصحاب خوب پيامبر (ص) بود، حاکم آنجا نمود.
عبداللهبنابيسرح، برادر رضاعي عثمان و حاکم بصره را که بسيار فاسد بود و پيشتر از سوي پيامبر محکوم به اعدام شده بود، را عزل و قيسبنسعدبنعباده را به جاي او تعيين کردند. يعلبناميه (يا يعلبنمنبه يا منيه) که از فساق و فرمانده يمن بود را عزل و به جاي او عبيدالهبنعباسبنعبدالمطلب را به فرمانروايي يمن گماشتند.
عبداللهحضرمي را از مکه برداشتند و به جاي او قصمبنعباسابنعبدالمطلب را قرار دادند. مالک اشتر را فرمانده ايالت بزرگ جزيره به مرکزيت موصل قرار دادند. معاويهبنابيسفيان را از شام عزل و سهلابنحنيفانصاري را براي آنجا در نظر گرفتند.
در مورد کوفه نيز نقل غلطي در تاريخ طبري آمده است. گفته شده علي (ع) فردي به نام عماره ابن شهاب را براي آنجا تعيين ميکنند، درحاليکه چنينن کسي اصلاً وجود نداشته و همچنين شهري مانند کوفه ميطلبد که شخصيت مهمي براي آن تعيين شود.
نقل صحيح که اتفاقاً اين نقل هم در تاريخ طبري آمده است اين است که: مردم کوفه قبل از سقوط عثمان، سعيد ابن عاص را از شهر اخراج کرده بودند و خود ابوموسي اشعري را به عنوان حاکم کوفه تعيين نمودند.
عثمان هم قدرتي نداشت که با اين خواست مردم مخالفت کند. علي (ع) قصد داشتند که ابوموسي را نيز بردارند و آن کسي را که صلاح ميدانند براي حاکميت کوفه قرار دهند، اما انقلابيون کوفي به حضرت گفتند اجازه دهيد او فرمانرواي ما باشد و حضرت نيز بر خلاف تدبير خود به خواست آنان تن دادند.
در ميان نام انقلابيون کوفي که اين درخواست را از اميرالمؤمنين داشتند، نام مالک اشتر هم آمده است که اگر اين نقل صحيح باشد يک امتياز منفي براي او به شمار ميرود؛ چرا که اگر او به ولايت و امامت علي (ع) اعتقاد کامل ميداشت بايد مطيع ايشان ميبود.
معاويه خطاب به حاكم منصوب علي (ع): بايد قاتلين عثمان را به من تحويل دهيد، آنگاه من کنار ميروم
به جز سهلبنحنيف همه کسانيکه از سوي اميرالمؤمنين تعيين شده بودند در محل خود مستقر شدند. سهل ابن حنيف با فرمان عزل معاويه به شام رفت، اما معاويه مقاومت کرد و وقتي ديد نميتواند با علي (ع) در بيفتد، گفت: چون خليفه مظلوم در مدينه کشته شده است بايد قاتلين او را به من تحويل دهيد، آنگاه من کنار ميروم و تو ميتواني به جاي من بيايي!
سهل بازگشت و به حضرت گزارش داد. حضرت قصد برخورد با او را داشتند و نامهاي هم به او نوشتند، اما متأسفانه فتنه جمل بر ايشان تحميل شد و حضرت از پرداختن به جريان معاويه بازماندند.
منصوبين علي (ع) شايستگيهايي داشتند كه در دورههاي پيش مطرح نبود
عموم کسانيکه منصوب حضرت شده بودند، صلاحيتها و شايستگيهايي داشتند که متأسفانه در دورههاي پيش مطرح نبود. اغلب اعتقادات درست داشتند و آلوده به ماديات نبودند.
