گروه دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»؛ در تواریخ آمده است که مأمون شبی ارسطا طالیس حکیم معروف یونانی را در خواب دید و از او مسائلی پرسید و چون از خواب برخاست به فکر ترجمه کتاب های آن حکیم افتاد. پس نامه ای به پادشاه روم نوشت و از وی خواست مجموعه ای از علوم قدیم بلاد روم را برای او بفرستد.[1]
به هر حال، این عمل مأمون از نظر تحلیل سیاسی احتمال دارد به سبب امور زیر انجام شده باشد:
1. مأمون برای اینکه خود را مسلمانی طرفدار علم و دانش نشان دهد، دست به این کار زد تا از این طریق، امتیاز و وجهه ای کسب کند؛
2. هدف او جلب افکار اندیشمندان و متفکران جامعه اسلامی به سوی خود و در نتیجه، تقویت پایه های حکومت بود؛
3. او می خواست از این طریق، دکانی در برابر مکتب علمی اهل بیت پیامبر(ص) که در میدان علم و فضیلت در اوج شهرت بودند، باز کند و بدین وسیله، از مشتریان آن مکتب و فروغ آن بکاهد؛
لذا او در ترجمه کتاب های یونانی بسیار کوشش نمود و پول زیادی در این راه صرف کرد.
آنچه مایه نگرانی بود، این بود که در بین این مترجمان افرادی از پیروان متعصب و سرسخت مذاهب دیگر بودند. گروهی از آنان سعی می کردند که از این بازار داغ انتقال علوم بیگانه به محیط اسلام، برای نشر عقاید فاسد و مسموم خود فرصتی به دست آورند. به همین علت، عقاید خرافی و افکار انحرافی و غیر اسلامی در لابه لای این کتب به ظاهر علمی به محیط اسلام راه یافت و به سرعت در افکار گروهی از جوانان و افراد ساده دل و بی آلایش نفوذ کرد.
این شرایط خاص فکری و فرهنگی وظیفه سنگینی را بر دوش امام علی بن موسی الرضا(ع) گذاشت و ایشان انقلاب فکری عمیقی را ایجاد فرمود.
مأمون پس از تحمیل مقام ولایت عهدی به امام علی بن موسی الرضا(ع) به خاطر حفظ موقعیت خویش و ثبات مقام خلافت، امام(ع) را از مدینه به طوس دعوت کرد و هنگام ورود امام(ع) به خراسان جلسات گسترده بحث و مناظره تشکیل داد و اکابر علمای زمان، اعم از مسلمان و غیر مسلمان را به این جلسات دعوت نمود.
پیش از بیان شمهای از این مناظرات باید به چند نکته روش شناختی موجود در شیوه مناظره امام(ع) اشاره کرد که همواره و در تمام مناظرات آن حضرت رعایت میشده است.
روش شناسی مناظرات امام رضا(ع)
1- شاید مهمترین نکته روش شناسانه در این مناظرات این است که ایشان علاوه بر استدلالات خود با عمل و رفتار توحیدی، مردم را دعوت به انتقال اعتقادات ذهنی به عملی میکرد. (گفت وگوی علامه سید جعفر مرتضی العاملی، مورخ و اندیشمند لبنانی با تارنمای آینده) و این بدان معناست که تنها عقل و آگاهی انسان نیست که باید در پذیرش حقیقت قانع شود بلکه عواطف و سایر امکانات وجودی آدمی هم باید مورد توجه در حقیقت جویی قرار بگیرد و این نکتهای است که امروزه در میان مباحث جدید معرفتی نیز مورد توجه بسیاری از متفکران قرار دارد.
2- رویه امام رضا(ع) در مناظراتش این نیست که اعتقادات اسلام [یا اعتقاد خود] را برای طرف مقابل حق بالقوه فرض کند. در واقع حضرت رضا(ع) در مناظرات خود با سران ادیان به دنبال برتری جویی نبودند و با استفاده از عنصر عقل و منطق به اثبات حقانیت اعتقادات اسلامی میپردازند.
