به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، نویسنده وبلاگ «پلاک هشت» در آخرین پست وبلاگ خود، ضمن اشاره به نگاه سایت ویکیپدیا درباره امیرکبیر، آمده است:
امیرکبیر و محمدعلی باب در نگاه ویکیپدیا:
1-مرگ:
با کوشش فراوان اطرافیان توانستند حکم قتل امیر کبیر را از ناصرالدینشاه بگیرند.
سرانجام امیرکبیر در روز 20 دی1320 در حمام فین کاشان به قتل رسید. رگهای دست و پاهایش را گشودند و پس از مدتی خونریزی علی خان فراش به میر غضب اشارهای کرد.
2-شهادت:
قلعه چهریق در نزدیک ارومیه در آذربایجان که میرزا علی محمد باب قبل از شهادتش درآنجا محبوس بوده و به جبل شدید از آن تعبیر میکند.
امیر کبیر قهرمان مقابله با انحرافات باب و بهاء
نکته:
استفاده ویکی پدیا از کلمه مرگ و قتل برای امیر پر افتخار ایرانیان و استفاده از کلمه شهادت برای رهبر منحرف فرقه ضاله بهاییت و بابیت!
یکی از فتواهای محمد علی باب: اگر مردی بهایی به دلیل ناتوانی نتوانست از زنش بچه دار شود؛ میتواند زنش را در اختیار یک بهایی دیگر قرار دهد تا از او بچهای بیاورد!
قبر احتمالی (دروغین) باب، کوه کرمل، حیفا (فلسطین اشغالی)
برخی از مهمترین اقدامات امیرکبیر
میرزا تقی خان امیر کبیر
• تأسیس مدرسه دارالفنون: مدرسه دارالفنون در زمان صدارت امیرکبیر، در هفت شعبه تأسیس شد و اولین مدرسه جدید ایران بود. شاهزادههای قاجار نخستین دانشجویان دارالفنون بودند. در دارالفنون اصول علمی جدید و دانشهای مهندسی، پزشکی و فنون به جوانان آموزش داده میشد و بسیاری از معلمهاب آن از اروپا و به ویژه از کشورهایی چون اتریش، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه به کار گرفته شده بودند. پس از برکناری امیرکبیر، با وجود مخالفتهای میرزا آقاخان نوری، مدرسه کار خود را ادامه داد.
• انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه: اولین شماره روزنامه وقایع اتفاقیه در سال سوم سلطنت ناصرالدینشاه قاجار در 18 بهمن 1229خورشیدی (برابر با 7 فوریه 1851 میلادی) و به کوشش امیرکبیر منتشر شد. به دستور امیرکبیر اشتراک این روزنامه برای هر یک از افرادی که از دستگاه دولتی بیش از 200 تومان حقوق میگرفتند اجباری بود. در این روزنامه، اخبار داخلی شامل خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصبها، اعطای مقامها، نشانها و امتیازات چاپ میشد. در برخی شمارهها نیز اخبار رویدادهای شهرهای ایران به چاپ میرسید. در بخش اخبار خارجی، اخبار مربوط به کشورهای اروپایی به چاپ میرسید. همچنین این روزنامه دارای صفحه حوادث نیز بود.
• رسیدگی به وضع مالیه: امیرکبیر در دوران صدراعظمی خود با رشوه خواری به مبارزه خاست. او دستور داد دریافتیهای بیحساب و قطع مواجب بیجهتی که از دستگاههای دولتی میگرفتند؛ قطع شود. وی حقوق شاه را کاهش داد و ماهانه به دوهزار تومان رسانید و قرار گذاشت که هر ماه به او کارسازی کنند. وی مواجب بیحسابی که حاج میرزا آقاسی برقرار کرده بود، قطع کرد. وی سروسامانی به قوانین مالیاتی داد و صورت عواید و مخارج آن را تعدیل کرد. تیولدارانی که حق دیوان را نمیدادند، امیر تیول آنها را ضبط کرد. او همچنین برای ماموران دولتی حقوق ثابت تعیین کرد.