مغيرهبنشعبه، سياستمدار معروف خواست خيرخواهي کند، به اميرالمؤمنين گفت: «معاويه از سوي دو خليفه حکم داشته است و اگر شما او را عزل کنيد، او مقاومت خواهد کرد، اما اگر او را تثبيت کنيد، او با شما بيعت ميکند و بيعت مردم را هم ميگيرد، آنگاه ميتوانيد او را عزل کنيد.» حضرت نپذيرفتند و فرمودند: «من يک لحظه هم نميپذيرم که معاويه از سوي من حاکم باشد.»
2- قطع درآمدهاي نامشروع از بيت المال و حذف رانتها
علي (ع) به ابورافع، مسئول بيت المال، دستور دادند موجودي آن را تعيين کند و همچنين از همه مردم آمار بگيرد، خودشان نيز براي همه مشخص نمودند که هر کس چه سهمي دارد.
اميرالمؤمنين 2-3 روز پس از آغاز خلافت، در مسجد به مردم فرمودند: «فردا برويد و عطاياي خود را از بيت المال دريافت نماييد.»
ابورافعنفري به هر نفر 3 دينار ميداد. به آنهايي که تا کنون دريافتهاي کلان از بيت المال داشتند، برخورد و حق خود را نگرفتند.
وقتي سهل ابن حنيف انصاري به سهم خود از بيت المال اعتراض ميكند...
حتي فرد بزرگي مثل سهل ابن حنيف انصاري، به حضرت اعتراض نمود. البته اعتراض او اين بود که براي من افت دارد که به من همان مقداري ميدهيد که به نوکر من داديد! حضرت نيز در جواب او فرمودند: «در حکومت من انسانها با هم فرقي ندارند و همه بنده خدا هستند.» وقتي چنين کسي مسئله دار شود تکليف رانت خواران معلوم است.
به همين دليل علي (ع) در ابتدا از پذيرش خلافت سرباز زدند و با اصرار خود اينها آن را پذيرفتند، ولي حال خود اينها ميگفتند ما اشتباه کرديم. اين مسئله باعث شد بسياري از خواص با حضرت به مشکل بخورند. البته اين شرايط براي عموم مردم بسيار هم خوب بود.
3- مصادره اموال به غارت رفته بيت المال و بازگرداندن آن
اميرالمؤمنين فرمودند: «اينها اموال خدا بوده و من آنها را پس ميگيرم» و فرمود اينکار را از خليفه مقتول شروع کنيد.
نفر دوم و سوم و گروهي ديگر از سرمايهداران فرار کردند، عدهاي به شام، عدهاي به مکه و ... تا به دست حضرت نيفتند.از همين جا بود که نطفه جنگ جمل بسته شد.
طلحه و زبير نيز که رانتهايشان از بين رفته بود، از جمله کساني بودند که با حضرت به مشکل خوردند. آنها آدمهاي بزرگي بودند و جزو اولين بيعتکنندگان به شمار ميرفتند، اما با گستاخي بر حضرت منت ميگذارند که ما با تو بيعت کرديم تا تو در امور مختلف با ما مشورت کني.
علي (ع) فرمود: «در اجراي احکام الهي من بهتر از هرکس ميدانم که چه بايد بکنم و نيازي به مشورت نيست، اما اگر چيز ديگري هست بگوييد تا بدانم.» گفتند: «تو بايد در تقسيم بيت المال با ما مشورت ميکردي.» حضرت فرمودند: «من عيناً به سيره پيامبر عمل ميکنم.» گفتند: «حق ما را حداقل به روشي که عمر تعيين کرده بود، بده.» فرمودند: «سيره عمر مهمتر است و يا سيره پيامبر؟!»
جهادهاي اسلام در زمان خلفاي راشدين تبديل به غارتگريهاي جاهلانه با لعاب جهاد شده بود
قبلاً عرض کرديم جهادهاي اسلام تبديل به غارتگريهاي جاهلانه با لعاب جهاد شده بود. به جاهايي حمله ميکردند که برايشان منافع مادي داشته باشد. غنيمت در آن باشد و يا بتوانند زن و بچه اسير کنند. از خدايشان بود که مسلمان نشوند و بتواند بجنگند و غنيمت به دست آورند.
