گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ عموما مردم غرق در زندگی روزمره و درگیر عادات میشوند که دلایل بسیاری را میتوان برای آن برشمرد؛ یکی از آن دلایل این است که آنها افق بالاتری برای خود متصور نیستند که با حرکت به سوی آن موجبات رشد خویش را فراهم آورند.
یکی از مواردی که این افق اعلی را در معرض انسان قرار میدهد، همنشینی با علما است که موجب میشود آدمی نیز خود را بالا بکشد و سعی در نزدیک شدن به آن عالم کند.
در همین راستا در گفت و گو با حجتالاسلام سعیدشاهآبادی، نوه مرحوم آیتالله محمدعلی شاهآبادی، استاد اخلاق و عرفان امام خمینی (ره)، به بررسی ابعاد مختلف زندگی این عالم گرانقدر پرداختیم.
«خبرگزاری دانشجو»- مقدمتا درباره زندگی و منش مرحوم آیتالله شاهآبادی نکاتی را بفرمایید.
شاهآبادی: زندگی علما بزرگ درسآموز است، خصوصا شخصیت عالمی که توانسته چهرهای شاخص مثل امام خمینی(ره) را در حوزه درسی خود بپروراند که در واقع به نوعی میتوان گفت پایهگذار بنیانهای فکری نظام جمهوری اسلامی است.
در دورانی زندگی میکنیم که عرفان و عرفا خیلی مورد توجه عمومی مردم، خصوصا جوانان هستند، آنقدر موضوعی به نام معرفت و عرفان در دنیای ماشینی امروز جاذبه پیدا کرده که برخی از سوداگران هم این را بعنوان یک راهحل و وسیلهای برای سوداگری خود قرار دادهاند و موضوعی به نام «عرفانهای کاذب» در واقع از همین منظر شکل گرفته است.
مردم تشنهاند، گم شدهای در روح آنها وجود دارد و این گم شده را دنبال میکنند؛ گاهی اوقات سرابی به جای آب به آنها نشان داده میشود و عمر، وقت، انرژی و احساس آن جویندگان را صرف خود میکند.
مراتب عرفان برای همه قابل دسترسی است، اما ...
مراتب عرفان برای همه قابل دسترسی است و این طور نیست که مطالب عرفانی لزوماً مربوط به علما و طلاب باشد؛ ما، افراد عادی و عموم مردم میتوانیم با مطالعات و یا رفتن سرکلاسهایی به بعضی از مطالب عرفانی دسترسی پیدا کنیم.
دسترسی به عرفان کامل و واقعی بعد از طی مدارج علمی امکان پذیر است
اما باید دقت کنیم دسترسی به عرفان کامل و واقعی بعد از طی مدارج علمی امکان پذیر است، مفهومِ عرض من این نیست که به دنبال آن نرویم، اما اگر رفتیم و به بخشی از مراتب آن دسترسی پیدا کردیم، بدانیم که یک بخش خیلی کوچک را پیدا کردهایم؛ چون خیلی باب شده افرادی که هیچ تحصیلاتی در حوزه علوم دینی ندارند، جذب کلاسهایی با عنوان کلاس عرفان میشود و چند جلسه با یادگرفتن تعدادی واژه به آنها امر مشتبه میشود و خودشان هم فکر میکنندکه عارف کامل نباشند، عارف 80 درصد شدهاند.
امام خمینی(ره): آقای شاهآبادی نه تنها یک عارف و یک مجتهد فقیه بود، بلکه یک مبارز به تمام معنا هم بود
آیت الله شاهآبادی بزرگ بعنوان عارف کامل و بعنوان شخصیتی که مربی و معلم عرفان حضرت امام (ره) بوده برای بسیاری از مردم مورد توجه است.
دو روز بعد از شهادت پدرم، روزی که برای عمامه گذاردن محضر امام(ره) مشرف شدم، در جمع بیش از 20 -30 نفر از مسئولان رده بالای نظام امام (ره) تعبیری داشتند مبنی بر اینکه «آقای شاهآبادی نه تنها یک عارف کامل بود، نه تنها یک مجتهد فقیه بود، بلکه یک مبارز به تمام معنا هم بود.»
