گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ در آستانه اربعین حسینی و در راستای شناخت هرچه بیشتر و ملموستر یاران وفادار و با بصیرت سیدالشهداء (ع) در قیام عاشورا و همچنین کنکاش و بررسی دلایل جاماندن برخی از افراد سرشناس و شخصیتهای مؤثر آن عصر از همراهی امام حسین (ع) در گفتوگو با حجتالاسلام دکتر احمد رهدار رئیس مؤسسه فتوح اندیشه قم، به شناسائی برخی ریزشها و رویشهای کربلا پرداختیم.
حجتالاسلام رهدار: به میزانی که واقعه کربلا اهمیت دارد، کسانی که در این کاروان حضور داشتند یا از همراهی با این کاروان امتناع ورزیدند نیز اهمیت پیدا کردند. با وجود همه مباحثی که در ماه محرم در مساجد، تکایا، حسینیهها و ... گفته میشود، به نظر میرسد یاران و دشمنان امام حسین (ع) چنان بیان و تکرار نشدهاند که در حافظه تاریخی شیعیان امام حسین (ع) مضبوط و محفوظ شده باشند؛ از اینرو لازم است که هر از چندگاهی زندگی کسانی که کربلایی شدند و کسانی که از حضور در کربلا محروم شدند، بررسی شود. معمولاً در زندگی این افراد نکاتی است که توجه به آنها میتواند برای ما عبرتآور باشد. در این جا زندگی بعضی از آنها را با هم مرور خواهیم کرد و نیز سعی میکنیم تحلیلی از آن ارائه دهیم.
عبیداللهابن حُرّ جُعفی
شخص دیگری که قطعاً باید در گروه ریزشهای کربلا از او یاد کرد، عبیداللهابن حُر جُعفی است. عبیداللهابن حُر جُعفی از شجاعان عرب و از کسانی است که هم در میان قوم خودش و هم خارج از آن مطرح است. او در مدینه و بعد از فتنهای که عبدالله ابن ابی، رئیس منافقین مدینه، به وجود آورد مسلمان شد. جزو صحابی پیامبر اعظم و از جنگجویان معروف بوده است؛ در زمان خلافت عثمان از هواداران او بود و حتی بعد از کشته شدن عثمان از او حمایت میکرد و در قضیه نبرد بین حضرت علی (ع) و معاویه در لشکر معاویه در صفین حاضر بود.
وی مدتها در شام زندگی میکرد ولی از ظلم معاویه خسته شد و به کوفه برگشت. وقتی به کوفه آمد، فهمید که زن کوفیاش غیابی از او طلاق گرفته و با کس دیگری ازدواج کرده. خدمت حضرت امیر رفت و موضوع همسرش را گفت. امام علی (ع) ابتدا طفره رفتند، اما با اصرار او حکم شرعی را در قبال زنش اجرا کردند. حکم شرعی این قضیه هم این است که اگر خانمی فکر کند که همسرش از دنیا رفته و به همین خاطر پس از گذشت مدت معلوم عِدّهاش با فرد دیگری ازدواج کند، اما پس از مدتی مرد برگردد و زن هم مایل به زندگی با او باشد، حاکم شرع طلاق زن را از شوهر دومش گرفته و او را به نکاح همسر اولش در میآورد.
عبیداللهبن حُر چون نه میخواست از یاران امام حسین (ع) باشد و نه از لشکریان عمر سعد، در آستانه قیام کربلا از کوفه خارج شد؛ اما در محلی با امام حسین (ع) مواجه شد. امام از او دعوت کرد تا به کاروان آنها ملحق شود، اما عبیدالله ابن حُر جُعفی دعوت حضرت را نپذیرفت و گفت: «من چون نمیخواهم از یاران شما یا از دشمنان شما باشم از شهر بیرون آمدهام» و پیشنهاد کرد تا اسب، زره و مقداری پول به امام حسین (ع) بدهد؛ حتی به امام (ع) عرض کرد: «شما سوار بر این اسب تیزروی من شوید و فرار کنید، من هم قول میدهم از خانواده شما مراقبت کنم و آنها را به شما ملحق کنم» که پاسخ از امام میشنود که «من نه به شما، نه به اسب شما و نه به ضمانت شما احتیاجی ندارم؛ فقط خواستم به شما لطفی کرده باشم و حالا تا می توانی از این جا دور شو که اگر کسی در نواحی کربلا باشد و صدای استغاثه ما به گوش او برسد و به ما کمک نکند، مورد عذاب خداوند قرار میگیرد و خداوند او را در آتش می اندازد.»
بعد از واقعه عظیم کربلا، عبیدالله ابن زیاد او را احضار و محاکمه کرد. ابن زیاد از او پرسید که آیا به حسینبنعلی (ع) کمک کرده که عبیدالله ابن حُر جُعفی پاسخ داد اگر من در کربلا بودم، شناخته شدهتر از این بودم که شما به تردید بیفتید؛ پس از این روابطش با ابن زیاد سرد شد.
در ابتدای قیام مختارعبیدالله ابن حُر جُعفی به یاران مختار پیوست و یکی از فرماندهان ابراهیم ابن مالک اشتر شد. البته هم مختار و هم ابراهیم میدانستند که عبیدالله ابن حُر جُعفی فرد ثابت قدمی نیست؛ پس از مدتی هم بر سر یک قضیه مالی بین عبیدالله ابن حُر جُعفی و ابراهیم ابن مالک اشتر اختلاف افتاد و عبیدالله ابن حُر جُعفی قهر و در برابر مختار موضع گیری کرد. در نبرد بین مختار و مصعب ابن زبیر در لشگر مصعب حضور پیدا کرد؛ آن جا هم با مصعب اختلاف پیدا کرد و مصعب مدتی عبیدالله ابن حُر جُعفی را به زندان انداخت.
سالها بعد عبیدالله ابن حُر جُعفی شهر تکریت را گرفت و حدود 300 نفر شمشیرزن دست و پا کرد و به کار دزدی از کاروان های دولتی که مالیات و جزیه به کوفه میبردند، پرداخت، تا اینکه به کوفه حمله کرد و از لشکر مصعب ابن زبیر شکست خورد و در حال فرار بود که در آب فرات و در سن 68 سالگی غرق شد. (در سریال مختارنامه عبیدالله ابن حُر خیلی جوان تر نشان داده شده بود.)
گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ در آستانه اربعین حسینی و در راستای شناخت هرچه بیشتر و ملموستر یاران وفادار و با بصیرت سیدالشهداء (ع) در قیام عاشورا و همچنین کنکاش و بررسی دلایل جاماندن برخی از افراد سرشناس و شخصیتهای مؤثر آن عصر از همراهی امام حسین (ع) در گفتوگو با حجتالاسلام احمد رهدار رئیس مؤسسه فتوح اندیشه قم، به شناسائی برخی ریزشها و رویشهای کربلا پرداختیم.
حجتالاسلام رهدار: به میزانی که واقعه کربلا اهمیت دارد، کسانی که در این کاروان حضور داشتند یا از همراهی با این کاروان امتناع ورزیدند نیز اهمیت پیدا کردند. باوجود همه مباحثی که در ماه محرم در مساجد، تکایا، حسینیهها و ... گفته میشود، به نظر میرسد یاران و دشمنان امام حسین (ع) چنان بیان و تکرار نشدهاند که در حافظه تاریخی شیعیان امام حسین (ع) مضبوط و محفوظ شده باشند؛ از اینرو لازم است که هر از چندگاهی زندگی کسانی که کربلایی شدند وکسانی که از حضور در کربلا محروم شدند، بررسی شود. معمولاً در زندگی این افراد نکاتی است که توجه به آنها میتواند برای ما عبرتآور باشد. در این جا زندگی بعضی از آنها را با هم مرور خواهیم کرد و نیز سعی میکنیم تحلیلی از آن ارائه دهیم.
طِرِمّاح بن عدی بن حاتم
شخص بعدی که از یاران امام علی (ع) و امام حسن مجتبی (ع) و امام حسین (ع) است، به کربلا هم رفت با وجود مبارک امام حسین (ع) هم صحبت و گفتوگو کرد و از دل و جان هم می خواست که به امام کمک کند، اما کربلایی نشد، طِرِمّاح بن عدی است. طِرِمّاح بن عدی نوه حاتم طایی است؛ او کسی است که چند نامه از نامههای امام علی (ع) را به دمشق برده و سفیر امام علی (ع) به شام است. طِرِمّاح بن عدی که آدم صریح الّهجهای هم بود با معاویه و عمروعاص در کاخ سبز جر و بحثی شنیدنی داشته است.
معاویه به پیشنهاد عمروعاص دستور می دهد که هرچه از طلا و جواهر و زربافت دارد داخل اتاقی قرار دهند که چشمان طِرِمّاح بن عدی به آنها خیره شود تا او به لرزه و لکنت بیفتد و نتواند صحبت کند، اما صراحت لهجه و فصاحت کلام طِرِمّاح بن عدی طوری موجب شگفتی شد که معاویه به لکنت افتاد.
نقل تاریخی هم داریم که طِرِمّاح بن عدی نامهای از حضرت امیرالمؤمنین (ع) را پیش معاویه برده اما از او خواسته از منبرش به پایین بیاید و زانو بزند تا نامه را به او بدهد و معاویه نیز در درون کاخ خودش مجبور به این کار شده.
طِرِمّاح بن عدی به همراه چند نفر دیگر از کوفه خارج شدند و به کربلا رفتند و با امام حسین (ع) ملاقات کردند، اما برای بعد از آن چند نقل تاریخی داریم. مشهور این است که چون طِرِمّاح بن عدی مدتی دور از خانوادهاش در حال کارکردن بوده وقتی به کربلا رسید خدمت حضرت امام حسین (ع) رفت و از ایشان اجازه خواست تا به دیدن خانوادهاش برود و توشهای را به آنها بدهد، امام نیز در جواب فرموده بودند برو ولی زود برگرد.
در ادامه نقل شده وقتی طِرِمّاح بن عدی از خیمه حضرت بیرون آمد، گریه کرد و گفت: «دلم برای اباعبدالله میسوزد. چنان غریب است که به من فرمود برو ولی زود برگرد ...» و این توجه طِرِمّاح بن عدی را به موقعیت نشان میدهد. طِرِمّاح بن عدی به خانهاش می رود و ظاهراً به سرعت هم برمیگردد اما زمانی که به کربلا میرسد درگیری تمام شده.
نقل شده که طِرِمّاح بن عدی در کربلا بوده و جزو شهدای کربلاست و نقل دیگری میگوید که وی در کربلا بوده و در روز عاشورا به جنگ رفته، اما مجروح شده و تیره و طایفهاش که در لشکر عمر بن سعد بودند او را از معرکه درآوردند و بعد هم در کوفه پیش عبیدالله ابن زیاد وساطت او را کردند و عبیدالله هم او را بخشید.
گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ در آستانه اربعین حسینی و در راستای شناخت هرچه بیشتر و ملموستر یاران وفادار و با بصیرت سیدالشهداء (ع) در قیام عاشورا و همچنین کنکاش و بررسی دلایل جاماندن برخی از افراد سرشناس و شخصیتهای مؤثر آن عصر از همراهی امام حسین (ع) در گفتوگو با حجتالاسلام دکتر احمد رهدار رئیس مؤسسه فتوح اندیشه قم، به شناسائی برخی ریزشها و رویشهای کربلا پرداختیم.
حجتالاسلام رهدار: به میزانی که واقعه کربلا اهمیت دارد، کسانی که در این کاروان حضور داشتند یا از همراهی با این کاروان امتناع ورزیدند نیز اهمیت پیدا کردند. باوجود همه مباحثی که در ماه محرم در مساجد، تکایا، حسینیهها و ... گفته میشود، به نظر میرسد یاران و دشمنان امام حسین (ع) چنان بیان و تکرار نشدهاند که در حافظه تاریخی شیعیان امام حسین (ع) مضبوط و محفوظ شده باشند؛ از اینرو لازم است که هر از چندگاهی زندگی کسانی که کربلایی شدند وکسانی که از حضور در کربلا محروم شدند، بررسی شود. معمولاً در زندگی این افراد نکاتی است که توجه به آنها میتواند برای ما عبرتآور باشد. در این جا زندگی بعضی از آنها را با هم مرور خواهیم کرد و نیز سعی میکنیم تحلیلی از آن ارائه دهیم.
حبیبابن مظاهر
یکی دیگر از کسانی که در کربلا سرنوشت عبرتانگیزی دارد و از یاران صدیق امام حسین (ع) بوده، جناب حبیبابن مظاهر است؛ وی اصالتاً اهل مدینه و از طایفه بنی اسد (شیعیان یمنی که به مدینه کوچ کردند) می باشد. پدر حبیب در مدینه خرمافروش بود و زمانی که امام علی (ع) به خلافت رسید از مدینه به مکه هجرت کرد و از آنجا هم به اصرار حبیب ابن مظاهر به کوفه مهاجرت نمود، تا در کنار امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب علیه السّلام باشند.
نقل شده یکبار حضرت امیر (ع) به همراه دو فرزند گرامیشان به منزل مظاهر اسدی دعوت بودهاند. حبیب ابن مظاهر که جوان بوده به پشت بام میرفته تا لحظه آمدن امام (ع) را تماشا کند. یک بار که به پشت بام میرود متوجه میشود مهمانها نزدیک هستند. در حال پایین آمدن از پشت بام بوده تا به استقبال امام (ع) برود، اما لیز خورده و میافتد و درجا جان میدهد. پدر و مادر حبیب که این صحنه را میبینند برای اینکه مهمانها متوجه نشده و سبب ناراحتی آنها نشود، جنازه پسرشان را در اتاقی پنهان میکنند.
قبل از پهن کردن سفره، بنابر رسم آن زمان، مظاهر اسدی پارچ آب و تشتی آورد تا حضرت علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) دستانشان را بشویند و روی دستان مبارک امام علی (ع) آب ریخت، اما حضرت اجازه نداد تا مظاهر روی دستان حسنین (ع) آب بریزد و فرمود: شما از نظر سنی از دو پسر من بزرگتر هستید و به حبیب بگویید تا این کار را انجام دهد.
مظاهر اسدی سعی میکند خودش این کار را انجام دهد تا مردن حبیب پنهان بماند، اما امام علی (ع) باز هم اجازه ندادند و مظاهر اسدی مجبور می شود حقیقت را بازگو کند.
امام علی (ع) از امام حسین (ع) درخواست کرد تا نماز خوانده و از خداوند زنده شدن حبیب را بخواهد. امام حسین (ع) نماز خوانده و دستانشان را رو به آسمان بالا برده و دعا کردند. امام علی (ع) و امام حسن (ع) هم آمین گفته و حبیب ابن مظاهر زنده میشود.
در کربلا حبیب پیرمردی است که بعد از شهادت حضرت مسلم به همراه مسلم ابن عوسجه از کوفه فرار و به سمت کاروان امام حسین (ع) حرکت میکنند و در روز پنجم محرم به حضرت ملحق میشوند. در شب عاشورا بعد از جلسهای که امام حسین (ع) داشتند و عهد و بیعتشان را از همه برداشتند، حبیب ابن مظاهر یاران غیرهاشمی حضرت را در خیمهای جمع کرد و برای آنها خطبهای خواند که راوی این خطبه زینب کبری (س) است.
حضرت زینب (س) نقل کردند: «در حال رفتن به خیمه برادرم بودم که صدایی از خیمه حبیب ابن مظاهر شنیدم. به خیمه آنها نزدیک شدم و دیدم که حبیب در حال صحبت برای عدهای است و به آن جمع تذکراتی میدهد و از آن جمله میگوید برما روا نباشد که فردا وقتی که جنگ شروع شد یکی از ما زنده باشیم و اجازه دهیم خانواده امام حسین (ع) به میدان بروند و از آنها عهد گرفت که تا زمانی که یکی از آن ها زنده است اجازه ندهند یک نفر از خانواده امام حسین (ع) به میدان بروند» و در عاشورا همین اتفاق هم افتاد.
جایگاه مخصوص حبیب در زیارت امام حسین(ع)
حبیب ابن مظاهر جزو شهدایی است که در شبیخون قبل از ظهر لشکر عمر سعد در روز عاشورا به شهادت رسید. به نظر میرسد قبل از اینکه حبیب دست به شمشیر ببرد به فیض شهادت نائل می شود. اخلاص حبیب به اندازهای است که امام حسین (ع) برای او جایگاه خاصی قائل بودند.
شهدای کربلا را هم که امام سجاد (ع) دفن میکردند برای حبیب محل مخصوص و جدای از بقیه شهدا در نظر گرفتند و همین باعث شده که بعد از واقعه کربلا، حبیب ابن مظاهر از توجه و اعتبار ویژهای برخوردار باشد و گویی ما همه شهدای والا مقام کربلا را با هم ولی حبیب را به طور مستقل زیارت میکنیم.
امام(ع): من عالم را با حبیب عوض نمیکنم
حبیب ابن مظاهر جزو رویشهای کربلاست و در نقلی از امام حسین (ع) آورده شده که ایشان فرمودند: «من عالم را با حبیب عوض نمیکنم» و حکایت این سخن چنین است: روز دوم محرم که کاروان به کربلا میرسد و توسط لشکر حر ابن یزید ریاحی محاصره می شود، از حضرت اباعبدالله علیه السّلام میپرسند که آیا شما با همین یاران اندکتان میخواهید با این لشکر انبوه بجنگید؟ امام (ع) میفرمایند: «من یاران دیگری در راه دارم». روز پنجم که حبیب ابن مظاهر به کاروان نزدیک میشود، امام (ع) اهل خیام را صدا میزنند و میگویند به بیرون بیایید که یاران حسین (ع) آمدند و به چند نفری که از جانب کوفه میآمدند اشاره میکنند. کسی در میان جمع گفت: یاران حسین (ع) همین چند نفرند؟ و امام در این جا بود که فرمودند: «در بین این چند نفر حبیب ابن مظاهر است که من او را با عالم عوض نمی کنم».
این خلاصهای بود از مصادیق بعضی رویشها و ریزشهای کربلای 61، که ان شاءالله مورد توجه قرار گرفته باشد.