عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی با اشاره به دیکتاتوری سرمایهداران گفت: آنها بر ترک ولایت دعوت نمیکنند بلکه به ولایت بانکداران و سرمایه داران ...
به گزارش خبرنگار «خبرگزاري دانشجو»، حسن رحيمپور ازغدي در ادامه جلسه دوره آموزشی شهید رجببیگی دفتر تحکیم وحدت در مشهد به تفاوت فلسفه انقلاب اسلامی و اندیشه سیاسی غرب پرداخت كه متن كامل اين سخنراني به شرح زير است.
تفاوت پنجم دوره گذار و واسطه اعلام کردند؛ شعار مردم سالاری و افکار عمومی حرف مفت است. آزادی اندیشه علمی نیست و جامعه علمی از اینها متولد نمیشود اینها شعار غیر علمی است و به درد مرحله متافیزیک مذهبی میخورد. اینها ابزار تخریب و عبور از دوران قبل بود نه اینکه با اینها بشود واقعا جامعه را ساخت.
آگوست کنت میگوید «این شعارها برای دوره انتقال خوب بود، اما نمیتوانند یک اصل ارگانیک باشند و الان که سامانه قبلی در اروپا تخریب شده دیگر اینها عملکرد ندارند بلکه مانعی برای توسعه جامعه هستند. کسانی که خود را در کیهان شناسی شایسته داوری ببینند انگشت شمارند اما چرا مردم در فیزیک و شیمی نمیگویند حق رای مساوی؟ چرا آنجا میگویند دانشمند باید بحث کند؟
خوب مگر فلسفه سیاسی و حاکمیت، علمی و تخصصی نیست؛ پس چرا میگویید همه رای دهند؟ چرا میگویید عالم و عامی همه حرف بزنند؟ در فیزیک و شیمی کمتر کسی شایسته داوری است. آیا باید مهمترین اندیشهها را که آنقدر پیچیدهاند که فقط عده خاصی آنها را میفهمند در دسترس تعلیمات و ایدههای خودسرانه و تغییر پذیر آن هم در ذهنهای بی قابلیت و ضعیف و ابتدایی بگذاریم؟
در نگاه کنت اکثر مردم جامعه مونگل هستند
در جامعه که راه میروید اکثر مردم جامعه مونگل هستند؛ یعنی برای هیچ کارشان استدلال ندارند. سوالش این است که چرا باید از این مونگلها بپرسیم که جامعه را چگونه باید اداره کرد؟ اینها به چه حقی تعیین میکنند که چه کسی باید حاکم باشد؟ اگر میتوانند، زندگی شخصی خود را اداره کنند. چرا حق مدیریت جامعه را به تودهها، دموکراسی و مردم بسپاریم؟ این شعارها برای عبور از مذهب خوب بود نه برای جامعه سازی.
اگر این امر نامعقول را بخواهید دائمی کنید و درکهای فردی را به این شکل بینشان برقرار سازید و قابل انحرافترین نوع عقاید تسلیم محرکهای بینظم و شخصی افراد شود، حرکت علمی نیست و غریزی است و این یعنی فروپاشی جامعه.
شما به این اشکال چگونه پاسخ میدهید که تحت عنوان دفاع از مدیریت علمی به مدیریت فلسفی حقوق بشری و مذهبی حمله میکند؟ در این دورانی که گفتند مردم سالاری برای خراب کردن مذهب خوب بود، اما برای ساختن جامعه خوب نیست.
راه حل اندیشه سیاسی اسلام چیست که هم حقوق عامه و حق انتقاد همگانی و هم جنبه تخصصی علمی بودن آن حفظ شود؟ در ذهن اکثر افراد دانشگاهی و غیر دانشگاهی این مساله وجود دارد که این تفکر مادی پوزیتیویستی ظاهرا معتقد به دموکراسی و مفاهیم عام فلسفه حقوق بشر است اما اصلا این طور نیست.
علت اصلی بیدولتی در زمان حاضر
بنیانگذار این جریان میگوید با این شعارها نمیتوان دولت ساخت، بیدولتی ساخته میشود. علت اصلی بی دولتی در این زمان این است که آزادی بیان و آزادی داوری اعلام کردیم و گفتیم آزادی بیان برای همه به یک اندازه و این عامل اخلال در جامعه است.
نگاه پدر علوم اجتماعی و علوم سیاسی غرب: چه کسی گفته همه به یک اندازه اجازه آزادی بیان دارند!!