من که خودم ایشان را درک نکردم و سن من اقتضاء نمیکند، من حدودا 10 سال بعد از رحلت آیتالله شاهآبادی متولد شدم و این مطالبی که عرض میکنم به اعتبار نقلهایی است که از پدرم، عموها، عمهها، شاگردان، دوستان و مرتبطین با ایشان شنیدهام و آنها را جمع کردهام؛ در حال حاضر افراد زیادی که ایشان را درک کرده باشند در قید حیات نیستند، ولی به هر حال ایشان به واسطه شاگردان و نزدیکانشان شناخته شدند.
عرفان واقعی عارف را به جامعه و حتی به مبارزه، جهاد و جنگ میکشاند
این بسیار مهم است که بدانیم این عرفانی که امام(ره) در محضر آیتالله شاهآبادی بعنوان یک عرفان اصیل اسلامی آموختند، با مبارزه و جهاد قابل جمع است، برخلاف ذهنیت قاطبه مردم که عارف فردی گوشهگیر و منزوی است، تمام عمرش به خلوت و مناجات با خدای خود سپری میشود و از مردم گریزان است، عرفان واقعی عارف را به جامعه و حتی به مبارزه، جهاد و جنگ میکشاند.
آیتالله شاهآبادی در زمان اوج مبارزه با رضاشاه، بعنوان یک شخصیت عارف شناخته شدند
بر همین اساس زندگی آقای شاهآبادی را بررسی کنید، وی در زمان اوج مبارزه با رضاشاه، بعنوان یک شخصیت عارف شناخته شده است، در تمام دورانی که رضاشاه مساجد را بست و روحانیها را از منبر خطابه پایین کشید، ایشان مسجد و منبرشان ترک نشد.
این مردک فکر میکند که این چارپایه حرف میزند، این منم که حرف میزنم، مرا ببرید
از مسجد ایشان، منبر را که یک منبر دو پلهای و کوچک بود، بردند تا آقا دیگر منبر نرود. مرحوم شاهآبادی ایستادند، صحبت کردند و با خنده گفتند: «این مردک فکر میکند که این چارپایه حرف میزند. این منم که حرف میزنم. مرا ببرید.»
به هر حال وی بسیارشجاع و متحورانه با رژیم پهلوی اول درگیر میشود؛ بهگونهای که بعد از این که پایههای قدرت پهلوی یک ثبات نسبی پیدا میکند، آیت الله شاهآبادی علما را به تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم دعوت میکند.
مرحوم شاهآبادی و 11 ماه تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم در دوره پهلوی اول
بعضی نقلها میگوید: بیش از 70 نفر با ایشان برای تحصن هم قسم شدند که البته نیامدند و از چند روز قبل عذرهای آنان شروع شد و هر کدام یک عذری برایشان پیدا شده و در نهایت سه نفر همراه ایشان ماندند که همین سه نفر هم تا آخر نماندند.
مرحوم شاهآبادی 11 ماه در حرم حضرت عبدالعظیم متحصن میشوند؛ این تحصن آن هم در زمانی که همراهان تنهاشان گذاشتند، نشان دهنده یک بصیرت بالاست که اساسا مبارزه در هیچ زمانی با هیچ شرایطی تعطیل پذیر نیست.
عارف کسی نیست که گوشهای بنشیند و به اینکه در اطرافش چه میگذرد، کاری نداشته باشد، در عین اینکه در اوج مراتب عرفان عملی و عرفان نظری بودند از هر فرصتی برای برخورد و مقابله با نظام طاغوتی استفاده کردند.
عشق و ارادت ایشان به حضرات معصومین خصوصا خانم فاطمه زهرا (س)، زبانزد هر کس که با ایشان مراوده داشته، بود.
حوزه درسی مرحوم شاهآبادی به حوزه درسی طلاب و فضلای حوزه علمیه محدود نبود
حوزه درسی ایشان محدود به حوزه درسی طلاب و فضلای حوزه علمیه نبود؛ برای طلاب و فضلا کلاسیهای درس تخصصی داشتند و برای عموم مردم و بازاریها نیز کلاس داشتند و آنقدر مطالبی که در جلسات درسشان برای بازاریها میگفتند، عمیق بود که اگر الان به زندگی و نوشتیجات و نوارهای سخنرانیهای شاگردان ایشان که همه کسبه بازارند گوش کنید، میبینند که از چند عالم بیشتر میدانند و بیشتر فهمیدهاند.
