کد خبر:۱۹۳۴۳۹
سلسله جلسات تاريخ اسلام- 22؛ بخش اول

رجبي‌دواني: با وجود کناره‌گیری از جنگ چرا حضرت فرمودند زبیر جهنمی است؟/ سیره حضرت در جنگ هاي جمل، صفین و نهروان چه بود؟

عضو هيئت علمي دانشگاه امام حسين (ع) گفت: زبير از جنگ با حضرت علی (ع) کناره‌گيري کرده بود، پس چرا حضرت گفتند او جهنمی است؟
به گزارش خبرنگار دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»، محمدحسين رجبي‌دواني در جلسه بيست و دوم از سلسله جلسات کارگاه آموزشي - تحليلي تاريخ اسلام كه به همت موسسه «صهباي بصيرت» در فرهنگسراي ارسباران برگزار شد، به بيان وقایع و اتفاقات تا قبل شروع جنگ جمل و تلاش‌هایی که حضرت برای پیش‌گیری از جنگ انجام دادند پرداخت.

فعاليت‌هاي طلحه،‌ زبير و عايشه به عنوان سردرمداران فتنه ناکثين باعث شد تا عده زيادي از مردم و زائرين مکه به اين نتيجه برسند که بايد حکومت اميرالمؤمنين را با جنگ سخت برانداخت. بيست هزار نفر از مکه براي حرکت به سوي شام تجهيز شدند.

حضرت علی(ع) چگونه از تصمیم شوم ناکثین مطلع شدند؟

گفتيم معاويه براي اين‌که سد ايستادن در برابر خليفه را بشکند از آن سه نفر حمايت کرد و آن‌ها را به شام دعوت نمود و وقتي آن‌ها مخالفت خود را علني کردند، معاويه کاري کرد تا آن‌ها از آمدن به شام منصرف شدند و بصره را انتخاب کردند.

اميرالمؤمنين نيز از طريق ام سلمه از تصميم شوم آن‌ها باخبر شدند. حضرت شنيده بودند که آن‌ها از مکه خارج شده و به سمت شمال مي‌روند و خوف اين‌را داشتند که به کوفه بروند.

از آن‌جا که اين‌ها مسلحانه عليه حضرت خروج کردند ديگر جاي گفت‌وگو و مذاکره نبود و بايد به جهت نظامي با آن‌ها برخورد شود. حضرت در اين مورد دو اقدام انجام دادند:

1. نامه‌اي به عثمان ابن حنيف انصاري فرماندار بصره نوشتند و به او گفتند: پيمان شکنان به سوي شهر تو مي‌آيند. وقتي با آن‌ها مواجه شدي با آن‌ها مذاکره کن و اگر توانستي آن‌ها را مجاب کني که دست از سرکشي بردارند، مانند مهمان از آن‌ها پذيرايي کن تا من به بصره بيايم و در موردشان تعيين تکليف کنم، اما اگر بر سرکشي خود اصرار دارند با آن‌ها پيکار کن تا خدا بين ما داوري کند تا من به شما ملحق شوم.

علی‌رغم شور بیعت اولیه با حضرت؛‌ یاران 400 نفر و سپاه دشمن 20 ‌هزار نفر بود

2. علي‌رغم آن‌که مردم مدينه با شور و هيجان فراواني با اميرالمؤمنين بيعت کردند، اما به هنگام خروج حضرت به سوي بصره براي جنگ با پيمان شکنان بيش از 400 نفر (يا به نقلي ديگر 700 نفر)‌حضرت را همراهي نکردند. درحالی‌که دشمن بيست هزار نفر را با خود همراه کرده بود. طبيعي است با اين تعداد نمي‌توان در برابر فتنه ناکثين ايستاد.

علت کم بودن یاران حضرت قبول نداشتن سياست‌هاي ایشان بود. ابن ابي الحديد سني مي‌گويد: در آغاز خلافت علي مردم مکه و بيشتر مردم مدينه با حضرت دشمن شدند،‌البته بهانه هم داشتند که مدينه شهر نظامي نيست و آن‌ها وظيفه‌اي ندارند!‌ اما خليفه مسلمين براي مقابله نظامي خروج کرده است، مردم مدينه اگر اعتقاد به خلافت و رهبري ايشان داشتند،‌ بايد حضرت را همراهي مي‌کردند، ولي نکردند.