3- یک اصل در مناظره وجود دارد و آن اینکه نمیشود با هیچ فردی مناظره کرد مگر اینکه مشترکاتی بین افراد وجود داشته باشد، به عبارت دیگر هر انسان حتی اگر بخواهد از دیگری سؤالی داشته باشد، باید یک امر مشترک بین آنها وجود داشته باشد و از آن نقاط مشترک برای رفع مجهولات استفاده شود، در واقع باید از مشترکات برای رسیدن به اختلاف ها و رفع آن حرکت کرد.
4- در مواجهه با اهل کتاب نیز ایشان از طریق استدلال عقلی و براساس مشترکات اعتقادی و دینی به رفع اشکالات و به اثبات حقانیت اسلام میپرداختند، زیرا بدون تعقل نمیتوان تناقضات بین ادیان را رفع کرد.
5- نکته بسیار مهم دیگر و قابل استنباط از ماجرای مناظرات آن حضرت این است که ایشان به رغم علم به نیت سوء مامون از برگزاری این مناظرات، از مناظره سر باز نزدند و بالعکس، از برگزاری این مناظرات استقبال کردند.
گرچه مناظرات امام علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ فراوان است، ولی از همه مهمتر هفت مناظره است که برجستگی خاصی دارد:
1. مناظره با جاثلیق [2]؛
2. مناظره با رأس الجالوت [3]؛
3. مناظره با هربز اکبر [4]؛
4. مناظره با عمران صابی [5]؛
این چهار مناظره در یک مجلس و با حضور مأمون و جمعی از دانشمندان و رجال خراسان صورت گرفت.
5. مناظره با سلیمان مروزی [6] که مستقلاً در یک مجلس با حضور مأمون و اطرافیانش صورت گرفت.
6. مناظره با علی بن محمدبن جهم [7]؛
7. مناظره با ارباب مذاهب مختلف در بصره.
هنگامی که علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ وارد بر مأمون شد او به فضل بن سهل، وزیر مخصوصش، دستور داد که پیروان مکاتب مختلف را مانند جاثلیق (عالم بزرگ مسیحی) و رأس الجالوت (پیشوای بزرگ یهودیان) و نسطاس رومی (عالم بزرگ نصرانی) و همچنین علمای دیگر علم کلام را دعوت کند تا سخنان آن حضرت را بشنوند و هم آن حضرت سخنان آنها را.
مناظره بازندیق (ملحد)
خدمتگزار امام رضا علیهالسّلام میگوید یکی از زنادقه در حالی که جماعتی نزد آن حضرت بودند، خدمت امام رسید، امام رو به او نمود و فرمود: اگر فرضاً نظریه شما، در رابطه با مبدا و معاد صحیح باشد - و حال آنکه چنین نیست - آیا قبول داری که در نهایت ما و شما یکسان هستیم و نمازها و روزهها و زکات های ما و اعتراف ما به مبدا و معاد برای ما زیانی ندارد؟ زندیق که پاسخی نداشت، سکوت اختیار کرد.
امام: وای بر تو، راه را اشتباه رفتی
امام ادامه داد و فرمود: اگر نظریه ما در رابطه با مبدا و معاد صحیح باشد - در حالیکه چنین هم هست - آیا قبول داری که شما هلاک شدهاید و ما نجات یافتهایم؟ زندیق که باز پاسخی نداشت، سخن را به جای دیگر کشید و گفت: خدا رحمت کند تو را، به من بگو که او (خدا) چگونه است و کجا است؟
امام: وای بر تو، راه را اشتباه رفتی، او «کجا» را به وجود آورد، او بود و «مکانی» نبود، و نیز او «چگونگی» را ایجاد کرد، او بود و «چگونگی» وجود نداشت، خداوند با کیفیت و مکان شناخته نمیشود و با حواس، قابل درک نیست و او را با هیچ چیز نمیتوان مقایسه نمود. زندیق گفت: بنابراین او چیزی نیست، چون با هیچیک از حواس قابل درک نمیباشد.
امام: وای برتو، چون حواس نمیتواند او را ادراک کند منکر او میشوی، و ما درست بر عکس، بدلیل اینکه حواس ما از ادراک او ناتوان است یقین میکنیم که او پروردگار ما است، و شباهتی با سایر موجودات ندارد.
زندیق گفت: به چه دلیل میگویی که او هست؟ امام فرمود: به دلیل اینکه وقتی به خویش مینگرم میبینم که نمیتوانم در طول و عرض، چیزی به خود اضافه کنم و یا کم نمایم و نمیتوان ناخوشیها را از خویش دفع و منفعت را به سوی خود جلب کنم، روی این حساب فهمیدم که بنیاد هستی من بنایی دارد و لذا به او اعتراف کردم. علاوه بر این با روِیت پدیده ابرها و گردش بادها و جریان خورشید و ماه و ستارگان و غیره که آیات شگفت انگیز و متقن آفرینش هستند، دانستم که این امور تدبیر کننده و پدید آورندهای دارند.
زندیق گفت: پس حد و مرز او را برای من بیان کن. امام فرمود: او بینهایت است، حد و مرزی ندارد.
زندیق: چرا؟ امام پاسخ داد: چون هر چه محدود باشد، نهایت دارد و احتمال محدودیت مساوی است با احتمال زیاده و نقصان. بنابراین او محدود نیست و زیاده و نقصان نمیپذیرد قابل تجزیه نمیباشد و به وهم نمیآید.
زندیق گفت: توضیح بدهید، اینکه میگویید خداوند لطیف، شنوا، بینا، دانا و حکیم است، آیا شنیدن جز با گوش و دیدن جز با چشم، و ظریف کاری جز با دست و حکمت جز با سازندگی امکان پذیراست؟ امام فرمود: مقصود از اینکه میگوییم خداوند لطیف و ظریف کار است این که او در پدید آوردن مصنوعات، ظرافت و دقت دارد. نمیبینی وقتی شخصی در اخذ چیزی ظرافت و دقت به خرج میدهد، میگویند فلانی چقدر با لطافت کار میکند، بنابراین چرا این معنی به آفریننده با شکوه جهان گفته نشود؟... و اینکه ما میگوییم خداوند شنوا است، برای این است که هیچ صدایی از او پنهان نیست... و در تشخیص هیچ لغتی اشتباه نمیکند بنابراین او شنوا است ولی نه به وسیله گوش و گفتیم او بینا است زیرا او جای پای مورچه ریز سیاه در شب تاریک بر سنگ سیاه را میبیند، او حرکت مور را در شب قیرگون مشاهده مینماید... بنابراین او بینا است ولی نه به وسیله چشم همانند آفریدههای خود. این مناظره آنقدر طول کشید، تا اینکه در همان جلسه، زندیق اسلام اختیار کرد. (احتجاج طبرسی ج 2 ص173 171 .)
استدلال اول این مناظره مبتنی بر همان نکتهای است که امروزه به رغم قدمت آن نزد مسلمین به نام پاسکال دانشمند فرانسوی ثبت شده و به شرطیه پاسکال معروف است که البته پیشتر از امام رضا(ع) در مناظره امام صادق(ع) با یکی از زنادقه مشهور عرب (ابن ابی العوجاء) از سوی ایشان بیان شده است.
مناظره با جاثلیق
مأمون، امام را کنار خود نشاند، مدّتی با او گرم صحبت شد و سپس به جاثلیق گفت: «ای جاثلیق! ایشان پسر عموی من، علی بن موسی الرضا، از فرزندان فاطمه، دختر پیامبراسلام، و علی بن ابیطالب است. دوست دارم با او بحث کنی اما انصاف را هم رعایت نمایی.» جاثلیق گفت: «ای امیرمؤمنان! چگونه بحث کنم با مردی که میخواهد با من از کتابی سخن گوید که من آن را قبول ندارم و از سخنان پیامبری برای من دلیل بیاورد که به او ایمان ندارم؟»
حضرت رضا (ع) در کمال آرامش فرمود:«ای نصرانی! اگر من با انجیلی که تو قبول داری، با تو بحث کنم، آیا میپذیری؟» جاثلیق گفت: « مگر من میتوانم آنچه را انجیل بگوید، رد کنم؟ بله؛ به خدا قسم، حتی اگر خوشایندم نباشد و به ضررم تمام شود، هر چه انجیل بگوید قبول دارم.» امام فرمود: «اینک هر چه میخواهی بپرس»! جاثلیق گفت: «دربارهی نبوّت حضرت عیسی(ع) چه می گویی؟»
امام(ع) فرمود: «به نبوت حضرت عیسی(ع) و کتابش اعتقاد دارم ولی به عیسایی که نبوّت حضرت محمد(ص) را انکار کند، ایمان ندارم.» جاثلیق پرسید: «آیا شاهدی وجود دارد که حضرت عیسی(ع) به آمدن محمد(ص) مژده داده است؟» امام(ع) فرمود: «آیا یوحنای دیلمی را قبول داری؟» جاثلیق گفت: «به به! نزدیکترین دوست مسیح»! امام(ع) فرمود: «آیا یوحنا نگفت عیسی(ع) مرا به دین محمد(ص) مژده داد و خبر داد که بعد از او ظهور خواهد کرد؟ و آیا یوحنا این مژده را به یاران خود نگفت؟ و آیا آنها به محمد ایمان نیاوردند؟»! جاثلیق گفت:« بله، ولی ما پیامبر عرب نمی شناسیم.»
استدلال امام از انجیل: امام شروع کرد به خواندن سفر سوم انجیل تا رسید به نام مبارک محمد صلی الله علیه و آله و سلم. بعد فرمود: «ای نصرانی! به حق مسیح و مادرش سوگند، آیا من عالم به انجیل هستم؟»
گفت: « آری » امام مطالب مربوط به حضرت رسول اکرم (ص) و اهل بیت(س) و امتش را از انجیل قرائت کرد و سپس پرسید: «ای نصرانی، در برابر این گفتههای انجیل چه میگویی؟! اگر انجیل را قبول نکنی و حضرت عیسی(ع) و حضرت موسی(ع) را تکذیب کنی که قتلت واجب است»! جاثلیق گفت: «من به مطالب انجیل ایمان دارم.» سپس از حضرت رضا (ع) اسامی حواریون (یاران نزدیک حضرت عیسی) را پرسید.
امام نام آنها را یک به یک بیان کرد و سپس فرمود: «اما ما به عیسای شما به جهت ضعفی که در عبادت و روزه و نماز داشت، اعتراض داریم»! جاثلیق عصبانی شد و گفت: «من گمان می کردم امروز در میان ملت اسلام، از شما داناتر کسی نیست! عیسی همه شبها بیدار بود و روزها روزه میگرفت و در عبادت هرگز کوتاهی نمینمود»! امام فوراً فرمود: «اگر چنین است، حضرت عیسی برای چه کسی نماز میخواند و روزه میگرفت؟! شما که میگویید عیسی خداست»! جاثلیق چیزی نگفت.
امام فرمود: «ای جاثلیق! من زنده کردن مردگان را به دست حضرت عیسی (ع) را انکار نمیکنم، ولی او به اذن خداوند مردگان را زنده میکرد.» جاثلیق گفت: «زنده کردن مرده از افعال خداوند است و هر کس چنین کند یا کر و کور را شفا دهد، شایسته عبادت است.»
پیامبرانی که مانند عیسی مردگان را زنده میکردند
امام فرمود: (الیسع (یکی از پیامبران) نیز مانند حضرت عیسی، مردگان را زنده میکرد و کورها را شفا میداد و روی آب راه میرفت، ولی امت او هرگز او را خدای خود ندانستند. حضرت حزقیل( یکی دیگر از پیامبران) 35 هزار مرده را در یک روز زنده کرد؛ در حالیکه 60 سال بود از دنیا رفته بودند و این مطلب در تورات هست. آیا این مطلب در تورات نیست؟» گفت:« چرا.»
امام فرمود: «قریش نزد رسول خدا آمدند و گفتند: «مردگان را زنده کن»! رسول اکرم امیرالمؤمنین علی(ع) را خواست و فرمود: «به گورستان برو و افرادی را که اینها نام میبرند، صدا بزن و بگو محمد میگوید به اذن خداوند از جای خود حرکت کنید»! آنان زنده شدند و به رسالت پیامبر اسلام اقرار کردند.
آری، پیامبر اسلام بیماران و دیوانگان را شفا میداد و با حیوانات سخن میگفت ولی ما مسلمانها او را خدای خود نگرفتیم. همچنین یکی از انبیای بنی اسرائیل به امر خداوند به یک مشت استخوان پوسیده خطاب کرد که «به اذن خداوند از جای خود حرکت کنید.» آنها همه زنده شدند. ابراهیم خلیل پرندگانی را قطعه قطعه کرد و آنها را کوبید و هر قسمت را سر کوهی قرار داد؛ وقتی آنها را خواند، همه زنده شدند. ... زنده کردن مردگان به دست پیامبران الهی نمونههای بسیار دارد. من این داستانها را نقل کردم تا نتوانی آنها را رد کنی. آیا هر کس مردگان را زنده کند باید پرستش شود؟ اگر چنین است پس همه این پیامبران باید پرستش شوند. چه می گویی؟» جاثلیق گفت:« حق به جانب تو است و خدایی جز خدای یگانه نیست.»
دلایل اختلاف اناجیل چهارگانه
دلیل اختلاف اناجیل چهارگانه: سپس امام رضا(ع) به راس الجالوت رو کرد و فرمود: «تو را به حق آن 10 آیهای که بر حضرت موسی(ع) نازل شد، آیا خبر محمد (ص) را در تورات ندیدهای؟» راس الجالوت گفت: «بله.»
امام پرسید:« آیا در انجیل گفتار عیسی (ع) را دیده ای که فرمود « من بهزودی نزد خدای خود میروم و بعد از من «فارقلیطا» خواهد آمد و به حقانیت من گواهی خواهد داد، همانگونه که من به حقانیت او گواهی میدهم؟» جاثلیق گفت:« آری؛ این سخنان در انجیل هست.» امام فرمود: «به شما بگویم انجیلی را که گم کردید، در کجا یافتید؟» جاثلیق گفت: «ما فقط یک روز آن را گم کردیم و دوباره بدون هیچ کموکاستی پیدایش نمودیم.»
امام فرمود: «اطلاع تو نسبت به انجیل بسیار کم است. اگر آن را فقط یک روز گم کردهاید، چرا در آن این همه اختلاف است؟ بدان هنگامی که انجیل از میان شما گم شد، نصاری دور هم جمع شدند تا ببینند چه باید بکنند. «لوقا» و «مرقابوس» گفتند انجیل در سینه ما محفوظ است، آن را خواهیم نوشت. سپس با «یوحنا» و «متی» دور هم جمع شدند و این چهار انجیل را نوشتند، لذا اناجیل چهارگانه با هم اختلاف دارد.» جاثلیق گفت: «من امروز فهمیدم که مطلب از چه قرار بوده؛ و بر فهم و علم من افزوده شد.»
سپس امام رضا (ع) نمونههایی از اختلاف میان انجیلها را بیان فرمود؛ به طوری که جاثلیق گفت: «لوقا و مرقابوس و متی در مورد حضرت مسیح، شهادت دروغ دادهاند.» سپس گفت: « ای دانشمند مسلمانان! مرا معاف بدار و بگذار دیگران سؤالات خود را مطرح کنند که به مسیح سوگند، در میان علمای مسلمانان، کسی مانند شما نیست.»
مناظره حضرت با راس الجالوت
امام رضا (ع) رو به راس الجالوت، بزرگ یهودیان کرد و فرمود: «تو میپرسی یا من بپرسم؟» گفت:« من میپرسم؛ ولی باید از تورات و انجیل یا زبور داوود و صحف ابراهیم و موسی با من صحبت کنید. شما نبوت حضرت محمد (ص) را چگونه اثبات می کنید؟» فرمود: « موسی بن عمران و عیسی بن مریم و داوود به نبوت او شهادت دادهاند.» راس الجالوت گفت: «کجا؟»
امام فرمود: «مگر حضرت موسی به بنی اسرائیل وصیت نکرد که به زودی پیغمبری از برادران شما خواهد آمد؛ او را تصدیق کنید؟» گفت: «بله؛ این سخن موسی است.» امام فرمود: « آیا از برادران بنی اسرائیل پیغمبری جز محمد آمده است؟» گفت: « نه »
منظور نور از کوه طور و کوه ساعیر و کوه فاران چیست؟
امام فرمود:« مگر در تورات نیامده که نور از کوه طور و کوه ساعیر و کوه فاران ظهور کرد؟» گفت:« بله؛ اما تفسیرش چیست؟» امام فرمود:« ظهور نور در طور سینا همان وحی خداوند است بر موسی (ع) و روشنی کوه ساعیر همان وحی است به حضرت عیسی (ع)؛ و مقصود از نوری که از کوه فاران آمده، رسالت حضرت محمد (ص) است. زیرا فاران نام یکی از کوه های اطراف مکه است که رسول خدا از آنجا مبعوث شده است.» سپس حضرت رضا (ع) نمونههایی از مژدههای پیامبران را که در تورات آمده، ذکر کرد و از قول « شعیای پیغمبر » و «حیقوق پیغمبر» نشانههای حضرت محمد (ص) را بیان فرمود و از کتاب زبور داوود، قسمتی را برای راس الجالوت خواند که تنها درباره حضرت محمد (ص) صدق میکرد.
مناظره با عمران صائبی
امام با هربذ اکبر که عالم زرتشتیان بود سخنی کوتاه گفت و او نیز از جواب عاجز شد. سپس فرمود:« هر کس سؤالی دارد، بپرسد.»
عمران صائبی که از علمای زبردست بود، گفت: «من با افراد زیادی در کوفه و بصره بحث کردهام ولی کسی نتوانسته به من ثابت کند که این جهان خدای واحدی دارد. شما برای من ثابت کنید.»
امام با او به مباحثه پرداخت و آنقدر درباره وجود خداوند و صفاتش صحبت کردند که سرانجام عمران گفت:« شهادت می دهم که الله همان گونه است که شما وصف کردید و او را یگانه شمردید؛ و شهادت می دهم که محمد بنده اوست که به دین حق و هدایت از جانب او مبعوث شد.» سپس خود را به خاک انداخت و سجده کرد و مسلمان شد. سایر حضار که دیدند عمران با اینکه در مباحثه بسیار قوی بود، مسلمان شده، جرات نکردند چیزی بگویند و همگی از مجلس خارج شدند.
مناظره با علی بن محمد بن جهم
عصمت انبیاء
اباصلت هروی میگوید: « مأمون امام رضا علیه السلام و دانشمندان سایر ادیان را جمع کرد تا با هم مناظره کنند. در این جلسه، علی بن محمد بن جهم گفت: « ای پسر رسول الله! شما به عصمت انبیاء اعتقاد دارید؟»
امام فرمود:« بله.»
گفت: « پس معنی این آیات چیست که خداوند میفرماید: « و آدم نسبت به پروردگارش معصیت کرد » (سوره طه،آیه21 ) یا در مورد حضرت یونس میفرماید: «پس او گمان کرد که خداوند قدرت ندارد روزی او را بدهد.» (سوره انبیاء،آیه 87) یا در مورد حضرت یوسف میفرماید:« زلیخا قصد یوسف کرد و یوسف قصد زلیخا.» (آیه 24 سوره یوسف) یا در مورد حضرت داود میفرماید:« دانست که به عشق آن زن گرفتار شده.» (آیه 24 سوره ص) و یا درباره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:« و تو در دل خود میکنی آنچه را که خدا آشکار می کند.» (آیه 37 سوره احزاب)»
معصیت آدم در بهشت
حضرت رضا علیه السلام فرمود:« وای بر تو! از خدا بترس و به پیامبران خدا نسبتهای زشت نده و کتاب خدا را تأویل نکن! خداوند میفرماید: « قرآن را جز خداوند و عالمان راستین کسی نمیداند.» معنای معصیت آدم این است که خداوند او را برای بهشت خلق نکرده بود. معصیت آدم در بهشت بود نه در زمین و این نافرمانی برای این بود که قضا و قدر خداوند جریان پیدا کند: خدا میخواست او را در زمین، حجت و خلیفه خود قرار دهد. اما پس از آنکه حضرت آدم به زمین فرود آمد و حجت خداوند شد، از خطا و لغزش ایمن شد. لذا خداوند می فرماید: « خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان برگزید.» (آیه 33 سوره آل عمران)
معنای قدر
و اما آیهای که درباره حضرت یونس است، یعنی امام دانست که خداوند روزی را بر او تنگ نخواهد کرد و اگر معنای کلام او این بود که دانست خداوند قدرت ندارد، کافر میشد.
در قرآن مجید و زبان عربی کلمه « قدر » معانی مختلفی دارد، مثلاً « الله یبسط الزرق لمن یشاء و یقدر » یعنی خداوند برای هر کس که بخواهد، روزی را وسیع قرار میدهد یا تنگ میگرداند، یا میفرماید:« قدر علیه رزقه » یعنی خداوند بر او تنگ گرفت. اما آنجا که میفرماید:« ضرب الله مثلاً عبدا مملوکا یقدر علی شیء » یعنی « بندهای که قدرت هیچ کاری را ندارد » یا آنجا که میفرماید:« قد جعل الله بکل شی قدراً » یعنی خداوند برای هر چیزی اندازهای معین قرار داده است. پس کلام حضرت یونس که میگفت " لن نقدر" یعنی خداوند بر او تنگ نمیگیرد، نه اینکه قدرت ندارد.
قصد یوسف علیه السلام
اما آیهای که درباره حضرت یوسف است یعنی زلیخا همت گماشت بر معصیت و یوسف همت گماشت بر کشتن او، چون حضرت یوسف در نظر داشت اگر زلیخا او را به فحشا و ارتکاب معصیت مجبور کند، وی را بکشد، لذا خداوند میفرماید: « و کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء » (ما اینچنین یوسف را از سوء و فحشاء برگرداندیم و محفوظ داشتیم) سوء همان کشتن و فحشاء همان زنا بود.
پس حضرت یوسف قصد زلیخا نکرد، بلکه به کشتن او همت گماشت.
قضیه حضرت داود (ع) و متهم کردن او به خوار شمردن نماز و هوسرانی
اما قضیّه حضرت داود نظر پیشینیان شما در این باره چیست؟
علی بن محمد بن جهم گفت: « میگویند داود در محراب خود نماز میخواند، شیطان بصورت پرنده زیبایی خود را به او نشان داد، داود نماز خود را قطع کرد و بدنبال پرنده رفت تا او را بگیرد، پرنده پرید، تا بالاخره داود به پشت بام رفت و چشمش به زن اوریا افتاد و شیفته جمال او شد.
پس شوهر او را که در جبهه جنگ بود دستور داد تا در صف مقدم بگذارند . . . تا بالاخره او کشته شد و داود زن او را گرفت. »
حضرت رضا علیه السلام از شنیدن این سخنان بسیار ناراحت شد و دست مبارکش را به پیشانی اش زد و فرمود: « شما پیامبر خدا را به خوار داشتن نماز و سهل انگاری نسبت دادهاید. زهی نادانی و زهی نسبتهای ناروا به معصومین!»
علی بن جهم گفت: « پس تقصیر داود چه بود؟»
حضرت فرمود: « داود چنین گمان داشت که در روی زمین کسی از او داناتر نیست، لذا خداوند دو فرشته را فرستاد و آنها از بالای دیوار محراب نزد او رفتند و نزاعی کردند و از داود حکم خواستند.
حضرت داود علیه السلام عجله کرد و بدون شاهد و بینه حکم خود را صادر نمود. مگر نشنیده ای که خداوند فرمود: « یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض فاحکم بین الناس بالحق»؛ (ای داود ما تو را در زمین خلیفه خود قرار دادیم پس بین مردم به حق حکم کن)»
علی بن جهم گفت: « پس قضیه اوریا چیست؟»
امام فرمود: « در زمان حضرت داود، هر گاه مردی از دنیا می رفت، زنش هرگز شوهر نمی کرد.
حضرت داود علیه السلام به امر خداوند این ازدواج را مباح کرد و این قضیه در نظر اوریا بسیار گران آمد. معلوم می شود که اوریا خودش زنده بود.
ببینید چگونه تاریخ را تحریف می کنند؟!
تقوای پیامبر اکرم
اما آیه ای که درباره رسول خدا است معنایش این است که خدای متعال نام همسران حضرت رسول اکرم را برای او فاش کرده بود. یکی از آنها زینب دختر جحش بود که در آن روز همسر زید بن حارثه بود. رسول خدا نام او را نزد خود مخفی می داشت و برای کسی نقل نمی کرد تا منافقین به او تهمت نزنند.
لذا آیه آمد که تو نباید از مردم بترسی بلکه باید از خدا ترسید و خداوند هیچ زنی را برای مردی تزویج نکرد مگر حواء را برای آدم و زینب را برای رسول خدا و زهرا را برای امیرالمؤمنین علیهم السلام.»
در این هنگام علی بن جهم به گریه افتاد و گفت: « یا بن رسول الله! من از گفته های خود توبه کردم و دیگر درباره پیامبران الهی از اینگونه سخنان نخواهم گفت. » [7]
پینوشت:
[1]. الفهرست، ابن ندیم، ص 353.
[2]. جاثلیق (به کسر ثاء و لام) لفظی یونانی است به معنای رئیس اسقف ها و پیشوای عیسوی و لقبی است که به علمای بزرگ نصارا داده می شد و نام شخص خاصی نیست (المنجد) و شاید معرّب کاتولیک باشد.
[3]. رأس الجالوت لقب دانشمندان و بزرگان ملت یهود است (این نیز اسم خاص نمی باشد).
[4]. هربز اکبر یا هیربد اکبر لقبی است که مخصوص بزرگ زردشتیان بود و به معنای پیشوای بزرگ مذهبی و قاضی زردشتی و خادم آتشکده است.
[5]. عمران صابی چنان که از نامش پیداست، از مذهب صابئین دفاع می کرد.
[6]. سلیمان مروزی معروف ترین عالم علم کلام در خطه خراسان در عصر مأمون بود و مأمون برای او احترام زیادی قائل می شد.
[7]. علی بن محمدبن جهم، ناصبی و دشمن اهل بیت((ع)) بوده است؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 204 ـ 195.
[8]. اخبار و آثار حضرت امام رضا علیه السلام/615/4.
منابع:
1- از عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 178 154.
2- کتاب مناظرات تاریخی امام رضا(ع)، آیت الله مکارم شیرازی، (از مجله نامه جامعه شماره 97
3- بحار الانوار، ج 49، ص 173، ح 12.
4- اخبار و آثار حضرت امام رضا (ع) ص 600 تا 614.