بعنوان نمونه فردی به نام مرحوم معجزه یکی از شاگردان مرحوم شاهآبادی و از کسبه بازار است که سخنرانیهای ایشان را پیادهسازی و بازنویسی و شرح کرده و بعنوان رشحات المعارف جمعآوری کرده که فهمش برای طلاب کار راحتی نیست و یا بازاریهای دیگری که بعضیهاشان اکنون نوارهایشان وجود دارد و از هر سن و از هر صنفی ایشان شاگرد داشتند.
آقای شاه آبادی بسیار متخلق بودند، خصوصاً در ارتباط با کودکان بسیار پرجاذبه برخورد میکردند؛ به گونهای که آدم تعجب میکند که یک عالم با این درجات علمی، معنوی و عرفانی با یک بچه با حوصله و صبوری بسیار برخورد میکند.
ظلالسلطان، ولیعهد ناصرالدین شاه، ابوی مرحوم شاه آبادی را به تهران تبعید کرد
مرحوم شاهآبادی تا دوازده سالگی در اصفهان ساکن بودند و مراتب جدی از تحصیلات حوزویشان را تا همین سن در اصفهان طی کردند، پدرشان آیتالله میرزا محمدجواد در همان زمان به تهران تبعید میشوند. در آن زمان ظلالسلطان که ولیعهد ناصرالدین شاه و حاکم اصفهان بود، میرزا محمدجواد، ابوی مرحوم آیتالله شاه آبادی را که از بزرگان علماء بود، به تهران یعنی به جایی که تحت نظر حکومت مرکزی است، تبعید کرد.
ماجرای شهرت میرزا محمدعلی اصفهانی، به نام آیتالله شاه آبادی
آقای شاه آبادی به همراه پدر و بردار بزرگترشان که علیمحمد نام داشت و مشهور به آیتالله الشریف بود، به تهران میآیند؛ دوره تبعید حدود 6 سال طول میکشد و بعد میرزا محمدجواد به اصفهان بازمیگردد، اما آقای شاه آبادی در تهران میماند و علت اینکه اسمشان شاه آبادی شده این است که در آن زمان شناسنامه نبود که برای خودشان فامیلی انتخاب کنند.
مرحوم آیت الله شاه آبادی وقت سکونت در تهران در خیابان شاه آباد قدیم که امروز جمهوری اسلامی نام دارد، مقیم شدند و پیش از آن معروف به میرزا محمدعلی اصفهانی بود، اما پس از آن شاه آبادی به انتهای فامیلی ایشان اضافه شد و بعد از رحلت ایشان که داستان شناسنامه و اینها شروع میشود، شهرتی که مردم رویشان گذاشته بودند میشود، نام فامیلی خانواده ما.
مرحوم شاه آبادی در 18 سالگی به اجتهاد رسید
آقای شاه آبادی در تهران ادامه تحصیل میدهند و در 18 سالگی به اجتهاد میرسند، در حالی که در همین دوره مشغول تحصیل دروسی مثل فلسفه و ... که چندان به اجتهاد مرتبط نیست، نیز بوده است؛ استاد فلسفه ایشان مرحوم میرزای جلوه بود که از بزرگان فلسفه تهران و از ارکان اربعه به حساب میآید.
اوج مطالب عرفانی ایشان بعد از اجتهادشان بوده؛ یعنی آقای شاهآبادی یک فقیه و مجتهد بوده و پس از آن عارف بوده، میخواهم عرض کنم مراتب بالای عرفان به راحتی بدون طی مراحل علمی قابل حصول نیست، باز تاکید میکنم که ما باید به دنبال مطالب معرفتی برویم، ولی باید دقت کنیم اگر زمینه و بستر فلسفه و خصوصاً عرفان را نداشته باشیم ممکن است که به بیراهه برویم.
خواندن سلوک عملی علما برای ما بسیار درس آموز است
خواندن کتب عرفانی، سیره علما مخصوصاً آنجا که سلوک عملی آنها را بیان میکند، برای ما بسیار درس آموز است، ولی مطالب تخصصی عرفان نظری از قِبَلِ تحصیلات عالیه به دست میآید.
سخنان آیت الله میرزا هاشم آملی درباره استاد خود
این هم نکتهای بود که من لازم میدانستم عرض بکنم، این نکته را با عرض یک خاطره از میرزا هاشم آملی به پایان میرسانم.
