ايران هراسي در واقع پلي است كه واشنگتن سعي دارد با عبور از آن از يك سو تحولات آينده داخلي خود را مديريت و از سوي ديگر بحرانهاي منطقهاي و بينالمللي فراروي آمريكا را مهار و كنترل نمايد.
ايراني هراسي يكي از راهبردهاي تبليغاتي و جنگ رواني در سياست خارجي آمريكا و برخي از كشورهاي اروپايي، عليه جمهوري اسلامي ايران است. راهبرد ايران هراسي همزاد و مترادف با راهبرد اسلام هراسي و امواج آن ميباشد. اين راهبرد در طي سي ساله گذشته همواره توسط دولتهاي ايالات متحده آمريكا چه جمهوري خواه و چه دموكرات، به صورت پيوسته در سياست خارجي و ديپلماسي عمومي اين كشور پيگيري شده است.
* چرائي اتخاذ راهبرد ايران هراسي از سوي آمريكا
چرائي اتخاذ راهبرد ايران هراسي به شكل گيري و پيروزي انقلاب اسلامي در ايران باز ميگردد. انقلاب اسلامي، ايران را در كانون توجهات جهان اسلام قرار داد. اين مهم به همراه موقعيت ژئواستراتژيك كشورمان باعث شد كه ايران به بازيگري تاثيرگذار بر مناسبات دو منطقه خاورميانه عربي و جنوب غرب آسيا تبديل شود. شرايط مذكور عملا منافع آمريكا را به چالش كشيده به گونهاي كه كاندوليزا رايس صراحتا اعلام كرد؛ ايران تنها كشوري است كه مهمترين چالشهاي استراتژيك را براي ايالات متحده و شكلي از خاورميانه كه ما خواهان ايجاد آن هستيم پديد آورده است.
در همين راستا "ري تكيه" در مقالهاي با عنوان "هزينههاي بازدارندگي ايران" كه نشريه تصميم ساز "فارين افرز" در تاريخ 29 آوريل 2008 آن را منتشر كرد به برخي از چالشهاي اشاره ميكند و اذعان ميدارد كه؛ «ايران مشكلاتي اساسي براي ايالات متحده پديده آورده است. تلاش ايران براي دستيابي به توانايي هاي هستهاي، دخالتهاي زيركانه در عراق، مخالفت آزار دهنده ايران با فرآيند صلح (رژيم جعلي) اسرائيل و فلسطين فهرستي سهمگين از گلايههاي آمريكا از ايران را تشكيل ميدهد.»
* محورهاي ايران هراسي
آمريكا و برخي از كشورهاي غربي همواره با رويكرد تخاصمي مسائل مرتبط با ايران را منعكس مينمايند به گونهاي كه جمهوري اسلامي ايران در نظر مخاطب، تهديدي عليه صلح و امنيت منطقه و جهان معرفي ميگردد. رصد و محوريابي جنگ رواني نظام سلطه عليه ايران مويد اين موضوع است و راهبرد ايران هراسي مشتمل بر هفت محور ميباشد كه عبارتند از:
-القاء دسترسي ايران به سلاحهاي هستهاي
- حمايت ايران از تروريسم
- نقض حقوق بشر در ايران
- القاء تهاجمي بودن فناوري هاي دفاعي ايران
- دخالت جمهوري اسلامي ايران در امور كشورها
- اسلامي بودن نظام سياسي در ايران
- القاء مخالفت ايران با صلح و ثبات منطقهاي.
مخدوش جلوه دادن ماهيت و اركان نظام ديني و رويكرد تخاصمي نسبت به ايران، نقطه مشترك تمامي محورهاي ذكر شده ميباشد كه برآيند آن چهرهاي از جمهوري اسلامي را در ذهن مخاطب آماج ترسيم ميكند كه بر پيشفرض و انگاره ايجاد هول و هراس استوار است.
