ميزگرد دانشجويي نقد رشته اقتصاد -1
کد خبر:۲۰۴۲۴۷
ميزگرد دانشجويي نقد رشته اقتصاد - 2
خروج جنبش دانشجويي از بدنه فعال علمي، عامل ركود علمي است/نقد علم و توليد اقتصاداسلامي همگام با هم انجام شود
طي ميزگردي با حضور دانشجوياني از چند دانشگاه در «خبرگزاري دانشجو»، وضعيت موجود رشته اقتصاد در دانشگاههاي كشور بررسي شد.
گروه علمي «خبرگزاري دانشجو»؛ آنچه در حال حاضر به عنوان مسئله اي جدي در دانشگاههاي ما بيش از هر امر ديگري مورد توجه ميباشد، بحث لزوم بازنگري در دروسي است كه در اين سالها در دانشگاههاي مختلف كشور تدريس ميشوند.
در ادامه چند يادداشت دانشجويي در خصوص نقد و بررسي وضعيت رشته اقتصاد در دانشگاه هاي كشورمان و در راستاي اطلاع از چند و چون اين رشته دانشگاهي خبرگزاري دانشجو طي ميزگردي دانشجويي و با حضور علي رضا سميعي نسب، دانشجوي دكترا اقتصاد دانشگاه امام صادق (ع)؛ بهزاد بابازاده خراساني، دانشجوي دكترا اقتصاد دانشگاه تهران، راضيه اديبي، دانشجوي كارشناسي اقتصاد دانشگاه علامه طباطبايي و مسعود ملكي دانشجوي كارشناسي ارشد اقتصاد دانشگاه مفيد قم به بحث در خصوص كم و كيف هاي اين رشته دانشگاهي پرداخت.
در ادامه بخش اول اين ميزگرد، بخش دوم از نظرتان مي گذرد:
خبرگزاری دانشجو- ببخشید قبل از اینکه وارد این بحث شویم یک نکته ای بگویم. احساس می کنم، قضیه مرغ و تخم مرغ شد. در یک بحثی به سیاستگذاران انتقاد وارد می کنید که به فضای فکری دانشگاه ها و جوانان اعتماد نمی کنند و نگاه امنیتی دارند و سیاستگذاری های خود را بر مبنای این گروه انجام نمی دهند، از طرف دیگر می گویید متن خوبی نداریم که سیاستگذاران آن را اجرا کنند. من احساس می کنم حلقه مفقودهای این وسط وجود دارد.
سمیعی نسب: خیر، در حوزه علم به یک نکته باید توجه کنیم. یک اشتباهی در کشور ما حاکم است. جریان علم و سیاستگذاری علمی کشور یک جریان تکاملی است. ما نمی توانیم اینجا بنشینیم و بگوییم که اول مبانی فلسفی را که شامل هستی شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی، ارزش شناسی، تکلیف شناسی و … را در بیاوریم بعد مبتنی بر اینها متن تهیه کنیم. بعد این متن را آموزش دهیم تا به عنوان مثال علم اقتصاد اسلامی ایجاد شود. مثلاً در الگوی اسلامی پیشرفت خیلی افراد به دنبال این هستند که اول به دنبال مبانی این علوم بروند.
من یک سؤال دارم؛ پیش از آنکه جان استوارت میل کتاب اقتصاد سیاسی خود را بنویسد، یا آدام اسمیت ذیل دروس اخلاقی اش یک بند از یک کتاب خود را به این بحث اختصاص دهد، مبانی هستی شناسی و معرفت شناسی خود را بیان کردند؟ این کار را نکردند.
سمیعی نسب: خیر، در حوزه علم به یک نکته باید توجه کنیم. یک اشتباهی در کشور ما حاکم است. جریان علم و سیاستگذاری علمی کشور یک جریان تکاملی است. ما نمی توانیم اینجا بنشینیم و بگوییم که اول مبانی فلسفی را که شامل هستی شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی، ارزش شناسی، تکلیف شناسی و … را در بیاوریم بعد مبتنی بر اینها متن تهیه کنیم. بعد این متن را آموزش دهیم تا به عنوان مثال علم اقتصاد اسلامی ایجاد شود. مثلاً در الگوی اسلامی پیشرفت خیلی افراد به دنبال این هستند که اول به دنبال مبانی این علوم بروند.
من یک سؤال دارم؛ پیش از آنکه جان استوارت میل کتاب اقتصاد سیاسی خود را بنویسد، یا آدام اسمیت ذیل دروس اخلاقی اش یک بند از یک کتاب خود را به این بحث اختصاص دهد، مبانی هستی شناسی و معرفت شناسی خود را بیان کردند؟ این کار را نکردند.

می خواهم بگویم این حالت تکاملی دارد. یک اندیشمند در زمانی که اقتضا کند، اندیشه اش متبلور می شود و گزاره های معرفتی از آن بیرون می آید. این گزاره ها اگر پشتیبانی دستگاه های سیاسی و اجرایی کشور را داشته باشند، رشد می کنند، اگر نداشته باشند مهجور می شوند. به همین دلیل شما می بینید وبلن که اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است، حرفش خریدار ندارد و گذشت تا امروز که شما می بینید اندیشه های نهادگرایی قدیم ظهور و بروز پیدا کرده است.
نه تنها اقتصاد، بلکه خیلی از حوزه های علوم انسانی پاسخی به دستگاه اجرایی کشور ندارند
جریان یک حالت تکاملی و دوطرفه است؛ یعنی از یک طرف باید جریان معرفتی کار خود را کند، از طرف دیگر هم دستگاه های سیاسی و مدیریتی و اجرایی کشور هم از این جریان حمایت کند. این جریان هم فرآیندی است. هیچ کس نمی تواند این ادعا را کند که بنده یک برنامه درسی اقتصاد می دهم، هرکس این را اجرا کند، این برنامه اقتصاد اسلامی است بلکه به مرور زمان باید اصلاح صورت گیرد. اما متأسفانه اکنون در کشور ما جریان ارزیابی وجود ندارد. ما بعد از سی سال از انقلاب اسلامی می بینیم نه تنها اقتصاد، بلکه خیلی از حوزه های علوم انسانی پاسخی به دستگاه اجرایی کشور ندارند.
جریان یک حالت تکاملی و دوطرفه است؛ یعنی از یک طرف باید جریان معرفتی کار خود را کند، از طرف دیگر هم دستگاه های سیاسی و مدیریتی و اجرایی کشور هم از این جریان حمایت کند. این جریان هم فرآیندی است. هیچ کس نمی تواند این ادعا را کند که بنده یک برنامه درسی اقتصاد می دهم، هرکس این را اجرا کند، این برنامه اقتصاد اسلامی است بلکه به مرور زمان باید اصلاح صورت گیرد. اما متأسفانه اکنون در کشور ما جریان ارزیابی وجود ندارد. ما بعد از سی سال از انقلاب اسلامی می بینیم نه تنها اقتصاد، بلکه خیلی از حوزه های علوم انسانی پاسخی به دستگاه اجرایی کشور ندارند.
ما در حوزه معرفت و مدیریت سیاسی - اقتصادی یک طرف جریان هستیم و بقیه دنیا طرف دیگر
اینکه من می گویم انقلاب اسلامی نیازهای خاص خودش را دارد به این معناست که جمهوری اسلامی ایران، مالزی و ترکیه نیست. ما یک هستیم در کنار دنیا و این اقتضای شرایط ماست. ایران متفاوت از کل دنیاست.
ما یک طرف جریان هستیم و بقیه دنیا در حوزه معرفت و مدیریت سیاسی - اقتصادی طرف دیگر هستند. آیا متنی که در حوزه اقتصاد بین المللی در ایران تدریس می شود، نباید با مالزی متفاوت باشد؟ مالزی که مشکلی ندارد، با نظام دهکده جهانی. مشکل دارد؟ با قبول هژمونی آمریکا مشکل دارد؟ خیر، کار خودش را می کند.
اقتصاد بین الملل خاص جمهوری اسلامی ایران کجاست؟ حضرت آقا اقتصاد مقاومتی، جهاد اقتصادی، الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را می گویند. بنده می گویم آیا یک خط از دروس متعارفی را که در این کتب هست، اندیشمندی در حوزه توانسته است پاسخ بدهد؟ بعضاً اگر پاسخ هم گفته اند، خیلی ساده بوده است.
برداشت رانتي از صحبت آقا در خصوص شعار سال شده است
همایش هایی برگزار می کنند تا بگویند ما در راستای منویات حضرت آقا حرکت می کنیم. نامگذاری امسال چیست؟ تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی. بنده می خواهم بگویم بدنه دانشگاهی ما چه پاسخی اکنون بعد از چند ماه برای این مطالبه حضرت آقا دارند؟ برداشت رانتی از این نامگذاری کردند. گفتند این یعنی سیاست جایگزینی واردات و سیاست حمایت گرایی. برخی هم که نقاد بودند گفتند حضرت آقا تازه به سیاست های دهه شصت و هفتاد آمریکای لاتین برگشته است که آن هم در آمریکای لاتین و دیگر کشورها شکست خورده بود.
ايجاد فضاي رقابت كمك به نيروهاي انقلابي است
این مشکل ماست. بنده معتقدم واقعاً اگر اجازه حیات به جریان موازی اقتصاد متعارف بدهند، جریان متعارف خود را رشد می دهد، همانگونه که در غرب این اتفاق افتاد. جریان های نقد، جریان متعارف را نقد می کنند. جریان متعارف این نقدها را در درون خودش پاسخ می دهد و این جریان ها را در خودش هضم می کند. این فضا در کشور ما دیده نشده است. بنده می گویم در اقتصاد ایران رقابت ایجاد کنیم. البته این در تمام حوزه هاست، فقط در حوزه اقتصاد نیست. در زمینه فرهنگ ادعای ما این است که فضای رقابت کمک به نیروهای انقلابی است.
باید تعصب به علم موجود را تمام کنیم و نیروهایی که ظرفیت نقد شدن و نقد کردن را داشته باشند، تربیت کنیم
اديبي: بنده فكر مي كنم وقتي كه وارد اين بحث ها مي شويم بايد دو حوزه راهكارهاي کوتاه مدت و بلندمدت را از هم تفكيك کنیم.
ما این مسئله را مطرح کردیم که اساتید زمانی که توسط دانشجویانشان نقد می شوند، نمی توانند تحمل کنند. جمله اي را يكي از اساتيد گفتند كه از نظر بنده جاي تامل دارد. ایشان گفتند شما در حال نقد کردن علم آن استاد هستید. این استاد چند سال است كه آن علم را مي خواند و آن علم ديگر بخشی از هويت وي شده است و نبايد توقع داشته باشيد آن فرد از هويتش دفاع نكند.
این مشکل ماست. بنده معتقدم واقعاً اگر اجازه حیات به جریان موازی اقتصاد متعارف بدهند، جریان متعارف خود را رشد می دهد، همانگونه که در غرب این اتفاق افتاد. جریان های نقد، جریان متعارف را نقد می کنند. جریان متعارف این نقدها را در درون خودش پاسخ می دهد و این جریان ها را در خودش هضم می کند. این فضا در کشور ما دیده نشده است. بنده می گویم در اقتصاد ایران رقابت ایجاد کنیم. البته این در تمام حوزه هاست، فقط در حوزه اقتصاد نیست. در زمینه فرهنگ ادعای ما این است که فضای رقابت کمک به نیروهای انقلابی است.
باید تعصب به علم موجود را تمام کنیم و نیروهایی که ظرفیت نقد شدن و نقد کردن را داشته باشند، تربیت کنیم
اديبي: بنده فكر مي كنم وقتي كه وارد اين بحث ها مي شويم بايد دو حوزه راهكارهاي کوتاه مدت و بلندمدت را از هم تفكيك کنیم.
