فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، در آخرین به روز رسانی وبلاگ «حدیث» چنین آمده است: البته نه خود نظریه، بلکه سوء استفاده از این نظریه... شاید مک لوهان هیچ وقت فکر نمیکرد که روزی برسد که این بشر دوپا بخواهد دهکده جهانی وی را بهانه کند برای دخالت در امر هم دهکدهایهایش...!!!
همانطور که میدانید، انسان موجودی اجتماعی ست و رسیدگی به این وجه از وجودش، انکار ناپذیر است... اجتماع و جامعه و گروههای سازمان یافته اجتماعی، همگی مقصدها و اهداف برنامه ریزی شده برای نفوذ هستند... نقطه تهاجم به این ساختار سازمان یافته، آنجایی است که به واسطه ایجاد فاصله فاحش در مناسبات و ارزش گذاری ارزشها ایجاد میشود...
الگوپذیری در رفتار جمعی و رفتار گروهی:
وضع سازمانی و میزان ساختمندی در رفتار جمعی و رفتار گروهی باعث میشود بتوان مدلهای تمرکزگرا، دمکراتیک و تمرکزگرای دمکراتیک را برای آن بازشناسی کنیم. از جمله برای احزاب سیاسی. ولی شکلناپذیری و الگوناپذیری تجمعها و جماعتها مانع میشود تا بتوان الگویی ارائه داد. به همین سبب رفتار جمعی دارای خصلت بیهمتایی است و هیچکاه نمیتوان در جهانواقع برای یک رفتار جمعی نظیری را جستجو نمود.
مثلا ممکن است یک صف طولانی برای تهیه مواد غذایی و معطلی افراد، به بروز یک غوغا یا شورش محدود منجر گردد، لیکن در همان سازمان بسیاری از صفهای متناظر آنکه مناطق و شهرهای دیگر تشکیل میگردد و در مسأله نیاز، تصورات قالبی و عقیده عمومی کنشگران، اشتراک و همشکلی مشاهده میشود، چنین حادثهای ملاحظه نگردد.
از آنجایی که رفتار جمعی دارای ویژگی بیهمتایی است و این ویژگی از مسأله الگوناپذیری توده و جماعت ریشه میگیرد، پدیده «تلقینپذیری» و پیشنهادپذیری رفتارهای جمعی به نحو فوقالعادهای ملاحظه میگردد. یک شعر یا شعار، یک حرکت غیرهنجاری، یا اقدام تخریبی، یک شایعه اساسا نامعقول، یک توهم و خیال و یک واکنش عملی ناپخته، به سرعت میان کنشگران رفتار جمعی راه مییابد و در سطح بسیار وسیعی اپیدمیوار گسترش مییابد. البته ناپایداری روائی تودهها نیز در تلقینپذیری و عنصر پیشنهادپذیری اثر قابل توجهی میگذارد.
مک لوهان
زمینههای بروز جنبشهای اجتماعی:
1 ـ زمینههای و شرایط ساختاری جامعه
2 ـ زمینههای تربیتی و فرهنگپذیری نسل جوان و نوجوان
3 ـ جامعهپذیری سیاسی نسل جدید.
4 ـ زمینههای روانی و انگیزش جامعه
5 ـ زمینههای گفتمانی
6 ـ زمینهها و وضعیت جهانی و ارتباطی و نقش و تاثیر آن بر جنبشهای اجتماعی.
شرایط شکلگیری جنبشهای اجتماعی:
1 ـ تغییراتی در شرایط اساسی زندگی که احتمالا باعث نارضایتی میگردند و راههای معمول برای حل مشکلات را بیتاثیر میگذارند (مربوط به تئوری تغییرات اجتماعی).
2 ـ تغییر در باورها و ارزشها، آرزوها و توقعات جهت تطابق با موقعیت موجود (تئوری فرهنگ و ایدئولوژی).
3 ـ تغییر در استعداد و صلاحیت گروهی عمل کردن مانند توسعه گروه، افزایش آزادی در تصمیمگیری و برنامهریزی، داشتن ارتباطات بهتر و... (تئوری سازمان).
4 ـ تغییر در موقعیتهای مناسب جهت حرکتهای موفق مانند ضعف مخالفین، حمایت از جانب کانالهای قدرتمند و موفقیت سایر جنبشهای اجتماعی (مربوط به کنش اجتماعی و جامعهشناسی سیاسی).