ابوموسی نه تنها فرمان خلیفه مشروع را گوش نداد مردم را نیز از همراهی حضرت حذر داشت

حضرت به ربذه که رسيدند به ابوموسي اشعري، حاکم کوفه، ‌نامه‌اي نوشتند و در آن فرمان دادند که مردم کوفه را بسيج کن و به سوي من گسيل بدار تا براي مقابله با پيمان شکنان به ياري من بيايند. ابوموسي، که ما به غلط فکر مي‌کنيم آدم مؤمني بود و فقط بصيرت کافي نداشت و تنها خلاف او را ماجرای «حکميت» مي‌دانيم از ابتدا نسبت به اميرالمؤمنين بي‌معرفت بود و فردی ظاهرساز و مقدس مآب بود.

ابوموسي که فرمان خليفه مشروع و حق به او رسيده است، در جمع مردم کوفه در مسجد گفت: اين فرمان علي است و از من خواسته که شما را بسيج کنم، اما من به شما توصيه مي‌کنم در خانه‌هايتان بنشينيد و وارد اين فتنه نشويد. وی در تأييد حرفش، حديثي از پيامبر نقل کرد که به هنگام بروز فتنه‌ها در خانه‌هاي خود بمانيد و وارد اين قضايا نشويد، البته اين حديث درست است اما براي مواردي است که حق از باطل معلوم نيست، در زمانی‌که حق از باطل معلوم است وظيفه ايجاد مي‌شود؛ چراکه ما در اسلام بي‌طرفي نداريم.

حضرت ابتدا امام حسن(ع) و عمار را برای مجاب کردن ابوموسی فرستاد

در اثر اقدام خائنانه ابوموسي، هيچ کس از کوفه به ياري حضرت نرفت. حضرت اين بار امام مجتبي و عمار ياسر را فرستادند تا ابوموسي را براي فرستادن مردم مجاب نمايند. اين فرد پليد ممانعت مي‌کرد و در جواب حضرت بهانه مي‌آورد. بار ديگر اميرالمؤمنين مالک اشتر را با فرمان عزل ابوموسي به آن‌جا فرستادند و به مردم کوفه گفتند اين خواست شما بود که ابوموسي فرماندار شما باشد و خواست من نبود اکنون خيانت او را ديديد، لذا من او را عزل مي‌کنم.

در این اقدام «قرظة ابن کعب انصاري» به عنوان فرمانرواي کوفه تعيين شد و فرمان بسيج مردم کوفه نيز داده شد.

ظاهری مومن و باطنی منفعت‌طلب: محتوای نامه عزل ابوموسی

حضرت در فرمان عزل ابوموسي چنين مي‌فرمايند: اين فرد مکار، ظاهري به صورت مؤمن و مقدس از خودش نشان داده اما بسيار مادي و در پي منافع است. به محض رسيدن اين دستور از امر ما که مي‌دانم چقدر به آن دلبستگي داري با خفت و خواري کناره‌گيري کن. چنانچه کناره‌گيري نکني دستور مي‌دهم که بر تو بتازند و در صورت دستيابي بر تو قطعه قطعه ات کنند.

مالک به سمت دارالاماره رفت. نیروهای ابوموسي مقاومت کردند اما با مضروب کردن آن‌ها دارلاماره را گرفتند. ابوموسي هم‌چنان در حال جدل با امام حسن مجتبي(ع) بود که افراد ابوموسي به مسجد ريختند و او را خبر کردند. در اين لحظه مالک وارد شد و فرمان عزل او را در مسجد خواند و ابوموسي با خفت و خواري مجبور به کناره‌گيري شد.

خباثت و توطئه ابوموسي کار خود را کرده بود!

در اين‌جا مالک با کمک عمار و امام مجتبي سعي در بسيج مردم داشتند، اما خباثت و توطئه ابوموسي کار خود را کرده بود. کوفه در بدو پيدايش (سال 17) چهل هزار رزمنده داشت. الان در سال 36، مردم نظامي کوفه خيلي بيشتر شدند، اما به نقلي تنها 6 هزار و به نقلي 9 هزار و حداکثر 12 هزار نفر براي ياري خليفه بسيج شدند.