حضرت وقتي به خلافت رسيدند جهادهاي اينچنين را متوقف کردند و در اين 4 سال و 9 ماه حکومت حضرت، شما هيچ جهادي با کفار و با مرزهاي بيروني اسلام نميبينيد، به همين دليل بعضي از محققين خارجي بر حضرت خرده ميگيرند که علي مرد شجاعي بود، اما (نعوذ بالله) تدبير نداشت و در زمان خلافت او مرزهاي اسلام درهمان حال گذشته باقي ماند و سه جنگ او نيز جنگهاي داخلي بود.
4 مرکز بزرگ نظامي وجود داشت که از زمان عمر به اين کار عادت کرده بودند و اينکه حضرت اين را متوقف کرده با اعتراض آنها روبرو خواهد شد. به همين دليل حضرت حقوق نظاميان از بيت المال را دو برابر کردند تا به اين ترتيب جلوي انتقادات و نارضايتيهاي احتمالي را بگيرند.
بعدها امام مجتبي (ع) نيز به روش پدر عملکردند و حقوق نظاميان را صد در صد افزودند و اين روش به يک سنت تبديل شد. معاويه نيز که ديد اين کار به سنتي تبديل شده و او نميتواند برخلاف آن عمل کند، حقوق نظاميان را اندکي افزود و پس از او اين قضيه باب شد.
ناکثين اولين گروه فتنهگر در تاريخ اسلام هستند
اعمال اين سياستها باعث شد افرادي که منافعشان به خطر افتاده بود در برابر حضرت موضع بگيرند. نخستين کساني که موضع گرفتند ناکثين (پيمان شکنان) بودند.
سه دسته در برابر اميرالمؤمنين ايستادند: ناکثين، قاسطين و مارقين. قسط دو معني دارد: ظلم و عدل. در اينجا قاسطين به معناي کساني است که به حضرت ستم کردند.
پيامبر اكرم(ص) : يا علي پس از من تو با سه گروه ناکثين، قاسطين و مارقين روبرو خواهي شد و تو ...
سني و شيعه از قول پيامبر خطاب به علي (ع) نقل کردهاند كه حضرت فرمودند: «يا علي پس از من تو با سه گروه ناکثين، قاسطين و مارقين روبرو خواهي شد و تو چارهاي جز جنگ با آنها نداري».
اگر اين حديث پيامبر نبود عالم تسنن و علماي بي منطق و عامه حضرت را به شدت زير سؤال ميبردند و چه بسا به عنوان خليفه هم نميپذيرفتند. حضرت علي با عايشه جنگيده! حتي در مقدمه کتاب ارزشمند وقعه الصفين؛ (پيکار صفين) نوشته نصر ابن مزاحم (که از منابع دست اول به شمار ميرود، که توسط يکي از علماي سني نگاشته شده)، آمده است: «خدا را شکر که حکميت پيش آمد و جنگ متوقف شد! وقتي حاضر نيستند حضرت جنگ با معاويه را تا انتها برود، تکليف جنگ با عايشه نيز معلوم خواهد بود. »
ناکثين اولين گروه فتنهگر در تاريخ اسلام هستند که بر ضد حاکميت اقدام کردند، آن هم نه بر ضد ابوبکر و عمر و عثمان بلکه عليه علي (ع) و نتيجه آن جنگ سختي بود که چندين هزار نفر از مسلمين در آن کشته شدند.
جنگ سخت جمل مقدمهاي از جنگ نرم داشت
اين جنگ سخت مقدمهاي از جنگ نرم داشت. خليفه مشروعي که مردميترين خليفه بود چنان صلاحيتش مخدوش ميشود که مقصر در قتل عثمان شمرده شده و ميخواستند او را براندازند. عثمان چنان منفور بود که نماز بر او خوانده نشد و نگذاشتند در بقيع دفن شود اما تبديل به مظلومي شد که بايد خونخواهياش کنند. سرکرده اين جريان شوم، طلحه، زيبر و عايشه هستند.
