عضو هيئت علمي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي گفت: اقتصاد اسلامی نمیتواند رئالیست نباشد و آسیب جدی اقتصاد اسلامی ...
گروه علمي «خبرگزاري دانشجو»؛ طی گفت وگویی تفصیلی با حجت الاسلام علیرضا قائمی نیا، عضو هيئت علمي پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي موضوع «روش شناسی اقتصاد اسلامی به مثابه علم دینی» به بحث و نظر گذاشته شد که مشروح این مصاحبه در ذیل آمده است:
*جنابعالی علم را «فرآیند حل مسأله» تعریف کردید که در آن «دانشمند بهصورت نظاممند به دنبال کشف واقعیت است؛ هرچند از حل مسأله آغاز میشود، اما به کشف واقعیت منتج میگردد». همچنین دین را «مجموعهای از عقاید، رفتارها، حالات، اعمال و تجاربی (دینی) که با مسائل بنیادین بشر سروکار دارد» تعریف نمودید. علم دینی از منظر شما «تلفیق تدریجی و تشکیکی علم و دین» است؛ و رابطهی علم و دین در علوم انسانی «کلگرایانه» است، یعنی «جایی از علوم انسانی را نمیتوانیم بیابیم که دین در آن حضور نداشته باشد یا اندیشههای دینی در آن تأثیرگذار نباشد؛ هرچند این تأثیر پنهان و غیرمستقیم باشد.» البته علم دینی را نه در ایران، بلکه در دنیا در مرحلهی پیشاپارادایمی دانستید. با این تعاریف به سراغ اقتصاد اسلامی میرویم. اقتصاد اسلامی چیست؟ آیا اقتصاد اسلامی علم دینی است؟
قائمینیا: اقتصاد اسلامی مستثنی از تعریف کلی علم دینی نیست. علم دینی عناصری دارد که در اقتصاد اسلامی نیز آنها قابل مشاهدهاند. برخی از عناصر علم دینی مستقیماً از دین مأخوذ است که میتوان آنها را در دو دستهی کلی جای داد: یک دسته چارچوبی برای رشد علم دینی به دست میدهند، دستهی دیگر محتوای علم دینی را تأمین میکنند. اقتصاد اسلامی نیز محدودیتهایی همچون «حرمت ربا» را از دین بهعنوان چارچوب میگیرد (دستهی اول)، اما اینکه ظاهر و شکل معاملات چگونه باشد و مثلاً «مضاربه» با «جعاله» چه تفاوت ماهوی دارد، محتوایی است که دین به اقتصاد اسلامی میدهد (دسته دوم).
* فیالجمله یک سؤال از خدمت شما بپرسیم؛ برخی منتقدان اقتصاد اسلامی معتقدند اقتصاد اسلامی چیزی فراتر از حقوق اقتصادی در اسلامی نیست. آیا شما با این عده، همعقیده هستید یا اقتصاد اسلامی را فراتر و مقولهای نو میپندارید؟
قائمینیا: اقتصاد به یک معنا علم تصمیمگیری است و تبیینی است از رفتار اقتصادی انسان. اقتصاد اسلامی هم باید اینگونه باشد؛ که مبتنی بر حقوق اقتصادی است، نه خود آن.
ما نه اقتصاد اسلامي بلكه اقتصادهاي اسلامي داريم
* با تشکر. برمیگردیم به سؤال قبلی. اقتصاد اسلامی به مثابه علم دینی چگونه قابل تعریف است؟
قائمینیا: علم دینی برای خود ساختار دارد که اقتصاد اسلامی نیز باید حائز آن باشد. ساختار علم دینی یک کُلّ است که ساختارهای آن را الزاماً دین تعیین میکند، اما محتوایش میتواند مأخوذ از دین باشد. شکل زیر را در نظر بگیرید:
علم دینی باید چارچوب خود را از دین بگیرد (خط پیوسته) اما در برخی موارد محتوایش را از دین اخذ میکند (خط گسسته). در توضیح دقیقتر، علم دینی دایرهای است که محیط خود را دین میگیرد، همچین هرچقدر به مرز دایره نزدیک شویم، محتوای علم دینی، رنگ دینی بهخود میگیرد و هرقدر به مرکز دایره نزدیک شویم، این محتوا از دین فاصله میگیرد؛ مباحث نظری و علمی که خلاقیت انسان در شکلگیری آن تأثیر دارد. البته بخش زیادی از علم دینی متأثر از خلاقیت انسان است که البته باید با ساختار دینی هماهنگ باشد. لذا اگر این تصویر را برای اقتصاد اسلامی تصویر کنیم، اقتصاد اسلامی نداریم، بلکه اقتصادهای اسلامی داریم. همانگونه که در علم غیردینی تکثر است، در علم دینی نیز شاهد این تکثر و تنوع هستیم؛ زیرا این ذهن انسان است که تصمیم میگیرد چه تئوریهایی را متناسب با چارچوب و حواشی علم دینی ارائه کند که متناسب با کلّ آن باشد.