• اصلاحات اجتماعی: امیرکبیر، دستور داد که رسم قمهکشی و لوطیبازی از شهرها و راهها برداشته شود. وی حمل اسلحه سرد و گرم را ممنوع کرد. وی قاعده بستنشینی را لغو کرد.
امیرکبیر، دستور داد که باب که در قلعه چهریق آذربایجان زندانی بود؛ در تبریز تیرباران شد
• سر و سامان دادن به ارتش: امیرکبیر، مشق و دروس ارتشیان و تسلیحات آنها و برکشیدن صاحبمنصبان بیطرف و نهادن شغل و سمت در مقابل افراد و حذف مشاغل بیفایده در نظام سازمانی را پایهگذاری کرد. رسم بخشیدن مناصب بیشغل را برانداخت و معیار ترفیع صاحبمنصبان، شایستگی ایشان گشت. مهماتسازی در زمان او رشد کرد و توپریزی و باروتسازی تبریز دوباره رونق گرفت. وضع لباس ارتش مرتب و منظم شد. به دستور وی لباس سربازان از پارچه ایرانی بود.
• اصلاح سیاست خارجی: امیرکبیر، دستگاه وزارت امور خارجه را توسعه داد. تأسیس سفارتخانههای دائمی در لندن و سنپترزبورگ، ایجاد کنسولگری در بمبئی، عثمانی و قفقاز؛ تربیت کادر برای وزارت امور خارجه و تنظیم دفتر اسناد سیاسی از کارهای اوست.
• اصلاحات مذهبی: امیرکبیر، در پی منع قمهزنی و اصلاح امور روضهخوانی برآمد. وی نسبت به علمای مذهبی با احترام خاصی برخورد میکرد، با این حال میرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران، از جمله روحانیونی بود که به شدت به مخالفت با امیرکبیر برخاست و بسیاری از روحانیون دیگر نیز به همراهی با او برخاستند.
• حذف القاب و عناوین: امیرکبیر، القاب و عناوین فرمایشی را موجب زیانهای اجتماعی میدانست و در نامیدن دیگران به گفتن واژه «جناب» اکتفا میکرد، حتی نسبت به مقام صدارت.
• فرمان قتل سیدعلی محمد باب: امیرکبیر، دستور داد که باب که در قلعه چهریق آذربایجان زندانی بود؛ در تبریز تیرباران شد.
• فرمان قتل سالار پسر آصفالدوله: سالار والی خراسان که طرفدار تجزیهطلبی و جدایی خاک خراسان از ایران بود، در زمان ناصرالدینشاه شورش کرد. امیرکبیر، سپاهیانی را به خراسان فرستاد و آنان را سرکوب کرد.
مختصری در شناخت بهائیت
پس از آغاز پادشاهی «ناصرالدین شاه»، میرزاتقی خان امیرکبیر که از نقش میرزا حسینعلی نوری در تحرکات و بلوای بابیان خبر داشت، او را به عراق تبعید کرد. میرزا حسینعلی نوری پس از عزل و قتل ناجوانمردانه امیرکبیر (1)، که بهائیان آن را انتقام الهی مینامند، (2) و در ایام صدارت میرزا آقاخان نوری به ایران بازگشت و در رأس یک گروه، برنامهای را برای ترور «ناصرالدین شاه» طراحی کرد. آنان با ششلول و قداره به شاه حمله بردند. اما این طرح ناکام ماند و کلیه «بابیان» فعال در این برنامه بازداشت و به فرمان شاه به اعدام محکوم گردیدند و هریک از آنها برای اعدام به یکی از اصناف تهران سپرده شدند و از میان آنها تنها «میرزاحسینعلی نورکجوری» (بهأالله) با دخالت سفیر روس جان سالم به در برد.