آیت الله میرزا هاشم آملی که از مراجع تقلید بوده و پدر آقایان لاریجانی هستند، شاگرد آقای شاه آبادی بودند و فقه و اصول را نزد ایشان خواندند. خود میرزا هاشم هم از نظر علمی آدم عجیبی است و مشهور به اینکه در اصول خیلی ممتاز است، میرزا هاشم درباره مرحوم شاهآبادی میگوید: «نه اینکه ایشان عارف نبود، ولی واقعاً تعاریفی که امام(ره) از بعد عرفانی آقای شاه آبادی کردند باعث شد بعد فقهی و اصولی مرحوم شاهآبادی مستور و مغفول بماند.»
میرزا هاشم با یک احساسی بیان میکند که «من کتاب «ریاضالمسائل» (که از کتب سنگین فقهی است و قبلاً در حوزههای علمیه رایج بود، اما الان به خاطر سنگینی و سختی کنار گذاشته شده است) را پیش آقای شاه آبادی میخواندم. آقای شاه آبادی کتاب ریاض را چنان دقیق درس میداد که هیچ کدام از شارحین که این کتاب ریاض را شرح کرده بودند، به این دقت کتاب را شرح نکرده بودند و این وجه تاملهایی که در کتاب هست را هیچ کدامشان به خوبی آقای شاه آبادی بیان نمیکردند.»
به هر حال میرزا هاشم، آقای شاه آبادی را یک فرد فقیه و اصولی میداند و جالب است بدانید که خیلیها، حتی بعضی از خواص علما اصلاً نمیدانند که آقای شاهآبادی فقیه هم بوده است،؛ به گونه ای که حتی برخی مراجع فعلی که بنده کتابهای آقای شاه آبادی را بهشان دادم با تعجب سئوال میکنند که مگر آقای شاهآبادی فقیه هم بوده است.
همه بزرگان صرفاً یک آشنایی اجمالی در حدی که امام (ره) تعریف کرده، با مرحوم شاهآبادی دارند
یعنی همه بزرگان صرفاً یک آشنایی اجمالی، در حدی که امام (ره) تعریف کرده است با مرحوم شاهآبادی دارند؛ چون امام، عرفان و اخلاق را نزد آقای شاه آبادی خواندند، لذا در همین حد شناخت درباره ایشان وجود دارد، در حالی که ایشان از جهت علمی نیز دارای ابعاد مختلفی بودند و نوشتهجات فراوانی در علوم غربیه، جفر، رمل و اسطرلاب از ایشان هست که هنوز منتشر نشده.
مرحوم شاهآبادی مسلط به زبان فرانسه بودند
مرحوم شاهآبادی در ریاضیات استاد بود، ایشان به راحتی زبان فرانسه صحبت میکرد، کتاب قانون بوعلی در علم طب و پزشکی را خوانده بود؛ یعنی ایشان در عین اینکه ابعاد مختلف علمی را می دانست با ابعاد مختلف سیاسی- اجتماعی نیز آشنا بودند.
عرفان کامل و واقعی از انسان چنین شخصیتی میسازد، البته مقام عرفانی و اخلاقی ایشان به قدری بالاست که شما شاید هیچ جا پیدا نکنید که امام اسم استادشان را بیاورند و پسوند احترام آمیزی از قبیل روحی فداه نگفته باشند؛ این پسوند، این عبارت، این تکریم فوق العاده از جانب شخصی مثل امام(ره) بیان میشود که هیچ کلمهاش بیحساب و کتاب نیست. امام کسی نیست که بیدلیل به کسی مقام و یا باج دهد. امام (ره)میفرمایند: «جانم به فدایش، روحی فداه» یا وقتی که پدرم شهید شد، پیام حضرت امام بسیار احترام آمیز است نسبت به استادشان؛ «این شهید عزیز فرزند استاد بزرگوار ما بود که حقاً حق حیات روحانی به گردن این جانب داشت که با دست و زبان از عهده شکرش بر نمیآیم.»
از شخصیتی مثل امام این تعابیر، فوق تعابیر عادی است و این را به جرأت میتوان گفت که واقعاً هیچ کس حتی فرزندان و شاگردانشان به اندازه امام آقای شاه آبادی را نشناخت، البته ایشان شاگردان فراوانی داشتند.