برای تأسیس اقتصاد اسلامی باید مباحث روششناسی و فلسفهی علم را جدی بگیریم
* با تشکر. مقدمهی مناسبی برای شروع بحث اصلی بود. اقتصاد اسلامی به شکل جدید آن با کتاب «اقتصادنا»ی شهید صدر به دنیا عرضه شد، کتابی که بیشتر به دنبال اثبات وجود اقتصاد اسلامی بود نه پیشبرد آن. پژوهشگران این حوزه نیز بیشتر همّ خود را در این زمینه صرف کردهاند و بیشتر بحث از وجود اقتصاد اسلامی، علم، مکتب یا نظام بودن آن و... میکنند. حداکثر پیشرفت نظری اقتصاد اسلامی در طول نیم قرن اخیر به اسلامیسازی تئوریهای اقتصادی غربی (مثل تابع مصرف اسلامی) و یا پاسخ به برخی مسائل مستحدثه اقتصاد با ابزار فقه (مثل بانکداری اسلامی) برمیگردد. به نظر میرسد علت این رکود و توقف، نبود روششناسی متناسب با اقتصاد اسلامی است. نظر شما در این زمینه چیست؟
قائمینیا: علم دینی یک پای در معرفت بشری دارد و یک پای دیگر در معرفت دینی و قائل به دیدگاه خاصی در نحوهی هماهنگساختن آنها است. یعنی باید جایگاه معرفت دینی و معرفت بشری در علم دینی مشخص شود و از تلفیق اینها علم دینی بهوجود میآید. مبتنی بر نگاه کلگرایانه در ارتباط دین با علوم انسانی، باید معرفت بشری به نحو متناسبی با معارف دینی جمع شود تا علم دینی شکل گیرد. اقتصاد اسلامی هم باید به اقتصاد معاصر نظر داشته باشد، و هم باید معارف دینی را مدنظر قرار دهد.
ذکر دو نکته در اینجا ضروری است: اولاً اقتصاد اسلامی و بهطور کلی علم دینی الزاماً نباید به پیروزی منجر شود، زیرا هرقدر هم دینی باشد، حاصل فرآیند ذهن بشر برای حل مسأله است. دینی بودن بدین معناست که دانشمند اقتصاد اسلامی خیالش بابت رعایت چارچوبها و ضوابط اسلامی راحت است. دوماً فارغ از معارفی که اقتصاد معاصر تاکنون بدان دست یافته، نمیتوان اقتصاد اسلامی داشت و باید با توجه به معرفت بشری در زمینهی اقتصاد، اقتصاد اسلامی را جلو برد.
مشکل اصلی اقتصاد اسلامی ضعف دانشمندان این حوزه در معارف دینی و اقتصاد معاصر است
بنابراین مشکل اصلی اقتصاد اسلامی تاکنون معلول دو عامل است: یکی ضعف دانشمندان این حوزه در معارف دینی و دیگری ضعف آنها نسبت به اقتصاد معاصر است. به نظر بنده، شهید صدر، استارت قضیه را زده است که در حد خود بسیار قابل تقدیر است. اما اگر ایشان مباحث روششناسی را فراتر از استقراگرایی پیش میبردند، میتوانستیم شاهد تولیدات ایشان در زمینهی اقتصاد اسلامی باشیم. البته کتاب «مبانی منطقی استقرا»ی ایشان تنها کتاب فلسفهی علمی است که اخیراً مسلمانان نگاشتهاند و این نیز بسیار ارزشمند است و تلاش سترگی برای احیای استقراست. اما استقرا در فلسفهی قرن بیستم مرده و مردود است و همهی تلاشها برای احیای آن به شکست منجر شده است. شهید صدر به واسطهی امکانات کمی که داشت، بسیاری از نقدهای پساپوزیتیوستها به استقرا را ندید و نخواند که بتواند آن را رد کند یا بپذیرد. این ضعف متدولوژیک نه تنها در وی، بلکه در جریان شکلگرفته از او در اقتصاد اسلامی قابل رؤیت است. عالم اقتصاد اسلامی باید دید وسیعتری نسبت به فلسفهی علم داشته باشد، زیرا فلسفهی علم است که قاعدهی ترکیب صحیح تئوریها را بهدست میدهد.