میرزا حسینعلی (بهأالله) پس از طراحی برنامه ترور شاه، برای اینکه از مظان اتهام دور باشد، قبل از اجرای این طرح به خانه ییلاقی میرزاآقاخان نوری صدراعظم وقت و جانشین «امیرکبیر» میرود و منتظر نتیجه اقدام همفکران و بابیهای مأمور ترور میماند. چون خبر شکست این توطئه و بازداشت «بابیها» به او میرسد، به سرعت خود را به سفارت روسیه در «زرگنده» میرساند. شوقی ربانی رهبر بهائیان در روزگار رضاخان و محمدرضا پهلوی در این مورد چنین مینویسد:
«هنگامی که قضیه سوءقصد اتفاق افتاد، حضرت بهأالله در لواسان تشریف داشتند و میهمان صدراعظم بودند و خبر این حادثه در قریه افجه به ایشان رسید... سواره به اردوی شاه که در نیاوران بود رفتند و در بین راه به سفارت روس که در زرگنده نزدیک نیاوران بود رسیدند. در زرگنده میرزامجید شوهر همشیره مبارک که در خدمت سفیر روس پرنس دالگورکی سمت منشیگری داشت آن حضرت را ملاقات کرد و ایشان را به منزل خود که متصل به خانه سفیر بود دعوت و هدایت نمود. شاه از استماع این خبر غرق دریای تعجب و حیرت شد و معتمدین مخصوص به سفارت فرستاد... تا حضرت بهأالله را از سفارت روس تحویل گرفته به نزد شاه بیاورند... سفیرروس از تسلیم حضرت بهأالله به نمایندگان شاه امتناع ورزید و از هیکل مبارک استدعا نمود که به خانه صدراعظم تشریف ببرند ضمناً از شخص وزیر به طور صریح و رسمی خواستار گردید ودیعه پربهایی که دولت روس به وی میسپارد در حفظ و حراست آن بکوشد... و کاغذی به صدراعظم نوشت که باید حضرت بهأالله را از طرف من پذیرایی کنی و در حفظ این امانت بسیار کوشش نمایی و اگر آسیبی به حضرت بهأالله برسد و حادثهای رخ دهد تو مسؤول سفارت روس خواهی بود...» (3)
ناصرالدین شاه که از حادثه ترور سخت به خشم آمده بود، آنچنان که باید و شاید به خواستههای سفیر روسیه توجه نمیکند و «میرزا حسینعلی» را به زندان میاندازد. اما به این سبب که وی با مساعدت و موافقت دولت روسیه به سلطنت رسیده بود و توان مقابله با قدرت استعماری روسیه تزاری را نداشت و پرنس دالگورکی سفیرروسیه هم مرتباً ماجرا را دنبال میکرد، سرانجام با این شرط که «میرزا حسینعلی نوری» (بهأالله) برای همیشه از ایران تبعید شود، با آزادی او موافقت میکند.
بهائیان ادعا میکنند که پس از آزادی «میرزاحسینعلی نوری»، سفیر روسیه رسماً از او دعوت کرد تا به خاک روسیه برود!!! اما دولت ایران وی را به عراق فرستاد و او را در حالی که توسط تعدادی از نیروهای روسی و ایرانی همراهی میشد، از ایران تبعید کرد.
میرزاحسینعلی نوری پس از آزادی از زندان لوح ویژهای به زبان عربی درباره امپراتور روسیه نیکلاویج الکساندردوم صادر میکند که متن فارسی آن به این شرح است:
«یکی از سفیران تو مرا هنگامی که در زندان تهران زیر غل و زنجیر بودم یاری و همراهی کرد و به این خاطر خداوند برای تو مقامی معین فرمود که جز خودش هیچکس رفعت آن را نمیداند!!!» (4).