آیتالله شاهآبادی در کار علمی پشتکارشان زیاد بود
آیت الله شاهآبادی در کار علمی پشتکارشان زیاد بود، ایشان فقط 7 سال در قم بودند و در همان 7 سال بود که امام ایشان را شناختند و محضر ایشان را درک کردند. عموی بزرگوار ما از قول امام نقل میکندم: «از اذان صبح تا دقایقی قبل از اذان ظهر ایشان پشت سر هم تدریس داشتند که روی هم 9 ساعت تدریس میشد. یک روز دیدیم این درسها که تمام میشود یک طلبهای میآید خدمت آقای شاه آبادی و با هم کلاس دو نفره دارند. دیدیم این طلبه کم سن و سال با آیت الله شاه آبادی حاشیه حاج ملاهادی میخواند. حاشیه ملاعبدالله یک درسی است در علم منطق که طلاب در سال دوم میخوانند. خیلی تعجب کردیم، آقای شاه آبادی که درسهای سطح نمیدهند چه رسد به دروس مقدمات. (دروس حوزه، چهار- پنج سال اولش دروس مقدماتی است تا سال دهم میشود علوم سطح یازدهم به بعد به اصطلاح حوزویان میشود درس خارج فقه) چه طور است که یک نفر با آقای شاه آبادی درس سال دوم و سوم را گرفته؟ از خود طلبه جویا شدیم، گفت: من شیوه تدریس آقای شاه آبادی را خیلی دوست دارم و از ایشان خواستم و ایشان هم پذیرفتند. به او گفتیم که آقای شاه آبادی 9 درس میدهد و بعد 9 درس دیگر رمقی نمانده است. ایشان باید استراحت کنند و به مطالعاتشان برسند و برای درس فردا آماده شوند.
هر چه گفتیم زیر بار نرفت، گفتیم ما در حوزه علمیه قم هر استادی بخواهی غیر از آقای شاه آبادی و آقای حائری که موسس حوزه علمیه قم بودند هر که را بخواهی میآوریم تا برای تو حاشیه را بگویند، آن زمان مرحوم آقا محمدتقی خوانساری بوده مرحوم آقای حجت بوده، مرحوم آقای سیدصدرالدین صدر بوده که بعد از مرحوم آقای شیخ عبدالکریم حائری به علماء ثلاث مشهور شدند و از مراجع وقت حوزه بودند یا در آستانه مرجعیت بودند، اما باز هم طلبه به حرف خود اصرار میکرد.
ما دیدیم فایده ندارد پس جمع شدیم و تبانی کردیم و رفتیم خدمت آیت الله شاه آبادی و شروع کردیم به توضیح دادن که بنا بر قاعده «الأََهَمُ فَالأَهَم»... و تمام تلاشمان را کردیم و آنقدر با بیان طلبگییمان به مطلب پرداختیم که دیگر یقین کردیم که آقا پذیرفتند به آن طلبه بگویند که وقت ندارند، اما مرحوم شاه آبادی در جواب فرمودند: «انسانی از من درخواستی کرده است، در حد توانم اجابت میکنم.»
جالب این است که در کلامشان نفرمودهاند که شیعهای یا مسلمانی یا مومنی، بلکه فرع بر همه اینها بر انسان بودن آن فرد تاکید کردند و گفتند در حد توانم درخواست او را اجابت میکنم. در مراحل و مدارج علمی و کارهای تدریس، بسیار رئوف، عاطفی و با پشتکار بودند.
یک فرد در حوزه میتواند فقط شاخهای از شاخههای حوزه علمیه را جلو برود؛ مثلاً فقه و اصول، ولی مرحوم شاه آبادی به این اکتفا نکرد و فلسفه را نیز خواند. عرفان را نیز خواند و تا مراتب بالا هم خواند و جالب است بدانید فلسفه و عرفان خواندن در آن زمان مانند امروز نبود که پز داشته باشد، امام(ره) که شاگرد آقای شاه آبادی بودند، نقل میکنند که زمانی که فلسفه درس میدادند، مصطفی از یک کوزه آب میخورد. اطرافیان کوزه را آب میکشند و میگویند کوزه نجس است؛ چرا که این پسر، بچه کسی است که فلسفه درس میدهد البته این ماجرا برای دوره بعد از آیت الله شاه آبادی است، حدس بزنید زمان خودشان چه وضعیتی بوده.
الان کسی که درس فلسفه میخواند یک جور دیگر راه میرود و فلسفه خواندن کلاس خاصی دارد، چه رسد به اینکه عرفان بخواند؛ داستان فلسفه و عرفان در زمان آقای شاهآبادی به گونهای است که اصلا اگر کسی وارد این وادی میشد، نجس به حساب میآمد و کافر و مرتد تلقی میشد.