تغییر و تحولات جدید تقاضا و مطالبات جدید عدم پاسخگویی + حمایت اجتماعی جنبش اجتماعی
خصوصیات جنبشهای جدید اجتماعی:
1 ـ گرایش فرهنگی و اجتماعی دارند و نه سیاسی؛ یعنی عمدتا سیاست را اسیر فرهنگ و امور اجتماعی کردند و نه امور اجتماعی را اسیر سیاست (جنبشهای اجتماعی/Social Movement)
2 ـ ساختار ولنگار سازمانی دارند؛ یعنی اساسا یک تشکیلات مستحکم ندارند و کاملا ولنگار هستند و حالت جبهه فراگیر دارند. پارهای تشابهات تجربی اگر وجود داشته باشد میتواند یک جمع را با هم جمع بکند،... مثلا آنچه توانست گروههای مختلف را در مقابل شاه باهم گره بدهد.
3 ـ تاکید بر شیوههای زندگی دارند یعنی فرد اکنونیت خودش را میبیند و میگوید در شرایط فعلی باید بتوانم زندگی را بهبود بدهم نه در آینده و نسل بعدی، و میگوید اگر سیاستورزی میتوانی بکنی شرایط حال من را تدبیر کن و شرایط آینده را بگذار برای آینده.
4 ـ استراتژی مبارزاتی آنها تغییر در جامعه از رهگذر تغییر در هنجارها، نُرمها و ارزشها، هویتهای مشخص و سمبلها و باورهای مسلط جامعه است.
5 ـ از دولت هم عبور میکنند و هیچ وقت وارد چالش مستقیم با دولت نمیشوند ـ واسطه کنش آنها بداعت فرهنگی است و تقاضا و تقاضاهای فرهنگی جدید را پمپاژ و تزریق به جامعه میکنند و... گفتمان را جایگزین ایدئولوژی میکنند.
6 ـ بسیج تودهای و یا تهدید به وسیله بسیج تودهای را به مثابه اولیهترین منبع فرمان اجتماعی و اولیهترین منبع قدرت ترسیم میکنند و میتوانند در ریزبدنههای جامعه کار بکنند... این ریزبدنههای جامعه هرم را به حرکت در میآورد... چون از زیر میجوشد، قاعده هرم را عاصی میکند نسبت به رأس هرم جامعه و مشروعیت و مقبولیت هرم جامعه را به صورت روزافزون و توفندهای زیر سؤال میبرد. عمدتا جنبشهای جدید، تدافعی هستند تا تهاجمی و... کارناوالیستی هستند... انسانها با انگیزههای مختلف وارد یک رود روان میشوند و....
مشخصههای جنبشهای جدید (از دید کیت نش):
1 ـ غیرابزاری هستند (برای دفاع از بعضی ارزشها ایجاد شدهاند و خصلت ابزاری ندارند).
2 ـ به مدنیت و جامعه توجه دارند. در گذشته به دولتها بیشتر توجه داشتند. (نسبت به ساختارهای جامعه مشکوک هستند و بیشتر به سبک زندگی و مشارکتهای نمادین توجه دارند تا مشارکتهای اعتراضی بنیادین مثل جنگ علیه افغانستان که کسی اقدام عملی نکرد).
3 ـ ساختی غیرسازمانی هستند نه رسمی.
4 ـ شدیدا متکی بر رسانههای جمعی هستند. به جای پیش بردن اهداف از طریق ساختار تشکیلاتی، از طریق رسانهها عمل میکنند و جامعه را تحت تاثیر قرار میدهند.
کارکرد جنبشها از دید اسکات:
1 ـ به دنبال بسط حقوق شهروندی هستند.
2 ـ به دولت فشار میآورند تا به شکل نظاممند به تحقق عدالت اجتماعی کمک کند.
3 ـ از طریق نقد منطقی و مشاوره در عرصه عمومی به دولت فشار میآورند تا تصمیمات منطقی بگیرد.
پاپورسکی معتقد است جنبشهای جدید اجتماعی را باید در اقشار و سنین پایین یافت.
علت وقوع مسأله اجتماعی:
1 ـ «بیسامانی اجتماعی»: مسایل اجتماعی از موقعیتهایی ناشی میشوند که در آنها افراد به قدری از فرهنگشان به دور میافتند که به اندازه کافی قادر به فهم یکدیگر نیستند تا در رابطه با یکدیگر به طرزی معنیدار عمل کنند.
2 ـ «واپسماندگی فرهنگی»: مسایل اجتماعی هنگامی بروز میکنند و مسایل موجود هنگامی وخیمتر میشوند که جامعه ابزارهای تغییر را به وجود آورد یا بپذیرد و در عین حال از درک، پیشبینی یا رسیدگی به پیامدهای چنین عملی ناتوان باشد.
3 ـ «کشمکشهای نفع یا ارزش»: یعنی ناشی از تضاد بنیادی و عقلی به دلیل وجود منافع و ارزشهای گوناگون میباشند.
پس مسأله اجتماعی را: یا عده قابلتوجهی از مردم گمان میکنند یا عده دیگری از مردم آنجامعه گمان میکنند.
مراحل گذار و رشد جنبشهای اجتماعی (هربرت بلومر):
الف ـ انگیزش اجتماعی
ب ـ تشکل واحدهای پیونددهنده
ج ـ تهد پیوستگی
د ـ ایده تعمیمیافته
ه ـ تاکتیکهای عملیاتی
ویژگیهای مهم جنبشهای اجتماعی (social movement):
اول ـ گستردگی: اصولا اقشار وسیعی را در بر میگیرند. براساس نظریه آلموند موس بعد از مرحله تشخص که به نوعی هویتیابی و تععین اهداف کلی جنبش اجتماعی صورت میگیرد، در مراحل بعد تجمع و تعمیم قرار دارد که باعث میگردد به صورت امواج متحدالمرکز گروهها و اقشار مختلف حول یک جنبش اجتماعی قرار گیرند.
دوم ـ ایدئولوژی: اصولا جنبشهای اجتماعی فاقد تئوری و ایدئولوژی دقیق و مشخص هستند. اهداف و شعارهای کلی که معمولا ناظر بر تغییر وجوهی ازحیات اجتماعی گروهها و اقشار اجتماعی است، برنامه جنبش اجتماعی را میسازد.
سوم ـ درجه سازمانی: واجد سلسلهمراتب تشکیلاتی خاص نیستند،... ساختمان
سست برخی جنبشها همانگونه که زیانبار است، منافعی نیز در پی دارد.
چهارم ـ پویایی: ورود و خروج از جنبشها ی اجتماعی به سهولت صورت میگیرد اغلب جنبشها کار خود را ابتدا شروع نمیکنند، بلکه خود بخود به دامنه آنها افزوده میشود و رشد میکنند، گروههایی به آن میپیوندند که اغلب دارای رهبر، اعضای وفادار و... بودهاند.
بعد از اینکه این مراحل یاد شده مورد توجه قرار نگیرد متاسفانه وارد مراحلی میشویم که اصلاً به اندازه مرحله قبلی، قایل کنترل نیست... یکی از مقصدهای این بیتوجهی میتواند به نافرمانی مدنی، بیانجامد و نهایتاً به بحران ختم شود...
اینترنت و بحران:
بدیهی است، یکی از نکات عمومی در خبرهای خوب یا بد این است که پیامها با سرعتی سرسامآور منتشر میشوند. این بدان معنی است که شرکتی با فعالیتهای گسترده میتواند به سرعت در کانون توجه و دید همگان قرار گیرد و شاید فرصت کافی نداشته باشد که داستان خودش را بسراید ـ اگر بتوان با سرعتی بیش از سرعت پخش داستان حرکت کرد، در آن صورت باید اعتراف کرد که این کار در زمان کنونی بسیار مشکل است.
اطلاعرسانی به مردم در بحران:
.... باید گفت که اگر سازمان نتواند هنگام رویارویی با یک بحران با بیشترین تعداد مردم ارتباط برقرار کند، باید گفت که تلاشهای مدیریتبحران به جایی نخواهد رسید و در بیشتر موارد، تنها راهحل واقعی برای ایجاد تماس سریع با مردم این است که از رسانههای خبری استفاده کرده و از طریق گزارشگران و روزنامهنگاران این تماس را برقرار نمود.
بدیهی است یکی از مقررات بحران این است که باید مردم را آگاه ساخت و این آگاهی باید پیش از [هر] اقدامی صورت گیرد، که مثلا از طریق سازمانهای دولتی به عمل میآید و تردیدی نیست که چون سازمان در سایه تماس با مردم قضیه را در میان بگذارد باعث خواهد شد که وضع وخیمتر نشود.
نخبگان، جنبشها و گروهها:
روابط متقابل
نخبگان، جنبشهای اجتماعی و گروههای فشار را به وجود میآورند و آنها را به فعالیت وا داشته و موجب تجلی آنها میشوند. از طرف دیگر جنبشها و گروهها رهبران خود را در مواردی که حرکت آنها کند و یا تند میشود مورد حمایت و کمک قرار داده یا آنها را نفی میکنند.
نفاق بین رهبران واعضاء
معمولا رهبران آگاهی روشنتر و وسیع تری از هدفهای جنبش دارند تا اعضای آنها. در بین اعضای یک جنبش هم تفاوتهایی دیده میشود. این تفاوتها بین اعضای فعال تا طرفداران ساده در سطوح مختلف در یک مجموع دوایر متحدالشکل قابل تصور است که اعضاء هرچه از مرکز دور میشوند نسبت به مرکزیها آگاهی کمتری دارند.