به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، ندای انقلاب نوشت:
ثبات در هر سیستم پایدار، موجب کارکرد آن سیستم میشود و بینظمی قادر است از عملکرد تعریف شده سیستمی جلوگیری کنند. شاید این منطق اولیه راهبرد هرج ومرج سازنده آمریکایی باشد تا از طریق بیثباتی در سیستمهای رقیب، فرصتهای آنها را کاهش و امکان تولید فرایند همسو و هماهنگ با منافع آمریکایی را افزایش دهد. در واقع این راهبرد، یک رفتار نامتقارن در محیط و سیستمهای سیاسی است و پاسخ آن نیز در راهبردهای نامتقارن امکان پذیر است.
این سیاست آمریکایی از دوره بوش پسر برای اجرای طرح «خاورمیانه بزرگ» در گفتمانهای سیاسی مطرح شد و دستگاههای مختلف دیپلماسی آمریکایی آن را به اجرا گذاشتند.
معمولاً این سیاست آمریکایی زمانی مبنای رفتار سیاست خارجی آمریکایی قرار میگیرد که محیطهای هدف، با رویکردهای آمریکایی زاویه دارند و یا در تضاد به سر میبرند. یعنی این سیاست در محیطها و یا کشورهای هماهنگ و همسو با منافع غرب و آمریکا به اجرا در نمیآید. در مصداقهای جغرافیایی مثلاً در بحرین و عربستان و اردن و امارات و ترکیه، برای پایداری نظامهای سیاسی از روش مدیریت رفتار مخالفان و کند کردن برنامههای آنها و یا به تعویق انداختن آن و یا به انحراف کشیدن آن، استفاده میشود، ولی در مصر، لیبی، تونس، لبنان، سوریه و نهایتاً عراق و ایران از راهبرد «هرج و مرج سازنده» استفاده میشود. این راهبرد به دنبال این است که نظم موجود در این کشورها، که کارکردهای متضاد با منافع آمریکایی دارند، از مسیر خارج شده و یا ضریب کارآمدی آنها کاهش یابد و از طریق بیثباتی هدایت شده، فرصتهای بازیگری و یک نظم هماهنگ با منافع آمریکایی، شکل گیرد.
این راهبرد از طریق ابزارهای گوناگون رسانهای، دیپلماسی پنهان و آشکار و با به کارگیری بازیگران مختلف داخلی و خارجی به اجرا در میآید.
پروژه بحران سازی در سوریه با هدف خارج کردن آن از حلقه مقاومت منطقهای و بر هم زدن معادله ضدصهیونیستی و ضدآمریکایی از دو سال قبل شروع شده و فازهای گوناگونی را پشت سر گذاشته است. این راهبرد در سوریه برخلاف پیش بینی و زمان بندی آن برای کسب نتایج اصلی، به مرحلهای رسیده است که احتمال معکوس شدن و سونامی تخریب و هزینه وسیع برای آمریکا و نظامهای همسو با آمریکا را افزایش داده و روشها و ابزارهای به کار گرفته شده در سوریه، در شرایط «خودفرسایشی» قرار گرفتهاند.
ادامه چنین شرایطی در سوریه، یک بن بست در راهبرد اصلی محسوب میشود و آمریکا ناچار به ادامه بازی در محیط پیرامونی عراق است تا ظرفیتها و فرصتهای جدیدی برای تأثیرگذاری در بحران سوریه کسب نماید.
این کار در لبنان و با تکیه بر جریان 14 مارس و تجمع امکانات و گروههای سلفی و تکفیری برای استمرار بخشیدن به پتانسیل بیثباتی در سوریه دنبال شده تا در فاز ایده آل، امکان خلاصی از حزب الله لبنان را فراهم کند. کاندیدای بعدی این راهبرد جدید، عراق است که با وجود هزینههای چند هزار میلیاردی و تلفات چند هزار نفری آمریکا در عراق، اکنون در مسیر منافع آمریکایی، بازی نمیکند و یا برای بازی آمریکایی در سوریه، به عنوان یک مانع مطرح است. از آنجا که در عراق نیز برخی نیروهای کردی و یا سنی، آمادگی همراهی با آمریکا را دارند، گسترش بیثباتی و هرج ومرج سازنده در عراق، میتواند به تولید فرصتهای جدید برای آمریکا در عراق و در سوریه منجر شود. به همین دلیل از طریق ورود به اختلافات قومی و مذهبی و یا رقابتهای سیاسی، شرایط را برای اجرای این پروژه مهیا میکند. جریان «مسعود بارزانی» که به شکل آشکاری به دنبال کردستان بزرگ میباشد و رفتارهای خود را از ابتدای دولت سازی در عراق، بر مبنای آن قرار داده، اکنون با وسوسه گسترش حوزه خودمختاری در کردستان سوریه، به این بازی وارد، شده است.