بابیان وبهائیان توسل به زور را برای پذیرفتن آئین خودمنع کرده بودند، مگر در مورد مسلمانان که مال و جان و ناموس آنان را مباح اعلام کرده و حتی آنان را شکنجه میدادند و سپس به شهادت میرساندند. البته قساوت و سبعیت از جمله خصائص اولیه اعضای فرقه بابیت بوده که فریدون آدمیت در مورد آنان گفته است که آنان در جریان شورشهای خود با مردم و نیروهای دولتی رفتاری سبعانه داشتند و اسیران جنگی رادست و پا میبریدند و در آتش میسوزاندند. او بساط بهأ را از روز نخست مبتنی بر دستگاه میرغضبی و آدمکشی میداند (5) و عبدالحمید آیتی نیزبهائیان را دارای اخلاقی خشن و سخت دل و کینه جو و متظاهر به مهر ومحبت معرفی میکند. (6)
در این مورد میتوان به حادثه تلخ قلعه طبرسی مازندران و حوادث خونبار «زنجان» توسط بابیان که با قتل و غارت و جنایات بیشماری همراه بود و بالأخره پس از خونریزی بسیار توسط حکومت سرکوب شد، اشاره کرد. (7)
به دنبال تبعید میرزاحسینعلی، برادر بزرگترش میرزایحیی صبح ازل هم با لباس مبدل خود را به عراق میرساند و کم کم اجتماعی از بابیان در خاک عراق ایجاد میگردد که مهمترین هدفشان اذیت و آزار شیعیان بود. به طوری که شوقی افندی مینویسد:
«در عراق شیوه بابیان این بود که شبها به دزدیدن لباس و نقدینه و کفش و کلاه زوار اماکن مقدسه و شمعها و صحایف و زیارتنامهها و جامهای آب سقاخانهها پردازند.» (8) او میافزایدبه سبب کینهای که بابیان از شیعیان داشتند، در ایام عاشورای حسینی در کربلا جشن و پایکوبی راه میانداختند که این سنت بیشرمانه از قره العین (9) به یادگار مانده بود.
رفتار دد منشانه و دور از انصاف بابیها با مسلمین اندک اندک بالا میگیرد تا جایی که به زد و خورد میانجامد. انجام اینگونه اعمال وحشیانه ادعا نیست، حتی حسینعلی نوری بهأالله (رهبر اصلی و به اصطلاح پیامبر این فرقه) در این مورد میگوید:
«جمیع ملوک الیوم این طایفه را اهل فساد میدانند، چه که فی الحقیقه در اوایل اعمالی از این طایفه ظاهر] میشد [که فرایض ایمان مرتعد (10) (میشد). در اموال ناس، من غیر اذن تصرف مینمودند و نهب و غارت و سفک دمأ را از اعمال حسنه میشمردند.» (11)
بهأالله پس از این همه فجایع در لوح خود آورده:
«این ظهور، ظهور رحمت کبری و عنایت عظمی است چه که حکم جهاد را از کتاب محو نموده و منع کرده». (12)
البته او از اول هم همواره سعی در حفظ جان خود و دوری از مهالک و معارک بابیه داشت، پس از اعلان دعوت نیز، طریقه مبارزه رویاروی را کنار گذاشته و پای از جنگ و ستیز فرا کشید (اما از ترور و ضربت مخفی زدن دریغ نکرد) چه در این طریقه و روش دین سازی، هم شخص دین ساز، از خطرات برکنار است و هم افراد مردم چون خود را با خطر مواجه نمیبینند بیشتر به دین وی وارد میشوند، تا در مذهبی که اساسش بر شورش و انقلاب بر ضد دولت و حکومت باشد.
میرزا حسینعلی به تجربه آموخته بود که در دین انقلابی باب نه مؤسس میماند نه حروف حیّ، این بود که طریقه و تاکتیک را عوض کرد و «قتال و جدال و دفاع و جهاد» را که مایه خطر بود کنار گذاشت و به اصطلاح «علم و عرفان و نطق و بیان» جای سیف و سنان را گرفت. البته این طریقه با صرفهتر بود، زیرا در نطق و بیان کمتر خطر جان است. (13)
سرانجام رفتار غیرانسانی بابیها موجب میشود تا در سال 280 قمری دولت عثمانی آنان را به استانبول تبعید نماید.
در آغاز این سفر تبعید، میرزاحسینعلی داعیه خویش را آشکار میسازد و ادعای «من یظهره اللهی» میکند و میگوید «آنکس که منتظر او هستید، من هستم» و به این ترتیب ادعای مهدویت نمود و با این ادعا بین بابیها ایجاد اختلاف میکند. تا جایی که میرزا یحیی صبح ازل - برادر بزرگتر بهأالله - میگوید: «برادرم سودای ریاست دارد».
