گزارش جزئیات ابلاغ پیام امام (ره) به گورباچف از زبان جوادیآملی، لاریجانی و دباغ + فیلم
گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ در اولین روز سال 1989 میلادی ـ 11 دی 1367 ـ نامه معروف و تاریخی امام خمینی (ره) خطاب به میخائیل گورباچف، آخرین رئیس جمهور شوروی در زمینه مرگ کمونیسم و ضرورت پرهیز روسیه از اتکاء به غرب انتشار یافت.
پیام مهم و تاریخی حضرت امام خمینی (ره) به آقای گورباچف، صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای گورباچف صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی با امید خوشبختی و سعادت برای شما و دولت شوروی. از آن جا که پس از روی کار آمدن شما چنین احساس می شود که جناب عالی در تحلیل حوادث سیاسی جهان خصوصا در رابطه با مسائل شوروی در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفته اید و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشا تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یادآور شوم هر چند ممکن است حیطه تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن حل پاره ای از مشکلات مردمتان باشد، ولی به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود، قابل ستایش است و اگر به فراتر از این مقدار فکر می کنید اولین مسئله ای که مطمئنا باعث موفقیت شما خواهد شد، اینست که در سیاست اسلاف خود دایر بر خدا زدایی و دین زدایی از جامعه که تحقیقا بزرگترین و بالاترین ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدید نظر نمایید و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست.
البته ممکن است از شیوه های ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره های کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید، نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند؛ چرا که امروز اگر مارکسیسم در روش های اقتصادی و اجتماعی به بن بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل البته به شکل دیگر و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است.
جناب آقای گورباچف!
باید به حقیقت رو آورد، مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خدا است، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید، مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدا هستی و آفرینش است.
جناب آقای گورباچف!
برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست؛ چرا که مکتبی است مادی و با مادیت نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی ترین درد جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد.
حضرت آقای گورباچف!
ممکن است شما اثباتا در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبه ها، اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید، ولی خود می دانید که ثبوتا این گونه نیست. رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد و شما دومین و علی الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزی به نام کمونیسم در جهان نداریم، ولی از شما جدا می خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه های پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدائید. امروز دیگر دولت های همسو با شما که دلشان برای وطن و مردمشان می طپد، هرگز حاضر نخواهند شد بیش از این منابع زیرزمینی و روزمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم - که صدای شکستن استخوان هایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است - مصرف کنند.
آقای گورباچف!
وقتی از گلدسته های مساجد بعضی از جمهوری های شما پس از هفتاد سال بانگ الله اکبر و شهادت به رسالت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم به گوش رسید، تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی (ص) را از شوق به گریه انداخت، لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهان بینی مادی و الهی بیاندیشید. مادیون معیار شناخت در جهان بینی خویش را «حس» دانسته و چیزی را که محسوس نباشد، از قلمرو علم بیرون می دانند و هستی را همتای ماده دانسته و چیزی را که ماده ندارد، موجود نمی دانند. قهرا جهان غیب مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت را یکسره افسانه می دانند. در حالی که معیار شناخت در جهان بینی الهی اعم از «حس و عقل» می باشد و چیزی که معقول باشد، داخل در قلمرو علم می باشد گرچه محسوس نباشد، لذا هستی اعم از غیب و شهادت است و چیزی که ماده ندارد، می تواند موجود باشد و همان طور که موجود مادی به «مجرد» استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است.
قرآن مجید اساس تفکر مادی را نقد می کند و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست و گرنه دیده می شد، لن نؤمن لک حتی نری الله جهرة؛ می فرماید: لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر.
از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم که از نظر شما اول بحث است. اصولا میل نداشتم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه، بخصوص فلاسفه اسلامی بیندازم. فقط به یکی دو مثال ساده و فطری و وجدانی که سیاسیون هم می توانند از آن بهره ای ببرند، بسنده می کنم: این از بدیهیات است که ماده و جسم هر چه باشد از خود بی خبر است. یک مجسمه سنگی یا مجسمه مادی انسان، هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب است، در صورتی که به عیان می بینیم که انسان و حیوان از همه اطراف خود آگاه است; می داند کجاست، در محیطش چه می گذرد، در جهان چه غوغایی است. پس در حیوان و انسان چیز دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده جدا است و با مردن ماده نمی میردو باقی است. انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق می خواهد و شما خوب می دانید که انسان می خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است، دل نبسته است.
اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست، فطرتا مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد، آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم گر چه خود ندانیم. انسان می خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولا اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است.
اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینه ها تحقیق کنید، می توانید دستور دهید که صاحبان این گونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب، در این زمینه به نوشته های فارابی و بو علی سینا - رحمة الله علیهما - در حکمت مشاء مراجعه کنند تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هر گونه شناختی بر آن استوار است، معقول است نه محسوس، و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هر گونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس و نیز به کتاب های سهروردی - رحمة الله علیه - در حکمت اشراق مراجعه نموده و برای جنابعالی شرح کنند که جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صرف که منزه از حس می باشد، نیازمند است و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش، مبرا از پدیده حسی است و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدر المتالهین - رضوان الله تعالی علیه و حشره الله مع النبیین و الصالحین - مراجعه نمایند تا معلوم گردد که حقیقت علم همانا وجودی است مجرد از ماده و هر گونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.
دیگر شما را خسته نمی کنم و از کتب عرفا بخصوص محیی الدین ابن عربی نام نمی برم که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این گونه مسائل قویا دست دارند، راهی قم گردانید تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موی منازل معرفت آگاه کردند که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.
جناب آقای گورباچف!
اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات از شما می خواهم درباره اسلام به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شما، که به جهت ارزش های والا و جهان شمول اسلام است که می تواند وسیله راحتی و نجات همه ملت ها باشد و گره مشکلات اساسی بشریت را باز نماید. نگرش جدی به اسلام ممکن است شما را برای همیشه از مسئله افغانستان و مسائلی از این قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک می دانیم.
با آزادی نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوری های شوروی، نشان دادید که دیگر این گونه فکر نمی کنید که مذهب مخدر جامعه است. راستی مذهبی که ایران را در مقابل ابرقدرت ها چون کوه استوار کرده است، مخدر جامعه است؟! آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است، مخدر جامعه است؟! آری مذهبی که وسیله شود تا سرمایه های مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیر اسلامی در اختیار ابرقدرت ها و قدرت ها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است، مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست بلکه مذهبی است که مردم ما آن را مذهب امریکایی می نامند.
در خاتمه صریحا اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می تواند خلاء اعتقادی نظام شما را پر نماید و در هر صورت کشور ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم می شمارد.
و السلام علی من اتبع الهدی
روح الله الموسوی الخمینی
نامه تاریخی امام خمینی(ره) توسط هیئت منتخب ایشان مرکب از آیتالله جوادی آملی، محمدجواد لاریجانی و خانم طاهره حدیدهچی دباغ، در مسکو به گورباچف تحویل داده شد. این هیئت به سرپرستی آیتالله جوادی آملی جهت ابلاغ پیام امام خمینی (ره) به گورباچف، راهی مسکو شدند تا با ابلاغ این پیام جهان کمونیسم را به پذیرش اسلام دعوت نمایند.
پس از این سفر حضرت آیت الله جوادی آملی طی یادداشتی به شرح سفر و اتفاقات پیرامون آن پرداخت. خانم طاهره دباغ و آقای محمدجواد لاریجانی نیز در مصاحبه ها و سخنانی به بیان نکاتی پیرامون این سفر پرداختند که بیان گزیده ای از ناگفتههای حواشی این رویداد خواندنی خواهد بود.
گزارش سفر هیئت اعزامی
طاهره دباغ: آن زمان من علاوه بر مسئولیت نمایندگی ملت خوبمان در مجلس شورای اسلامی مسئولیت زندانهاى زنان استان تهران را بر عهده داشتم، روزهای تعطیل مجلس هر روز به یکی از زندانها سر میزدم. یک روز که برای بازدید وارد زندان کچوئی شدم از بلندگو من را صدا کردند، قدری نگران شدم و مراجعه کردم که مشخص شد مرحوم حاج احمد آقا تماس گرفتند.
من قبل از ظهر کارهایم را تمام کرده و به جماران مراجعه کردم. حاج احمدآقا فرمودند که حضرت امام نامهاى براى آقاى گورباچف دارند و از بین خانمها شما انتخاب شدهاید و همچنین آیتالله جوادى آملى و آقاى جواد لاریجانى انتخاب شدهاند و آماده باشید تا هر زمان که حضرت امام فرمودند، این پیام را براى آقاى گورباچف ببرید.
قدری تأمل کردم که این نامه چه مناسبتی دارد و چه شده است که حالا می خواهند به شوروی که کشوری کمونیستی است و حضرت امام همه اینها را طرد میکند، نامه بدهند و ارتباط برقرار کنند، اما به دلیل اینکه ما همیشه به تبعیت محض و بی چون و چرا از فرمایشات حضرت امام و ولایت عادت کرده ایم، خودم را آماده کردم.
در آن فضا قطعنامه به تازگی پذیرفته شده بود و حالا نوبت به بازسازى کشور رسیده بود و سوال ذهن همه جناحها و گروهها این بود که آیا از کشور خارجی برای بازسازی خرابی ها کمک گرفته می شود و (این پرسش در ذهن من بود که)حالا چطور شده که حضرت امام یک کشور کمونیستى را براى کمک انتخاب کردند در حالیکه از آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و ... درخواست کمک نشده است. به همین دلیل فکر مىکردند که ممکن است خیلى خطرها ایجاد شود و لذا حساسیتهاى زیاد وجود داشت.
مزاح مرحوم حاج احمد آقا با اعضای هیأت اعزامی
فردا یا روز بعدش به اتفاق آیتالله جوادى آملى و دکتر لاریجانى به فرودگاه رفتیم. مرحوم حاج احمد آقا هم در فرودگاه حضور داشتند و با همان مزاح همیشگی شان فرمودند وصیت نامه هایتان را بنویسید و بروید.
امام (ره): شاید هواپیماى شما را بزنند یا بدزدند یا شوروی شما را دستگیر کند...
البته حضرت امام هم فرموده بودند شاید هواپیما را دزدیدند و به آمریکا یا اسرائیل بردند، یا هواپیماى شما را زدند یا ممکن است پس از ابلاغ نیروهای شوروی شما را دستگیر کنند. چون همه دنیا مىخواستند بدانند که پیام چیست. در داخل کشور هم جز چند نفر کسی نمیدانست مضمون نامه چیست.
پس از پرواز هواپیما نماز ظهر را خواندیم و غذا خوردیم و سپس آیت الله جوادی آملی نامه را دادند که ما بخوانیم. وقتی نامه را خواندیم دیدیم اصلاً نامه حال و هوای دیگری دارد و نامه ای نیست که در آن درخواستی شده باشد، اما این نامه در رابطه با خدا و پیغمبر و انسانیت و این مسائل است و ربطی به مسائل مملکتی و دفاع مقدس ندارد.
دباغ: پس از قرائت نامه احساس کردم افتخار بزرگى نصیب بنده شده است
پس از قرائت نامه احساس کردم افتخار بزرگى نصیب بنده شده است و همه دلنگرانى که در وجود من بود، رفع شد و ذهن ما از همه بافتههاى قبلى پاک شد و در واقع احساس عزّتى به ما دست داد که حامل نامه چنین مرد بزرگى هستیم. اما این پرسش وجود داشت که واکنش شوروی چه خواهد بود و عکس العمل اینها در مقابل این حرف حضرت امام که تمام ساخته و پرداخته های هفتادساله اینها را به عنوان اینکه صدای شکستن استخوان های کمونیسم را می شنوم زیر سوال می برد چه خواهد بود؟
محمد جواد لاریجانی در فایل تصویری پیشرو ماجرا را اینگونه نقل میکند:
وظایف هیأت اعزامی از طرف امام (ره) به شوروی
آیت الله جوادی آملی: وظایف هیأت اعزامی از طرف امام راحل (ره) به شوروی عبارت بود از:
1 ـ محتوای پیام کاملاً مکتوم باشد و احدی تا حین ابلاغ، پی به محتوای آن نبرد. لذا علی رغم اینکه دستگاههای آنها برای کشف این اسرار بسیار قوی است، موفق نشدند که بفهمند مضمون نامه چیست؟ آنها همه مسائل، از قبیل قطعنامه 598، جنگ و صلح و حالت نه جنگ، نه صلح را احتمال داده بودند، به استثنای آنچه که مضمون اصلی و اصیل این پیام، یعنی «دعوت به اسلام» بود.
2 ـ رعایت «ادب» که جزء برنامه های بین المللی اسلام است؛ چراکه اسلام دستور داده که در برخوردها مؤدب باشید، حتی اگر طرف شما یهودی باشد. در آن روز که بدترین دشمن اسلام «یهود» بود، وجود مبارک معصوم (ع) فرمود: حتی با یهودی نیز ظرافت در گفتار، رفتار و نوشتار را که «ادب» نام دارد، رعایت کنید.
3 ـ مبادا حضور در کاخ کرملین و دیدار با رهبر اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، کسی را مرعوب کند؛ چون مضمون این پیام بسیار بلند و فرستنده آن نیز شخصیتی بسیار بزرگ است، لذا باید با صلابت و فولادین برخورد کرد، مبادا کمترین احساس حقارت در اعضای هیئت پیدا شود؛ زیرا نمی توان این قول ثقیل و گفتار جدی را به شوخی گرفت.
4 ـ پیام به آقای گورباچف تسلیم نشود، بلکه جمله به جمله برای او خوانده و ترجمه شود و بعد از پایان قرائت و ترجمه، تسلیم او گردد، تا نگوید در فرصت بعد پیام را مطالعه میکنم، و اگر احتیاج به توضیح یا استدلال داشت، همانجا توضیح داده شود.
5 ـ از آنجا که باید پیام کاملاً به اتحاد جماهیر شوروی ابلاغ شده باشد، گذشته از متن فارسی که مرقوم شریف حضرت امام (ره) بود، ترجمه انگلیسی، که زبان رایج دنیاست، در کنار آن تعبیه شد چون این پیام اگرچه برای رهبر شوروی بود، ولی «جهانی» بود و مضمون آن این بود که ما همه مسلمانان جهان را همانند خود دانسته، خود را در سرنوشت آنها سهیم و شریک میدانیم، لذا پیام جهان شمول بود و دنیا زبان انگلیسی را به خوبی میفهمد، در کنار متن فارسی ترجمه انگلیسی نیز در صفحات جداگانه تنظیم و در آن پوشه گذاشته شد، که بعد از قرائت پیام به ایشان تسلیم شود.
آیت الله جوادی آملی: این سفر تقریباً کمتر از 24ساعت طول کشید
این سفر تقریباً کمتر از 24ساعت طول کشید، یعنی از ساعت 11 صبح روز13/ 10/ 1367 هـ ش. تا ساعت 2 بعد از ظهر روز 14/10/1367 که از مسکو برگشتیم و مدت طی فاصله راه نیز چهار ساعت بود.
در این سفر نه تنها دیدار با آقای گورباچف خیلی محترمانه بود، بلکه استقبال و بدرقه نیز این چنین بود و هیچ فرقی بین استقبال و بدرقه نبود. وقتی هواپیمای جمهوری اسلامی ایران در فرودگاه مسکو (که پوشیده از برف بود و تا شهر چهل کیلومتر فاصله داشت) به زمین نشست، نماینده آقای گورباچف، معاون وزیـر امور خارجه و امام جمعه مسکو (منتها «امام حزبی»، یک وقت حضرت امام (ره) میفرماید «اسلام آمریکایی» و گاهی نیز سخن از «اسلام شوروی» است، «امام حزبی»، یک امامی است که حزب او را بپذیرد) به استقبال آمدند.
دباغ: مسئول تشریفات وقتی چشمش به چادر من و عبا و لباده آیت الله جوادی آملی افتاد هول شده بود
طاهره دباغ: وقتى به شوروى رسیدیم تعدادى به استقبال آمدند. مسئول تشریفات خود آقای گورباچف به استقبال ما آمده بود. من احساس کردم این بنده خدا وقتی چشمش به چادر من و عبا و لباده آیت الله جوادی آملی افتاد قدری هول شده بود و نمیدانست که چه خبر است.
دباغ: مسئول تشریفات دسته گل را به جای اینکه به رئیس هیأت اعزامی بدهد از هولش به من داد
طبیعتاً در دنیا مرسوم است وقتى هیأتى وارد کشورى مىشود گلى که براى استقبال آورده مىشود به رئیس هیأت مىدهند مسئول تشریفات دسته گل را به من داد و من احساس میکردم که تنش میلرزید و نمی فهمید چه کار میکند که من دسته گل را محضر آیت الله جوادی آملی دادم.
دباغ: فضا چنان برای من وحشت زا بود که حتی زیر چادرم وضو میگرفتم و احساس میکردم در و دیوار پر از چشم های الکترونیکی است
به هر حال سوار ماشین شدیم و ما را به نزدیک کاخ کرملین به جایى که میهمانان مهم در آنجا اسکان داده مىشدند، بردند اما برای اینکه ما نمی توانستیم آنجا غذا بخوریم دوستان سفارت ما را به سفارت بردند و غذا را در سفارت خوردیم و جلسه کوچکی داشتیم و بعد به محل اقامتمان برگشتیم. آن فضا چنان برای من وحشت زا بود که حتی وقتی میخواستم برای نماز وضو بگیرم زیر چادرم وضو میگرفتم و احساس میکردم در و دیوار پر از چشم های الکترونیکی است.
آیت الله جوادی آملی: از پای هواپیما تا پاویون که فاصله کمی نبود، نماینده مستقیم آقای گورباچف ما را همراهی میکرد، از پاویون تا شهر نیز معاون وزارت امور خارجه ما را همراهی کرد. بنای هیئت بر این بود که جز در مورد مکتب سخن نگوید، نه اینکه سؤال کند: مسکو چند درجه زیر صفر است؟ و یا چه موقع برف میآمد؟ و مانند آن. آنها تلاش کرده و میگفتند: فردا ملاقات بسیار مهمی دارید، رهبر ما کارها را کنار گذاشته و فردا کار حساسی دارید، خیلی استراحت کنید و خود را خسته نکنید. کار هیأت این بود که «رسالت» و «سفارت» خود را به گوش همه برساند.
زلزله ارمنستان نیز در آن فاصله مطرح شد و ما اظهار تأسف و همدردی کردیم. آنها نیز از جمهوری اسلامی ایران تقدیر کردند، که آنان را در این سانحه سنگین یاری کرده است. آنگاه سؤال کردند: آیا در ایران نیز زلزله میآید؟ گفتیم: گاهی، اما نه با این شدت، ولی ما زلزله جنگ تحمیلی هشت ساله را تحمل کردیم. مترجم گفت: ایشان میگوند: هشت سال قبل در ایران زلزله آمد، مجدداً برای ایشان توضیح داده شد و ترجمه کردند.
نماینده گورباچف زنده بیرون آمدن افراد پس از 24 روز از زیر آوار را چگونه توجیه کرد؟
گفتند که 24روز بعد از این حادثه عدهای از خردسالان و افراد غیر خردسال زنده از زیر آوار بیرون آمدهاند و برای اینکه مبادا مسئله ماورای طبیعت و جهان غیب مطرح شود، بلافاصله گفتند: سیلوی گندم در کنار آنان بوده که خراب شد و این مصدومین از آنها تغذیه میکردند و برفها هم که آب میشد، آنها را سیراب میکرد.
گفتیم: اگر سیلو ویران شود، خاک آن به گندم مهلت نمیدهد که آماده شود. همچنین برفهایی که آب میشود، خاک را گل میکند و بالاخره اینها به خدایی معتقد بودند. چون در رفتن و برگشتن فراغت و فرصتی بود، نوع این مسائل مطرح میشد، گاهی مسائل فلسفی و گاهی نیز مسائل فطری.
گفتیم: آیا این جهانی که پر از نظم است، یک ناظمی دارد یا خیر؟ گفت: ماده ازلی بوده و برای همیشه نیز هست. گفتیم: آیا این نظم از ماده بیشعور برمیخیزد؟ آیا ماده شعور دارد؟ گفت: ماده در انسان، هم روح دارد و هم شعور. اما سخن این بود که ماده آغازین چه کاره است، دیدیم مسائل فلسفی در آن حد برای آنها قابل درک نیست، لذا از آن راههایی که ائمه معصومین (ع) در روایات استفاده میکردند، یعنی از راه فطرت و اضطرار شروع کردیم.
در روایات از حضرت امام حسن عسگری (ع) نقل شده است که آن حضرت از وجود مبارک امام (ع) چنین نقل میکند که وقتی از ایشان درباره خدا سؤال میکردند، حضرت میفرمود: آیا هرگز سوار کشتی شده و مسافرت دریایی کرده اید؟ عرض کرد: آری. فرمود: آیا وقتی سوار کشتی شدید، این اتفاق افتاده است که کشتی شکسته و دریا طوفانی شود و هیچ عامل نجاتی نباشد؟ گفت: آری. فرمود: در حال غرق شدن به چه کسی تکیه می کردی؟ آیا دل تو تعلق گرفت به اینکه چیزی هست که قادر بر خلاص تو باشد؟ گفت: آری، به قدرت ازلی که بتواند دریا مهار کند، فرمود: این همان خدای توست: «فذلک الشىء هو الله القادر علی الإنجاء حیث لا منجى و علی الإغاثة حیث لا مغیث …» انسان مضطر محض، قادر مطلق را مشاهده نموده و به او میگرود.
ما با این شخص، مشابه همین بیان را در فاصله فرودگاه و مسکو مطرح کردیم، گفتیم: اگر شما نیازمند باشید به کجا تکیه می کنید؟ او گفت: به سازمان حزبی. گفتیم: اگر بین آسمان و زمین باشید و دستتان به احدی نرسد، آنگاه چطور؟ او مقداری فکر کرد و گفت: مردم این منطقه مذهب ندارند. وقتی انسان اینها را میبیند، کاملاً احساس می کند که: ﴿صم بکْمٌ عمْیٌ فهم لا یعقلون﴾ آنها کر و لال و نابینای باطنی هستند و لذا از عقل سهمی ندارند. در طی این هفتاد سال همه مجاری ادراک آنها بسته شده و در واقع فطرت در اینها دفن شده است.
ما در این سفر کوتاه با مردم برخورد نکردیم؛ زیرا نه مأموریت ما این بود و نه فرصت و امکان آن را داشتیم، اما یک مترجم داشتیم که بین ما و معاون وزیر خارجه در اتومبیل حاضر بود، ولی در کاخ، مترجم دیگری بود، ببینید اینها در چه حد از فشار هستند! این شخص حرفهایی را که بین ما و معاون وزیر خارجه رد و بدل میشد، ترجمه میکرد، وقتی که حرفها تمام شد، من از او سؤال کردم: چند روز است که برف میآید؟ او نیز همین مطلب را از معاون وزیر خارجه سؤال کرد. در برگشت نیز از او سؤال کردم: شما فارسی را در کجا یاد گرفتهاید؟ این را نیز از او سؤال کرد. اینها در این حد از فشار هستند.
اینکه حضرت امام (ره) میفرمود: اگر امر دایر شود که ما نعمت «آزادی» را از دست بدهیم و «امکانات رفاهی» را بگیریم، ملت ما هرگز راه اصلی را فراموش نخواهد کرد، بر اساس همین معیار است. اینکه ما خاک قبور علی و اولاد علی (ع) را میبوسیم، برای این است که آنها ما را هدایت کردند. این کشورها با داشتن همه صنایع که ابرقدرت شدهاند، چون «مذهب» نداشته اند، به روز سیاه مبتلا شدهاند.
ما که از نظر مذهب، وارث مراسم گبری نیاکانمان در این سرزمین هستیم و از نظر صنعت نیز جلوی ترقی ما را گرفتند و فقط در معارف اسلامی به بلندای «توحید» رسیدهایم، به برکت اهل بیت (ع) است، اگر این بزرگواران نبودند ما چه می شدیم؟ اگر این فکر نبود، ما به کجا سقوط می کردیم؟ همه برکاتی که از امام امت (ره) به یاد داریم، در پرتو عنایات اولیای معصوم (ع) بود؛ لذا امام راحل (ره) درباره آن ذوات مقدسه بدون تعارف میفرمود: «روحى و أرواح العالمین لمضجعه الشریف الفداء» یا «لتراب مقْدمه الفداء»؛ زیرا آنکه «بیمنه رزق الوریٰ و بوجوده ثبتت الأرض و السماء»حساب دیگری دارد که نمونهای از آن در امام راحل (ره) ظهور کرده است، او آینه دار جمال اهل بیت عصمت (ع) است.
ایشان این مطلب را باور کرده و به آن معتقد بود که اگر انسان خاک پای اهل بیت (ع) شد، به جایی می رسد و دیگر هیچ و آن بزرگواران نیز ایشان را به خوبی پذیرفتند. انسان تا این مسافرتها را از نزدیک نگذراند، به عزت، عظمت، شکوه، سیادت و سعادت نظام جمهوری اسلامی پی نمیبرد.
هیأت اعزامی در ساعت11 روز چهارشنبه 14دی 1367ـ هـ.ش ـ در کاخ کرملین با رهبری شوروی دیدار داشت.
پس از ورود به کاخ آقای گورباچف هیچ بازدید بدنی از ما صورت نگرفت و خیلی محترمانه برخورد کردند
طاهره دباغ: صبح که عازم جلسه با گورباچف شدیم پس از ورود به کاخ آقای گورباچف هیچ بازدید بدنی از ما صورت نگرفت و خیلی محترمانه برخورد کردند تا به اتاق گورباچف رفتیم. اتاق ایشان بسیار اتاق ساده ای بود. در ابتدا سفیر ما را به جلسه راه ندادند که آقایان اصرار کردند که باید آقای سفیر هم حضور داشته باشند ایشان هم وارد جلسه شدند.
آیت الله جوادی آملی: آنها قبلاً سؤال کردند: شما چند نفر هستید؟ (می خـواستند یک یا دو نفر را بپذیرند) هیئت گفت: 3 نفر از طرف حضرت امام (ره) آمـدهاند که به هیچ وجه کم نمی شود، به علاوه سفیر جمهوری اسلامی ایران در مسکو نیز حتماً باید حضور داشته باشد، بنابراین 4 نفر هستیم.
آنها نیز 4نفر بودند؛ گورباچـف، رئیس و رابط سیاسی حـزب آنها، معاون وزیـر خارجه، مترجـم و خبـرنگاری نیز دور از جلسه می نشست که بـرای حـزب گزارش تهیه کند.
وقتی هیئت وارد شد، آنها در کمال ادب و احترام استقبال کردند، این دیدار در حدود 2ساعت و چند دقیقه طول کشید، چند دقیقه اول به تعارفات معمولی گذشت. از جمله مطالبی که آقای گورباچف ابتدائاً مطرح کردند این بود که ما با داشتن تفکرات گوناگون میتوانیم زندگی مسالمت آمیزی در کنار یکدیگر داشته باشیم و چون شما برای ابلاغ پیام مهمی آمده اید، من وقت شما را نمی گیرم.
پس از سخن ایشان، هیئت ایرانی شروع به انجام مأموریت رسمی خود نمود. اولین سخنی که هیئت مطرح نمود، این بود که سال نو را که میلاد یکی از بزرگترین پیامبران الهی است، تبریک می گوییم و به همین مناسبت پیام یکی از رهبران الهی را برای شما قرائت می کنیم.
دباغ: امام فرموده بودند نامه ابلاغ شود نه اینکه داده شود و برگردید
طاهره دباغ: امام فرموده بودند که نامه ابلاغ شود نه اینکه داده شود و ما برگردیم بنابراین آیتالله جوادى آملى شروع به خواندن نامه کردند. ایشان می خواندند و آقای لاریجانی به انگلیسی ترجمه میکرد و انگلیسی ایشان را هم مترجم آقای گورباچف به روسی ترجمه میکرد. آقای گورباچف به صندلی تکیه کرده بود و بعضی جاهای نامه با تعجب گوش می کرد.
آیت الله جوادی آملی: چون مضمون این نامه بسیار بلند بود، چارهای نبود جز اینکه با تأنی و جمله به جمله برای آنها خوانده شود، تا آنها خوب تلقی و منتقل کنند. در بعضی موارد، مترجم میگفت که تکرار کنیم تا خود بفهمد و تکرار کند. در تمام این مدت که بیش از 3ربع بود و با ترجمه به یک ساعت بالغ شد، آقای گورباچف با کمال ادب گوش می داد. ایشان در طول مدت قرائت پیام، بعضی مطالب را شخصاً یادداشت می کرد و برخی را معاونین و دستیاران او.
دو جا گورباچف رنگ چهره اش تغییر کرد
کار قرائت پیام و ترجمه آن، یک ساعت به طول انجامید و در این مدت، گورباچف در کمال ادب گوش میداد و تنها در دو جای پیام، رنگ چهرهاش تغییر کرد و صورتش سرخ شد؛ یک مورد آن در قسمتی از پیام بود که امام میفرماید: دیگر کمونیست را باید در موزههای تاریخی جهان بنگریم و ... . ایشان در خلال قرائت پیام نیز بعضی از مطالب را یادداشت میکرد و برخی از مطالب را نیز معاونان و دستیارانش یادداشت میکردند.
طاهره دباغ: برخی جاها گورباچف به شدت برافروخته میشد. یکی دوتا سوال نوشته بود که پس از اتمام نامه از آقای جوادی آملی سوال کرد: امام ما را دعوت به اسلام کرده آیا ما هم مىتوانیم امام را به کمونیسم دعوت کنیم؟ که آیت الله جوادی آملی خیلی سنگین و بدون مکث جوابشان را دادند و ایشان قدری در فکر فرو رفتند. آیت الله جوادی آملی فرمودند شما فرض را اینجور نگذارید که امام شخص شما را مورد خطاب قرار داده حضرت امام مسئله اش مسئله امت ها و ملت هاست که سالهاست تحت سیطره کمونیسم هستند و جرأت ندارند صدایشان را بلند کنند و حالا که شما گامی را برداشته اید دارند نصیحت می کنند که شما گام تان را انتها برسانید.
آیا این دخالت در مسائل حکومتها نیست؟
آقاى گورباچف گفتند که امام در جایی در مورد افرادی که تحت ظلم هستند صحبت کرده اند آیا این دخالت در مسائل حکومتها نیست؟ که آقاى جوادى آملى هم پاسخ دادند از اینجا که نشستهایم تا هفت طبقه زیر زمین متعلق به شوروى است، هفت طبقه آسمان هم متعلق به شوروى است. مسئله دخالت در آب و خاک نیست. انسانها مال کسى نیستند که کسى دخالت کند، انسان ها ورای این حرف ها هستند و امام در رابطه با انسان و انسانیت سخن می گویند. حضرت امام دانشمندان و فلاسفه شما را دعوت فرمودند که به قم بیایند و بنشینند و مباحثه کنند و انسان و قدر و مقدار انسان ها را بشناسند و هم اینکه حق و حقوق شان را از آنها گرفته اند به آنها بازپس بدهند. گورباچف به این موضوع علاوه بر آنکه نتوانست جواب بدهد، چهرهاش هم سرخ شد و دیگر سوال بعدی اش را نپرسید.
آیت الله جوادی آملی: پیام حضرت امام(ره) دعوت به اسلام بود و در آن از مسائل سیاسی چون قطع نامه یا آتش بس یا ... سخنی به میان نیامده بود و فقط در جملهای با اشاره به موضوع افغانستان فرمودند: اگر شما اسلام را بشناسید، دیگر در مورد افغانستان اینگونه نمیاندیشید و تجدید نظر میکنید. این مطلب نیز به نوعی به همان عینیت سیاست و دیانت اشاره داشت که امام(ره) به خوبی به آن وفادار بودند.
در پایان پیام نیز امام راحل، ضمن تأکید بر قدرتمندی جمهوری اسلامی ایران به عنوان پایگاه جهانی اسلام فرمودند: ما همچنان بر زندگی مسالمتآمیز و روابط متقابل معتقدیم و آن را محترم میشماریم.
کل پیام دعوت به اسلام بود، این همان سیاستی بود که عین دیانت است و دیانتی که عین سیاست است. مسائل سیاسی مصطلح اصلاً در این پیام نبود، یعنی یک کلمه درباره قطعنامه 598 و حالت نه جنگ، نه صلح و مانند آن نبود، فقط در پایان پیام، حضرت امام (ره) درباره افغانستان اشاره فرمودند که اگر شما اسلام را به درستی بشناسید، دیگر در مورد افغانستان این چنین نیاندیشیده و تجدید نظر می کنید. اگر چه پیام امام راحل (ره) سراسر «سیاست» بود، لکن «سیاست مصطلح» در آن اعمال نشد. در پایان نامه نیز حضرت امام (ره) فرمود: ما همچنان به زندگی مسالمت آمیز و حسن همجواری معتقدیم.
واکنش گورباچف به نامه
عصاره مطالبی که جناب گورباچف گفتند و مترجم صحنه ملاقات آن را به فارسی برگرداند، عبارت از این بود:
اولاً: از فرستادن نامه حضرت امام خمینی (ره) تشکر میکنیم.
ثانیاً: آمادگی خود را برای جواب اعلام کردند.
ثالثاً: گفتند که برخی اشتباهات گذشته را ترمیم میکنیم تا دوباره مبتلا نشویم.
رابعاً: گفتند ما اکنون قانون آزادی ایمان را در دست تصویب داریم.
خامساً: گفتند که من هم در طلیعه سخن گفتم که ما با داشتن افکار و مکاتب گوناگون می توانیم زندگی مسالمت آمیز و حسن همجواری داشته باشیم، و این را نیز افزودند که ما نیز دارای مکتب، فلسفه و ایدهای هستیم.
شوخی گورباچف
آنگاه مطلبی را با لبخند گفتند و سپس دو بار گفتند که این مطلب را به عنوان شوخی می گویم و آن عبارت از این بود که: معلوم میشود حضرت امام از ایدئولوژی ما خوشش نمیآید، آیا میشود ما نیز ایشان را به مکتب خود دعوت کنیم؟ و فوراً گفتند که این فقط شوخی بود. ببین تفاوت راه از کجاست تا به کجا! یکی «دعوت به اسلام» میکند و یکی میگوید: من «شوخی» کردم.
آنچه ذکر شد، عصاره سخنان رهبر شوروی در بخش مکتبی پیام بود. جناب گورباچف در بخش دوم سخنان خود که مربوط به مسائل سیاسی پیام بود، این چنین گفت: اما بخش سیاسی پیام را باید توجه داشت و آن اینکه اینگونه نامهها احیاناً دخالت در شئون داخلی کشور دیگر است. این سخن را به عنوان مهمترین مطلبی که گورباچف گفت، میتوان ذکر کرد.
پاسخ هیئت اعزامی به گورباچف
وقتی که سخنان وی تمام شد، نوبت به هیئت رسید. جوابی که ما دادیم این بود که از همه حرف های ایشان تشکر کردیم.
اولاً: از اینکه حدود یک ساعت و اندی با کمال ادب و حوصله، این پیام و ترجمه آن را گوش داد، تقدیر شد.
ثانیاً: از اینکه آمادگی خود را برای جواب اعلام کرد، تقدیر شد.
ثالثاً: از اینکه خوشحال شد رابطه دو کشور با مکتب و ایدئولوژی و فکر شروع شده، تقدیر شد.
رابعاً: از اینکه تصمیم دارند اشتباهات گذشته را ترمیم کنند، تقدیر شد.
خامساً: از اینکه قانون آزادی ایمان را در دست تصویب دارند، تقدیر شد. این مطالب جزء اصول کلی سخنان ایشان بود.
اما مهمترین سخن ایشان را (که این پیام دخالت در شئون داخلی کشور ماست) این چنین پاسخ دادیم: جناب گورباچف! شما از اعماق خاک روسیه، تا اوج کهکشان این مرز و بوم، آزاد هستید هر کاری بکنید، چون در کشور خودتان هستید. اما این رهبر الهی نه به عمق خاک شما کار دارد و نه به آسمان روسیه، بلکه به «جان» شما کار دارد.
جناب گورباچف! وقتی شما میمیرید، آیا مثل یک «درخت» هستید که بعد از 60 یا 100سال میخشکد؟ یا مانند «طایری» هستید که بعد از چندی در قفس را باز میکنند و برای همیشه آزاد میشود؟ این دو طرز فکر کاملاً باهم متفاوت است.
این رهبر الهی به شما میگوید: شما مثل یک درخت نیستید، او میگوید: شما هستید و ابدیت اندیشه، اوصاف و افعال شما. این مشکل اساسی شماست که خیال میکنید مرگ «نابودی» است، در حالی که رهبران الهی میگویند: مرگ «حیات جدید» است.
این سخنی بود که از طرف هیئت جمهوری اسلامی ایران گفته شد و مدت زمان جلسه نیز از دو ساعت گذشت، برخاستیم، و در هنگام تودیع گفتیم: خداحافظ و خدا توفیق بدهد. او گفت مردم ما میگویند: «کار» گفتیم مردم ما گفته اند: خدایا به امید تو قیام میکنیم، قیام کردند و ابرقدرتها را سر جای خود نشاندند.
یکی از اعضای هیئت، خواهر محترمه ای بود که سابقه مبارزات سیاسی داشت و دیپلمات عزیز ما نیز ایشان را معرفی کردند (این خانم سابقه مبارزاتی داشته، به زندان رفته و اکنون نماینده مجلس شورای اسلامی است) تا نگویند نظام اسلامی نیمی از مردم را از مزایای اجتماعی محروم کرده است، و «زن» در اسلام سمتی ندارد.
هنگام خداحافظی، گورباچف دست دراز کرد تا با خانم دباغ مصافحه کند، اما...
وقتی رهبر شوروی این صحنه را دید، با تعجب تلقی کرد و در هنگام خداحافظی در همان کاخ کرملین دست دراز کرد تا با این خانم مصافحه کند، اما دید این خانم در کاخ کرملین (که عدهای به خود میبالند تا در آنجا حضور پیدا کنند) حاضر نشد با او مصافحه کند، این یک «اسلام ممثل» است و صدور انقلاب، که زن میتواند در مبارزات سیاسی با حجاب شرکت کند و با عفت و حجاب بهترین سمتها را در نظام جمهوری اسلامی داشته باشد و با حجاب، پیام رهبر الهی را به رهبر الحاد برساند و حرف ها را بیان کند، ولی در هنگام معصیت خود را حفظ کند و این شدنی است که کاخ کرملین کسی را تحت تأثیر قرار ندهد.
حضرت امام فرموده بودند که این هیئت جایی نرود و فقط نامه را ابلاغ کند و بازگردد
طاهره دباغ: سرانجام قرائت نامه تمام شد و ما بلند شدیم که خداحافظى کنیم. از کاخ کرملین که بیرون آمدیم سوار ماشین شدیم و به فرودگاه آمدیم چون حضرت امام فرموده بودند که این هیئت جایی نرود و فقط نامه را ابلاغ کند و بازگردد و هیچ بازدیدی نداشته باشد. ما هم نماز ظهر را در فرودگاه به صورت دسته جمعی خواندیم و به ایران برگشتیم. منظره آن نماز جماعت هم عجیب بود و عده زیادی در فرودگاه برای تماشا ایستاده بودند.
چند روز بعد از بازگشت، حضرت امام، ما را برای ارائه گزارش احضار کردند
چند روز بعد از بازگشت حضرت امام ما را برای ارائه گزارش احضار کردند. سوالاتی داشتند و آقایان پاسخ دادند. ایشان فرمودند که عکس العمل های نامه را کدام یک از شما توجه داشتید؟ که عرض کردم بنده چون بیننده بودم دقت میکردم آنجا که بحث از مظلومی بود که در کشور شوروی تحت ستم باشد شد برای گورباچف بسیار سنگین بود و دیگری جایی که فرموده بودید اهل علم تان را بفرستید بیایند در قم با علمای ما مباحثه کنند برایشان خیلی سنگین بود و تکان خوردند. حضرت امام چهره شان قدری باز شد و اظهار رضایت کردند.
گورباچف: افسوس میخورم و ای کاش آن روز از نامه امام (ره) درک بهتری داشتم تا...
گورباچف خطاب به یک خبرنگاری که پس از 10-12 سال، به ملاقات گورباچف رفته بود، گفت: افسوس میخورم و ای کاش آن روز از نامه امام (ره) درک بهتری داشتم تا شوروی به این روز نمیافتاد.
در پایان توجه مخاطبین محترم را به مستندی که پیرامون این سفر و ابلاغ پیام امام به گورباچف تهیه شده جلب مینمایم.
منابع:
- کتاب بنیان مرصوص امام خمینی در بیان و بنان آیت الله جوادی آملی، فصل هفدهم
- کتاب مهر استاد سیره علمی و عملی استاد جوادی آملی
- مصاحبه مرضیه حدیدچی(طاهره دباغ) با پایگاه اطلاع رسانی جماران
- کتاب آوای توحید