عامل ناتمام ماندن تلاش ها براي توليد اقتصاد اسلامي
برای تأسیس اقتصاد اسلامی به معنای صحیح کلمه، باید مباحث روششناسی (و فلسفهی علم) را جدی بگیریم: نه تنها پوزیتیوستها، استقراگرایان، ابطالگرایی و... را باید بدانیم، بلکه حتی مباحث دو سه سال اخیر فلسفهی علم را دنبال کنیم تا روش صحیح تلفیق گزارههای دینی و علمی را بیاموزیم. کسانی که در حوزهی اقتصاد اسلامی قلم میزنند، شاید معرفت دینی خوبی داشته باشند، اما آگاهی کم آنها از اتفاقات تئوریک اقتصاد معاصر، در کنار عدم آگاهی از مسائل روششناسی، کار آنها را ناتمام میگذارد.
براي شكل گيري اقتصاد اسلامي باید متخصصان اقتصاد و اقتصاد اسلامی يكدیگر را نقد کنند
تأسیس علم، کار یک نفر نیست و نیازمند جریانی است که آن را شکل دهد. بنابراین علاوه بر موارد فوق، باید متخصصان اقتصاد و اقتصاد اسلامی همدیگر را نقد کنند تا در بستر آن، دیدگاههای صحیح شکل گیرد. علمی که در مرحلهی پیشاپارادیمی است، باید از گفتوگوی علمی و نقد شروع کند تا به یک پارادیم مسلّط علمی تبدیل شود (چیزی که حلقهی وین آن را اثبات کرد).
دانشمند اقتصاد اسلامی نمیتواند نسبیگرا باشد بلکه باید نگاه رئالیستی به دنیای خارج داشته باشد
* در مصاحبهی قبلی، روششناسی علم دینی را مرتبط با دانشمند این حوزه و فلسفهای که وی در فضای آن تنفس میکند دانستید. حال فرض میکنیم این دانشمند مسلمان است. حال توصیهی شما به وی چیست؟
قائمینیا: بهطور کلی، مطالب فلسفهی علم معاصر میتواند مورد استفادهی دانشمند اقتصاد اسلامی قرار گیرد؛ البته باید توجه کند که دانشمند اقتصاد اسلامی نمیتواند نسبیگرا باشد و میبایست نگاه رئالیستی به دنیای خارج داشته باشد، حتی استفادهی بنده از پارادایم نیز به معنای نسبی آن نیست.
یکی از دیدگاههای معاصر در فلسفهی علم که متناسب با بحث است، فرضیهربایی (abduction) است. تأکید من برای تشکیل حلقات نقد و مباحثه نیز از این جهت است. در بستر نقد و گفتوگوست که فرضیهها یکدفعه در ذهن دانشمند شکل میگیرد. فرضیهربایی یا قیاسهای فرضی، پیدایش علم را بر مبنای فرضیههایی میداند که دفعتاً در ذهن دانشمند تولید میشود و این فرضیه تاجایی پیش میرود که بتواند نظر سایرین را در مقابل فرضیات دیگر جلب کند (قدرت حل مسأله و تبیین فرضیه چقدر است). اینجاست که علم تولید میشود. یا برای مثال لائودن سنتهای علمی (scientific traditions) را بهجای پارادایم مطرح میکند و معتقد است دانشمند باید بداند در سنت علمی چه عناصری وارد و خارج میشوند.
براي شكل گيري سنت علمي اقتصاد اسلامي چه بايد كرد
اگر میخواهیم سنت علمی اقتصاد اسلامی شکل گیرد، باید آن عناصر را لحاظ کنیم: چه مسائلی حل شده است، کدام حل نشده؟ از مسائل حل نشده کدامیک معضل است و کدام نیست؟ باید دانشمند اقتصاد اسلامی بتواند حساب اینها را از هم جدا کند.
البته لازم به ذکر است که اینکه ما تئوریهای غربی را با عوضکردن مثلاً فروض، اسلامی کنیم اشتباه است. تئوری مصرف غرب متناسب با آن موقعیت است و دانشمند اقتصاد اسلامی باید تئوری مصرف متناسب با موقعیت خود را ارائه کند، هرچند از تئوریهای غربی الهام بگیرد و استفاده کند؛ در استفاده از ابزارهای تحلیل اقتصادی نیز باید محقق اقتصاد اسلامی بر این نکته واقف باشد.