کنت میگوید: «چه کسی گفته پولدار و فقیر به یک اندازه میتوانند سرنوشت جامعه را بسازند؟ پولدار پول دارد میتواند در جامعه نقش ایفا کند فقیر چه کاره است؟ مرد تولید ثروت میکند، جنگ راه میاندازد؛ زن چه کاره است؟ نژاد سفید اروپایی نژاد برتر است، ما حق اربابی بر جهان را داریم بقیه نژادها چه کاره هستند؟ کی گفته همه به یک اندازه اجازه آزادی بیان و ساختن جامعه و تمدن را دارند»؟
این دیدگاهی است که در کتاب فلسفه پوزیتیویستی پدر امانیسم و انسان محوری پدر علوم اجتماعی و علوم سیاسی غرب و پدر معرفتشناسی تجربی آمده است. این حرف آنهاست نه آنچه در روزنامهها آمده است.
میگوید متاسفانه شعارهایی مانند برابری و حاکمیت مردم و استقلال ملی در افکار عمومی شایع شدند، اما اینها یعنی توقف کامل سیستم حکومت و تمدن. تا وقتی جامعه به این اعتقادات متافیزیک و غیرعلمی پایبند باشد حکومت علمی ممکن نیست، اما جای خوشبختی است که مرحله متافیزیک علمی و مذهبی دارد تمام میشود.
چه معرفتشناسی فلسفی و چه نوع مذهبی دارند به آخر راه میرسند و به زودی خواهیم دید که در حکومت کسی حرف اخلاق و برابری را نمیزند. فقط ما میمانیم و مدیریت تجربی علمی و غریزه بشر.
جمله دیگر از کنت این است که هرچند جامعه براساس جریان رویدادها یک مدت به این عناوین منفی سپرده شد، ولی بالاخره منطق انسانی نابود نشده؛ زمانش که شد جامعه میخواهد دوباره خودش را سازماندهی و نوسازی کند.
این حق بر آن محفوظ مانده که براساس اصول سنجیده و علمی جامعه را بسازد نه براساس شعارهای عوام فریبانه. اینکه الان میگویند اروپا و جامعه ما بیحکومت و در هرج و مرج است فعلا این حرفها را برای کنترل آن زدند و به این معنا نیست که حق پژوهش وضع بلاتکلیفی را تحمیل میکند و بحث عقلی بینتیجه است.
من نمیگویم کل بحث عقلی بینتیجه است، منتها یک اصولی باید در ذهن مردم و روشنفکران جا بیفتد که هنوز نیفتاده تا زمانی که آنها نگاه مذهبی و فلسفی به مسائل دارند نمیتوانند مشکلاتشان را حل کنند.
به زودی دورانی میرسد که مذهب و فلسفه و اخلاق را کنار بگذاریم و صرفا مادی و چرتکه اندازانه به مسائل بیرون نگاه کنیم. آنگاه مشکلات قابل حل خواهد بود؛ چون جامعه ادعای حق انتخاب و تغییر نهادهای حاکم را دارد. این به این معنی نیست که میتواند این حق را استفاده کند و این حق حق درستی است. استفاده از این حقوق حتی اگر اثبات شود که این حق وجود دارد زیان آور است.
وقتی مردم و جامعه حق انتخابشان را کنار بگذارند
وقتی اوضاع مناسب پیش بیاید جامعه و مردم حق انتخابشان را کنار خواهند گذاشت و حق خود را به سرمایهداران و جامعه شناسان تجربی و مادی تنفیذ خواهند کرد و خودشان میفهمند که اینجا جای شما نیست. مردم زر زیادی نزنند و صحبت از اخلاق و عدالت نکنند، بلکه قدرت و امکان انتخاب همه چیز را بسپارند به دست سرمایهدار و جامعه شناس که صرفا به مسائل به صورت مادی نگاه میکند و همه چیز را به قوانین مادی تسلیم خواهند کرد چون به خیر و صلاح آنهاست ولو شعور ندارند.
خودش میگوید من پدر علوم اجتماعی هستم. کنت میگوید متاسفانه هنوز کسانی که در علوم اجتماعی و علوم سیاسی بحث میکنند ذهنشان آلوده به مسائل دینی، مذهبی، فلسفی، عقلی و اخلاقی است. او در نیمه قرن نوزدهم میگوید که معرفتِ تهمانده اخلاق و عقلانیت فراتجربی هنوز در بحثها هست.