علل و عوامل پيمانشکني طلحه و زبير
1- عدم تحمل مساوات و عدالت علوي بهويژه در عرصه اقتصادي
2- عدم دسترسي به حکومت کوفه و بصره
طلحه و زبير به دنبال اين بودند که با سبقت در بيعت، علي (ع) را وامدار خود نمايند و به اين ترتيب پستهاي کليدي را به دست گيرند. اينها ديگر طلحه و زبير زمان پيامبر نبودند، آلوده شده بودند، به همين دليل حضرت پست ديگري به آنها ندادند. حکومت بصره و کوفه حکومت يک شهر نبود اين شهرها خيلي گسترده شده بودند.
طلحه و زيير قبل از آنکه مدينه را ترک کنند، براي اتمام حجت پسر طلحه را نزد اميرالمؤمنين فرستادند و به او گفتند: او را اميرالمؤمنين خطاب نکن و به او بگو طلحه و زيبر از تو ناراضي هستند، آنها را راضي کن. حکومت بصره را به طلحه و حکومت کوفه را به زبير بده تا آنها راضي شوند.
حضرت فرمودند: «چنين چيزي امکان ندارد، من در مدينه از اينها در امان نيستم، چه رسد به اينكه آنها را به آنجا بفرستم.»؛ لذا آنها نيز گفتند ديگر ما را با علي کاري نيست.
3- طمع در خلافت؛ نطفه اين امر را عمر در شورا بسته بود. ميخواستند از نارضايتيها عليه علي (ع) استفاده کنند و خود خليفه شوند.
4- ترس از بني اميه؛ طلحه و زبير در قتل عثمان شريک بودند، بخصوص طلحه در تحريک مردم و نشان دادن راه مخفي خانه عثمان نقش داشت. آنها ميترسيدند که اگر بني اميه بخواهند انتقام عثمان را بگيرند، آنها در امان نخواهند بود. به همين دليل حاضر شدند با ضد انقلابي که تا ديروز با آنها در جنگ بودند، ائتلاف کنند.
عايشه وقتي خبر مرگ عثمان را شنيد فوراً سجده شکر كرد!
عايشه از ديگر سرکردگان جنگ جمل بود. او به شدت از عثمان نفرت داشت. گفته بود در شهري که او باشد نميتوانم بمانم و به همين دليل به مکه رفته بود و دائماً در انتظار فرصتي بود که خبري از مدينه به او برسد. روزهاي آخر نتوانست خود را نگه دارد و با شترش به سمت مدينه به راه افتاد. در راه وقتي خبر مرگ عثمان را شنيد به قدري خوشحال شد که فوراً از شتر پايين آمد و سجده شکر انجام داد!
عايشه وقتي فهميد علي (ع) به حکومت رسيده است، گفت: «به خدا عثمان مظلوم کشته شد!«
عايشه همواره به صراحت ميگفت: عثمان را بکشيد و با طلحه و زبير بيعت کنيد. طلحه پسرعمو و زبير شوهر خواهر او (اسماء) بودند. اما عايشه وقتي فهميد علي (ع) به حکومت رسيده است، به شدت ناراحت شد و گفت: روي مرکب مرا از شهري که علي در آن حکومت ميکند برگردانيد و زير لب زمزمه ميکرد: «به خدا عثمان مظلوم کشته شد!»
مشکل عايشه با علي (ع) چه بود؟
با نگاهي به سخنان عايشه و حوادث تاريخي آن زمان، ميتوان علل کينهتوزي او را فهميد. البته منابع سني به عايشه حق ميدهند و به نقل خود او استناد ميکنند.
در غزوه بني المصطلق عايشه همراه پيامبر بود. در يکي از منازل بين راه از قافله جا ماند و يکي از مسلمين که از آنجا رد ميشد او را ديد و بر شتر خود سوار کرد و به قافله پيامبر رساند. گروهي از منافقين وقتي ديدند زن پيامبر با مرد غريبهاي آمده است، عليه او حرف درآوردند، اما پيامبر توضيح دادند و قضيه تمام شد.
منابع اهل سنت: علت كينهورزي عايشه به علي (ع)، تهمت بستن علي به عايشه در زمان حيات پيامبر بود!
چنين جرياني وجود داشتهاست، اما منابع سني به نقل از خود عايشه ميگويند: علي (ع) ذهن پيامبر را نسبت به عايشه خراب کرد و به پيامبر ميگفت: «عايشه به شما خيانت کرده و بايد او را طلاق دهيد.»
عايشه ميگويد: «اما پيامبر مرا دوست داشت و نميخواست چنين کند. پيامبر با من حرف نميزد و مرا تنبيه کرد. ما به مدينه بازگشتيم، پدر و مادرم اشک ميريختند و ميگفتند ما ميدانيم که تو مقصر نيستي. پيامبر مرا به خانه خودش نبرد و من به خانه پدرم رفتم تا اينکه آيه افک نازل شد، آيهاي که خدا حمله ميکند به کساني که به زنان عفيفه اتهام ناروا ميزنند.
ميگويد اين آيه در شأن من و در رد علي (ع) نازل شد. پس از اين آيه پيامبر با خوشحالي به منزل پدرم آمدند و مرا با خود بردند. منابع سني ميگويند به دليل اين کاري که علي (ع) کرده بود عايشه کينه او را به دل داشته است.» در حالي که اين آيه در رد عايشه و حفصه زمانيکه به ماريه قبطيه همسر ديگر پيامبر تهمت زده بودند نازل شد.
آيا كينه شخصي عايشه دليل مناسبي براي بهراه انداختن جنگ جمل بود؟
بر فرض که اين نقل درست باشد آيا دليل ميشود که او به دليل کينه شخصي اينچنين جان و مال مسلمين را به خطر بيندازد و اين جنگ بزرگ را به راه بيندازد؟!
علل حسادت و كينهورزي عايشه به خديجه(س)، علي (ع) و فاطمه (س)
عايشه به خديجه بسيار کينه داشت و اين کينه تا به علي (ع) هم کشيده شده بود. او به حضرت زهرا هم بسيار کينه داشت. پيامبر در برابر حضرت زهرا (س) تمام قد ميايستادند و درباره ايشان ميفرمودند: «من از فاطمه بوي بهشت را ميفهمم» لذا عايشه به ايشان حسادت ميکرد. عايشه از پيامبر فرزندي نداشت اما حضرت رسول فرزندان علي (ع) را فرزندان خود ميدانستند.
عايشه در غصب خلافت از ارکان مهم بود
عايشه در غصب خلافت از ارکان مهم بود. او احاديث جعلي پدرش را تثبيت کرده بود و ميدانست اگر علي به خلافت برسد غاصبان را افشا خواهد کرد. اين عوامل باعث موضع گيري او گرديد.
طلحه و زيبر نيز با علم به اين موضوع تصميم گرفتند که مدينه را ترک کنند. رسم بود که هر کس ميخواست از مدينه خارج شود از رهبر اجازه ميگرفت. آنها نزد اميرالمؤمنين رفتند و گفتند: «ميخواهيم به عمره برويم.» حضرت به آنها فرمودند: «شما قصد خيانت داريد و نه عمره». اما آنها قسم جلاله خوردند که ميخواهند براي عمره به مکه بروند. حضرت فرمودند: «پس بار ديگر با من بيعت کنيد» و آنها دوباره بيعت کردند. بعد در جمع مردم گفتند: «اين ما بوديم که مردم را عليه عثمان شورانديم در حالي که علي درخانه خود نشسته بود.»
روش هاي ناکثين در جنگ نرم عليه اميرالمؤمنين (ع)
1- جذب خواص مسئلهدار
2- ائتلاف با همه جريانات مخالف اميرالمؤمنين (شبيه اين اتفاق در فتنه 88 خودمان اتفاق افتاد)
3- بهرهگيري از حمايت بيت پيامبر
اين مسئله در تاريخ هم به شدت به چشم ميخورد. صفورا دختر شعيب و زن حضرت موسي بعدها در برابر وصي موسي ميايستد، درست مانند عايشه. در فتنه 88 هم چنين اتفاقاتي را ديديم.
پاسخ منفي ام سلمه به دعوت عايشه
اين قضيه صرفاً محدود به عايشه هم نبود. حفصه نيز به آنها پيوست و حتي ميخواستند ام سلمه را نيز با خود همراه کنند. عايشه به سراغ امسلمه آمد. ابتدا از او بسيار تعريف کرد و سپس گفت: در اين قضيه ما را همراهي کن، اما ام سلمه او را رد کرد.
ام سلمه: اي علي! اگر خدا جهاد را از زنان منع نکرده بود خود سلاح به دست ميگرفتم و به دفاع از شما ميآمدم
ام سلمه نامهاي به علي (ع) نوشت و توطئه پيمان شکنان را شرح داد و گفت: «اگر خدا جهاد را از زنان منع نکرده بود خود سلاح به دست ميگرفتم و به دفاع از شما ميآمدم.» سپس نامه را به پسرش داد تا براي حضرت بياورد.
جرا حفصه نتوانست خود را به قافله جمل برساند
حفصه نيز وقتي دعوت عايشه را شنيد فوراً استقبال کرد اما برادرش عبدالله ابن عمر جلوي او را گرفت و گفت: پيامبر فرمود زنان من در خانه بنشينند و لذا نتوانست خود را به عايشه برساند.
4- عمليات رواني در مظلوم نشان دادن خليفه سوم
5- القاء عدم صلاحيت علي در رهبري جامعه اسلامي (گفتند علي با پناه دادن قاتلان خليفه و نقش خود در قتل او شايستگي حکومت ندارد و از اين حربه براي توجيه گروه مردد در بصره و مکه بهره بردند)
6- القاء دست داشتن عليدر قتل خليفه سوم
جو جامعه را به جايي رساندند که علي بايد برکنار شود. بيست هزار نفر از مکه و زائرين فراهم کردند و قصد داشتند جايي را به عنوان پايگاه خود مشخص کنند. ابتدا شام را براي اين کار در نظر داشتند. معاويه وقتي شنيد طلحه و زبير به مکه رفتهاند براي هر کدام از آنها نامه جداگانهاي نوشت.
معاويه خطاب به طلحه و زبير: در مخالفت با علي با شما همراه و همفکر هستم
معاويه به زيبر نوشت که من در مخالفت با علي با شما همراه و همفکر هستم و شما را به شام دعوت ميکنم، با تو به عنوان خليفه و با طلحه به عنوان خليفه بعدي بيعت ميکنم و همه امکانات لازم را نيز دراختيار شما قرار خواهم داد. به طلحه هم نامهاي به همين مضمون نوشت با اين تفاوت که گفت با تو به عنوان خليفه و با زبير به عنوان خليفه بعدي بيعت ميکنم.
معاويه و ارسال يك نامه مجهول الامضاء!
با اين حمايتها آنها مخالفت خود راعلني کردند. پس از اين، معاويه با دادن يک نامه مجهول الامضاء کاري کرد که اينها نسبت به او بدبين شده و از آمدن به شام مأيوس شوند.
تلاش معاويه در شكستن سد ايستادن در برابر خليفه مشروع
معاويه با اين کار ميخواست سد ايستادن در برابر خليفه مشروع شکسته شود. با علني شدن مخالفت آنها کاري کرد که به شام نيايند. معاويه نميخواست کنار بکشد فقط ميخواست آنها را در برابر علي (ع) قرار دهد.
آنها نيز از شام مأيوس شدند و بصره را انتخاب کردند. عبدالله ابن عامر ابن کريض، پسردايي عثمان که حاکم بصره بود و اميرالمؤمنين او را عزل کرده بودند به آنها گفت: من در بصره حامياني براي عثمان سراغ دارم، ميشود به آنجا رفت و آنجا را پايگاه قرار داد. نظر او را پذيرفتند و به سمت بصره حرکت کردند.