حضرت به ذيقار (در عراق) رسيدند منتظر رسيدن کوفيان شدند. پيش از اسلام جنگي بين نيروهاي خسروپرويز با قبيله «بشر ابن واعل» در گرفت که اعراب سپاه ساساني را نیز شکست داده و لذا معروف شده بود. هزار نفر نيز از قبيله طي و ساير قبايل به سپاه اميرالمؤمنين ملحق شدند. حداکثر افراد حضرت 15 هزار نمي‌شدند، در حالي که دشمن فقط بيست هزار نفر را از مکه با خود همراه کرده بود. اميرالمؤمنين نمی‌توانست معطل رسيدن کوفيان شوند؛‌ زیرا پيمان شکنان به بصره می‌رسيدند و در آن‌جا مستقر می‌شدند.

وحشت عایشه از منطقه «هوعب»

شبي که در آن‌جا بودند عايشه از صداي پارس سگ‌ها به وحشت افتاد و سؤال کرد نام اين منطقه چيست؟ گفتند هوعب. به شدت منقلب شد و گفت مرا برگردانيد. از پيامبر شنيده بودم واي بر تو از پارس سگ‌هاي هوعب در حالي‌که تو به سوي باطل مي‌روي. عبدالله ابن زبير به چهل تن از اهالي هوعب رشوه داد و آن‌ها نيز شهادت دادند که اين منطقه هوعب نيست و نام ديگري دارد! عايشه هم خيالش راحت شد.

حکیم‌بن جبله عدی؛ مهم‌ترین هم‌پیمان حضرت در بصره

در نزديکي بصره، عثمان ابن حنيف متوجه آن‌ها شد و وفاداران به اميرالمؤمينن را بسيج کرد. بصره نيز دهها هزار نيروي نظامي داشت که از حکومت حقوق مي‌گرفتند تا به فرمان خليفه به جهاد بروند، اما اکثر بصريان با حضرت مشکل داشتند و نيامدند و فقط گروه معدودي به ياري حضرت آمدند. مهم‌ترين اين‌ها يکي از اصحاب پيامبر به نام «حکيم ابن جبله عدي» بود که افراد قبيله‌اش را فراخواند و به عثمان ابن حنيف پيوستند و عثمان به همراه اينان در مقابل پيمان شکنان صف آرايي کردند.

قبل از آن‌که درگيري پيش بيايد عثمان ابن حنيف به اردوي دشمن آمدند تا مذاکره کنند. وی آدم کارکشته و با سابقه‌اي بود، نزد عايشه آمد و با او بحث کرد که چرا چنين کرديد. عايشه دلايلي آورد اما با پاسخ‌هاي محکم عثمان روبرو شد، کم آورد و اگرچه آدم سخن وري بود، گفت: من ديگر پاسخي براي تو ندارم، نزد زبير برو. عثمان نزد زبير رفت، اما او هم کم آورد و گفت: نزد طلحه برو.

طلحه هم چيزي براي گفتن نداشت، اما چنان به برتري خود و پيوستن مردم بصره و نارضايتي عمومي مردم از اميرالمؤمنين مطمئن بود که پيروزي را ا ز آن خود مي‌دانست و لذا به عثمان گفت: هدف ما گرفتن بصره است تا اين جا را به پايگاهي تبديل کنيم و هر که مقابل ما بايستد را از بين مي‌بريم، لذا عثمان را در موقعيت جنگي قرار دادند.

عایشه از بالای کجاوه جنگ را هدایت می‌کرد/ نیروهای عثمان‌بن حنیف نیز تحت تأثیر عایشه قرار گرفتند

جنگي بين آن‌ها در گرفت. عايشه بر فراز شتر سرخ موي درشت اندامي نشسته بود و از درون کجاوه روي شتر فرمان جنگ مي‌داد. دو طرف ضرباتي بر هم وارد کردند. در خلال جنگ عايشه فرياد مي‌زد: فرزندان من به جبهه حق ما بپيونديد، قصاص خون خليفه مظلوم است. او توانست برخي از نيروهاي تحت امر عثمان ابن حنيف را تحت تأثير قرار دهد.

هوا که تاريک شد و دو سپاه از هم جدا شدند، عثمان ابن حنيف متوجه شد گروه گروه از اردوي او مي‌گريزند تا به اردوي عايشه بپيوندند و صبح ديد جز گروه اندکي نمانده‌اند و اگر جنگ در بگيرد همه قتل عام خواهند شد، لذا دوباره تقاضاي مذاکره داد و به اردوي آنان آمد و با طلحه،‌ زبير، عايشه، مروان حکم و ... جلسه‌اي ترتيب داد و گفت: شما مي‌خواهيد چه کنيد؟ گفتند: ما مي‌خواهيم بصره را بگيريم و آن‌جا را مقر خود قرار دهيم.