بحث و جدل بین بابیان بر سر جانشینی و ادعای مهدویت بهأالله مدت چندماه به طول انجامید. در این زمان کاروان بابیان را از استانبول به سمت «ادرنه» (14) حرکت دادند. در این شهر اختلاف آنان چهره علنی گرفت و کار آنان به درگیری و چند دستگی کشید. به این صورت که گروهی جانب برادر بزرگتر یعنی میرزا یحیی صبح ازل را گرفتند و او را پیشوای خود خواندند و «ازلی» نام گرفتند و گروهی دیگر ادعای میرزا حسینعلی بهأالله را پذیرفتند و «بهائی» نامیده شدند و عدهای هم به دنبال میرزا اسدالله دیانی رفتند و «دیانی» شهرت یافتند. عدهای هم دامن رؤسا و سرکردگان بابیگری را رها کرده تنها کتاب «بیان» را محترم شمردند که به «بیانیها» معروف گردیدند.
این درگیریها و انشعابات آسیبهای فراوانی به فرقه ضاله بابیگری وارد آورد. در این میانه «بهأالله» اعلام داشت که وصیت باب پیرامون جانشینی «میرزا یحیی صبح ازل» ساختگی است و او به دستیاری میرزا عبدالکریم قزوینی کاتب، آن را جعل کردهاند. بهأالله از همین زمان دست از ادعای مهدویت و «من یظهره اللهی» کشید و با صراحت اعلام داشت که از زمان زندانی شدن در تهران، یعنی در سال 1269 به مقام پیامبری رسیده است و وظیفه همگان است که به او ایمان بیاورند.
این جدال و جدایی در شهر «ادرنه» موجب درگیری بین هواداران «بهأالله» و «صبح ازل» شد و سرانجام کارشان به زد و خورد و کشتار کشید و حتی ماجرا تا آنجا پیش رفت که «میرزا حسینعلی» (بهأالله)، با نهایت بیشرمی رسماً برادر خود «میرزا یحیی» (صبح ازل) را که سالها به عنوان جانشین باب او را مورد تکریم و احترام قرار میداد، حرامزاده خواند و مدعی شد که با همسر دوم «سیدعلی محمد باب» روابط نامشروع جنسی داشته است و به همین سبب به همسر باب لقب «ام الفواحش» داد. «میرزا یحیی» همچنین از جانب بهأ و بهائیان به القاب خر، گاو نر، گوساله، مار، مگس، سوسک و... مفتخر گردید. در این میان، ازلیان هم بیکار ننشستند و علاوه بر گفتن مسائل زشت اخلاقی در مورد «بهأ» خطاب به او گفتند، جناب ایشان (بهأالله) را نشاید که پیش از درمان رعشه دست! و باد فتق! خود به علاج دردهای بشریت بپردازند و کوس نبوت یا الوهیت زنند و...
پس از اینکه کار درگیری و اختلاف بابیان به کشت و کشتار رسید، زعمای کشور عثمانی تصمیم به جدایی آنان گرفتند و «میرزا یحیی صبح ازل» را به جزیره قبرس و «میرزا حسینعلی» بهأالله و هوادارانش را به «قلعه عکا» در خاک فلسطین تبعید کردند.
البته تبعید بهأ از ایران و دوری او از مردم و در نتیجه عدم دسترسی مردم به وی و افکار او، به نفع بهائیان و با رضایت سران بهائیت صورت میگرفت و عبدالبهأ در یکی از الواح به مزایای این امر اشاره میکند. ودر این میان بهائیان تا آنجا که توانستند با شیوه مظلوم نمایی دلهای غافلان را به خود جلب کردند.
میرزا حسینعلی «بهأالله» پس از رسیدن به عکا به صورت کامل و علنی دست از ادعای نایب باب بودن برداشت و رسماً خود را پیامبر نامید و فرقه «بهائیت» را بنیان گذاشت که فوراً از جانب دولت روسیه به رسمیت شناخته شد. دولت استعماری روسیه پس از به رسمیت شناختن فرقه ضاله بهائیت به عنوان یک دین، همه گونه امکانات در اختیار آنها گذاشت. این دولت در نخستین اقدام مرزهای خود را به روی بهائیان گشود و اولین معبد این فرقه را به نام «مشرق الاذکار» در شهر عشق آباد ایجاد کرد.