ما این مسئله را مطرح کردیم که اساتید زمانی که توسط دانشجویانشان نقد می شوند، نمی توانند تحمل کنند. جمله اي را يكي از اساتيد گفتند كه از نظر بنده جاي تامل دارد. ایشان گفتند شما در حال نقد کردن علم آن استاد هستید. این استاد چند سال است كه آن علم را مي خواند و آن علم ديگر بخشی از هويت وي شده است و نبايد توقع داشته باشيد آن فرد از هويتش دفاع نكند.
فرهنگ جامعه باید به سمتی برود که سن و سال، ضریب بسیار پایینی در تعیین مشاور داشته باشد
چه تضميني هست كه ما بعد از چند سال كه اين رشته را خوانديم و به مقاطع بالاتر رفتيم اين اتفاق براي ما نيفتد؟ همين الان دانشجوهاي دوره دكتری چقدر فروتني دارند كه با دانشجویان كارشناسي پای بحث بنشینند که ما انتظار داریم سیاستگذاران، قشر جوان را وارد جلسات سیاستگذاری خود کنند؟ البته در فضای آرمانی باید این اتفاق بیفتد اما این یک مسئله فرهنگی است، فرهنگ جامعه باید به سمتی برود که سن و سال، ضریب بسیار پایینی در تعیین مشاور داشته باشد؛ بلکه اطلاعات و مهارت فکر کردن شاخص وزینی باشد. این مسئله فرهنگی ست و با بخشنامه و دستور و گله گذاری حل نمی شود.
براي اين قضيه بايد راهكاري ارائه شود که ضمن آن تعصب به علم موجود از بین برود و مطمئن شويم نيروهايی تربيت شده اند كه با ذهن پرسشگر مقوم فضای نقد باشند و این تربیت کار کوتاه مدتی نیست و تحول در شیوه آموزش و پرورش را می طلبد. به همین دلیل عرض می کنم راهكارهايمان را بايد به راهکارهای کوتاه مدت و بلند مدت تفكيك كنيم.
اگر مي خواهيم در دروس و سرفصل هاي دانشگاهي تحولي ايجاد شود، باید تعیین کنیم که چرا قرار است اين اتفاق بيفتد؟ ما از دانشگاه توقع داريم كه علم اسلامي تولید کند و براي مشكلات كشور راهكار ارائه دهد و يا علم در دانشگاه ما نقد شود؟
برای تعیین اين قضيه نگاه ما بايد فلسفی تر باشد، چرا كه در فلسفه به جواب این چرایی پرداخته می شود. زمانیکه ما مي گويیم تعدادی از دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع)، دانشجویان دانشگاه شريف و دانشجویان دانشگاه علامه كه هر كدام صاحب مهارت ها و اطلاعاتی هستند، يك گروه تشکیل دهند و كاری ارائه کنند و يا پيشنهاد مي دهيم كه دروس، بين رشته ای شوند، نظر ما برای کوتاه مدت است یا بلند مدت؟
اگر بخواهيم نگاه بلندمدت داشته باشيم بايد فكر كنيم مهارتي كه ما در دانشگاه فراگرفته ايم، آيا در الگوی اسلامي جايگاهي دارد يا خير؟ آيا ما قرار است از همين الگوها برای ارائه محصول استفاده کنیم و یا در استفاده از علم اسلامی اقتصاد سنجی و ... جایگاهی دارد؟ لذا این تفکیک باید صورت بگیرد.
اگر از دانشگاه مي خواهيم نقد علوم را درونی کند، یعنی می خواهیم سرفصل دروس را با هدف باب شدن نقد علم تغییر دهد باید توجه کنیم که نقد علم صرفاً نقد علم متعارف نیست، بلکه بايد به علومي كه مسلمانان تولید کرده اند هم نقد وارد كنيم؛ يعني فضاي فكري حتی داخل حوزه كاملا نقادانه شود.
ما باید نشان دهیم که اگر به فلسفه صدرایی قائل هستیم، چه تغییراتی در نظام اقتصادی ما ایجاد خواهد شد
سمیعی نسب: چيزي كه ابتدا به ذهن مي رسد همان پاسخی است كه چند دقیقه قبل مطرح کردم که اين فرآيند، فرآیند تكاملي است و خيلي از اشكالاتي كه ما اينجا مطرح كرديم بايد به آنها پاسخ هاي كوتاه مدت داد. مثلاً اگر مي گوييم به جریان های رقیب اجازه حیات دهند، یعنی اجازه دهند پایان نامه های دیگر هم وجود داشته باشند. این کار سختی نیست و کوتاه مدت است. اگر می گوییم اساتيد اقتصاد اجازه دهند افرادی که خلاف تفكر آنها هستند وارد گروه آموزشي شوند اینها کوتاه مدت می شود. اين جريان وقتي ادامه پيدا مي كند بازپروري پیدا می کند و به آن دغدغه هایي كه شما مطرح كرديد، می رسد.
اقتصاد اسلامي ما قاعدتاً متفاوت است از آنچه كه در اقتصاد متعارف است، اینکه متفاوت است به معنای جدایی صددرصد و اینکه چیزی از آن علم متعارف در علم اسلامی نیست، نمی باشد. بحث ما اين است كه اگر جنس علم اقتصاد و علوم اسلامي در حوزه انكشاف است، قاعدتاً خيلي از عناصرش ناشي از بينش ها و مباني انديشه اي و فلسفي ما به وجود می آید که خواست خود ماست، همانطور كه مبدأ و خاستگاه علم موجود، كشور انگلوساكسون بوده، مبتني بر همان مباني شكل گرفته است.
ما مباني اوليه نظام سياسي خود را كه ولايت فقيه است در كدام نظام نگاه می کنیم؟ در کدام یکی از دروس ما چنین موضوعی وجود دارد؟ ما در دانشگاه هم به فجيع ترين نحو ممکن، نگاه نظام معرفتی در حوزه ی نظام سیاسی خود را معرفی می کنيم. اگر حضرت آقا بحثی را مطرح می کنند، نه بايد دچار آفت سرعت شويم که بگوییم براي تحقق صحبت ایشان سریع وارد عمل شویم و نه این که کار را رها کنیم.
چه تضميني هست كه ما بعد از چند سال كه اين رشته را خوانديم و به مقاطع بالاتر رفتيم اين اتفاق براي ما نيفتد؟ همين الان دانشجوهاي دوره دكتری چقدر فروتني دارند كه با دانشجویان كارشناسي پای بحث بنشینند که ما انتظار داریم سیاستگذاران، قشر جوان را وارد جلسات سیاستگذاری خود کنند؟ البته در فضای آرمانی باید این اتفاق بیفتد اما این یک مسئله فرهنگی است، فرهنگ جامعه باید به سمتی برود که سن و سال، ضریب بسیار پایینی در تعیین مشاور داشته باشد؛ بلکه اطلاعات و مهارت فکر کردن شاخص وزینی باشد. این مسئله فرهنگی ست و با بخشنامه و دستور و گله گذاری حل نمی شود.
براي اين قضيه بايد راهكاري ارائه شود که ضمن آن تعصب به علم موجود از بین برود و مطمئن شويم نيروهايی تربيت شده اند كه با ذهن پرسشگر مقوم فضای نقد باشند و این تربیت کار کوتاه مدتی نیست و تحول در شیوه آموزش و پرورش را می طلبد. به همین دلیل عرض می کنم راهكارهايمان را بايد به راهکارهای کوتاه مدت و بلند مدت تفكيك كنيم.
اگر مي خواهيم در دروس و سرفصل هاي دانشگاهي تحولي ايجاد شود، باید تعیین کنیم که چرا قرار است اين اتفاق بيفتد؟ ما از دانشگاه توقع داريم كه علم اسلامي تولید کند و براي مشكلات كشور راهكار ارائه دهد و يا علم در دانشگاه ما نقد شود؟
برای تعیین اين قضيه نگاه ما بايد فلسفی تر باشد، چرا كه در فلسفه به جواب این چرایی پرداخته می شود. زمانیکه ما مي گويیم تعدادی از دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع)، دانشجویان دانشگاه شريف و دانشجویان دانشگاه علامه كه هر كدام صاحب مهارت ها و اطلاعاتی هستند، يك گروه تشکیل دهند و كاری ارائه کنند و يا پيشنهاد مي دهيم كه دروس، بين رشته ای شوند، نظر ما برای کوتاه مدت است یا بلند مدت؟
اگر بخواهيم نگاه بلندمدت داشته باشيم بايد فكر كنيم مهارتي كه ما در دانشگاه فراگرفته ايم، آيا در الگوی اسلامي جايگاهي دارد يا خير؟ آيا ما قرار است از همين الگوها برای ارائه محصول استفاده کنیم و یا در استفاده از علم اسلامی اقتصاد سنجی و ... جایگاهی دارد؟ لذا این تفکیک باید صورت بگیرد.
اگر از دانشگاه مي خواهيم نقد علوم را درونی کند، یعنی می خواهیم سرفصل دروس را با هدف باب شدن نقد علم تغییر دهد باید توجه کنیم که نقد علم صرفاً نقد علم متعارف نیست، بلکه بايد به علومي كه مسلمانان تولید کرده اند هم نقد وارد كنيم؛ يعني فضاي فكري حتی داخل حوزه كاملا نقادانه شود.
ما باید نشان دهیم که اگر به فلسفه صدرایی قائل هستیم، چه تغییراتی در نظام اقتصادی ما ایجاد خواهد شد
سمیعی نسب: چيزي كه ابتدا به ذهن مي رسد همان پاسخی است كه چند دقیقه قبل مطرح کردم که اين فرآيند، فرآیند تكاملي است و خيلي از اشكالاتي كه ما اينجا مطرح كرديم بايد به آنها پاسخ هاي كوتاه مدت داد. مثلاً اگر مي گوييم به جریان های رقیب اجازه حیات دهند، یعنی اجازه دهند پایان نامه های دیگر هم وجود داشته باشند. این کار سختی نیست و کوتاه مدت است. اگر می گوییم اساتيد اقتصاد اجازه دهند افرادی که خلاف تفكر آنها هستند وارد گروه آموزشي شوند اینها کوتاه مدت می شود. اين جريان وقتي ادامه پيدا مي كند بازپروري پیدا می کند و به آن دغدغه هایي كه شما مطرح كرديد، می رسد.
اقتصاد اسلامي ما قاعدتاً متفاوت است از آنچه كه در اقتصاد متعارف است، اینکه متفاوت است به معنای جدایی صددرصد و اینکه چیزی از آن علم متعارف در علم اسلامی نیست، نمی باشد. بحث ما اين است كه اگر جنس علم اقتصاد و علوم اسلامي در حوزه انكشاف است، قاعدتاً خيلي از عناصرش ناشي از بينش ها و مباني انديشه اي و فلسفي ما به وجود می آید که خواست خود ماست، همانطور كه مبدأ و خاستگاه علم موجود، كشور انگلوساكسون بوده، مبتني بر همان مباني شكل گرفته است.
ما مباني اوليه نظام سياسي خود را كه ولايت فقيه است در كدام نظام نگاه می کنیم؟ در کدام یکی از دروس ما چنین موضوعی وجود دارد؟ ما در دانشگاه هم به فجيع ترين نحو ممکن، نگاه نظام معرفتی در حوزه ی نظام سیاسی خود را معرفی می کنيم. اگر حضرت آقا بحثی را مطرح می کنند، نه بايد دچار آفت سرعت شويم که بگوییم براي تحقق صحبت ایشان سریع وارد عمل شویم و نه این که کار را رها کنیم.