عثمان گفت: اميرالمؤمينن در راه است و تا يکي دو روز ديگر به بصره خواهد رسيد، اگر شما تعهد کنيد که به مظاهر حکومت (يعني دارالامره، بيت المال و مسجد جامع) کاري نداشته باشيد و بر ضد خليفه تبليغ نکنيد، دروازه شهر را باز مي‌کنم تا وارد شويد. آنان عهد کردند و مکتوب کردند و امضا نمودند، لذا عثمان اجازه داد وارد شهر شوند، اما فرداي ان روز که عثمان خواست به عنوان فرمانروا در مسجد نماز صبح بخواند، ديد پيمان‌شکنان در برابر مسجد صف آرايي کردند و راهش ندادند.

عايشه فرمان داد: بر سر او بريزيد و او را بکشيد! عثمان زرنگي کرد و گفت: اگر مرا بکشيد برادرم سهل ابن حنيف که در غياب اميرالمؤمنين در مدينه فرمانرواست، به انتقام من از خويشان شما در مدينه انتقام خواهد گرفت. ان‌ها جا زدند و از قتلش خودداري کردند، اما به شدت مضروبش ساختند و با آن حال از شهر بيرون انداختند.

پیش‌بینی امیرالمومنین از بروز اختلاف بین طلحه و زبیر

از ديد توده پيمان شکنان هر کس نماز جماعت را اقامه کند رهبر آينده خواهد بود. طلحه مي‌خواست به نماز بايستد، زبير نيز هم‌چنين و لذا بين آن‌ها دعوا شد. اميرالمؤمنين اين مسئله را پيش بيني کرده بودند و فرموده‌ بودند: اين‌ها در دشمني با من همگام هستند، اما به محض آن‌که فرصتي پيدا کنند چشم ديدن يکديگر را نخواهند داشت.

گروهي طرفدار طلحه و گروهي طرفدار زبير شدند و بين دو گروه دعوا در گرفت،‌ نزديک بود آفتاب بزند و اين‌ها هنوز نماز نخوانده بودند. عايشه پا در مياني کرد و گفت هيچ کدام نماز نخوانيد و به عبدالله ابن زبير فرمان داد نماز را بخواند.

جزئیات جنگ جمل اصغر

بعد از نماز به دارالاماره حمله کردند. بر خلاف تعهداتشان تمام متعهدين به اميرالمؤمنين را کشتار کردند و دارالاماره را اشغال نمودند. سپس به بيت المال بصره حمله کردند. بيت المال خيلي وسيع بود، زيرا خراج‌هاي نيم جنوبي ايران و نيز خراج‌هاي خراسان به آن‌جا مي‌آمد به نقلي چهل و به نقلي چهار صد نفر ‌پرسنل داشت.

کارمندان بیت‌المال بصره زردپوستانی از جزیره سوماترا بودند

کارمندان بيت المال عرب نبودند و قومي بودند به نام سيابجه که زردپوستاني از جزيره سوماترا در اندونزي امروزي بودند که در زمان ساسانيان مهاجرت کرده بودند و با اجازه دولت ساساني مقيم ايران شدند و با آمدن اسلام به سرعت مسلمان شدند و با به خلافت رسيدن اميرالمؤمينن تابع حضرت شدند و چون انسان‌هاي سالم و مورد اعتمادي بودند از طرف حضرت مأمور بيت المال شدند.

آن‌ها گفتند ما بيت المال را فقط به اميرالمؤمنين و يا نماينده او تحويل مي‌دهيم، عبدالله ابن زبير خبيث که سرکرده مهاجمين بود دستور حمله داد و تمام پرسنل را قتل عام و بيت المال را غارت کردند.

آخرين خيانت آن‌ها نيز این بود که بر خلاف پيماني که کرده بودند اقدام به جذب مردم بصره کرده و به جان مردم انقلابي که عليه عثمان به مدينه آمده بودند، افتادند و کشتار بزرگي از آنان انجام دادند. اين توطئه خائنانه که به اشغال بصره، قتل عام وفاداران به اميرالمؤمنين و چپاول بيت‌المال انجاميد اصطلاحاً جنگ جمل اصغر نام دارد.