این تهمانده که برود صرفا مادی و حسی فکر کنند آنگاه مشکل جامعه حل خواهد شد. در این قضیه ارتباط معرفتشناسی مادی با نظریه اندیشه سیاسی - اجتماعی ما روشن میشود. عبارت کنت این است که هرکدام از علوم ریاضیات و کیهانشناسی که این مرحله را طی کردهاند از مرحله ربانی مذهبی و مرحله متافیزیک فلسفی گذشتهاند و وارد مرحله تجربی شدهاند.
نگاه مادی به علوم اجتماعی و سیاسی
جامعهشناسی و سیاست که سرور علوم هستند باید از این مرحله بگذرند که هنوز نگذشتهاند و هنوز در این مراحل گرفتارند و هنوز کاملا پوزیتیویستی نشدهاند و من آن را پوزیتیویستی میکنم. ماموریت من و ما این است که تهمانده اخلاق، فلسفه و مذهب را از اندیشه سیاسی و علوم سیاسی و جامعهشناسی بیرون بیندازیم.
این یعنی نگاه مادی به علوم سیاسی اجتماعی و سکولاریزه کردن و مادی سازی علوم و تجربی محض کردن معرفتشناسی و حاکم کردن فلسفه مادی علم.
تفاوت ششم؛ تعریف صرفا مادی از علم؛
تفاوت اندیشه سیاسی انقلاب با این اندیشهها این است که میگویند بقیه علوم و دانشها با سرعت از این سه مرحله گذشتند و همه آنها در یک زمان تجربی نشدهاند؛ البته این یکی از دروغهاست؛ چون علوم تجربی دقیقا در تمدن اسلامی متولد شد، منتها در تمدن اسلامی تجربه علیه اخلاق مذهب و عقل تعریف نشد ولی در غرب در طول هم تعریف کردند. علوم مختلف با سرعت مختلف این مراحل را طی کردند منتها هر علمی مانند کیهان شناسی که کلیتر، سادهتر و از بقیه علوم مستقلتر باشد را زودتر میشود مادی کرد.
کنت میگوید: فیزیک زمینی مادی شد، من جامعهشناسی را نیز مادی خواهم کرد؛ یعنی آن را به علم تبدیل میکنم، اگر لازم باشد باید دوره مشخصی را تعریف کنم اما همانطور که مشخص است زمانی که بشر زیر نفوذ تفکر تجربی و مادی قرار گرفت روح فلسفی پوزیتیویستی و دیدگاه خرافهآمیز فلسفی و مذهبی را حذف و با آن مقابله کرد. تا اینجا هنوز از جامعه سخن نگفتند من میخواهم این مساله را در عرصه جامعه به بحث بگذارم.
روح زایدهای از بدن است و اصالت ندارد
عین جملات کنت این است: «پدیدههای اجتماعی انعکاس پدیدههای فیزیولوژیک هستند و اندیشه سیاسی، اجتماعی و تعلیم و تربیت باید براساس فیزیولوژی بدن انسان تعریف شود. روان زایدهای از زواید بدن است و روح و اصالت آن وجود ندارد.
این تفاوت اصلی است ما باید بتوانیم مباحث مربوط به حاکمیت مردم و حقوق مردم را از اندیشه سیاسی حذف کنیم و بتوانیم از سیاست و دولت منهای اخلاق و عدالت و معنویت بحث کنیم و ما این کار را خواهیم کرد.
بحثهای اخلاقی، فلسفی و مذهبی در سیاست بر سر حقوق الهی و حاکمیت مردم بیپایان و بیفایده است و همه اینها را باید از عرصه علوم انسانی و اجتماعی حذف کنیم.
تنها علمی که هنوز تجربی محض نشده
ذهن بشر در فیزیک و شیمی و بدنشناسی روشن میشود. یک علم مانده که هنوز تجربی محض نشده و آن فیزیک اجتماعی است. در فیزیک اجتماعی و فیزیک روانیِ انسان باید این کار را بکنیم. در اینجا نیز تفاوت روشن است فلسفه اسلامی علم و معرفتشناسی اسلامی هرگز غیر تجربی نبوده، قرآن و روایات و تمدن اسلامی در کنار مباحث عقلی، اخلاقی و توحیدی و در زیل توحید دعوت به تجربه کردهاند.
در قرون وسطای غرب، تجربه مطرح نبود و معرفت تجربی مربوط به اسلام است نه مذهب کلیساست. اینها آمدند علوم تجربی را از جهان اسلام آموختند و این علوم در مدت چهار پنج قرن ترجمه شد و رفت. به جای اینکه تجربه را احیا کنند نه فقط با حذف متافیزیک کلیسا بلکه با حذف کل متافیزیک آمدند. کل متافیزیک فلسفه و اخلاق را حذف کردند؛ یعنی یک افراط را با یک تفریط پاسخ دادند.
دولت پوزیتیویستی بر کل جهان باید مسلط شود
تفاوت هفتم؛ اینها اعلام میکنند به طور جبری، دولت مادی مورد توجه آنها بدون انتخاب ملت غلبه خواهد کرد. دولت پوزیتیویستی بر کل جهان باید مسلط شود یعنی نوعی امپریالیزم مادی جهانی که نه عقلانیت غیرمادی، نه آزادی انسان و نه اختیار بشر را قبول دارند از نظر نظری و عملی بر جهان باید مسلط شوند.
جالب این جاست که این حرفها را چپ و راست، هم سرمایهداران میگویند هم کمونیستها. کمونیستها گفتند پایان جهان کمونیستی است، سرمایه داران هم گفتند پایان جهان سرمایهداری است و بشریت حق انتخاب و مقاومت ندارد. این با اصل انتظار و آخرالزمان که میگوییم فرق دارد که اصلا امام زمان(عج) منتظر بشر است نه اینکه قهری اتفاق بیفتد میدانید اصل انتظار یعنی چه؟
محور جهانی شدن تفکر مادی؟/ مهدی (عج) منتظر بشریت است نه بشریت منتظر مهدی
چرا در تفکر مادی چپ و راست میگویند جهانی شدن قهر کمونیسم بدون انتخاب ملتها است. فقط آنها میتوانند در سرعتش دخالت داشته باشند و این را میگویند جهانی شدن قهری سرمایهداری اما محور جهانی شدن اسلام آخرالزمانی انتظار است یعنی تا شما بشریت نخواهید و تا آماده نشوید و تا هزینه انقلاب بزرگ جهانی را نپردازید کسی از بیرون و از فرا تاریخ نمیآید بصورت جبری چیزی را به شما تحمیل کند.
بنابراین، متکلمین ما در بحث انتظار میگویند بشر نیست که منتظر مهدی است، بلکه مهدی منتظر بشریت است؛ چون قرار نیست یک نفر عدالت جهانی را بر بشر تحمیل کند بلکه باید جامعه بشری برای هزینهپردازی آماده شود و به این سطح از آگاهی برسد که لبیک مختارانه بگوید.
تفاوت اندیشه اسلامی و اندیشه راست و چپ در مورد جهانی شدن و آخرالزمان
این تفاوت آخرالزمانی جهانی اسلامی شیعی با آخرالزمانی مارکسیستی که میگویند به صورت قهری تفکر مارکسیستی قرار بود حاکم شود که مارکس رفت به زباله دان تاریخ و مجسمه لنین هم رفت به فاضلاب تاریخ و تفکر مادی غرب که امروز با زور جنگ و بمب اتم و شیمیایی و تحریم میخواهد خودش را سرپا نگه دارد.
پس این هم تفاوت هفتم که هر سه مکتب از جهانی شدن صحبت میکنند، هم اسلام و هم اینها ولی آنها از جهانی شدن جبری و مادی حرف میزند و اسلام از جهانی شدن معنوی مادی و انسانی مختارانه بشر. پس ما از غلبه جبری یک دولت مادی بر جهان سخن نمیگوییم اما هم آگوست کنت از دولت مادی پوزیتویستی جهانی سخن گفته و مارکس از دولت ماتریالیستی و مادی جهانی و اجباری سخن گفته است.
کنت میگوید: «عاقلانه نیست که بگوییم علم جدید جامعهشناسی و سیاست مادی که میخواهیم به وجود بیاوریم میتواند سریع بر جهان مسلط شود و هیچ پدیدهای نیست که به طور طبیعی از آن پنج مقوله بزرگ در یکی از آنها وارد نباشد ولی همه تصورات و اندیشههای بنیادین روزی یکدست مادی خواهد شد و باید بشود و دولت پوزیتویست به صورت کامل بر جهان مستقر شود. این دولت تحول و رشد خواهد داشت اما ماهیتش هیچگاه تغییر نخواهد کرد این یک ماهیت جهانی عمومی است که قبلا نظامهای ربّانی مذهبی و متافیزیک ادعایش را میکردند، اما ما به طور طبیعی بر آنها تحقق یافتیم و ما تا پایان تاریخ خواهیم بود. دیگر در جهان، مذهب اخلاق و فلسفه زنده نخواهد شد».