پی نوشت:
1- ترور امیرکبیر را «بابی»ها طراحی کرده بودندعبدالله شهبازی، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 27، مورخه پاییز 1382، ص. 38
2- در فرقههای ضاله بابیگری و بهائیگری، ناصر الدین شاه قاجار موقعیت ومنزلت «شمربن ذی الجوشن» قاتل حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را دارد و میرزاتقی خان امیرکبیر نیز شخصیتی همسان وهم شأن «ابن سعد» سپهسالار یزید بن معاویه در حادثه خونبار کربلا را داراست. نگارنده از یکی از بهائی زادگان متعصب شنیدم که سقوط سریع امیرکبیر از صدارت و سپس قتل فجیع او درحمام فین کاشان، را انتقام الهی و نتیجه رفتاری میدانست که با «حضرت نقطه اولی و پیروانش»] یکی از القاب سید محمد علی «باب»، حضرت «نقطه اولی» بوده است [مرتکب شد و تلاش برای از بین بردن ناصر الدین شاه در شمار واجبات این فرقه پوشالی محسوب میشده است. (مؤلف) این زن که خانم سلطانی نام داشت و در همسایگی خانه ما زندگی میکرد، هرروز دعا یا لوح مخصوصی را در لعن ونفرین ناصرالدین شاه میخواند. (البته باید به بهائیان حق داد که چنین تصوری نسبت به امیرکبیر داشته باشند چرا که تیزبینی و دقت امیرکبیر موجب حفاظت از اصول دین تحریف نشده و جلوگیری از رشد بهائیت – با وجود حمایتهای پنهان و آشکار روسیه از آنان و همچنین نفوذ روسیه در دربار ایران – در دربار و در نتیجه ایران گردید).
3- شوقی افندی، قرن بدیع، جلد یک، صص 319-. 318
4 -دکتر سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1380، ص. 148
5 -فریدون آدمیت، امیر کبیر و ایران، ص. 457
6- عبداله شهبازی، فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 27، سال هفتم، پاییز. 1382
7 -برخی از این درگیریها و جنایات در کتاب بهائیان، نوشته سیدمحمدباقر نجفی، صص 533 – 613 ذکر شده است.
8- شوقی افندی، قرن بدیع، جلددوم، ص. 122
9- طاهره قزوینی دختر حاج ملاصالح قزوینی برغانی، برادرزاده و عروس حاج ملا محمد تقی قزوینی معروف به «شهید ثالث» که با استفاده از استعداد و تیزهوشی خداداد و منحصر پدر وعموی دیگرش – ملا محمد علی برغانی، از مریدان خاصه سید کاظم رشتی – که اخباری مسلک بودند به حلقه طلاب در آمده بود و سیدکاظم او را در رسائل جوابیه خود قره العین نامیده بود. او کسی است که با بیحجابی و بیعفتی خود و سوءاستفاده از آشنایی با علوم دینی عده بسیاری را به بابیگری کشاند. تاریخ نویسان وجود اورا عمدهترین عامل نشر عقاید بابیت دربین زنان میدانند. همچنین شهادت شهید ثالث، عمو و پدر شوهر او به تحریک قره العین صورت گرفت (بهائیت در ایران، ص 135-132). زشتی و قبح اعمال قره العین به حدی است که پیروان این فرقه نیز به آن معترضند، از جمله خواهر میرزا حسینعلی (بهأ) بعدها در مورد قره العین و تندرویهای او در لوح عمّه گفته است که قره العین یک دفعه بیحکمتی کرد و هنوز از کله مردم نمیتوانیم به در آوریم. (فتنه باب، ص 175).
10- یعنی پشت ایمان از رفتار ایشان به لرزه در میآید.
11- میرزا حسینعلی نوری (بهأ)، مائده آسمانی، جزوهفتم، ص. 130
12- میرزا حسینعلی نوری (بهأالله)، اقتدارات، چاپ سنگی، 1310 هص ق، خط مشکین قلم، ص. 28
13- عبدالحسین نوایی، فتنه باب، ص 213-. 212
14- از شهرهای ترکیه.
جا داره به موضوع بهاييت بيشتر پرداخته بشه