* تاكتيكها و تكنيكهاي ايران هراسي
دست كاري و فريب افكار عمومي و وارد كردن بازيگران در زمين بازي و نقشهاي تعيين شده از سوي آمريكا غايت هدف راهبرد ايرانهراسي است كه لازمه تحقق آن اجراي دقيق تاكتيكها و تكنيكهاي متنوع هدفمند و پيچيده ميباشد. برخي از اين تاكتيكها و تكنيك ها عبارتند از:
-بهرهگيري از بار منفي واژهها، كلمات و مفاهيم حساسيت برانگيز در افكار عمومي(نسبت دادن بنياد گرايي به جمهوري اسلامي ايران)
- وانمايي و سياه نمايي در خصوص ايران (تهيه و نمايش فيلم ضد ايراني 300)
- بهرهگيري از تاكتيك ارعاب (القاء خطر فناوري موشكي ايران براي اروپا)
-انگارهسازيهاي هدفمند (قرار دادن تصوير آقاي احمدي نژاد در كنار تصوير هيتلر)
-استفاده از تاكتيك همسانسازي (قرار دادن نام سپاه در فهرست سازمانهاي تروريستي)
-تحريف اخبار مرتبط با ايران (غير صلح آميز معرفيكردن پيشرفتهاي هستهاي ايران)
-القاء مستقيم و غير مستقيم(معرفي ايران به عنوان محور و كانون شرارت در جهان)
- بهره گيري از تكنيك تكرار(ايران به دنبال استيلا بر كشورهاي منطقه ميباشد)
موارد مذكور در واقع بخشي از تاكتيكها و تكنيكهاي مورد استفاده در راهبرد ايرانهراسي است كه به طور معمول در خصوص ايران مورد استفاده مقامات و رسانههاي آمريكايي و اروپايي قرار ميگيرد.
* امواج ايران هراسي
موج اول ايرانهراسي همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران به مرحله اجرا گذارده شد. با عملياتي شدن موج اول اين راهبرد، كشورهاي عربي منطقه در شرايطي هولانگيز قرار گرفتند و وادار به بازي در زمين معين شده از سوي آمريكا و لابي صهيونيسم شدند. هول و هراس ايجاد شده در بين كشورهاي منطقه و جاه طلبي صدام، عملا پازل جنگ افروزي آمريكا را كامل كرد و جنگي همه جانبه و گسترده را با هدف سرنگوني جمهوري اسلامي، به ايران تحميل كرد. از سوي ديگر اجراي موج اول ايران هراسي، موضوع فلسطين را نيز از كانون توجهات جهان عرب خارج ساخت، اين مهم فرصت مناسبي را براي رژيم جعلي اسرائيل فراهم كرد تا اقدام به قتل عام گسترده و وحشيانه فلسطينيها و آواره كردن آنان نمايد. در واقع در سايه موج اول ايران هراسي بود كه رژيم اشغالگر قدس توانست جنوب لبنان را به اشغال خود در آورد.
* موج دوم ايران هراسي
از آنجا كه ايرانهراسي، همزاد و مترادف با اسلامهراسي است لذا همزمان با موج دوم اسلامهراسي، دومين موج ايرانهراسي نيز به منصه ظهور رسيد. پس از حادثه 11 سپتامبر با معرفي ايران به عنوان محور و كانون شرارت، عملا موج دوم ايران هراسي در سياست خارجي ايالات متحده آمريكا شكل گرفت. نومحافظهكاران جنگسالار با انگارهسازي و تقسيم جهان به خير و شر، سعي در القاء اين مفهوم داشتند كه ايران در نقطه كانوني شرارت در جهان قرار گرفته است. كاخ سفيد در موج دوم ايرانهراسي با شكل دادن فضاي هيجاني عليه ايران، سعي ميكرد تا ايران را وادار به تغيير رفتار و تغيير ساختار نمايد. همچنين ايران هراسي و معرفي ايران به عنوان محور و كانون شرارت، فرصت ايجاد اجماع و منزوي ساختن ايران در مناسبات بينالمللي را براي آمريكا فراهم ميساخت.
* موج سوم ايران هراسي
متعاقب شكست سياستهاي خاورميانهاي آمريكا، موج سوم ايرانهراسي نيز كليد زده شد. پيروزي اصولگرايان و تاكيد آنان بر پايداري در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران و همزماني آن با وقوع تحولات منطقهاي، توازن قدرت در منطقه را به سود ايران تغيير داد. پس از آن با احساس نگراني عميق واشنگتن از تحكيم محور ايران، عراق، سوريه لبنان و فلسطين، راهبرد ايرانهراسي بيش از پيش مورد تاكيد سران كاخ سفيد قرار گرفت. وقوع جنگ 33 روزه و پيروزي حزبالله لبنان از يك سو و ناكاميهاي پي در پي آمريكا در منطقه و عراق شرايط را براي كاخ سفيد بحرانيتر و دشوار تر كرد از اينرو نومحافظهكاران جنگسالار راه خروج از بحران را در گرو توازن قدرت و بازدارندگي ايران يافتند بنابراين عملياتي كردن موج سوم ايرانهراسي، ناظر بر ايجاد بازندگي و مهار منطقهاي جمهوري اسلامي ايران است.