این را 150 سال پیش کنت گفت. امروز در جهت عکس پیش بینیها و تحکمهای اینها این اتفاقات میافتد. اینها گفتند تمام دیدگاههای ربّانی و ماورالطبیعی تخیلات محض ذهن بشر است که همه اینها را باید حذف کرد و همه چیز باید محدود شود. نگرش علمی به زندگی اجتماعی و کلماتی مثل خدا و اصول جاوید و اخلاقی دیگر جایی در علوم انسانی و علوم اجتماعی نخواهد داشت.
جایگاه بشر مختار در جامعه شناسی
دیگر از بشر مختار و مسئول در جامعهشناسی و علوم سیاسی نباید سخن گفت. کدام بشر مسئول و مختار؟ اینها خرافات توحید اخلاق و عدالت است که باید اینها را از اصول علوم انسانی و اجتماعی و مدیریت تفکیک کرد. فقط یک دانش حقیقی در مورد بشر وجود دارد و آن اینکه فقط در مورد غریزه و بدن بشر حرف میزند.
تفاوت هشتم؛ این ادعا فقط مربوط به جناح راست و تفکر سرمایه داری نبود، بلکه جناح چپ هم همین حرف را زده بود. امروز این حرفها عادی شده اما روزی که این حرفها را شروع کردند عادی نبود.
این حرفها در قرن 19 و 20 تفکر حاکم شد و این خط ادامه پیدا کرد. در تفکر لیبرال سرمایه داری اواخر قرن 18و 19، بن تانک از پدران لیبرالیسم میگوید: «روش زندگی لذت بخش را اگر بخواهیم در جامعه داشته باشیم باید مفاهیم اخلاقی را از آن حذف کنیم و بگوییم علمی، حسی و مادی نیست».
رادیکالهای فلسفی تحت عنوان اصول اولیه همینها را بحث کردند، چپهای سوسیالیسم هم همین حرف را زدند. جریان وسیعی اوایل قرن20 به نام مهندسین اجتماعی آمدند و این حرفها را در علوم اجتماعی و علوم انسانی نظریه پردازی کردند. مارکس هم که رهبر چپهای اروپا و غرب بود وقتی از سوسیالیسم علمی حرف میزند همین حرفها را میگوید.
ولایت بانکداران و سرمایهداران به جای ولایت خدا و رسول
آخرین تفاوت در تفکر سرمایهداری مادی و اندیشه سیاسی مادی صحبت از دیکتاتوری سرمایهداران است. آنها با ولایت خدا و رسول مخالفاند چه برسد به ولایت فقیه. اساسا با امامت دینی مخالفاند. آنها بر ترک ولایت دعوت نمیکنند بلکه به ولایت بانکداران و سرمایه داران دعوت میکنند.
هیچ اندیشه سیاسی با ولایت مخالف نیست
دموکراسی لیبرال و اندیشه سیاسی راست مادی دعوت به ولایت سرمایهداری است چنانکه سوسیالیستها و کمونیستها دعوت به ولایت حزب حاکم میکردند. هیچ اندیشه سیاسی با ولایت مخالف نیست؛ اساسا بنیاد حکومت و دولت براساس ولایت است. ولایت یعنی کسانی که متصدی تعیین حقوق و تکالیف جامعه باشند. هیچ اندیشه سیاسی نیست که با ولایت مخالف باشد چون جامعه بدون ولایت امکان ندارد، البته یا ولایت خدا یا ولایت شیطان را باید پذیرفت.
تفکر کلیسا میگفت ولایت کلیسا، مارکسیستها میگفتند ولایت رئیس کل حزب کمونیست و سرمایه داری میگوید ولایت بانکداران و سرمایه داران. اینها میگویند ولیّ ما سرمایهدار یا رهبر حزب کمونیست و یا فاشیست باشد این در حالی است که اندیشه سیاسی انقلاب اسلامی ولایت را از آن هیچ انسانی نمیداند و مبنای ولایت الله است و نه ولایت هیچ انسانی بر انسان دیگر.
حدود اختیارات ولی فقیه
در خصوص ولایت پیامبر و امامان اینگونه نیست که پیامبر و امام براساس نفس خود چیزی بگویند بلکه مشروعیشان این است که ابزار و وسیلهای برای اعمال ولایت الله باشند. در مورد ولایت فقیه هم، شخص فقیه به عنوان یک شخص هیچکاره است.