بارزانی که در حال حاضر، پیگیری شعار خود در ترکیه را امکان پذیر نمیداند، همراهی با اردوغان و کسب حمایتهای عربستان و قطر را برای ایفای نقش در سوریه پذیرفته و با بهره گیری از اختیارات «فرافدرالی» در آموزش و تجهیز و انتقال گروههای تروریستی به داخل سوریه همکاری میکند. واکنش حکومت عراق برای جلوگیری از این کار، با عکس العمل بارزانی و صف کشیدن پیشمرگها در مقابل ارتش عراق روبه رو شد و البته اقدامات بارزانی با کاهش شدید روبه رو شد. بهانه بعدی، در خصوص قراردادهای نفتی مستقل «اقلیم کردستان» با طرفهای خارجی و بدون دخالت دولت مرکزی بود که با عکس العمل دولت مرکزی روبه رو شد و به ویژه اینکه، رفتار دولت ترکیه در تعامل با اقلیم کردستان که خارج از عرف دیپلماتیک و با هدف تضعیف دولت مرکزی به عمل میآمد، واکنشهای مردمی و رسمی در عراق را در بر داشت. مسئله بعدی در ادامه پرونده قضایی طارق الهاشمی بود که در دادگاه بدوی و استیناف، حکم دستگیری و اعدام وی به دلیل مشارکت در اقدامات تروریستی در عراق، تأیید شده بود؛ ولی با حمایت غیرقانونی ترکیه روبه رو شد و به عنوان یک ظرفیت جدید برای ایجاد بحران در عراق، از سوی ترکیه و آمریکا و ارتجاع عرب مورد بهره برداری قرار گرفت. پرونده اقدامات تروریستی با پیگیریهای قضایی و اعترافات تیم محافظان طارق الهاشمی به «رافع العیساوی» از لیست العراقیه رسید که چهرهای علنیتر در رفتارهای بعثی و تروریستی است. مطرح شدن اتهامات تروریستی در مورد العیساوی، بهانه آغاز واکنشهای طایفهای در استان «الانبار» قرار گرفت و بقیه چهرههای بعثی که در تروریسم در عراق دستی داشتند نیز مانند؛ «حارث الضاری» و «صالح المطلک» وارد میدان بحران سازی شدند. گزارشهای رسانهای حاکی است که قطر برای هر شرکت کننده در تظاهرات در استان الانبار هدایای مالی ارسال کرده و همان روشهای اولیه در پروژه سوریه در عراق نیز تکرار میشود. ترکها نیز از مدتها قبل و از زبان اردوغان و داوود اوغلو بر آتش تضاد طایفهای در عراق دمیدند و با مواضع مداخله گرانه، حکومت عراق را هدف قرار دادند. در تظاهرات استان الانبار عراق که چند روز هم ادامه داشته، شعارها و پرچمهای خاصی به کارگرفته شده، تا زمینه یک جنگ و بحران مذهبی را در عراق تولید کنند.
این رویداد آنچنان برای ارتجاع عرب، ترکیه و آمریکا حائز اهمیت است که اردوغان سراسیمه به واشنگتن رفته تا ابعاد و ظرفیتها و برنامههای ممکن را با اوباما هماهنگ نماید. استان الانبار در جغرافیای غرب عراق، همجوار با سوریه و در بخشهایی نیز با عربستان متصل است. سعودیها از مدتها قبل به دنبال یک کریدور جغرافیایی مستقل از اردن و لبنان و ترکیه بودند تا بتوانند با اعزام گروههای تکفیری و القاعدهای به سوریه، جایگاه خود را در بحران سوریه ارتقا دهند. ترکیه نیز که با کابوس شکست سیاستهای خود در سوریه روبه روست، ایجاد منطقهای در عراق که بتواند به ادامه پمپاژ تروریستها به داخل سوریه کمک کند و تضادهای منطقهای را به سود خود تغییر دهد، مدنظر داشته و لذا همکاری اقتصادی با بارزانی را مقدمه همکاریهای سیاسی و امنیتی گسترده قرار داده است. نگاه و امید بارزانی و اردوغان و خصوصاً رژیم صهیونیستی این است که جریان کردی سوریه که تا به حال در مقابل پروژه بحران سازی در سوریه عمل کرده است را بیطرف و یا در مسیر برنامههای خود قرار دهند. این تمایل با راهبردی مطلوب رژیم صهیونیستی که اخیراً نیز آشکارا از آن سخن میگویند هماهنگ و همسوست. تجزیه سوریه بر مبنای مذهبی و طایفهای، بهترین گزینه صهیونیستها ارزیابی شده و فرسایش قدرت نظامی سوریه، سطح حداقل منافع صهیونیستها قلمداد شده است.
آنچه در این طرح برای عراق برنامه ریزی شده و یا امیدوار است با فعال سازی زمینهها به آن دست یابد، دارای دو بعد قومی و مذهبی است. از یک سو جریان کردی بارزانی و از سوی دیگر، به ظرفیتهای بعثی - سنی و به ویژه سلفیهای افراطی در استان الانبار تکیه دارد.
با اینکه کردها در یکصد سال اخیر همواره در کنار شیعیان عراق بودهاند و در دولت سازی اخیر عراق نیز هم پیمان اصلی در تشکیل کابینه عراق بودهاند، بحران سازی در عراق به دنبال بر هم زدن معادله کلی ائتلافها و دولت سازی در تغییرات جغرافیایی و تعریف تضادها در ژئوپلیتیک منطقهای است که در اولین کارکردهای خود، بحران در سوریه را تغذیه نماید و در گام بعدی و به موازات آن، آسیبهای جدی در حوزه امنیت و منافع ملی جمهوری اسلامی تولید نماید.
حال که آمریکا و غرب با پارادوکس همکاری با تروریستها و القاعده در سوریه و شکست پروژه براندازی در این کشور روبه روست، برای مطرح کردن پرونده سوریه در کنار مذاکرات هستهای با ایران باید نشان دهد که ایران نیز در حوزههای مرتبط با این بحران، آسیبهایی را متوجه خود میبیند تا پیوند بین مذاکرات هستهای و بحران سوریه، دارای وجاهت باشد.
همان گونه که در ابتدای بحث عنوان شد، پروژه «هرج ومرج سازنده» با ماهیت نامتقارن به اجرا درمی آید و واکنش و مدیریت آن نیز نامتقارن است و از آنجا که اجزا و بخشهای این پروژه از عناصر و بازیگران متضاد و غیرهمسو تشکیل شده، فشل کردن و به شکست کشیدن این پروژه از طریق تشدید تضادهای داخلی و مدیریت کلان امکان پذیر است.
ارتش ترکیه و نظامیان این کشور و ناسیونالیستهای ترک، در یک باور تاریخی، بارزانی و همکاری با وی را خط قرمز خود و مبنای خیانت ملی میدانند. اکنون نیز اردوغان که در سودای عثمانیگری توهمی است به این خط قرمز وارد شده و فکر میکند با هدایت پتانسیل بارزانی به منطقه کردستان سوریه و بیطرف کردن اوجلان و پ. ک. ک، امکان حذف آسیبهای امنیت ملی و یکپارچگی برای ترکیه را تضمین خواهد کرد. حال آنکه، آسیب پذیری ترکیه از این ناحیه بسیار خسارت بارتر از دیگر کشورهای منطقه و خصوصاً سوریه است. اگر عربستان از فروپاشی نظام عشیره پادشاهی در هراس است و تمامی برآوردهای غربی و صهیونیستی بر آن گواهی میکنند، تلاشهای این نظام در حال مرگ، که امید به تعویق زمان فروپاشی دارد، به افزایش نگرانی و هزینههای غربی و صهیونیستی در منطقه و حوزههای همجوار رژیم صهیونیستی دامن خواهد زد.
در نگاه آینده پژوهانه آمریکا در گزارش 2030، منافع آمریکایی در گسترش تضادهای مذهبی در آسیای غربی (خاورمیانه) به کارگیری شبکههای اجتماعی و بازیگران غیررسمی استوار خواهد بود که باید وظیفه براندازی نظامهای سیاسی، به چالش کشیدن این نظامهای رقیب را با کمترین هزینه برای آمریکا، به اجرا بگذارد. جوهر این گزارش که عمدتاً با نگاه اقتصادی تنظیم شده، مولفههای اقتصادی و مادی است و به همین دلیل، منحنی اقتدار جهانی آمریکا را در حال افول میداند و خود را از جایگاه پلیس جهانی برکنار میداند. آمریکاییها که امیدی به نظامهای دیکتاتوری هم پیمان خود در غرب آسیا (خاورمیانه) ندارند، به ناچار خود را با جریانهای تروریستی- القاعدهای و تکفیری همراه قراردادهاند تا امکان تولید ارزش افزوده ژئوپلیتیکی را میسر کنند. حال آنکه این همزیستی با القاعده و تروریسم از همان ابتدا برای آمریکا و رژیم صهیونیستی پرهزینه خواهد بود.
دولت عراق برای مدیریت فتنه طائفهای جدید در عراق که ظرفیت بالایی برای چالش سازی ندارند، راهبردهای چند لایهای در دستور کار دارد. ابتدا اینکه، تمامی جریانهای اهل سنت عراق با این فتنه همراه نیستند و جریانهای همراه نیز اختلافات زیادی با هم دارند. ثانیاً اینکه، در این پروژه عربهای سنی باید در کنار کردها قرار گیرند که مشکلات فراوان بین آنها، به آسیب پذیری پروژه کمک خواهد کرد. ثالثاً اینکه، جریان بارزانی که در سودای قدرت و رهبری کردی است، با همراهی در پروژه ارتجاع عرب و ترکیه و آمریکا، در درون حوزه کردی با چالشهای بسیاری روبه رو میشود و قبل از کسب هرگونه دستاورد در سوریه، ظرفیتهای ملی کردی را در درون عراق از دست خواهد داد.
اگر چه دولت مالکی، گفتوگو با معترضان را مطرح کرده و حکم قضایی برای «رافع العیاوی» ارتباطی با مالکی و دستگاه اجرایی کشور ندارد، ولی انتخابات زودرس در عراق، در حداقل نتیجه احتمالی، جایگاه و منافع گروههای سنی را تحت تأثیر قرار خواهد داد و در ائتلافهای جدید، شرایط مسعود بارزانی نیز چه در اقلیم کردستان عراق و چه در سطح ملی کاهش خواهد داشت.
مسعود بارزانی که همواره در یک رقابت تاریخی با جلال طالبانی بوده و رویای رهبری کردی را فراموش نکرده، از شوک سیاسی حاصل از سکته وی در ساختار رسمی عراق، قصد بیشترین بهره برداری را دارد. وی امیدوار است در غیاب یک رقیب در رهبری کردی، به تحکیم جایگاه خود بپردازد که واکنشهایی را در حوزههای کردی، عراقی و غیرعراقی و یا از سوی دیگر، بازیگران محلی و منطقهای شکل خواهد داد و این رویای شیرین را تلخ خواهد کرد.
اگر به هر دلیلی، جلال طالبانی از ادامه مسئولیت ریاست جمهوری عراق معاف شود، گزینه انتخابات زودرس در عراق، جدیتر خواهد شد. شرایط انتخاباتی در طبیعت رقابتی خود، فرصتی برای آمریکاییها و سپس ترکها و ارتجاع عرب به وجود میآورد تا هم برای نتایج انتخابات و هم پروسه بحران سازی برای پس از آن امیدوار باشند. از هم اکنون روشن است که فتنه انتخاباتی بخشی از بهانه بیثباتی در عراق خواهد بود، تا از ظرفیتهای دولت سازی عراق جلوگیری کرده، امکان پیوند این بیثباتی با بحران سوریه را مهیا کند.
اگرچه گروههای بعثی و تکفیری: القاعدهای عراق خاطره خوشی از جنگ مذهبی ندارند و آسیب پذیریهای خود را فراموش نکردهاند؛ ولی آمریکا و عربستان و قطر امیدوارند با هدایت موج جدیدی از تکفیریها و القاعده دیگر کشورها به عراق، با تکرار بحران سوریه در این کشور، به اهداف خرد و کلان، داخلی و منطقهای و پیش بینی شدهشان دست یابند. هر یک از عناوین مطرح شده، دستور کار فوری برای عقیم گذاشتن برنامه فتنه در عراق میباشد که با روشهای نامتقارن و معطوف به پرهزینه کردن این سیاستها برای آمریکا و بازیگران همراه آن باید دنبال شود.