گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو» - زینب صارم؛ دوران حیات امام هادی (ع) با حکومت چند تن از خلفای بنی عباس از جمله متوکل مصادف بود. در زمان خلافت متوکل سن مبارک امام هادی (ع) در حدود 20 سال بود و از آنجایی که متوکل سیاستهای ضد شیعی جدی را علیه شیعیان پیگیری میکرد، تلاش داشت که موقعیت و جایگاه امام هادی (ع) را در جامعه تنزل دهد.
در زمان حکومت مامون، وی با این که قاتل امام رضا (ع) بود، اما به علت کسب محبوبیت و حفظ ظاهر، احترام امام رضا (ع) را در انظار عمومی رعایت میکرد، اما متوکل به علت داشتن شخصیت خشونتطلب سعی داشت نسبت به امام هادی (ع) رفتاری سبکسرانه و عاری از احترام در پیش بگیرد تا بدین وسیله هیبت و عظمت امام هادی (ع) در میان خلق شکسته شود.
وقتی باد تحت فرمان امام هادی(ع) درآمد و متوکل را رسوا کرد
در کتاب مناقب آمده است که متوکل برای کم اهمیت جلوه دادن امام (ع) به تمام درباریان خود دستور داده بود که وقتی آن حضرت وارد دربار میشود هیچ کس به ایشان خدمتی نکند؛ به طوری که حتی پردههای تالار را کسی برای ایشان کنار نزد.
بعد از این که متوکل این دستور را صادر کرد، روزی امام هادی (ع) وارد دربار متوکل شد و همه غلامان طبق گفته متوکل اجازه نداشتند برای حضرت خدمتی انجام دهند و یا ادای احترام کنند. وقتی امام هادی (ع) وارد دربار متوکل شد، بادی وزید و پرده کنار زده شد و حضرت وارد شد و موقع خروج نیز چنین گشت. متوکل با دیدن این رخداد به غلامان این دستور را داد: پس از این پرده را برای او کنار بزنید؛ دیگر نمیخواهم باد برای او پرده را کنار بزند. (1)
وقتی دشمن زبان به اعتراف میگشاید
شاید به گمان برخی، این گونه برداشتهای تاریخی امری اغراق برانگیز باشد، اما زمانی که خود معاندین در کمال دشمنی به این گونه موارد زبان اعتراف باز میکنند، نمیتوان این قضایا را برداشت شخصی از تاریخ دانست.
عظمت و هیبتی که در امام هادی (ع) وجود داشت، معاندین و دشمنان را نیز ناخواسته ملزم به احترام و بزرگداشت آن حضرت میکرد؛ تعدد موارد ذکر شده در منابع مختلف تاریخی علت دیگری است که نشان میدهد این گونه برداشتها از زندگانی ائمه معصومین برداشت شخصی نیست و واقعیتهای تامل برانگیزی در زندگانی آن بزرگواران میباشد.
معاندین به احترام امام هادی(ع) از مرکب پیاده شدند
قطب راوندی در کتاب «الخرائج» آورده است: «مرسوم بود وقتی امام هادی (ع) وارد میشدند همه مردم به احترام آن حضرت از اسب پیاده میشدند. یکی از معاندان بنی عباس به این امر اعتراض کرد و گفت: چرا ما به خاطر این جوان از مرکب پیاده میشویم؟ در حالی که او نه شرافتش از ما بیشتر است و نه از نظر سنی از ما بزرگتر است و نه از ما دانشمندتر است؟
همگی اتفاق کردند و گفتند: آری، سوگند به خدا دیگر به احترام او از مرکب پیاده نخواهیم شد. دیری نگذشت که امام هادی (ع) تشریف آوردند و همگی آنان وقتی چشمشان به حضرت افتاد به احترام از اسب پیاده شدند. برخی از دوستان امام هادی (ع) که شاهد این صحنه بودند از آنان سوال کردند که چه شد از مرکبهای خود به نشانه احترام پیاده شدید؟ آنان پاسخ دادند: ما چون وى را دیدیم، مالک خویش نبودیم که خود را بازگیریم.» (2)
از این گونه مصداقها در تاریخ اسلام بسیار یافت میشود که دوست و دشمن به آن معترف هستند و به علت طولانی نشدن نوشتار از ذکر آن خودداری میکنیم، اما نتیجهای که میتوان از این اتفاقات و عکسالعملها و اعترافات دشمنان و معاندین گرفت جایگاه خاص و الهی امامان معصوم شیعه است؛ تا آن جا که متوکل متوجه میشود باد نیز در اختیار امام هادی (ع) است، همان گونه که تحت تسلط سلیمان نبی بوده است و برای این که شاهد جلوهگری بیشتر امام نباشد، دستور خود را مبنی بر بی توجهی غلامان به امام پس میگیرد.
از طرف دیگر، اعترافات معاندین امام هادی (ع) مبنی بر اینکه وقتی امام هادی (ع) را دیدیم، مالک خویش نبودیم تا خود را باز پس بگیریم نیز نشان از قدرت تکوینی امام در عالم خلقت دارد که همه چیز در ید قدرت و اراده اوست.
چرا دشمنان اهل بیت گاه به ایشان احترام میگذاشتند و گاه بیاحترامی میکردند؟
در کنار تمام این رخدادهایی که شاهد اثبات هیبت و عظمت الهی امام هادی (ع) هستند، نمیتوان از اتفاقات تاریخی که در آن به ائمه معصومین بی احترامی و هتک حرمت شده است چشمپوشی کرد؛ به عنوان نمونه میتوان به بزرگترین هتک حرمت در تاریخ اسلام اشاره کرد که به خانه یگانه دخت رسول خدا حمله شد و فرزند آن حضرت، محسن، شهید گشت و امام علی (ع) در حالی که طناب در گردن داشتند به سمت مسجد برای بیعت اجباری برده شدند.