در نظام ولایت فقیه اگر ولی فقیه براساس منافع طبقاتی و صنفی خود عمل کند یا ولایت فقیه به معنی حکومت روحانیون باشد درست نیست. ما در اسلام مثل حکومت کشیشان حکومت روحانیون نداریم. روحانیون و غیر روحانیون باید به یک اندازه تابع احکام و فرامین الهی و عدالت باشند.
حقوق شهروندی ولی فقیه و عادیترین شهروند در اندیشه سیاسی انقلاب اسلامی مساوی است بلکه حقوق مادی رهبر از حقوق شهروندان کمتر است. یک چیزهایی برای ما حلال و برای ولی فقیه حرام است که این امر به خاطر محدودیتهای ولی فقیه است. میگویند ولایت فقیه «مبسوط الید» است یعنی اختیارات توام با مسئولیت حکومتی دارد و این اختیارات براساس آرمانهای شریعت و مصالح ملت است نه براساس هوس شخصی.
اگر ولی فقیه کمترین تبعیضی به لحاظ حقوقی انجام دهد از ولایت ساقط میشود. در اسلام ولایت آخوند بر مردم نداریم. ولایت یک شخص و صنف روحانی و حزب و تشکیلات بر بقیه نیست.
تفاوت حقوق شهروندی حاکمان اسلامی و مردم عادی در چیست؟
حاکمان در حکومت اسلامی و اندیشه سیاسی اسلامی شیعی به لحاظ شهروندی در سطح عادی و پایینترین مردم باید باشند، در حد متوسط مردم و هیچ حق اضافی شخصی از بیتالمال و حکومت و اختیارات حکومتی ندارند. اگر به این سمت رفتند بدانید از مجرای شریعت اسلامی شیعی خارج میشوند و این ولایت اسلامی نیست.
در مقابل ولایت پاپ و کلیسا در اسلام ولایت روحانیت نداریم
پس کسی نگوید که ولایت پاپ و کلیسا و غرب، ولایت بانکدار و سرمایهدار و کمونیست، ولایت حزب کمونیست و شما هم بگویید ولایت روحانیت؛ نه خیر! ولایت الله و ولایت هیچ انسانی بر انسان دیگر. اگر مسئله اطاعت است روحانیت به معنای لباس نیست بلکه به معنای عالم دین است. اگر مسئله اطاعت از روحانیت مطرح میشود موضوع تخصص علمی است چون حرف او باید نسبت به احکام خداوند طریقت داشته باشد.
اگر حکم خدا را گفت باید اطاعت کرد نه حکم خودش، اگر بگوید من مرجع تقلیدم رای و نظر من این است نه خدا، باید بگوییم با این شرط که شما حکم خدا را استنباط میکنید و اگر غیر از این باشد واجب الطاعه نیستی و بنابراین هم عدالت شرط است هم مرجعیت. عدالت یعنی نباید منافع خودت را معیار اظهار نظر دینی و فرمان حکومتی قرار دهی.
تفاوت ولایت در اندیشه اسلامی و اندیشه چپ و راست
ما در اسلام ولایت شخص فقیه و صنف روحانی نداریم، ولایت الله داریم اگر فقها و ولی دین در چارچوب اسلام و موازین اسلام و توحید و عدالت فرمان دهد فرمانش واجب اطاعت است نه به خاطر اینکه فرمان توست به خاطر اینکه فرمان خداست.
این تفاوت مهم اندیشه سیاسی اسلام با اندیشه سیاسی مارکسیسم و فاشیسم و سرمایهداری و سلطنتی است. این نظام یک نظام سلطنتی نیست. ولی فقیه یک شاه مذهبی نیست که بگوییم شاه قبلی مذهبی نبود سکولار و نوکر غرب بود بعد از انقلاب شاه داریم اما شاه مذهبی روحانی است و نوکر غرب نیست آدم خوبی است.
نه تفاوتهای شخصی مهم نیست در نظام جمهوری اسلامی اگر شخص حاکم کمترین تصمیمی براساس منافع خود بگیرد، دنبال حقوق شهروندی بیش از مردم باشد و پای خود را از خط قرمزهای شریعت فراتر بگذارد، ولایت او نامشروع است. بنابراین، تفاوت جوهری بین ولایت فقیه و ولایت کلیسا و رهبر حزب کمونیست و ولایت شاهان و سلطنت طلبان نیست این تفاوت آخر ماست.