رفتار حضرت با عثمان‌بن حنیف چطور بود؟

عثمان ابن حنيف اين موارد را ديده بود و از شهر اخراج شد. بين راه به اميرالمؤمنين رسيد و به ايشان گزارش داد و درباره خودش هم عرض کرد آقا ببينيد چه بر سر من آورده‌اند؟! حضرت خم به ابرو نياردند. رهبر الهي بايد چنين باشد، حتي با او شوخي هم کردند و گفتند: تو پير از نزد ما رفتي و جوان برگشتي!

حضرت در بيرون بصره اردو زدند. پيمان شکنان نيز که بيش از ده هزار نفر از بصره با خود همراه کرده بودند و نزديک به سي هزار نفر شده بودند در برابر نيروهاي ايشان قرار گرفتند.

بر خلاف تصور ما که هرگاه مي‌خواهيم حضرت را تصوير کنيم، ايشان را با شمشير ذوالفقار مي‌کشيم گويا حضرت جز با شمشير و خشونت مقابله‌اي نداشته است! درست است که هيچ کس حريف اميرالمؤمينن نبود، اما اين‌گونه نبود که در مواجهه با دشمن آخرين راهکار را اول به کار برد.

حضرت به اين‌ها فرمودند من حاضرم سرکشي شما را ناديده بگيرم به شرط آن‌که با من بيعت نموده و اطاعت خود را از خلافت مشروع اعلام بداريد و عاملان ان جنايت را تحويل دهيد و به زندگي‌هاي خود برگرديد، اما اين‌ها نپذيرفتند. حضرت سعي نمودند با اين‌ها بحث کنند و خلاف بودن کارشان را نشان دهند تا افرادي که بي‌بصيرت بودند و گمراه شده بودند بازگردند، اما نتيجه نداد.

پیامبر: ‌بترس از روزي که در مقابل علی(ع) قرار گرفته باشی و او در جبهه حق باشد

در اين‌جا بود که حضرت زبير را فرا خواندند و خاطره‌اي را براي او نقل کردند و زبير تکان خورد. حضرت به او فرمود: يادت مي‌آيد روزي نزد پيامبر بودم که تو آمدي، از اين‌که پيامبر خيلي با من گرم گرفته بود برآشفتي و با من تندي کردي و حضرت فرمود: با علي چه کار داري؟! بترس از روزي که در مقابل او قرار گرفته باشی و او در جبهه حق باشد و تو در جبه باطل. گفت: راست مي‌گويي، من اشتباه کردم، من با تو نمي‌جنگم و برمي‌گردم.

عبداله ابن زبير، پسر پليد او گفت: شجاعت علي تو را ترسانده است. به زبير برخورد، نيزه‌اي برداشت و به طرف سپاه حضرت حمله کرد. حضرت فرمودند: راه را براي اين پيرمرد باز کنيد، قصد جنگ ندارد و فقط مي‌خواهد شجاعتي از خود نشان دهد. برگشت و گفت: من نترسيدم بلکه اميرالمؤمنين خاطره‌اي براي من نقل کرد که پيامبر(ص) مرا از اين جنگ بازداشته بود.

زبير عقب نشست و مي‌خواست به مدينه برگردد. قدري از منطقه دور شده بود جايي براي نماز يا کاري ديگر توقف کرد. يکي از مردم بصره از قبيله بني تميم به نام عمروا ابن جرموز او را دید و شناخت.

سابقه قبیله بنی‌تمیم و رئیس آنها

قبيله بني‌تميم؛ قبيله بزرگي بودند که بخش عمده‌اي از بصره را تشکيل مي‌دادند، رييس قبيله از سياست بازان حرفه‌اي به نام «احنف ابن قيس» بود. احنف قبل از شروع جنگ در فتنه کناره‌گيري کرده بود، البته اين مسئله قابل قبول نيست؛ چراکه او مي‌دانست عثمان‌بن حنیف از سوي‌ خليفه حق حاکم شده است و توطئه را مي‌بيند، اما به ياري ان‌ها نمی‌آیند. اگر بني‌تميم وارد شده بودند کار به اينجا نمي‌رسيد.