* اهداف پيدا و پنهان ايران هراسي
1- انتقال بحران از مديترانه به خليج فارس:
كاخ سفيد با تاكيد بر راهبرد ايرانهراسي در واقع سعي دارد بر تحولات منبعث از پيروزي بزرگ حزب الله در جنگ جولاي 2006 مديريت نمايد. در اين راستا با تمركز بر روي اين راهبرد و انتقال بحران به خليج فارس عملا سعي دارد تا وضعيت امنيتي رژيم جعلي اسرائيل را بهبود بخشيده و همانند موج اول ايرانهراسي، براي اين رژيم جعلي فرصت سازي نمايد. در اين رابطه اظهارات بشار اسد در جمع گروهي از فرهيختگان عرب به درك بهتر وضعيت نابسامان رژيم صهيونيستي كمك مينمايد كه گفته بود؛ "رژيم اسرائيل پس از پيروزي مقاومت لبنان بر اين رژيم وارد دوران پيري خود شده است."
2- سرعت بخشيدن به روند سازش اعراب و رژيم جعلي اسرائيل:
واشنگتن در موج سوم ايران هراسي به دنبال اين هدف ميباشد كه با ايجاد هول و هراس در بين كشورهاي عربي از قدرت نفوذ ايران در منطقه بکاهد و اين كشورها را وادار به بازيكردن در ميدان بازي تعيين شده نمايد. فرآيند كاناليزه كردن كشورهاي عربي منطقه، پازل آمريكا و لابي صهيونيسم را در جهت ايجاد جبهه عربي - اسرائيلي كامل ميكند. تشكيل جبهه موصوف از يك سو اجراي مصوبات نشست پائيزي موسوم به آناپوليس را امكانپذير ميسازد و از سوي ديگر شرايط را براي به رسميت شناختن رژيم جعلي اسرائيل فراهم ميكند.
در چرايي و اصرار آمريكا و لابي صهيونيسم براي سرعت بخشيدن به روند سازش اعراب و رژيم اشغالگر قدس، اظهارات بشار اسد قابل تامل است كه وي اعلام داشت؛" معادله بينالمللي بعد از پيروزي بزرگ حزبالله تغيير كرد به گونهاي كه بسياري از ميانجيگران بينالمللي از جمله سران يهودي به دمشق ميآيند و از ما ميخواهند تا در صلح با اسرائيل شتاب به خرج دهيم، زيرا معتقدند كه اسرائيل در معرض خطر قرار دارد و به ناچار بايد آن را از طريق تسريع صلح در منطقه از زوال و نيستي محتمل نجات دهند."
در اين رابطه ميتوان تصور كرد كه اجراي سياست لبه پرتگاه جنگ عليه دمشق در واقع ناظر بر حلقه تكميلي تسريع روند سازش اعراب و رژيم صهيونيستي است.
3 -تشكيل ناتوي عربي از عمان تا لبنان:
بازدارندگي در برابر قدرت ايران از طريق همكاري دولتهاي عربي منطقه يكي از اهداف ديگر راهبرد ايرانهراسي و اساسي سياست خارجي ايالات متحده آمريكاست. در واقع هدف واشنگتن از تاكيد بر موج سوم ايرانهراسي، جدا كردن ايران از همسايگان عرب و ايجاد بلوك عربي (ناتوي عربي) متشكل از شش كشور حاشيه خليج فارس، مصر، اردن و آمريكا (1 + 2 + 6) در برابر ايران ميباشد.
در اين راستا "ديك چني" معاون رئيس جمهوري آمريكا، در اواخر ماه مي روي عرشه ناو آمريكايي «جان استينس» در خليج فارس، تصريح كرد: «ما با دوستانمان در برابر تند روي و تهديدهاي استراتژيك خواهيم ايستاد. ما به تلاش براي رهايي كساني كه متحمل رنج و سختي شدهاند ادامه خواهيم داد و دشمنان آزادي را به دست عدالت خواهيم سپرد و با كمك ديگران از دستيابي ايران به جنگافزارهاي كشتار گروهي و چيره شدن اين كشور بر منطقه جلوگيري خواهيم كرد.»
4 - مهار منطقهاي ايران:
عملياتي شدن راهبرد ايران هراسي ناظر بر تلاش واشنگتن براي سوزاندن برگهاي برنده ايران در منطقه است. كاخ سفيد با ايجاد هول و هراسي در كشورهاي عربي سعي دارد آنان را وادار به نقش آفريني در عراق، لبنان و فلسطين مطابق با سياستهاي خود نمايد.