تفاوت نهم؛ نظام علمی حکومتی که با پذیرش عمومی فلسفه مادی پوزیتویستی مبتنی شد چطور بود؟ همان تفکر سرمایهدار لیبرالی بود که بر غرب حاکم شد. این حرفها در قرن 19 تئوریزه شد و در قرن 20 بر اروپا و آمریکا حاکم شد و الان در سرآغاز قرن 21 بحرانهای آن را میبینید.
سراسر اروپا در قرن جدید سابقه نداشت مردم در شهرهای اروپا و آمریکا برای گرسنگی به خیابان آمدند در قرن 19 و 20 غرب دنیا را غارت کرد. رفاهی که در اروپای غربی و ایالت متحده از جمع کردن سفره مردم در آفریقا و آمریکای لاتین و آسیا به دست آمد در آمریکا و اروپای غربی برای همه مردم نه بلکه برای سرمایه داران پهن کردند.
بدهکارترین کشور از زمان هابیل و قابیل تا کنون
حالا دیگر نمیتوانی چون ملتها جلوی شما ایستادهاند الان اروپا و آمریکا که مبنای آن دیکتاتوری سرمایه داران است دیگر قدرت غارت همه جهان به خصوص دنیای اسلام را ندارند الان فقر و فساد طبقاتی از آن بیرون میآید الان در آمریکا 50 میلیون فقیر زیر خط فقر داریم که اگر به آنها کوپن غذا ندهند از گرسنگی میمیرند.
الان چهار کشور اروپایی در حال سقوط کامل هستند الان میگویند اتحادیه اروپا در حال متلاشی شدن است. اگر یک جنگ بزرگ دیگر راه نیندازند موفق نخواهند شد. اینها به فکر این هستند در لحظه آخر یک جنگ مانند جنگ جهانی به راه بیندازند چون راه انداختن جنگ مساوی است با زدن زیر میز که بتوانند این ساختار را دوباره تغییر دهند تا شاید فرجی برسد و گرنه بدهکارترین کشور از زمان هابیل و قابیل تا الان ایالت متحده آمریکاست.
میدانید چند هزار میلیارد بدهی دارد؟ نمیتواند کمر راست کند یعنی نابودی. مثل کسی است که باید از بحرانی به بحران دیگر برود که بتواند خودش را حفظ کند. در شرایط عادی نمیتواند بنابراین اینها 100 سال مدام جنگ و تحریم درست میکنند.
بعد از جنگ جهانی دوم در این 60 سال 100 جنگ رخ داده است که در تمام این جنگها آمریکا و چند کشور سرمایهدار اروپایی در صحنه یا پشت صحنه بودند. در این 60 سال صدها جنگ به راه انداختند برای حفظ خودشان تا بحران سرمایهدارای را عقب بیندازند بعد اعلام کردند اقتصاد ما علمی است و سرمایهداری تنها نظام علمی است. اگر رفاه، پیشرفت و توسعه میخواهید مدلهای ما را انجام دهید. کدام مدل؟ دنیا را به خاک و خون کشیدید غارت کردید از کدام مدل حرف میزنید؟
کنت میگوید: «ما به دیکتاتوری بانکداران به عنوان تنها راهحلی که اگر حاکمیت سرمایه و سرمایهدار باشد مدیریت علمی میشود میاندیشیم. بعد میگوید برای حکومت روی چند قشر حساب باز کردهایم. یکی از آنها این است که به جای روحانیت و مذهب یک روحانیت و مذهب جدید باز میکنیم.
کنت و رابطه با یک زن شوهردار
روحانیت و مذهب جدید اومانیته و انسانپرستی به جای خداپرستی است و چون تفکر مادی جاذبه ندارد و انگیزه ایجاد نمیکند ما یک جاذبه معنوی برای آن درست میکنیم. میدانید چه کار کرد؟ یک دوست دختر داشت که زن شوهردار بود، با یک زن شوهردار رفیق شد و عاشقش شد. شوهر این خانم افتاده بود زندان با این خانم رابطه داشت. این خانم رابطهاش را با وی قطع کرد خانه آن خانم را کعبه و قبله کرد و گفت: ما با مذهب خداپرستی مخالفیم ما برای خودمان کشیش و مذهب داریم.
تعداد زیادی از افراد را تحت عنوان اینکه تاکنون آیین خداپرستی است اکنون آیین انسانپرستی به جای کشیشان مذهبی کشیش مادی تربیت کرد. میدانید کتاب مقدس و کشیش و پرستش را در مادیترین آیین که تفکر پوزیتیویستی است وارد کرد.