هنگامي‌که اميرالمؤمنين رسيدند نيز خدمت ايشان آمد و گفت ما هم‌چنان در بيعت شما هستيم، اما با کارهايي که پيمان شکنان کردند افراد قبيله من متزلزل شدند من اگر بخواهم به ياري شما بيايم مي‌توانم چهار هزار نفر را بياورم اما اگر کنار بکشم صدهزار شمشير را از شما باز داشته‌ام حضرت نيز پذيرفتند و لذا قبيله بني‌تميم وارد جنگ نشدند.

حضرت علی (ع): زبیر و کسی که او را کشت هردو اهل جهنم‌اند

عمروا ابن جرموز نيز از اين قبيله بود زبير را شناسايي کرد و با تصور اين‌که اگر او را بکشد پاداش خوبي از اميرالمؤمنين خواهد گرفت به او حمله کرد و زبير را کشت و شمشير و سر او را براي حضرت برد. حضرت با ديدن شمشير او تأسف خوردند و فرمودند: اين شمشير چه غبارها که از چهره‌ پيامبر نزدوده بود، چه غم‌ها که از پيامبر برده بود و سپس به آن شخص فرمودند: چرا او را کشتي؟ او از جنگ با ما کناره رفته بود و فرمودند: تويي که او را کشتي و زبيري که کشته شده بود هر دو در جهنم هستيد. او هم ناراحت شد و گفت ما نمي‌دانيم چه کنيم، با دشمن شما بجنگيم يا نه و شمشيرش را درآورد و به شکمش فرو کرد و خود را کشت. به اصطلاح خودزني کرد!

با اینکه زبیر از جنگ کناره‌گیری کرده بود چرا حضرت فرمودند زبیر جهنمی است؟

حضرت فرمودند او حکمش قتل نبود اما از طرفي هم مي‌گويند او و قاتلش هر دو در آتشند، زبير از جنگ کناره‌گيري کرده بود، پس چرا حضرت درباره اش چنين گفتند؟

علت سخن حضرت درباره زبیر دو نکته است:

1- او در برپايي اين فتنه از ارکان مهم بود و به عنوان صحابي بزرگ پيامبر در تحريک مردم و شکستن بيعت آنان و به مقابله نظامي آمدن آن‌ها سهم مهمي داشته است. تنها تکليف او کنار کشيدن از جنگ نخواهد بود، ‌بلکه او بايد بيايد و فرياد بزند تا هر کس تحت تأثير سخن او به اين ميدان آمده بود بداند اين جبهه باطل است.

2- هم‌چنين وقتي جبهه حق و باطل مشخص مي‌شود همان‌گونه که گفتيم بايد از حق دفاع کرد و کناره‌گيري از هر دو ميدان پذيرفته نيست.

به همين دليل او جهنمي است: هم تحريک مردم و به ميدان آوردن آنان عليه جبهه حق و هم ياري نکردن جبهه حق،‌البته عذاب او در قيامت از طلحه و عايشه که تا آخر با حضرت جنگيدند کمتر است.

حضرت آخرين احتجاجاتشان را نيز کردند و تلاش نمودند تا جلوي بروز جنگ گرفته شود. حضرت نمي‌خواهد انساني و به خصوص اين انسان‌هاي به ظاهر مسلمان کشته شوند و سعي دارند تا آنان را آگاه کنند، اما اين مردم جاهل بي‌بصيرت تحت تأثير عايشه، حاضر نبودند حق را بپذیرند.

سیره حضرت در هر سه جنگ جمل، صفین و نهروان چه بود؟

آخرين اقدام حضرت اين بود؛ با اين‌که رهبر جامعه است و حکومت در دست ايشان است و اين‌ها هستند که شورش کرده‌اند، اما نمي‌خواهند آغازگر جنگ باشند. حضرت اين سيره را در هر سه جنگ جمل، صفين و نهروان به کار بردند.

حضرت فرمودند: چه کسي داوطلب شهادت است که اين قرآن را از من بگيرد و اين مردمي را که پيمان شکني کردند را به قرآن و عمل با آن دعوت کند؟ جواني از قبيله بني عبد القيس داوطلب شد، قرآن را از حضرت گرفت و مردم را دعوت به قرآن کرد اما به دستور عايشه تيرباران شد وآن جوان به شهادت رسيد و قرآني را هم که در دست داشت پاره پاره شد، لذا حضرت فرمودند ديگر حجت تمام است و جنگ در گرفت.

ادامه دارد ...
ارسال نظر
captcha
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار