به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، در آخرین به روز رسانی وبلاگ «کارگری در روزنامه»، چنین آمده است: فیلم «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» روایتگر زندگی زن و شوهری جوان به همراه فرزند خردسالشان است که برای عقد یک قرارداد کاری از شهرستان به تهران میآیند، رخدادی که منجر به ارتقای شغلی مرد میشود؛ اما این ترفیع و ورود این خانواده به یک زندگی به ظاهر متجددانه، زندگی آنها را دچار اختلال میکند. در اثر تردید و هراس از درغلتیدن در روابط غلط، گرما و روشنایی این جمع به سردی و تیرگی میگراید.
«زندگی خصوصی آقا و خانم میم» از ویژگیهایی برخوردار است که آن را در سینمای امروز ایران واجد اهمیت و توجه کرده است. در فرم، شاهد یک فیلم جمع و جور و به دور از پیچیده گوییها و ادا و اطوارهای شبه روشنفکرانه و مبتذل هستیم؛ هرچند، فیلم در زمینه داستانپردازی تاحدودی کم میآورد و گویی یک فیلم کوتاه است که با اضافاتی به یک فیلم بلند تبدیل شده است. جا داشت که بر داستانهای فرعی و ماجراهای آن و همچنین شخصیتپردازی کار افزوده میشد تا توان روایی فیلم بالا برود. همچنین بازی بازیگران چندان قابل توجه نیست. از قابلیتهای بازیگری حمید فرخنژاد و مهتاب کرامتی به اندازه کافی استفاده نشده است. از ابراهیم حاتمی کیا هم چون حرفه اصلیاش بازیگری نیست، نمیتوان توقع چندانی داشت.
اما آنچه «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» را در میان آثاری که موضوع مشابهی دارند متفاوت جلوه میدهد، نقد تجددزدگی و مدرن گرایی سطحی است. محور اصلی فیلم، جماعت به اصطلاح تازه به دوران رسیده است که با رسیدن به کوچکترین جایگاه و یا ثروتی، خود را میبازند و سعی میکنند تا به اصطلاح همرنگ جماعت شوند.
به بیانی دیگر، فیلم روایتگر مسئله عبور از سنت به مدرنیته، با تمرکز بر نهاد خانواده است. در فیلم، میبینیم که شخصیت محوری فیلم از یک طرف سعی دارد تا با خودآرایی و توسل به ظاهرسازی آنچنانی خود و همسرش از قافله عقب نماند و از طرف دیگر به دلیل تعلقات سنتی و برخورداری از غیرت و تعصب مردانه، از وضعیتی که در آن گرفتار شده، کلافه میشود.
میتوان «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» را با فیلم «من مادر هستم» که همزمان با هم اکران شدهاند مقایسه کرد. مخاطب هر دو، طبقه متوسط شهرنشین است و در هرکدام نیز آلودگیهایی که گرد این طبقه را گرفتهاند بازنمایی میشود. اما در فیلم روح الله حجازی برخلاف فیلم فریدون جیرانی، خانواده و روابط زوجین، تقدیس و تشویق میشود.
این درحالی است که در «من مادر هستم» چیزی به نام خانواده وجود ندارد و مخاطب از خانواده دل زده و هراسان میشود. در همین جا باید این نکته را هم یادآور شد که بدون شک، یکی از عوامل بالا رفتن سن ازدواج و کاهش تمایل به تأهل در این زمانه، تأثیر محصولات فرهنگی و رسانهای است. در اغلب فیلمهای سینمایی، رمانها، تئاترها و برخی از سریالهای تلویزیونی، تصویری ترسناک و نفرت انگیز از زندگی زناشویی نمایش داده میشود. باتوجه به اثرگذاری فوری و قوی این گونه آثار بر ذهن کودکان و نوجوانان، طبیعی است که بخشی از جامعه جوان، پنداری منفی درباره امر مقدس ازدواج و تشکیل خانواده پیدا کنند. در برابر طیف غالب آثار سینمایی، معدود فیلمهایی نظیر «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» در پی ترمیم تصویر و تصور پیرامون خانواده هستند.
با این حال، «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» از چند حلقه مفقوده محتوایی نیز رنج میبرد که مانع پخته و بلیغ شدن این فیلم شده است. فیلم در نمایش خطرات سبک زندگی شبه مدرن و غرب زده به التهاب نمیرسد؛ یعنی جای یک تعلیق و موقعیت تکان دهنده که همچون آب سردی بر تفکر مخاطب تجددطلب ریخته شود و از خواب غفلت بیدارش کند، خالی است. ترسیم زشتیها و پلشتیهای پدیده تازه به دوران رسیدگی فرهنگی در فیلم، به بلوغ نرسیده و در نتیجه فیلم را به قطعیت نمیرساند؛ به این معنی که برخی از مخاطبهای فیلم به این نتیجه میرسند که اصلاً این سبک زندگی مشکلی ندارد و عامل اصلی پدید آمدن این اشکالات، ذهنیت سنت گرای شخصیت هاست، نه زندگی جدید آنها. بنابراین، جا داشت که با گنجانده شدن یک قصه فرعی، موضع فیلم در این زمینه قطعیتر و شفافتر میشد. مثلاً قرار دادن چند فلاش بک (بازگشت به عقب) که گویای زندگی شیرین و آرام این خانواده در گذشتهای نه چندان دور بود.
این فیلم نیز مانند بسیاری از فیلمهای اجتماعی سینمای ما، غرق در رویکرد سلبی است و نگاه ایجابی در آن بسیار کمرنگ است. فیلم «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» در این مورد هم میتوانست در قالب داستانی فرعی یا حداقل افزودن نشانه و اشارهای، روزنه امید و راه برون رفتی برای شخصیتهای به بن بست رسیده خود نشان دهد. این کار موجب میشد که فیلم هم از یکنواختی روایی فاصله بگیرد، هم هویت فرهنگی شاخصتر و منسجم تری مییافت و هم کاربردیتر میشد.