شخصی میآید خدمت مرحوم شاه آبادی برای پرداخت وجوهات شرعی. به مرحوم شاهآبادی میگوید: مگر شما فقیه نیستند؟ اگر شما مجتهد هستید میشود اجازه اجتهادتان را به من نشان دهید؟ این بیاحترامی بزرگی است به چنین شخصیتی.
چرا آیت الله شاهآبادی تمام امتیازهای اجتهادشان را از بین بردند
مرحوم شاهآبادی ناراحت میشوند و تمام امتیازهای اجتهادشان که در یک صندوقچه بوده را پاره میکنند و از بین میبرند؛ چرا که معتقدند اجتهاد در قلب من است نه در این کاغذها، من به خاطر احترام به اساتیدم این کاغذها را نگه داشتهام اگر قرار باشد با اینها من جایی فخر بفروشم و پزی بدهم و عنوانی برای خودم کسب کنم و یادم برود که در سینهام و قلبم چقدر علم هست، به چه درد میخورد.
قابل توجه ما که هر گاه میخواهیم دورهای را بگذارنیم اول نگاه میکنیم که مدرکش معتبر است یا نه و با این مدرک چهکار میشود کرد؟ در حالی که داستان علم اینگونه نیست. این چه اعتماد به نفسی است که مرحوم شاهآبادی با اتکاء به آن مجموعه اجازات اجتهادش را پاره میکند، البته یکی از آنها باقی مانده و آن اجازهای است که آیت الله میرزامحمدتقی شیرازی، معروف به میرزای شیرازی دوم صادر کرده بود؛ آن عالم بزرگی که در نبرد عراق علیه انگلیس خودش اسلحه به دست گرفت و در جنگ شرکت کرد، اجازه اجتهادی که ایشان دادهاند مانده.
میرزای شیرازی در طول عمر خود به شش نفر اجازه اجتهاد داد که یکی از آنها مرحوم شاهآبادی است
جالب است بدانید که میرزای شیرازی در عمرش کلاً به شش نفر اجازه اجتهاد داده؛ هزاران هزار شاگرد در سامرا پای درس ایشان نشسته، اما شش نفر موفق به دریافت اجازه اجتهاد شدند که یکی از آن شش نفر مرحوم شاهآبادی است.
مرحوم شاه آبادی علاوه بر اینکه دنبال فلسفه و عرفان رفتهاند و همچنین به طور متعارف درسهایی چون فرانسه، ریاضیات، نجوم و کتاب قانون که جزو درسهای حوزه بوده، اما نه بعنوان درسهایی که الزاما همه باید بخوانند، ولی وجود داشته و استادش در حوزه بوده، مرحوم شاهآبادی سراغ همه آن علوم رفته و آنها را کسب کرده.
مرحوم شاهآبادی در مسجد بعد از نماز جماعت منبر میرفتند، برخی پایه ثابت این منبرها شدند و بیانات و درسها را نوشته اند و بعد میبینیم که خود این افراد انسان هایی وارسته ای شدند، با اینکه فرد بازاری و مغازهدار بوده و اصلا درس حوزه نخواهده بوده از همین سخنرانیهای بعد نماز مرحوم شاهآّبادی به جایی رسیده که فهم سخنان و کتابهایش برای من طلبه که ممکن است ادعا هم داشته باشم، سخت است.
بنابراین در بحث تدریس هر دو سنخ شاگرد را داشتند؛ در بحث تحصیل سراغ هر چه که در حوزه آن زمان تدریس میشد، رفتند و همه را در مراتب اعلای خودش آموختند و اینگونه نبود که یکی نوکی بزنند و رها کنند، این نکته بسیار مهمی است البته نمیخواهم بگویم برای یک طلبه در زمان فعلی تحصیل دروس غیرحوزوی جدی است و باید به آن توجه کنند.
اگر چه علم هرچه باشد مفید است، ولی به هر حال به قدری علوم حوزوی وسیع است که اگر کسی بخواهد به مراتب خوب در علوم حوزوی برسد، فرصت نمییابد تا برود و فیزیک و شیمی را خوب بداند و در حد اعلی سایر علوم هم باشد.
اکنون دیگر هر یک از این شاخههای علمی خودشان یک عمری میطلبد و اگر کسی بخواهد متخصص در یک فن باشد، نمیتواند عمر، وقت و انرژی خودش را صرف امور مختلف کند.