با گذشت 2 سال از رونمايي نقشه جامع علمي كدام دانشگاه برنامه اش را طبق اين نقشه تهيه كرده؟
نقشه جامع علمي كشور در سال 1389رونمایی شد. اکنون دو سال از این قضیه گذشته است. كدام دانشگاه برنامه اش را طبق اين نقشه جامع علمی کشور تهيه كرده است؟ سند تحول آموزش و پرورش رونمايي شده است اما قرار است چه تغییر و تحولی در نظام تعلیم و تربیت ما ایجاد کند؟
اینها نکته هایی است که توسط برخی اساتید بارها مطرح شده است. جناب آقای دكتر پيغامي بارها مطرح كرده اند که در سند تحول آموزش و پرورش نگاه ما چيست؟ يك سري كليات در ابتدا با عنوان مبانی مطرح شده است. مهم این است که سرریز این مبانی در آموزه های معرفتی دیده شود در غیر این صورت، حوزوی های ما کتاب اقتصاد اسلامی می نویسند. مهم این است که شما نشان دهید که اگر قائل به هستی شناسی و وجودشناسی نظام صدرایی شوید، سرریز این نظام صدرایی در حوزه اعتباری شما در اقتصاد کجاست؟ نظام مالکیت شما و… چه تغییری می کند؟ تکامل همین است.
ما نیاز به تکمیل حلقه های مفقوده داریم. حوزوی ما نباید اقتصاد خرد تدریس کند. وظیفه آن، این نبوده است. او وظیفه داشته است که چگونگی سرریز این مبانی فلسفی در لایه بعدی که اصول علم اقتصاد است را مشخص کند. وظیفه ما دانشجویان امام صادق (ع) این بوده است که از این اصول چند قدم جلوتر بیاییم. وظیفه دانش آموختگان دانشگاه تهران برای مثال، قدم های بعدی این است.
ما در کشور، همه در یک سطح از مرز دانش ایستاده ایم. همه یک حرف می زنند، چون همه در کار هم دخالت می کنند. برخی اساتید و اندیشمندان با وجود آنکه یک واحد فلسفه نخوانده است، کتاب اولیّات فلسفه مانند بدایة الحکمة، نهایة الحکمة و اصول فلسفه شهید مطهری را نخوانده است، مبانی فلسفی الگوی ایرانی-اسلامی پیشرفت را می نویسد، این در حالی است که حوزوی ما نیز کتاب اقتصاد کلان اسلامی می نویسد. این مشکلی است که با آن مواجه هستیم.
ضعف مدیریتی موجود در فضای دانشگاه این است که نتوانسته است حلقه های موجود را خوب به هم پیوند دهد و ما همچنان در یک سطح مانده ایم. شما ادبیات اقتصاد اسلامی را نگاه کنید، آثار شهید صدر و شهید مطهری هنوز هم تازه و بسیار عمیقتر از مباحثی هستند که آقایون در حوزه اقتصاد اسلامی مطرح می کنند. این همان عدم رشدی است که شهید مطهری مطرح می کند و می گوید رشد یک جامعه به معنای رشد اندیشه در آن جامعه است.
در کدام یک از دانشگاه های دنیا شما می بینید يك استاد تمام واحدهاي درسی اقتصاد را تدریس كند؟
این به دلیل تصور اشتباه ماست که یک نفر می تواند همه کاری انجام دهد. به طور مثال تخصص یک استاد در حوزه اقتصاد خرد است، او را مسؤول تدوین درس اقتصاد اسلامی می کنند. این استاد در اقتصاد انرژی، پولی، توسعه و … وارد می شود. بنده اساتیدی را می شناسم که تمام واحدهای درسی اقتصاد را تدریس می کنند. در کدام یک از دانشگاه های دنیا شما این را می بینید؟ این به دلیل عدم ارزیابی است، چون هرچیزی سرجای خودش نیست. اینکه می گویم نمی گذارند نیروهای جوان وارد بدنه دانشگاه شوند، به همین خاطر است. استاد همه عرصه ها را تدریس می کند. بنده حتي وقتي ميخواهم وارد اقتصاد اسلامي بشوم با موانعي مواجه هستم چون استادي سي سال است كه اقتصاد اسلامي تدريس ميكند، خُب شما چه مي خواهيد به او بگوييد، اين ها مشكلاتي است كه ما خيلي عادي با آن مواجه هستيم.
دانشگاه ما نباید روي حداقل فضاي نقد باشد بلکه باید در خط مقدم عمليات باشد
ملكي: در تكميل صحبتهاي آقاي سمعي نسب بايد بگوييم حتماً توقع ما از فضاي دانشگاهي اين نيست كه دانشگاه باید روي حداقل فضاي نقد باشد بلکه اين است که دانشگاه باید در خط مقدم عمليات باشد ولي فضاي دانشگاهي ما بسیار عقب است؛ يعني هم متون و هم خود اساتيد داراي عقب ماندگي هستند. در این شرایط ما نياز به جنبش نقد و امثال آن داریم و بايد اين حصار شكسته شود گرچه حتماً بايد وارد حوزههاي عملياتي هم بشويم.
چند درصد از اساتيد، فرزندان انقلاب اسلامي هستند كه ما اکنون انتظار داريم علوم مورد نياز انقلاب اسلامي به وجود بيايد؟!
خبرگزاري دانشجو- به نظر ميرسد چندان نتوان در دانشگاههايی مثل دانشگاه تهران از اقتصاد اسلامي صحبت كرد.
بابازاده: وجود اساتيد قديمي، متون قديمي درست است، اما در مورد چرايي اين امر بايد گفت در دانشگاههاي مثل تهران و امام صادق(ع) رده سني اساتيد چگونه است؟ آيا يك محور پيوسته است يا کاملا گسستگي است؟
به نظر ميرسد اين طور بوده كه در همه رشتهها يك سري از اساتيد جذب شدهاند و اين پيوستگي وجود نداشته است كه ردههاي بعدی بیایند و جذب هیئت علمی شوند. اساتيد جوانی که چه از دانشجویان آن دانشگاه باشند و چه از خارج جذب شوند که این پویایی مدنظر ايجاد شود. ببینيد چند درصد از اساتيد، فرزندان انقلاب اسلامي هستند كه ما اکنون انتظار داشته باشيم كه علوم مورد نياز انقلاب اسلامي به وجود بيايد.
سميعي نسب: البته اين به معناي حذف اساتيد نيست، خود اين امر پويايي ايجاد ميكند. به عنوان مثال نورث الان نزديك به 95 سال و كوز حدودا صد و خوردهاي سالش است و اينها هنوز حذف نشدهاند. خود اين، پويايي ايجاد ميكند و جريان نو ميآيد و به اينها كمك ميكند. ما نميگوييم اينها حذف شوند بلكه ميخواهيم جريان پويايي ادامه پيدا كند.
نورث که به تنهايي كار نمی كند، بلکه او يك موسسه تحقيقاتي ايجاد كرده است. خانم استروم كه جايزه نوبل گرفته اند در سال 1960 با گذراندن مقطع دکترا 40 سال در موسسه كار كرده اند و نزديك به 200 پايان نامه را نیز هدايت كرده است. ایشان خود مديريت دارد و اساتيد جوان هم جذب ميشوند و زير نظر اين اساتيد كار ميكنند كه هم دانش اين اساتيد ارتقاء پيدا ميكند و هم اساتيد جوان یاد می گیرند و در واقع اين جنبه تكاملي جلو ميرود.
اساتيد باید نگرشهاي مختلف داشته باشند و در سنين مختلف و با قابليتهاي متفاوت حضور پیدا کنند
بابازاده: حداقل الگوهاي آكادميك غرب هم، چنين است كه لايههاي مختلفي وجود دارد كه هر كدام كارهاي مشخصي را انجام می دهند و این ها در تعامل با یکدیگر است که خروجی مورد نظر را می دهند.

يكي اين بحث است كه از جنس راه حل بخواهيم مطالب را مطرح كنيم كه كار سختي نيست اما توجه به آن خيلي مهم است. اساتيد با نگرشهاي مختلف و در سنين و با قابليتهاي متفاوت حضور داشته باشند.
نقد علم و توليد اقتصاد اسلامي باید همگام باهم انجام شود
بحث بعدي در مورد اين است که دانشگاه قرار است چه کاری انجام دهد؟ از نظر بنده در شرايط فعلي كه يك فرصت تاريخي مناسب هم در اختيارمان است همه اينها مي توانند با هم اتفاق بيفتند (نقد علم + توليد اقتصاد اسلامي)
حل مشكلات كشور بايد زمينه ساز تولید علم اقتصادي باشد. فرض کنید بتوانیم با طرحی، معضل مسکن را در کشور حل کنیم و ما حصل اين ميشود كه ما نشان داده باشيم كه جامعهمان كارآمد است و در جامعه مان کسی بيمسكن نيست.
اين را به عنوان يك الگو تئوريزه كنيم، يكسري مباني استخراج نماييم و اين تبدیل به یک متن براي دانشجويان شود.
اين جنس كار تاثير گرفتن از اقدام و عمل است، انباشتي صورت ميگيرد و علم آنجا شكل ميگيرد. اين كاري است كه ما خيلي كم انجام دادهايم، يك مدل نزديك به ذهنش شايد همين مثالي بود كه عرض كردم. همه ي اين تحولات نيازمند تغيير بعضي رويه دانشگاهها است.
اكثر سازمانهاي تاثيرگذار ما يك لايه كارمند و يك لايه مديران تصميمگير دارند كه بين اين دو لايه، لايه ديگري وجود ندارد. مديراني كه تصميمگير هستند عموما انسانهاي خوبي هستند و اينكه چقدر داراي سابقه متناسب با اين جايگاهي كه دارند هستند و در چه جرياني تربيت شدهاند كه به اين جايگاه رسيده اند اينها همه علامت سوال است. در كشورهاي ديگر عمدتا بين اين دو لايه، لايه ديگري نيز به نام لايه تصميمساز وجود دارد. معمولا ايشان انسان هاي جواني هستند كه تازه فارغ از تحصيل شدهاند و يا در ارتباط وسيع با دانشگاه هستند. اين افراد ممكن است مرتكب خطا و اشتباه شوند و راهكار هم ارائه دهند، لايه تصميمساز حضورش جدي است و سالها پس از دانشگاه و حتي در حين تحصيل آموزش ميبيند تا بعد اگر لازم باشد به لايه تصميمگيري هم برسد. آن كسي كه راهكار را انتخاب ميكند لايه تصميمگير است.
در كشور ما نيز به لايههاي تصميمگيري بايد لايه تصميم ساز اضافه گردد، از طرف ديگر اين تحول در دانشگاه ما نيز بايد صورت پذيرد و اين پيوند هم به طور عميق شكل بگيرد كه از اين حيث ان شاءالله بتوانيم مدل اقتصاد اسلامي و كارآمدي نظام اسلامي را نشان دهيم و بگوييم اين هم علم اقتصاد اسلامي است با بازگشت به مباني؛ البته فراموش شدن مباني هم ممكن است خود يك آفت باشد.
نقد علم و توليد اقتصاد اسلامي باید همگام باهم انجام شود
بحث بعدي در مورد اين است که دانشگاه قرار است چه کاری انجام دهد؟ از نظر بنده در شرايط فعلي كه يك فرصت تاريخي مناسب هم در اختيارمان است همه اينها مي توانند با هم اتفاق بيفتند (نقد علم + توليد اقتصاد اسلامي)
حل مشكلات كشور بايد زمينه ساز تولید علم اقتصادي باشد. فرض کنید بتوانیم با طرحی، معضل مسکن را در کشور حل کنیم و ما حصل اين ميشود كه ما نشان داده باشيم كه جامعهمان كارآمد است و در جامعه مان کسی بيمسكن نيست.
اين را به عنوان يك الگو تئوريزه كنيم، يكسري مباني استخراج نماييم و اين تبدیل به یک متن براي دانشجويان شود.
اين جنس كار تاثير گرفتن از اقدام و عمل است، انباشتي صورت ميگيرد و علم آنجا شكل ميگيرد. اين كاري است كه ما خيلي كم انجام دادهايم، يك مدل نزديك به ذهنش شايد همين مثالي بود كه عرض كردم. همه ي اين تحولات نيازمند تغيير بعضي رويه دانشگاهها است.
اكثر سازمانهاي تاثيرگذار ما يك لايه كارمند و يك لايه مديران تصميمگير دارند كه بين اين دو لايه، لايه ديگري وجود ندارد. مديراني كه تصميمگير هستند عموما انسانهاي خوبي هستند و اينكه چقدر داراي سابقه متناسب با اين جايگاهي كه دارند هستند و در چه جرياني تربيت شدهاند كه به اين جايگاه رسيده اند اينها همه علامت سوال است. در كشورهاي ديگر عمدتا بين اين دو لايه، لايه ديگري نيز به نام لايه تصميمساز وجود دارد. معمولا ايشان انسان هاي جواني هستند كه تازه فارغ از تحصيل شدهاند و يا در ارتباط وسيع با دانشگاه هستند. اين افراد ممكن است مرتكب خطا و اشتباه شوند و راهكار هم ارائه دهند، لايه تصميمساز حضورش جدي است و سالها پس از دانشگاه و حتي در حين تحصيل آموزش ميبيند تا بعد اگر لازم باشد به لايه تصميمگيري هم برسد. آن كسي كه راهكار را انتخاب ميكند لايه تصميمگير است.
در كشور ما نيز به لايههاي تصميمگيري بايد لايه تصميم ساز اضافه گردد، از طرف ديگر اين تحول در دانشگاه ما نيز بايد صورت پذيرد و اين پيوند هم به طور عميق شكل بگيرد كه از اين حيث ان شاءالله بتوانيم مدل اقتصاد اسلامي و كارآمدي نظام اسلامي را نشان دهيم و بگوييم اين هم علم اقتصاد اسلامي است با بازگشت به مباني؛ البته فراموش شدن مباني هم ممكن است خود يك آفت باشد.
علم اقتصاد در خلاء شكل نمی گيرد بلكه در رفت و برگشت با عینیت بوده كه بوجود آمده است
اديبی: شما فكر ميكنيد ما در اين فرآيند رفت و برگشتي كه اكثرا به آن قائل بودند به علم اسلامي ميرسيم؟
بابازاده: قاعدتا اگر علمي از جمله اقتصاد بخواهد شكل بگيرد بيش از آنكه منظور ما آنچه كه در كتابها نهفته است، باشد؛ خروجي و سياستگذاريهايي است كه از دل آن در ميآيد؛ يعني علم اقتصاد اين طور نيست كه در خلاء شكل بگيرد بلكه حتما در رفت و برگشت با عینیت بوده كه شكل گرفته است و اين حل مسئله است كه علم را تشكيل ميدهد، حداقل در علمي كه مدنظر ماست.
اكنون ما با مسائلي روبرو هستيم كه اگر منقطع از مباني به آن نگاه كنيم؛ يعني اگر ايراني بوديم و مسلمان هم نبوديم و اين مشكلات را داشتيم اقتصاد مقاومتي يا جهاد اقتصادي را مطرح ميكرديم و به معضل توليد ملي ميپرداختيم.
اديبی: روشي كه ايران غيرمسلمان پيش ميگيرد تا به اقتصاد مقاومتي برسد با ايران مسلمان يكي است؟
بابازاده: در روش ممكن است اشتراك وجود داشته باشد اما دعواهايمان در مباني شكل گرفته است، اينها از مباحث پيسين و پيشيني است كه پيشتر مطرح كردم و جداي از روش است. در روش ممكن است حرف جديدي داشته باشيم اما مطمئنا اكثر حرفهاي جديد ما در روش نيست در قبل و بعد از روش است.
اتفاق افتادن مسئله تحريم براي اقتصاد مقاومتي ما اتفاق پسيني محسوب مي شود، اما در اقتصاد مقاومتي ممكن است روشهايي وجود داشته باشد كه همان روش به عنوان مثال در اقتصاد غربي نيز مورد استفاده قرار گيرد، اينكه اين موضوع مسئله ميشود و ما به عنوان مسلمان با يكسري ترجيحات خاص سراغش ميرويم كه اين مسئله را حل كنيم اين خاص ماست.
خيلي مواقع انكشافات ما از تجربه بدست ميآيد اما فقط در انحصار تجربه نيست
سميعينسب: صحبتآقاي بابازاده اين بود كه ما تجربه را قبول كنيم؛ يعني در علم پوياي اسلامي هم كسي نيست كه بگويد تجربه را كنار ميگذاريم، تجربه را در كنار روشهاي ديگر كه آن روشها ميتواند روشهاي نقلي، الهام، تاريخ باشد مي توانيم بپذيريم. بنده صحبت آقاي بابازاده را در حوزه ی انحصار در تجربه و تجربهگرايي قبول ندارم، انحصار در تجربه نيست و در تمامي حوزه هاي علوم انساني و علوم اجتماعي نيز چنين نمي باشد. بعيد ميدانم كه انديشمندان فقط از طريق تجربه به جايي رسيده باشند، مشكلات تجربه بسيار بالا است.
اين مباحث نافي به كارگيري تجربه به عنوان شناخت نيست، اين اشتباه ممكن است بوجود بيايد كه در مباحث اقتصاد اسلامي به طور كامل تجربه را كنار بگذاريم. خيلي مواقع انكشافات ما از حوزه تجربه بدست ميآيد اما فقط در انحصار تجربه نيست، بلكه مي تواند از طريق روش هاي نقل، وحي، الهام و تاريخ نيز بدست آمده باشد.
اديبي: نظر بنده اين است كه ما با نگاه غیر واقع بینانه ای به بحثهاي كوتاهمدت ميپردازيم و در اين قضيه آسيبي جدي مشاهده مي شود، وقتي طرح مسئله و يا ارائه راهحلهاي كوتاهمدت زياد ميشود و از آن توقع ایجاد تغییرات بنیادی می رود دیگر احساس نیازی به بحث های بلند مدت نمی شود در نتيجه گروهي كه در قلمرو راهحلهاي بلندمدت كار مي كنند و به خروجي ميرسند، كسي را ندارند تا خروجي آنها را وارد فاز عملياتي كند و اين خود يك دغدغه است.
ملكي: از نظر شما كوتاهمدت و بلندمدت چه بازه زماني است؟ كسي كه فارغ از كوتاهمدت عمليات ميكند به عنوان مثال چه طرح بلندمدتي را ميتواند طرحريزي كند؟
اديبی: شما فكر ميكنيد ما در اين فرآيند رفت و برگشتي كه اكثرا به آن قائل بودند به علم اسلامي ميرسيم؟
بابازاده: قاعدتا اگر علمي از جمله اقتصاد بخواهد شكل بگيرد بيش از آنكه منظور ما آنچه كه در كتابها نهفته است، باشد؛ خروجي و سياستگذاريهايي است كه از دل آن در ميآيد؛ يعني علم اقتصاد اين طور نيست كه در خلاء شكل بگيرد بلكه حتما در رفت و برگشت با عینیت بوده كه شكل گرفته است و اين حل مسئله است كه علم را تشكيل ميدهد، حداقل در علمي كه مدنظر ماست.
اكنون ما با مسائلي روبرو هستيم كه اگر منقطع از مباني به آن نگاه كنيم؛ يعني اگر ايراني بوديم و مسلمان هم نبوديم و اين مشكلات را داشتيم اقتصاد مقاومتي يا جهاد اقتصادي را مطرح ميكرديم و به معضل توليد ملي ميپرداختيم.
اديبی: روشي كه ايران غيرمسلمان پيش ميگيرد تا به اقتصاد مقاومتي برسد با ايران مسلمان يكي است؟
بابازاده: در روش ممكن است اشتراك وجود داشته باشد اما دعواهايمان در مباني شكل گرفته است، اينها از مباحث پيسين و پيشيني است كه پيشتر مطرح كردم و جداي از روش است. در روش ممكن است حرف جديدي داشته باشيم اما مطمئنا اكثر حرفهاي جديد ما در روش نيست در قبل و بعد از روش است.
اتفاق افتادن مسئله تحريم براي اقتصاد مقاومتي ما اتفاق پسيني محسوب مي شود، اما در اقتصاد مقاومتي ممكن است روشهايي وجود داشته باشد كه همان روش به عنوان مثال در اقتصاد غربي نيز مورد استفاده قرار گيرد، اينكه اين موضوع مسئله ميشود و ما به عنوان مسلمان با يكسري ترجيحات خاص سراغش ميرويم كه اين مسئله را حل كنيم اين خاص ماست.
خيلي مواقع انكشافات ما از تجربه بدست ميآيد اما فقط در انحصار تجربه نيست
سميعينسب: صحبتآقاي بابازاده اين بود كه ما تجربه را قبول كنيم؛ يعني در علم پوياي اسلامي هم كسي نيست كه بگويد تجربه را كنار ميگذاريم، تجربه را در كنار روشهاي ديگر كه آن روشها ميتواند روشهاي نقلي، الهام، تاريخ باشد مي توانيم بپذيريم. بنده صحبت آقاي بابازاده را در حوزه ی انحصار در تجربه و تجربهگرايي قبول ندارم، انحصار در تجربه نيست و در تمامي حوزه هاي علوم انساني و علوم اجتماعي نيز چنين نمي باشد. بعيد ميدانم كه انديشمندان فقط از طريق تجربه به جايي رسيده باشند، مشكلات تجربه بسيار بالا است.
اين مباحث نافي به كارگيري تجربه به عنوان شناخت نيست، اين اشتباه ممكن است بوجود بيايد كه در مباحث اقتصاد اسلامي به طور كامل تجربه را كنار بگذاريم. خيلي مواقع انكشافات ما از حوزه تجربه بدست ميآيد اما فقط در انحصار تجربه نيست، بلكه مي تواند از طريق روش هاي نقل، وحي، الهام و تاريخ نيز بدست آمده باشد.
اديبي: نظر بنده اين است كه ما با نگاه غیر واقع بینانه ای به بحثهاي كوتاهمدت ميپردازيم و در اين قضيه آسيبي جدي مشاهده مي شود، وقتي طرح مسئله و يا ارائه راهحلهاي كوتاهمدت زياد ميشود و از آن توقع ایجاد تغییرات بنیادی می رود دیگر احساس نیازی به بحث های بلند مدت نمی شود در نتيجه گروهي كه در قلمرو راهحلهاي بلندمدت كار مي كنند و به خروجي ميرسند، كسي را ندارند تا خروجي آنها را وارد فاز عملياتي كند و اين خود يك دغدغه است.
ملكي: از نظر شما كوتاهمدت و بلندمدت چه بازه زماني است؟ كسي كه فارغ از كوتاهمدت عمليات ميكند به عنوان مثال چه طرح بلندمدتي را ميتواند طرحريزي كند؟
شوراي عالي انقلاب فرهنگي در محيطي مجازي طرح اسلامي كردن علوم را ارئه داد
سميعينسب: مشكل ما اين است كه خارج از حوزه ي اقتصاد و در ايزوله مجازي خارج از فضا، گروهي فكر كنيم و به توليد اقتصاد اسلامي بپردازيم، مثل كاري كه در شوراي عالي انقلاب فرهنگي انجام شد. آقايان به قم رفتند و اعلام كردند طي دو سال كليه علوم انساني و علوم اجتماعي را اسلامي ميكنيم، اتفاقي كه افتاد همين بود و خروجياش هم مشخص شد.
اينكه گفته ميشود بايد تكاملي بود و با مسئله درگير شد، مسئلهاي انكشافي است و كشف واقعيت محسوب نمي شود كه بنده بگويم يك امر واقعي در بيرون وجود دارد و مينشينند تا آن را در حوزه علوم انساني و علوم اجتماعي كشف كنند. اگر مسئله انكشافي شد يعني واقعيت مطلوب، اين واقعيت مطلوب زماني تحقق پيدا ميكند كه شما در همين واقعيت موجود دست به اصلاح و توليد معرفت بزنيد و اين در حوزه علوم انساني و علوم اجتماعي بسيار مهم است.
زماني كه حضرت آقا الگوي اسلامي – ايراني پيشرفت را مطرح كردند عدهاي سريعا در صدد بستن كار در بازه ي زماني شش ماهه بر آمدند و سعي كردند بگويند اين الگوي ما مي باشد اما آقا فرمودند كه منظور بنده الگوي بلندمدت مي باشد. بايد توجه داشته باشيد كه مقوله دانش و معرفت امري كوتاهمدت نيست، به عنوان مثال مي توانيم از تمدن غرب نام ببريم، از دوران بعد از قرون وسطا در قرون 16 و 17 تحولات هنري و فكري ايجاد ميشود، در قرون 17 و 18 تحولات بينشي و نظري بوجود مي آيد، محصولاتش در قرون 18 و 19 با انقلاب صنعتي روي كار ميآيد و اين روند ادامه پيدا ميكند تا تمدن جديد شكل بگيرد، همان طور كه تمدن اسلامي شکل گرفت.
بحثي كه ما اينجا داريم توجه به نكته اي است كه حضرت آقا به آن اشاره دارند: پيچ تاريخی كه انقلاب اسلامي در آن قرار گرفته و آن پيچ هم بحث بيداري اسلامي است و اينكه انقلاب اسلامي بايد الگو باشد چه در قلمرو تئوريك معرفت در حوزه علوم انساني و اجتماعي و چه در حوزه كارآمدياش.
بايد بتوانيم از راههاي ميانبر به توليد معرفت برسيم
طبق فرمایش آقا ما باید از راههاي ميانبر بتوانيم در حوزه كارآمدي و توليد معرفتي سريعتر به نتيجه برسيم
حضرت آقا نظرشان اين است كه ما بتوانيم راه ميانبر برويم، اگر تمدن غربي توانست طي 200 - 300 سال بدين جا برسد، ما از راههاي ميانبر بتوانيم در حوزه كارآمدي و توليد معرفتي سريعتر به نتيجه برسيم، اين چيزي بود كه از بيانات حضرت آقا به ذهن بنده رسيده است؛ يعني حضرت آقا در مقام فرماندهي هم نگاه كوتاهمدت ناظر به بحث كارآمدي و هم نگاه ميانمدت نه به معناي بلندمدت آنچناني به بحث توليد معرفت داشته اند.
آنچه اهمیت دارد مبنا بودن مباحث فلسفی برای موضوعات کارکردی است
اديبي: بنده فكر ميكنم بعد از انقلاب اسلامي نياز جديدي ايجاد شده است آن هم نياز حكومتي و بحث نگاه كلان است. ما در مباحثي كه مثلا در احكام مثل خمس و زكات مطرح ميشود استفادههاي كلاني نداريم و نگاه كلي را در احكام نميتوانيم پيدا كنيم، هنوز ياد نگرفتيم كه چگونه بحث خمس و زكات را در كنار نظام پولي قرار دهيم و نتوانستيم اينها را به صورت اسلامي تبيين كنيم كما اينكه در زمان قبل از انقلاب اسلامي نيازي نبود چنين اتفاقي بيفتد، به همين جهت اقتصاددانهايي از جمله شهید صدر هم اين مسئله را لحاظ نميكردند چون ايشان به عنوان كسي بودند كه در بدنه اجتماعي زندگي ميكردند، نيازها را ميسنجيدند و درصدد پاسخگويي به آن نياز ها بودند، طبیعی ست چون این نیاز نبوده اين را در كتابشان لحاظ نكردند.

از نظر بنده تغييري كه در نياز ما به وجود آمده به خاطر آن است كه اكنون حكومت ما در حرکت به سمت اسلامی شدن در قدم های جلوتری قرار دارد و وظيفه ماست كه به آن برنامه بدهيم و البته كه اين تغيير نياز، بايد در روند كاري ما نيز تحول ايجاد كند.
نكته بعد در بحث بلندمدت اين است كه ما بايد فلسفه اسلامي را آنقدر كه نزديك به اسلام باشد استخراج كنيم و آن را مبنای عینیت بخشی قرار دهیم. در این شرایط که روح علم را خود ایجاد کرده ایم استفاده موردی از علوم موجود شاید اصلا مانعی هم نداشته باشد؛ چرا که آن استفاده موردی در فضای علم ما حل می شود و اگر رنگی داشته باشد، رنگ می بازد و رنگی که ما می خواهیم را می گیرد ولی این در شرایطی ست که فضا دست ما باشد وگرنه در همان پارادايم و همان چارچوب توليد محصول ميكنيم.
اهمیت فلسفه از این باب است نه اینکه هر کس کارهای روبنایی تر انجام می دهد باید کلیه مبانی فلسفی ابزار کارش را بداند كمااينكه در غرب هم به ما گفته نشده كه مثلا اين كتاب فلان كتاب فلسفي است که پشتوانه فلسفي فلان كتاب اقتصادي ميباشد.
غربي ها دوره بلندمدتي را به بحث هاي فلسفي پرداختند و اين فلسفه آنقدر در ذهن دانشمندان رسوخ كرده است كه اكنون وقتي ميخواهند توليد مطلوب كنند لازم نيست مباني فلسفيشان را توضيح دهند. اين اتفاق به نظر بنده بايد براي تمدن اسلامي هم بيفتد؛ يعني ما بايد فلسفهاي را در بياوريم كه آن فلسفه بسيار دروني شود و حوزه بتواند آن فلسفه را چنان عينيت ببخشد كه وقتي آن فلسفه و معادله اش را به دانشگاه دادند، دانشگاه بتواند با آن كار عملياتي كند در غير اين صورت دانشگاه هر كاري را كه انجام دهد كار كوتاهمدت محسوب ميشود.
البته اين نكته حائز اهميت است كه كار كوتاهمدت قطعا كار سطحي است اما به اين معني نيست كه ما هيچ نيازي به آن نداريم تا زماني كه كارهاي كوتاهمدت متعددي وجود نداشته باشد كه فعلا انقلاب را زنده نگه دارد آن فلسفه نميتواند كارش را با آرامش انجام دهد تا به مرحله عملياتي شدن برسد، به همين دليل كارهاي كوتاهمدت لازم است اما بايد توجه داشت تا آن را به منزله بحث های بلندمدت نگيريم.
ملكي: اين درست نيست شما ميگوييد امام ابتدا فلسفه و روش انقلاب را تحليل كردند و سپس گفتند بعد از 30 - 40 سال دیگر انقلاب ميكنيم.
در بحث اقتصادي ما ابتدا بايد چند سوال را پاسخ دهيم: ذهن مقدم بر عين است يا برعكس. ما در تاريخ اقتصاد بعد از انقلاب كه دهه اول انقلاب اقتصاد است پيام امام بر جهادگران را به ياد داريم، امام ابتدا قبل از اينكه پيام را صادر كند سراغ فلسفه و روش رفت يا با يك مسئله عيني، ظالمانه و استضعافزاي كاملا عيني روبهرو بوده و پيام را صادر ميكند.
ده سال در تاريخ اقتصاد داريم كه به نقل از اقتصاددانان چپ يا راست ايران -با اسلاميهايش كاري نداريم- دوران به شدت شكوفايي در اقتصاد ايران محسوب می شود، دورهاي كه جهاد فعال بوده اما اولا عدهاي در كل نافي اين قضيه ميشوند ميگويند چون عملي نبوده که ابتدائا فلسفه داشته باشد پس خارج از بحث است، يك عده هم كلا نميآيند براي عملي كه يك عده كنشگر اقتصادي انقلابي انساني که نظیر آن در انقلاب های صنعتی هم وجود داشته است تحلیلی ارائه دهند.
غربي ها دوره بلندمدتي را به بحث هاي فلسفي پرداختند و اين فلسفه آنقدر در ذهن دانشمندان رسوخ كرده است كه اكنون وقتي ميخواهند توليد مطلوب كنند لازم نيست مباني فلسفيشان را توضيح دهند. اين اتفاق به نظر بنده بايد براي تمدن اسلامي هم بيفتد؛ يعني ما بايد فلسفهاي را در بياوريم كه آن فلسفه بسيار دروني شود و حوزه بتواند آن فلسفه را چنان عينيت ببخشد كه وقتي آن فلسفه و معادله اش را به دانشگاه دادند، دانشگاه بتواند با آن كار عملياتي كند در غير اين صورت دانشگاه هر كاري را كه انجام دهد كار كوتاهمدت محسوب ميشود.
البته اين نكته حائز اهميت است كه كار كوتاهمدت قطعا كار سطحي است اما به اين معني نيست كه ما هيچ نيازي به آن نداريم تا زماني كه كارهاي كوتاهمدت متعددي وجود نداشته باشد كه فعلا انقلاب را زنده نگه دارد آن فلسفه نميتواند كارش را با آرامش انجام دهد تا به مرحله عملياتي شدن برسد، به همين دليل كارهاي كوتاهمدت لازم است اما بايد توجه داشت تا آن را به منزله بحث های بلندمدت نگيريم.
ملكي: اين درست نيست شما ميگوييد امام ابتدا فلسفه و روش انقلاب را تحليل كردند و سپس گفتند بعد از 30 - 40 سال دیگر انقلاب ميكنيم.
در بحث اقتصادي ما ابتدا بايد چند سوال را پاسخ دهيم: ذهن مقدم بر عين است يا برعكس. ما در تاريخ اقتصاد بعد از انقلاب كه دهه اول انقلاب اقتصاد است پيام امام بر جهادگران را به ياد داريم، امام ابتدا قبل از اينكه پيام را صادر كند سراغ فلسفه و روش رفت يا با يك مسئله عيني، ظالمانه و استضعافزاي كاملا عيني روبهرو بوده و پيام را صادر ميكند.
ده سال در تاريخ اقتصاد داريم كه به نقل از اقتصاددانان چپ يا راست ايران -با اسلاميهايش كاري نداريم- دوران به شدت شكوفايي در اقتصاد ايران محسوب می شود، دورهاي كه جهاد فعال بوده اما اولا عدهاي در كل نافي اين قضيه ميشوند ميگويند چون عملي نبوده که ابتدائا فلسفه داشته باشد پس خارج از بحث است، يك عده هم كلا نميآيند براي عملي كه يك عده كنشگر اقتصادي انقلابي انساني که نظیر آن در انقلاب های صنعتی هم وجود داشته است تحلیلی ارائه دهند.
تنها 5 درصد مردم ذهن فلسفي دارند و همه نميتوانند ملاصدرا و مرحوم علامه شوند
سميعينسب: طبق فرمايشات حضرت آقا كه ميفرمايند سال جهاد اقتصادي است، بنده كه در دانشگاه امام صادق(ع) تحصيل نموده ام بايد براي دانشآموختگان اقتصاد دانشگاه تهران فكري بكنم در غير اين صورت ولايتپذير نيستم.
مباني فلسفه و امثال آن بسيار خوب است و در جاي خودش ميتوان در مورد آن بحث كرد. بايد به ياد داشته باشيم كه تنها 5 درصد مردم ذهن فلسفي دارند و همه نميتوانند ملاصدرا و مرحوم علامه شوند. بهتر است به اين بحث پرداخته شود كه دانشكدههاي اقتصاد از يك وضعيت موجودي برخوردارند و ما به اشكالات آن پرداختيم و اكنون زمان آن است كه بپردازيم به اينكه چه راهحلهايي براي اين وضعيت موجود وجود دارد.
حال آنكه اگر تنها بپردازيم به اينكه علم ديني چيست؟ راههاي آن چيست؟ آيا ميشود علم ديني را از تمدن ديني تفكيك كرد؟ و غيره اينها مباحثي است كه بنده وارد آن نميشوم چرا كه ما با اغتشاش مفهومي روبهرو هستيم، براي امثال بنده كه فلسفه صدرايي نخواندهايم نمي توانم در اين حوزه اظهارنظر كنم.
در جامعه اغتشاش مفهومي خيلي جدي داريم
متاسفانه ما در جامعه اغتشاش مفهومي خيلي جدي داريم، در كشور همه مي گوييم روش شناسي اما مشخص ميكنيم منظورمان از روششناسي معرفتشناسي است و آيا مشخص ميكنيم كه منظورمان از معرفتشناسي چيست؟ لذا مقالهاي را ميخواندم كه مباني فلسفه گفته بود. ايشان نوشته بود اين مقاله مبتني بر مباني فلسفي صدرايي است و در جمله اول هستيشناسي آن نگاشته شده بود كه واقعيت وجود خارجي ندارد و امري ذهني است، با خود گفتم كه ايشان با اولين مقوله و اولين خط انديشه صدرايي كه بحث رئاليسم است مخالف است و اينها به خاطرنديدن حلقههاي زنجيره است.
حرف آقا اين نيست كه هر كس بيايد در هر جايي نظري ايراد كند
فردي مهندس است، زجر كشيده انقلاب است اما احساس تكليف بيخود ميكند، هر كس بايد در جايگاه خودش به اظهارنظر و اداي وظيفه بپردازد و انقلاب اسلامي و حرف آقا اين نيست كه هر كس بيايد در هر جايي نظري ايراد كند. اين مشكل جدي انقلاب اسلامي است كه متاسفانه انرژي زيادي از بدنه دانشگاهي ما ميگيرد، یعنی نديدن همين حلقههاي زنجيره توليد معرفت و دانش در دانشگاهها و پژوهشگاههاي ما.
مرحوم حضرت امام (ره) در مورد حكم فقهي ميگفتند كارشناس چه ميگويد هر چه كارشناس گفت بنده در مقام فتواي حكومتي در موضوعشناسی نگاه به كار كارشناس ميكنم.
اديبی: مسئلهاي كه اكنون وجود دارد نداشتن يك مباني رسيدن به راهحل است و اكنون اين ضرورت در جامعه احساس شده كه همه در تب و تاب حل مسئله و مشكل برآمدهاند حال با ربط يا بيربط به حوزه مطالعاتي و تخصصيشان.
سميعينسب: تا همين نقطه هم انحرافي است چه كسي گفته است مباني نيست؟ الان ما بچههاي مومن حتما بايد بگوييم رئاليسم يعني اين؟ نه همه ي ما ميدانيم يك عالم هستي وجود دارد.
اديبی: عرض کردم لازم نیست که عموم افراد جامعه دانشگاهی مسلط به مبانی فلسفی باشند اما باید از ثمره فلسفه که با ترجمه پله پله که کارکردی شده استفاده کند. این مثال شاید کمی مرتبط باشد. آیا مثلا طلابی که برای تبلیغ می روند کاملا مسلط به روش هایی هستند که مراجع برای استخراج احکام از آن استفاه می کنند؟ ولی قطعا از ثمره استخراج احکام استفاده می کنند. این یعنی در سطوحی نیاز هست کارهای عمیقی صورت بگیرد فقط باید دقت داشت که این کارها باید برای استفاده سطوح بعدی ترجمه و روانسازی شود.
اديبی: مسئلهاي كه اكنون وجود دارد نداشتن يك مباني رسيدن به راهحل است و اكنون اين ضرورت در جامعه احساس شده كه همه در تب و تاب حل مسئله و مشكل برآمدهاند حال با ربط يا بيربط به حوزه مطالعاتي و تخصصيشان.
سميعينسب: تا همين نقطه هم انحرافي است چه كسي گفته است مباني نيست؟ الان ما بچههاي مومن حتما بايد بگوييم رئاليسم يعني اين؟ نه همه ي ما ميدانيم يك عالم هستي وجود دارد.
اديبی: عرض کردم لازم نیست که عموم افراد جامعه دانشگاهی مسلط به مبانی فلسفی باشند اما باید از ثمره فلسفه که با ترجمه پله پله که کارکردی شده استفاده کند. این مثال شاید کمی مرتبط باشد. آیا مثلا طلابی که برای تبلیغ می روند کاملا مسلط به روش هایی هستند که مراجع برای استخراج احکام از آن استفاه می کنند؟ ولی قطعا از ثمره استخراج احکام استفاده می کنند. این یعنی در سطوحی نیاز هست کارهای عمیقی صورت بگیرد فقط باید دقت داشت که این کارها باید برای استفاده سطوح بعدی ترجمه و روانسازی شود.
خروجي سطحي براي انقلاب اسلامي نسبت به بحث كردن بر روي مباني فلسفي سودمندتر است
سميعينسب: مسئله اين است كه مطالعه آثار شهيد مطهري سبب شده است كه اين آثار شهيد در ذهن بنده تبلور پيدا كند. ديگر من نروم اينها را به صورت خيلي كلاسيك بگويم پس مباني صدرايي يعني اين، خود شهيد مطهري هم اين كار را نكرده است.
شهيد مطهري كتاب داستان راستان را تاليف كردند ايشان ميگويند زماني كه من اين كتاب را بعد از كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم به نگارش در آوردم آمدند اشكال گرفتند و گفتند مرحوم شهيد مطهري كه اين كتاب را در اين سطح فلسفي نوشتند واقعا كتاب خوبي است، مرحوم علامه به عنوان پيشتاز نوصدراييها مي باشد و مهمترین شارح آن شهيد مطهري است. آمدند و به من گفتند اين چه كاري است كه شما ميكنيد، براي كودكان داستان مينويسيد؟ شهيد مطهري در پاسخ ميگويند براي جامعه كه كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم به درد نميخورد براي جامعه ما همين 125 داستان به درد ميخورد كه من با دقت به شما ميگويم كه اگر شهيد مطهري كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم را ننوشته بود نميتوانست كتاب داستان و راستان را بنويسد چرا كه تمام اين 125 داستان با مباني فكري شهيد مطهري براي خوانندگانش كه جامعه هستند انتخاب شده است.
اكنون بنده سوالم اين است كه آيا ما همه مي شويم شهيد مطهري؟ حضرت امام (ره) بیان داشتند که ما تلاش كنيم يك مطهري داشته باشيم. حضرت امام (ره)در دومين سالگرد ارتحال شهيد مطهري پيام دادند و گفتند ما تلاش كنيم يك مطهري داشته باشيم. اين قضيه بسيار جدي است و ما حلقه مفقودهمان همين است، بياييم داستان راستانها بنويسيم. در عرصه رفتارسازي اقتصادي، بنده كه اقتصاد ميخوانم الگوي مصرفم بهينه نيست؛ يعني اين اقتصاد در حد دكترا نتوانسته است در حوزه گرايش رفتاري حداقل نظام الگوي مصرف بهينه و نظام پسانداز بهينه را در من ايجاد كند.
جامعه به سمتي رفته است كه اگر كسي مطالب ثقيل بنويسد از او تقدير و تشكر به عمل ميآورند اما بگذاريد خروجيهاي اين جلسات چيزهاي سطحي شود و همين چيزهاي سطحي بسيار براي جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي نسبت به بحث كردن بر روي مباني فلسفي سودمندتر است.
خبرگزاری دانشجو - خبرگزاري درصدد ايجاد دغدغه پيرامون اينكه علم موجود به هر حال براي انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي كارساز نبوده است در دانشجوياني كه مخاطب آن هستند ميباشد و ما مسئول بحثهاي تخصصي و عمق و غنا بخشيدن به مباحث آن چنان كه ژورنالهاي علمي و تخصصي به موضوعات ميپردازند نيستيم. از اين رو مي خواهم دوستان كمي به شكل مصداقي تر مسائل پيرامون رشته اقتصاد را مطرح كنند.
سميعي نسب: علم اقتصاد در حوزه علم عملي وظيفهاش توليد اقتدار است، لذا اگر حضرتآقا ميفرمايند علم بايد اقتدارآفرين و قدرتآفرين باشد ناظر بر همين تعريف حكمت عملي است و اين چيز جديدي نيست و در تمدن اسلامي ما و حتي در تمدن غرب هم وجود داشته است.
اصلي ترين مسائل پيرامون رشته دانشگاهي اقتصاد
از جمله نكات ديگري كه مي توان به صورت خلاصه به آن ها اشاره نمود بدين ترتيب مي باشد:
1. اقتصادي علم اقتصاد محسوب مي شود كه بتواند براي يك جامعه اقتدارآفرين باشد.
2. آنچه كه به نظر بنده ميرسد جهت اصلاح وضع موجود اين است كه بايد فهرستي از نيازها و مقتضيات جامعه ما ليست شود. مااكنون در برنامه جديد درسي كه نوشته شده است حالتي ايستا داريم، نيازهاي امروز ما و نيازهاي ده سال آينده ما چيست؟ نياز ما اين است كه حضرت آقا فرمودند الگوي اسلامي – ايراني پيشرفت ظرف بازده زماني ده سال بايد تكميل شود. در برنامه درسي جديد ما اين كجا شكل گرفته است؟ آيا اين ديده شده است و اگر ديده شده است به چه معنا ديده شده است؟
3. توجه به برنامه ريزي تلفيقي و رويكرد ميانرشتهاي به معناي تخصصي خودش. متاسفانه در كشور ما هر بحث جديدي كه مطرح ميشود همه دنبال آن بحث ميروند. الان كه مباحث ميانرشتهاي هم در جامعه ما باب شده است. بنده كه اقتصاددان هستم با مطاله 4 كتاب برنامهريزي درسي كه متخصص امر برنامهريزي درسي نميشوم.
3. توجه به برنامه ريزي تلفيقي و رويكرد ميانرشتهاي به معناي تخصصي خودش. متاسفانه در كشور ما هر بحث جديدي كه مطرح ميشود همه دنبال آن بحث ميروند. الان كه مباحث ميانرشتهاي هم در جامعه ما باب شده است. بنده كه اقتصاددان هستم با مطاله 4 كتاب برنامهريزي درسي كه متخصص امر برنامهريزي درسي نميشوم.
سوال بنده اين است كه آيا تيمي كه به طراحي و تحول برنامه درسي رشته اقتصاد ميپردازند از متخصصان برنامهريزي درسي تلفيقي هم دعوت به عمل مي آورند؟ اين نيازمند تخصص در اين عرصه است نه اينكه به صورت اسمي بگوييم حقوق و اقتصاد و يا مديريت اقتصاد و دروس تلفيقي اين چنيني. به معناي واقعي كلمه در واقع تلفيق و ميانرشتهاي در اين رشته بايد ظهور و بروز داشته باشد.
بايد ببنيم نحوه سرريز مباني فلسفي در مولفههاي اقتصادي چگونه ظهور و بروز ميكند
دغدغهاي كه به ذهن بنده ميرسد دغدغهاي بود كه توسط اعضا مطرح شد مبني بر عنايت مبادي فلسفه و مباني فلسفه علم اقتصاد كه در جايگاه خود صحيح است و ما متاسفانه در اين بازده 50، 60 ساله غفلت كرديم. ما بايد اكنون به آن سرريزها و نه مباني صرف فلسفي بپردازيم. بايد ببنيم نحوه سرريز اين مباني در مولفههاي اقتصادي چگونه ظهور و بروز ميكند.
توجه به جريانات غيرمتعارف به تفكر نقاد و خلاق در حوزه اقتصاد كمك مي كند
4. توجه به مسائل اقتصاد ايران. اين هم نه به اين معنا كه ما يك درس اقتصاد ايران تعريف كنيم يعني زماني كه اقتضائات خرد تعريف ميكنيم مسائل اقتصادي ايران را در برگيرد، توسعه اقتصادي ايران را نيز شامل شود؛ يعني متناسب اقتضائات اقتصاد ايران دروس آموزش داده شود. اساتيد ما متاسفانه از بديهياتي كه بيست سال هم ازطرح آنها گذشته غفلت كردهاند. توجه به جريانات غيرمتعارف به تفكر نقاد و خلاق در حوزه اقتصاد كمك مي كند. اقتصاد اسلامي اين نيست كه از صفر شروع كنيم، بعضي اوقات همين بحث هايي كه در جريانات هترودوكس شده به توليد علم اقتصاد اسلامي كمك مي كند.
به جاي كنكاش در مباني نياز به تلاش جهت كاربردي کردن این مبانی داريم
دغدغهاي كه به ذهن بنده ميرسد دغدغهاي بود كه توسط اعضا مطرح شد مبني بر عنايت مبادي فلسفه و مباني فلسفه علم اقتصاد كه در جايگاه خود صحيح است و ما متاسفانه در اين بازده 50، 60 ساله غفلت كرديم. ما بايد اكنون به آن سرريزها و نه مباني صرف فلسفي بپردازيم. بايد ببنيم نحوه سرريز اين مباني در مولفههاي اقتصادي چگونه ظهور و بروز ميكند.
توجه به جريانات غيرمتعارف به تفكر نقاد و خلاق در حوزه اقتصاد كمك مي كند
4. توجه به مسائل اقتصاد ايران. اين هم نه به اين معنا كه ما يك درس اقتصاد ايران تعريف كنيم يعني زماني كه اقتضائات خرد تعريف ميكنيم مسائل اقتصادي ايران را در برگيرد، توسعه اقتصادي ايران را نيز شامل شود؛ يعني متناسب اقتضائات اقتصاد ايران دروس آموزش داده شود. اساتيد ما متاسفانه از بديهياتي كه بيست سال هم ازطرح آنها گذشته غفلت كردهاند. توجه به جريانات غيرمتعارف به تفكر نقاد و خلاق در حوزه اقتصاد كمك مي كند. اقتصاد اسلامي اين نيست كه از صفر شروع كنيم، بعضي اوقات همين بحث هايي كه در جريانات هترودوكس شده به توليد علم اقتصاد اسلامي كمك مي كند.
به جاي كنكاش در مباني نياز به تلاش جهت كاربردي کردن این مبانی داريم
بابازاده: نقطهاي كه ما الان در آن قرار داريم بنا به دلايل مختلف بيش از آنكه نياز به کنکاش مجدد در مبانی داشته باشد به تلاش زياد در جهت رساندن اين مباني به سطح جامعه و كاربردي کردن و توسعه دادن آنها دارد.
اينكه حداقل پاياننامههاي دانشجويي غنيمت شمرده شوند و دانشجويان هدايت شوند به سمتي كه دغدغهشان حل مسائل كشور باشد، اين دغدغه خود ارزشمند است. پاياننامههاي باكلاس و با نمرههاي خوب نبايد لزوما مدل آخر اقتصادسنجي يا مدلهاي اقتصاد متعارف را اجرا كرده باشند بلكه بايد ديد كه اين پاياننامه چقدر كمك كرده است به اينكه كشور يك گام به سمت كارآمدي پيش رود.
توليد علم اقتصاد اسلامي به اين معنا نيست كه علم اقتصاد فعلي را كنار بگذاريم بلكه به اين معناست كه ما بايد بر آن سوار شويم يعني اينكه آن را بيشتر، بهتر و كامل بشناسيم و يك قدم آن را به جهتي كه توضيح داده شد جلو ببريم.
نياز به تشكيل لايه سياستساز در جامعه و پيوند وسيع آن با حوزه علم اقتصاد بايد در دستور كار قرار گيرد، حتي همین علم اقتصاد موجود در دانشگاههاي ما آموزههايي دارد كه اگر در حوزه سياستگذاريهاي اقتصادي ما به كار گرفته ميشد خيلي از معضلهايي كه با آن روبهرو هستيم را نداشتيم، مثالش ميتواند تورم باشد.
فرآيند توليد اقتصاد اسلامي و اينكه ميگوييم دانشگاه بايد به سمت حل مسائل كشور هدايت شود يك فرآیند طولانی مدت است. اين فرآيندي پويا است و مشكل هميشه وجود دارد، البته كه نياز به حل مشكل هم هست و مهم اين است كه سهم دانشگاهها و علم اقتصاد در حل اين مسائل تبيين شود نه اينكه قرار باشد ما به يك نقطه مطلوب برسيم و همه چيز تمام شود.
توليد علم اقتصاد اسلامي به اين معنا نيست كه علم اقتصاد فعلي را كنار بگذاريم بلكه به اين معناست كه ما بايد بر آن سوار شويم يعني اينكه آن را بيشتر، بهتر و كامل بشناسيم و يك قدم آن را به جهتي كه توضيح داده شد جلو ببريم.
نياز به تشكيل لايه سياستساز در جامعه و پيوند وسيع آن با حوزه علم اقتصاد بايد در دستور كار قرار گيرد، حتي همین علم اقتصاد موجود در دانشگاههاي ما آموزههايي دارد كه اگر در حوزه سياستگذاريهاي اقتصادي ما به كار گرفته ميشد خيلي از معضلهايي كه با آن روبهرو هستيم را نداشتيم، مثالش ميتواند تورم باشد.
فرآيند توليد اقتصاد اسلامي و اينكه ميگوييم دانشگاه بايد به سمت حل مسائل كشور هدايت شود يك فرآیند طولانی مدت است. اين فرآيندي پويا است و مشكل هميشه وجود دارد، البته كه نياز به حل مشكل هم هست و مهم اين است كه سهم دانشگاهها و علم اقتصاد در حل اين مسائل تبيين شود نه اينكه قرار باشد ما به يك نقطه مطلوب برسيم و همه چيز تمام شود.
با بيرون كشيدن جنبش دانشجويي از بدنه فعال علمي چطور ميتوانيد انتظار پويايي را در فضاي علمي داشت
ملكي: همه نكاتي كه دوستان اشاره كردند از نظر بنده شرط لازم است، شرط كافي در تحول اقتصادي همان چيزهايي است كه بدان جدي پرداخته نشده است، جنبه هايي از فضاهاي عملياتي تا فضاهاي سياستگذاري كه پس و پيشزمينه علمي قرار ميگيرد و متاسفانه به شدت هم در حال ضربه زدن است.
ملكي: همه نكاتي كه دوستان اشاره كردند از نظر بنده شرط لازم است، شرط كافي در تحول اقتصادي همان چيزهايي است كه بدان جدي پرداخته نشده است، جنبه هايي از فضاهاي عملياتي تا فضاهاي سياستگذاري كه پس و پيشزمينه علمي قرار ميگيرد و متاسفانه به شدت هم در حال ضربه زدن است.
شما فكر كنيد كه قانوني در مجلس تصويب شده است با اين مضمون كه مثلا از سال آينده دانشجويان كارشناسي ديگر در تهران تحصيل نكنند بعد از آن شما تاثيرات اين قانون را در حققيتخواهي و علمخواهي در فضاهاي عدالتخواهي ميتوانيد ببينيد. وقتي جنبش دانشجويي را از بدنه فعال علمي بيرون بكشيد حال با هر تحليل، چطور ميتوانيد انتظار پويايي را در فضاي علمي داشته باشيد.

دركتاب «بحران در مصرف» قضيه از اين قرار است كه در سال 2001 اتفاقي اقتصادي در فرانسه ميافتد، در يك دانشكدهاي 4 - 5 دانشجو نامهاي به رئيس دانشگاه ميدهند و رئيس دانشگاه به 2 - 3 استاد نامه می دهد و به همين ترتيب جنبشي راه ميافتد كه تا اكنون ادامه دارد و در كل دنيا نيز شعبههايي پیدا می کند و در همان مواقع روساي دانشكدهها تحولات علمي را پيگير شدند. اما در ايران نميتواند چنين اتفاقي رخ دهد چرا كه فضاي دانشگاهي ما از جهاتي عقيم شده است. در فضاي عملياتي و از بالا كه به دانشگاههاي ما نگاه ميشود شبيه به پژوهشگاههايي ديده ميشود كه خيلي از افراد در آنجا مشغول به كار هستند.
اما سوال اساسي بنده اين است كه اگر اتفاقاتي كه دوستان اشاره كردند البته كه تاثيرات خوبي هم بدنبال دارد بيفتد، با اين اوصاف در ايران به لحاظ اقتصادي در دانشگاه ما تحولي رخ ميدهد؟ به نظر بنده تحولي رخ نميدهد.
در شرايط كنوني بيشترين ضريب را ما به فضاي علمي و نخبگاني ميدهيم و بقيه حلقهها را نميبينيم. مشكل ما اين است كه فضاي رسانهاي ما كه در عرصه علمي كار ميكند ضرايب غلطي ارائه ميدهد، اينقدر كه به دنبال فرهنگستان علوم، دانشگاه امام صادق(ع) ميرود آيا سراغ يك فعال دانشجويي كه تازه فارغ از تحصيل شده است نيز مي رود و همين سوال امروز را بپرسد كه شما اكنون كه فارغ از تحصيل شده ايد بهترين نمونه از جامعه آماري دانشگاهي رشته اقتصاد هستيد، لطفا بگوييد معضل رشته شما چيست؟ كه اگر در اين 30 سال اين كار را ميكرديم سند تحول در رشته اقتصاد را از تك نگاريها و تجربهنگاريها ميتوانستيم در بياوريم.
شما فكر كنيد پژوهشگاههايي كه در اين 30 ساله شكل گرفته است، در هندسه فضاي علمي كشور هيچ جايي ندارد و اگر اين اتفاق بيفتد، ما تحولات جدي نه فقط در فضاي دانشكده و دانشگاهها بلكه در فضاي رسانهاي و هنري نيز خواهيم داشت. روشنفكران در ايران بر خلاف حزب اللهي ها خوب ميدانند؛ يعني حتي قشر حزب اللهي در تحليلهاي آسيبشناسيشان اين نقد را وارد نميكنند. اين اتفاقات در هيچ يك از تحليلها و سياستهاي سياستگذاران نيست چه در روساي دانشگاهها و چه در سياستگذاريهاي بالادستي همچون وزارتخانه و غيره و نميدانم كه كجا بايد مطرح شود.
اديبی: بنده فكر ميكنم بحثي كه خيلي مهم است و ما را هدايت ميكند داشتن نگاه كلنگر است. در مباحث منطقي كل با كلي متفاوت است.
در نگاه كلنگر، ما يك نظام و يك هدف داريم، اين نظام قسمتهاي مختلفي دارد به عنوان مثال بخش رسانهاي، هنري، اقتصادي، فلسفي، همه اين بخشها ضرايبي دارند و يك نسبتي با هم برقرار ميكنند. متاسفانه يك آسيب كه بنده امروز ديدم اين است كه به عنوان مثال نسبتي در جامعه ضعيف است مثلا _به زعم شما و نه به زعم بنده_ فلسفه در حال بت شدن است و هنر در حال تضعيف شدن. ما براي اينكه ميخواهيم تعادلي را ايجاد كنيم درصدد تضعيف فلسفه و قدرت بخشيدن به هنر بر ميآييم و این یعنی افراط که به دلیل نبود برنامه دقیق، اتفاق می افتد.
نگاه كلنگر يعني نخبگان ما بتوانند مشخص كنند كه نظام دقيقا شامل چه قسمتهايي است و اين اجزا چه نسبتي با يكديگر دارند و اين را تحويل هر نهاد و يا سازمان و غيره دهند. به عنوان مثال گفته شود قسمت رسانه شما با فلان قسمت، فلان رابطه را داشته باشيد و به همين منوال جريان ادامه پيدا كند و به اين تربيت نسبتها محفوظ بماند و نظام شكل كاريكتاتوري به خود نگيرد.
بر اساس اين نگاه كلنگر است كه بنده ميگويم به يك نسبت كار كوتاه مدت مهم است و به يك نسبت كار بلندمدت مهم ميشود و اين دو نسبتي رابا يكديگر برقرار ميكنند. دوستاني كه كار كوتاهمدت ميكنند نبايد منكر دوستاني شوند كه كار بلندمدت ميكنند و برعكس.
هر گروه باید جایگاهش را در برنامه و هدف نظام تعیین کند و نسبت خود را با سایر گروه ها بداند تا به حجای تقابل بین نیروهای مذهبی و ایجاد اصطکاک، تبدیل به جبهه واحدی شویم که قطعا همه در آن کار احدی را انجام نمی دهند هر کس در سنگر خود است و برای سنگر کناری دعا می کند.
دوستانی كه كار بلندمدت ميكنند بايد به اين نکته توجه كنند كه ما يك انقلابي انجام داديم و در اين انقلاب ابتدائا حضرت امام پشتوانه فلسفي ولايتفقيه را تبيين ميكند و اين ولايتفقيه از چنان جايگاهي برخوردار ميشود كه وقتي به نيروي جوان مذهبي گفته ميشود كه به جبهه برود خيلي نياز به توضيح ندارد و اين كار را انجام ميدهد و كارهاي كوتاهمدت به اين ترتيب به وقوع ميپيوندد. از اين جهت بنده ميگويم دوستاني كه در فضاي بلندمدت كار ميكنند بايد بدانند كه انقلاب اسلامي پيوستگي دارد و اين پيوستگي هم دنبال اين بوده است كه دين را از اين انفعال فعلي خارج كند.
اين انفعال فعلي يعني اينكه دين صرفا جوابگوي سوالاتي ميشود كه براي تمدن غربي پيش ميآيد و صرفا كار حوزه ما همين ميشود. وقتي كه دين از انفعال خارج ميشود آن وقت است كه سوالاتی را مطرح می کنیم و حوادثی را می آفرینیم که با آن به معنی واقعی در هیچ جای دنیا از غرب چیزی نمی ماند و نه تنها راه حل همه مشکلات جامعه را از درون دین می گیریم بلکه به راحتی و به شکل اصولی امت واحده را شکل می دهیم که با فرهنگ های مختلف همگی تحت لوای دین اند و دینی اداره می شوند.
فلسفه و كارهاي بنيادين بايد در حوزه كار بلندمدت ما قرار بگیرد براي آنكه بعد از انجام كار بلندمدت به یک نتيجه برسیم و دچار تشتت آرا نباشيم و دانشگاهيان ما با هم هم صدا باشند لازم است كه فضای به طور كل ازكارآمدي علوم موجود براي نظامسازي نااميد شده باشند.
نه اينكه علم موجود، كارآمدي ندارد، كارآمدي دارد و ميتواند محصولاتي را توليد كند يا ميتواند يكسري از مشكلات مارا حل كند اما توانايي نظامسازي را آن طور كه بتواند جريان عبوديت را در جامعه رواج دهد، ندارد؛ يعني طوري شود كه ساختار جامعه بنده را مجبور كند كه يك انسان عابد مسلمان باشم نه اينكه جامعه به سمتي برود كه من بايد فقط خودم در كارهاي فرديام خودم را بسازم كه اگر داخل جامعه آمدم يك موقع دچار انحراف نشوم. جامعه ديني جامعهاي است كه توانايي اين را داشته باشد كه اعضا را مجبور كند تقرب به خدا و ايمانشان بيشتر شود.
اما سوال اساسي بنده اين است كه اگر اتفاقاتي كه دوستان اشاره كردند البته كه تاثيرات خوبي هم بدنبال دارد بيفتد، با اين اوصاف در ايران به لحاظ اقتصادي در دانشگاه ما تحولي رخ ميدهد؟ به نظر بنده تحولي رخ نميدهد.
در شرايط كنوني بيشترين ضريب را ما به فضاي علمي و نخبگاني ميدهيم و بقيه حلقهها را نميبينيم. مشكل ما اين است كه فضاي رسانهاي ما كه در عرصه علمي كار ميكند ضرايب غلطي ارائه ميدهد، اينقدر كه به دنبال فرهنگستان علوم، دانشگاه امام صادق(ع) ميرود آيا سراغ يك فعال دانشجويي كه تازه فارغ از تحصيل شده است نيز مي رود و همين سوال امروز را بپرسد كه شما اكنون كه فارغ از تحصيل شده ايد بهترين نمونه از جامعه آماري دانشگاهي رشته اقتصاد هستيد، لطفا بگوييد معضل رشته شما چيست؟ كه اگر در اين 30 سال اين كار را ميكرديم سند تحول در رشته اقتصاد را از تك نگاريها و تجربهنگاريها ميتوانستيم در بياوريم.
شما فكر كنيد پژوهشگاههايي كه در اين 30 ساله شكل گرفته است، در هندسه فضاي علمي كشور هيچ جايي ندارد و اگر اين اتفاق بيفتد، ما تحولات جدي نه فقط در فضاي دانشكده و دانشگاهها بلكه در فضاي رسانهاي و هنري نيز خواهيم داشت. روشنفكران در ايران بر خلاف حزب اللهي ها خوب ميدانند؛ يعني حتي قشر حزب اللهي در تحليلهاي آسيبشناسيشان اين نقد را وارد نميكنند. اين اتفاقات در هيچ يك از تحليلها و سياستهاي سياستگذاران نيست چه در روساي دانشگاهها و چه در سياستگذاريهاي بالادستي همچون وزارتخانه و غيره و نميدانم كه كجا بايد مطرح شود.
اديبی: بنده فكر ميكنم بحثي كه خيلي مهم است و ما را هدايت ميكند داشتن نگاه كلنگر است. در مباحث منطقي كل با كلي متفاوت است.
در نگاه كلنگر، ما يك نظام و يك هدف داريم، اين نظام قسمتهاي مختلفي دارد به عنوان مثال بخش رسانهاي، هنري، اقتصادي، فلسفي، همه اين بخشها ضرايبي دارند و يك نسبتي با هم برقرار ميكنند. متاسفانه يك آسيب كه بنده امروز ديدم اين است كه به عنوان مثال نسبتي در جامعه ضعيف است مثلا _به زعم شما و نه به زعم بنده_ فلسفه در حال بت شدن است و هنر در حال تضعيف شدن. ما براي اينكه ميخواهيم تعادلي را ايجاد كنيم درصدد تضعيف فلسفه و قدرت بخشيدن به هنر بر ميآييم و این یعنی افراط که به دلیل نبود برنامه دقیق، اتفاق می افتد.
نگاه كلنگر يعني نخبگان ما بتوانند مشخص كنند كه نظام دقيقا شامل چه قسمتهايي است و اين اجزا چه نسبتي با يكديگر دارند و اين را تحويل هر نهاد و يا سازمان و غيره دهند. به عنوان مثال گفته شود قسمت رسانه شما با فلان قسمت، فلان رابطه را داشته باشيد و به همين منوال جريان ادامه پيدا كند و به اين تربيت نسبتها محفوظ بماند و نظام شكل كاريكتاتوري به خود نگيرد.
بر اساس اين نگاه كلنگر است كه بنده ميگويم به يك نسبت كار كوتاه مدت مهم است و به يك نسبت كار بلندمدت مهم ميشود و اين دو نسبتي رابا يكديگر برقرار ميكنند. دوستاني كه كار كوتاهمدت ميكنند نبايد منكر دوستاني شوند كه كار بلندمدت ميكنند و برعكس.
هر گروه باید جایگاهش را در برنامه و هدف نظام تعیین کند و نسبت خود را با سایر گروه ها بداند تا به حجای تقابل بین نیروهای مذهبی و ایجاد اصطکاک، تبدیل به جبهه واحدی شویم که قطعا همه در آن کار احدی را انجام نمی دهند هر کس در سنگر خود است و برای سنگر کناری دعا می کند.
دوستانی كه كار بلندمدت ميكنند بايد به اين نکته توجه كنند كه ما يك انقلابي انجام داديم و در اين انقلاب ابتدائا حضرت امام پشتوانه فلسفي ولايتفقيه را تبيين ميكند و اين ولايتفقيه از چنان جايگاهي برخوردار ميشود كه وقتي به نيروي جوان مذهبي گفته ميشود كه به جبهه برود خيلي نياز به توضيح ندارد و اين كار را انجام ميدهد و كارهاي كوتاهمدت به اين ترتيب به وقوع ميپيوندد. از اين جهت بنده ميگويم دوستاني كه در فضاي بلندمدت كار ميكنند بايد بدانند كه انقلاب اسلامي پيوستگي دارد و اين پيوستگي هم دنبال اين بوده است كه دين را از اين انفعال فعلي خارج كند.
اين انفعال فعلي يعني اينكه دين صرفا جوابگوي سوالاتي ميشود كه براي تمدن غربي پيش ميآيد و صرفا كار حوزه ما همين ميشود. وقتي كه دين از انفعال خارج ميشود آن وقت است كه سوالاتی را مطرح می کنیم و حوادثی را می آفرینیم که با آن به معنی واقعی در هیچ جای دنیا از غرب چیزی نمی ماند و نه تنها راه حل همه مشکلات جامعه را از درون دین می گیریم بلکه به راحتی و به شکل اصولی امت واحده را شکل می دهیم که با فرهنگ های مختلف همگی تحت لوای دین اند و دینی اداره می شوند.
فلسفه و كارهاي بنيادين بايد در حوزه كار بلندمدت ما قرار بگیرد براي آنكه بعد از انجام كار بلندمدت به یک نتيجه برسیم و دچار تشتت آرا نباشيم و دانشگاهيان ما با هم هم صدا باشند لازم است كه فضای به طور كل ازكارآمدي علوم موجود براي نظامسازي نااميد شده باشند.
نه اينكه علم موجود، كارآمدي ندارد، كارآمدي دارد و ميتواند محصولاتي را توليد كند يا ميتواند يكسري از مشكلات مارا حل كند اما توانايي نظامسازي را آن طور كه بتواند جريان عبوديت را در جامعه رواج دهد، ندارد؛ يعني طوري شود كه ساختار جامعه بنده را مجبور كند كه يك انسان عابد مسلمان باشم نه اينكه جامعه به سمتي برود كه من بايد فقط خودم در كارهاي فرديام خودم را بسازم كه اگر داخل جامعه آمدم يك موقع دچار انحراف نشوم. جامعه ديني جامعهاي است كه توانايي اين را داشته باشد كه اعضا را مجبور كند تقرب به خدا و ايمانشان بيشتر شود.
لینک کپی شد
گزارش خطا
۰
ارسال نظر
*شرایط و مقررات*
خبرگزاری دانشجو نظراتی را که حاوی توهین است منتشر نمی کند.
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.