در اين ارتباط همزمان با درخواست "رايان كروكر" سفير آمريكا در عراق، براي بازگشايي سفارتخانههاي كشورهاي عربي در بغداد، رابرت گيتس وزير دفاع اين كشور نيز در گفتوگو با يك شبكه عربي به كشورهاي مذكور توصيه كرده است اگر ميخواهند در عراق تنها صداي يك همسايه و آن هم ايران شنيده نشود، فورا سفيران خود را به عراق اعزام نمايند.
5 - منزوي ساختن ايران در عرصه بينالمللي:
زمينهسازي براي منزوي ساختن ايران در عرصه بينالمللي هدف ديگر اجراي راهبرد ايرانهراسي ميباشد. واشنگتن با تاكيد بر راهبرد مذكور در واقع سعي دارد مدل كرهشمالي را براي متوقف ساختن فعاليتهاي هستهاي ايران پياده سازي كند.ضمن آنكه اجراي راهبرد ايران هراسي به زعم آمريكا، ميتواند باعث شكلگيري اجماع ضد ايراني در جهان شده و بازيگران رسمي و غيررسمي را با سياستهاي ايران ستيزانه كاخ سفيد همراه خواهد ساخت.
6 - ايجاد مسابقه تسليحاتي در منطقه:
ميليتاريزهشدن سياست خارجي آمريكا هزينههاي زيادي را متوجه اين كشور كرد به گونهاي كه جنگ عراق تاكنون 700 ميليارد دلار براي كاخ سفيد هزينه در برداشته و دست كم 3 هزار ميليارد بر اقتصاد امريكا خسارت وارد كرده است. از اين منظر راهبرد ايرانهراسي در واقع وادار كردن كشورهاي عربي به مسابقه تسليحاتي با ايران ميباشد تا واشنگتن از محل فروش تسليحات بتواند بازار سودآوري را براي خود مهيا سازد. انعقاد قرارداد تسليحاتي 20 ميليارد دلاري فيمابين آمريكا، عربستان سعودي و برخي اميرنشينهاي منطقه ناظر بر تحقق اين هدف است.
اظهارات "نيكلاس برنز" معاون وزير خارجه آمريكا به خوبي رابطه فروش جنگ افزار به كشورهاي منطقه و راهبرد ايرانهراسي را مشخص ميسازد. وي هدف از فروش تسليخات به كشورهاي منطقه را توانمند ساختن آنها در برابر توسعه طلبيها و تجاوزگريهاي ايران عنوان ميكند.
7- توجيه حضور نظامي و اشغالگري آمريكا در منطقه:
انگارهسازي براي كشورهاي منطقه و هراساندن آنان از ايران، فرآيندي است كه در واقع حضور نظامي آمريكا در منطقه و اشغالگري آن را توجيه ميكند. اين موضوع، زماني اهميت خود را بيش از پيش نمايان ميسازد كه موج نفرت و انزجار در منطقه نسبت به عملكرد آمريكا فزوني يافته است. بنابراين ايرانهراسي راهبرد تبليغاتي و جنگ رواني است كه ناظر بر ترميم قدرت نرم آمريكا در منطقه ميباشد.
8- تسلط بر منابع نفتي منطقه:
آمريكا با عملياتي كردن راهبرد ايرانهراسي علاوه بر اينكه حضور خود را در منطقه توجيه و تثبيت مينمايد، امكان تسلط خود بر منابع انرژي منطقه را نيز مهيا مي سازد. شايان ذكر است منابع 22 ميليارد بشكهاي نفت آمريكا طي 11 سال آينده به اتمام خواهد رسيد و اين كشور مجبور خواهد شد روزانه 25 ميليون بشكه نفت خام خريداري كند. از اين منظر راهبرد ايرانهراسي رابطه مستقيمي با تامين انرژي مورد نياز آمريكا در كمتر از ربع قرن آينده دارد چرا كه در چند سال آينده به دليل مصرف فزآينده داخلي، امكان صادرات نفت از برخي از كشورهاي صادركننده گرفته خواهد شد و تنها عربستان، عراق و ايران كشورهايي خواهند بود كه در 30 سال آينده ميتوانند صادرات نفت داشته باشند. بنابراين ايران هراسي در واقع پلي است كه واشنگتن سعي دارد با عبور از آن از يك سو تحولات آينده داخلي خود را مديريت نمايد و از سوي ديگر بحرانهاي منطقهاي و بينالمللي فراروي آمريكا را مهار و كنترل نمايد./انتهاي پيام/