هتک حرمت جانسوزتر را میتوان در واقعه عاشورا و شهادت امام حسین (ع) و طفل شیرخوار آن حضرت مشاهده کرد. از این قبیل اتفاقات تاریخی نیز اندک رخ نداده است؛ به طوری که در طول زعامت خلفای جور شاهد بی احترامیها و هتک حرمتهای لفظی تا زندانی کردن ائمه و رواج سب و لعن آن بزرگواران و به شهادت رساندن ایشان هستیم.
شاید برای برخی این سؤال مطرح شود که علت این تناقض چیست؟ چرا گاهی اوقات دشمنان به عظمت و هیبت امام اعتراف میکردند و زمانی دیگر با جسارت و بی احترامی با آن بزرگواران رفتار مینمودند؟ چرا همیشه این حالت رعب و وحشت در دل معاندین و دشمنان آل بیت وجود نداشت؟
70 حرف از اسم اعظم خداوند نزد چه کسانی است؟
برای پاسخ کامل دادن به این سؤالات مقدمتاً احتیاج به بررسی تاریخ اسلام و عقاید شیعه درباره امام و وظایف و حیطه قدرت وی است. امام علی (ع) بارها به طور مفصل علت این رخدادها را از جنبه حکمی آن توضیح فرمودند که این نوشتار ظرفیت و جایگاه بررسی مفصل و بیان علل گوناگون آن را ندارد، اما به طور مجمل به یکی از دلایل آن که در حیطه رابطه امام با مردم است، اشاره میشود.
وجود علم و قدرتی الهی که به وسیله آن ائمه معصومین (ع) قادر به انجام هر کاری هستند، بر هیچ کس پوشیده نیست؛ چنان چه امام هادی (ع) میفرمایند: «اسم اعظم خداوند متعال 71 حرف است که نزد آصف بن برخیا فقط یک حرف بود که با خواندن آن، زمین میان او و ملکه سبا درنوردیده شد و تخت بلقیس را نزد سلیمان پیامبر آورد آنگاه زمین گسترده گردید و این کمتر از یک چشم برهم نهادن صورت گرفت، ولی از آن اسم اعظم در نزد ما 70 حرف است و یک حرف آن نزد خداوند متعال است که آن را در علم غیب خویش برگزیده است.» (3)
خداوند به انسان اختیار داده است و در سایه این اختیار ثواب و عقاب معنا دارد
اولین نکته در رابطه امام با مردم آن است که محور رفتار و ارتباط امام با همه مردم به نحوی است که قدرت و اختیار را از آنان سلب کند؛ به بیان دیگر اراده خداوند بر این قرار گرفته است که انسانها تا زمان معلوم مختار باشند و به جهت همین اختیار نیز مکلف به واجب و حرام و تولی و تبری نیز هستند. قدرت و علم امام (ع) بستری برای هدایت مردم است، نه برای جبر و سلب قدرت از آنان.
ارزش و ثواب آن است که مردم به وسیله عقل و غلبه بر هوای نفس به سمت امام حرکت کنند و امام با نشانههایی که از علم و قدرت خود به مردم نشان میدهد، در هدایت و راهنمایی آنان زمینه و بستر مناسبی فراهم کند.
کنار رفتن پرده در دربار متوکل و احترام ناخواسته بنی عباس به امام در پیاده شدن از مرکب همه نشان از قدرت تکوینی امام دارد، اما احترام و علاقه به اهل بیت آن گاه به هدف غایی خود رسیده است که مردم از جهت اختیار و علم به سوی امام حرکت کنند و او را بیابند.
به سبب همین اختیار است که برخی در طول تاریخ مانند دعبل به مدح و ثنای اهل بیت زبان گشودهاند و برخی دیگر به علت نادانی یا بغض و حسادت زبان به طعن و هجو باز کرده اند؛ در حقیقت معجزاتی که از امام هادی (ع) رخ میدهد حقانیت راه و مسیر را برای اطرافیان روشنتر میکند و زمینه و بستری مناسب است که مردم تامل کنند چه شد که عباسیان بی اختیار از اسب پیاده شدند و چرا متوکل به قدرت امام اعتراف کرد؟
چه هنگام ایمان و عمل صالح ارزشمند است؟
ایمان و عمل صالح اگر از روی اجبار و بدون اختیار باشد، ارزشی ندارد؛ چون خداوند تا وقت معلوم به انسانها فرصت داده تا با اختیاری که دارند راه را پیدا کنند؛ برخی سعادتمند میشوند و به حقانیت آن بزرگواران ایمان میآورند و برخی شقی و بدبخت میشوند و زبان به هجو باز میکنند.
در نتیجه، استفاده نامعمول از قدرت و علم امام برای هدایت انسانها در صورتی که انسانها فاقد اختیار باشند، بی فایده و نقض غرض است؛ به همین سبب تاریخ شاهد صحنههایی تاسفبار از رفتار نادانان و حاسدین نسبت به امام میباشد.
پینوشتها:
1. المناقب 4/604؛ بحارالانوار 50/203، ح 12 و قطره علامه سید احمد مستنبط.
2. مناقب الطاهرین، عماد طبرى، ج2، ص 824؛ الثاقب، صص 542- 543؛ اعلام الورى، صص 343- 344.
3. کشف الغمه، 2 /385 و بحارالنوار 50/176 ضمن ح 55.