پیشرفت یا نابودی یک جامعه از زنان آغاز میشود
دوما یک جاذبه معنوی برای آن درست میکرد. روی زنان برنامهریزی کرد و گفت از طریق زنان باید تاثیر بگذاریم برای اینکه جامعه انسانپرستی که میخواهیم بسازیم کار کنیم و این را به عنوان مجرا برای تاثیرگذاری بر خانواده که از طریق زنان روی خانواده تاثیر بگذارند.
هر جامعهای که بخواهد به پیشرفت مادی و معنوی برسد و تکامل یابد از زنان شروع میشود هر جامعهای که بخواهد نابود شود از زن شروع میشود. زن محور و هسته اصلی خانواده و جامعه است؛ چون نسل بعدی با روح زن تربیت میشوند. جامعه در بدن زن متولد میشود و زیر سایه زن رشد میکند. بنابراین، زنان یک جامعه سالم باشند آن جامعه سالم خواهند بود، زنان یک جامعه فاسد باشند آن جامعه فاسد خواهد بود البته بین فساد و زنان رابطه است.
منشا فساد در قرآن زن است یا مرد؟
منشا فساد در قرآن مردان هستند. وقتی بحث پوشش مطرح میشود در قرآن اول خطاب به مردان است؛ اول به مردان میگوید ای مردان مومن چشمان خود را فرو پوشانید و مراقب رفتار جنسی خود باشید و به زنان خیره نشوید و بعد این را به زن میگوید اما اول به مردان میگوید.
قرآن هر دو را به یک اندازه مسئول میداند اما خطاب اول به مرد است. این آقا که تئوریسین این جریان است میگوید اگر یکی از محورهای کار ما این است که برویم به سمت جامعه مادی و جدا از اخلاق و مذهب ابتدا باید بر روی زنان برنامهریزی کنیم. فیلمهایی که میسازند میخواهند اخلاق جنسی و حیای بین زن ومرد را بریزند و مرد و زن را فاسد و بیحیا کنند. این طرحی است که در کتاب کنت است.
عین جملات وی در کتابش این است که میگوید: حکومت علمی مدرن را به وسیله نفوذ زنان و نیز روحانیت مذهب جدید اومانیته یعنی کشیشانِ دین انسانپرستی به جای خداپرستی باید حالت اخلاقی بدهیم. اگر سریع بگوییم تفکر مادی کسی نمیپذیرد اما اگر کاری کنیم که این در اندیشه زنانه جامعه رسوخ کند اینها میتوانند به بچههای خود و خانواده منتقل کنند و این تفکر مادی را تلطیف شده به خورد بچههای خود بدهند. ما از این به بعد باید بر روی نسل بعد از طریق مادرانشان برنامهریزی کنیم.
این مذهب خدا ندارد و دستاورد بزرگ آن انسان است و همه عضوی از آن هستند. به جای روحانی و فیلسوف در دوره متافیزیک، روحانیون این مذهب جامعهشناسان متخصصی هستند که استاد قوانین اجتماعی میباشند و براساسی که ما گفتیم انسان و جامعه را تعریف میکنند یعنی از طریق علوم انسانی و علوم اجتماعی و با سکولاریزه کردن تفکر انسانشناسی و جامعهشناسی آن و با حذف اخلاق و معاد و مسئولیت و اختیار انسان و با عادی سازی مفاهیم غیر اخلاقی بتوانیم در عرصه علوم اجتماعی به طور خاص و به طور اخص در جامعهشناسی و سیاست این کار را بکنیم.
در دولت مذهبی محور پاپ بود و معلم کشیش، در مرحله دوم؛ تفکر باز هم متافیزیکی و فلسفی بود. در قرن 17 و 18 روسای آن، سازندگان جامعه فیلسوف و حقوقدانان و روزنامه نگاران بودند ولی در دوره ما حاکمیت و ولایت سرمایه داران و بانکداران است.
این میشود جامعه علمی و با حذف اخلاق و مسئولیت الهی انسانی از عرصه جامعه و تمدن سازی و به خصوص از عرصه علوم انسانی - روان شناسی جامعهشناسی و علوم سیاسی و تعلیم و تربیت- یک اخلاق ارائه دهیم که اندیشه الهی در آن نیست و صرفا بعد مادی انسان را هدف میگیرد و این میشود جامعه علمی.