یکی از مشکلات اقتصاد اسلامی موجود، ضعف کمّی آن به معنای ضعف در مدلسازی ریاضی است
* آقای دکتر، اقتصاد یک فرقی با سایر رشتههای علوم اجتماعی دارد و آن همانا کمیتمحور بودن آن است. مواجههی دانشمند اقتصاد اسلامی با این موضوع باید چگونه باشد؟ آیا او نیز باید کمیتمحور باشد؟
قائمینیا: علم جدید ماهیت کمّی دارد که البته درجهی آن در علوم مختلف متفاوت است. اقتصاد نیز برای اینکه تنها در سطح تئوری باقی نماند و بتواند مسائل جهان واقع را حل کند، لاجرم باید رنگ و بوی کمّی بگیرد. یکی از مشکلات اقتصاد اسلامی موجود، ضعف کمّی آن به معنای ضعف در مدلسازی ریاضی است.
این مسئله نیازمند این است که ریاضیدانان نیز به این جریان ضمیمه شوند تا تئوریهای اقتصاد اسلامی تبدیل به مدلهای کاربردی مناسب و بومی شود.
اصلي ترين آسيب اقتصاد اسلامي كنوني
* روششناسی غالب در اقتصاد ابزارگرایی فریدمنی است که شرط خوبی تئوری را قدرت پیشبینی آن میداند، نه قوت و واقعی بودن فروض. در مقابل در دو دههی اخیر کسانی چون تونی لاسون و اسکالی ماکی جریانی را تحت عنوان رئالیسم روششناختی در مقابل ابزارگرایی راه انداختهاند و علت ضعف تئوریهای اقتصادی را نگاه محدود آنها به عالم واقع میدانند. تکلیف دانشمند اقتصاد اسلامی در این میان چیست؟
قائمینیا: اقتصاد اسلامی نمیتواند فارغ از اهدافی همچون عدالت اجتماعی جلو رود و هر تئوری اقتصاد اسلامی باید در بستر این اصل کلی شکل گیرد. لذا ابزارگرایی به هیچ وجه در سنت پژوهشی اقتصاد اسلامی راه ندارد، اقتصاد اسلامی نمیتواند رئالیست نباشد.
آسیب جدی اقتصاد اسلامی کنونی نیز از همینجاست و به تعبیر فایرابندی شاهد نوعی هرجومرج هستیم. برای مثال دانشمندان اقتصاد اسلامی، چند اصل کلّی را برای اسلامی شدن اقتصاد به نهادهای اقتصادی کشور از جمله بانکها دادهاند و دیگر کاری با آن ندارند.
صرف شرعی بودن معاملات بانکی و ربوینبودن آنها، متضمن نزدیک شدن به عدالت اجتماعی نیست
صرف شرعی بودن معاملات بانکی و ربوینبودن آنها، متضمن نزدیک شدن به عدالت اجتماعی نیست؛ نکتهای که شاهد غفلت از آن هستیم. ارائهی این اصول برای ایجاد اقتصاد اسلامی لازم است، اما بقای آن را تضمین نمیکند، بلکه مؤلفههای دیگری همچون عدالت اجتماعی باید مدنظر قرار گیرد و دانشمند اقتصاد اسلامی سعی کند بدان نزدیک شود. معنای «منطقهالفراغ» شهید صدر نیز همین است.
* اینکه عدالت اجتماعی را هدف بگیریم، نوعی نگاه ضدرئالیستی نیست؟
قائمینیا: اگر عدالت اجتماعی را دستنیافتنی بپنداریم بله، اما منظور من این است که با نگاه رئال، میتوان حداقلهایی برای عدالت اجتماعی تعیین کرد و بدان دست یافت: مثل بیکاری حداقلی، رفاه حداکثری عموم مسلمانان و... ضعف تئوریک اقتصاد اسلامی است که دست کارگزاران اقتصادی کشور از جمله دولت را باز میگذارد تا از خلاء موجود استفاده کنند و تنها با رعایت چند اصل (اگر رعایت کنند!) امورات کشور را بهدست گیرند که خب، نتیجهی آن نیز چیزی است که مشاهده میشود.
ضرورت نگاه ريشه اي تر و بنيادي تر به مسائلط
اقتصاد اسلامی بهجای اینکه وضع موجود را فرض بگیرد و در فکر اصلاح و اسلامیکردن آن باشد، باید بنیادیتر و ریشهایتر به مسأله نگاه کند تا نهادهای اقتصادی متناسب با نگاه اسلامی در کشور تولید شود. برای مثال آیا بانک که ساختاری سکولار دارد، با اقتصاد اسلامی سازگاری دارد یا ما به زور میخواهیم آن را اسلامی کنیم؟