به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، حجت الاسلام احمد رهدار و دکتر محمدرضا مرندی، در نشست «گونهشناسی مردم سالاری دینی» که صبح امروز به همت پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی برگزار شد، به بحث دموکراسی و تفاوت آن با مردم سالاری دینی پرداختند.
در این نشست دکتر محمدرضا مرندی و حجتالاسلام احمد رهدار به بیان نکات خود پیرامون این موضوع پرداختند؛ به طوریکه ابتدا دکتر مرندی مسائل و مبانی مدنظر خود را برای ورود به بحث ارائه دادند و سپس حجت الاسلام رهدار به مقوله پایان لیبرال دموکراسی و ضرورت طرح انقلاب اسلامی و در بطن آن دموکراسی اسلامی سخن گفت.
مرندی: لفظ مردم سالاری دینی حدود 15 سال است که در کشور ما مطرح شده است البته برای مفهوم آن نمیتوان زمانی مشخص کرد ظاهراً مُبدع این لفظ مقام معظم رهبری هستند و در زمانی که بقیه دموکراسی اسلامی را مطرح میکردند این واژه را به کار بردند.
1- مردم سالاری دینی از دو جزء مردم سالاری و دین تشکیل شده است در مورد مردم سالاری تلقی ما داریم این است که فکر میکنیم بین دموکراسی و مردمسالاری تفاوتی وجود ندارد. برخی معتقدند که دموکراسی مفهوم غربی است در حالی که ما معتقدیم دموکراسی لفظی غربی میباشد ولی مفهوم آن غربی نیست.
در کتابهای تاریخ غربی هم دیده میشود که مبدأ دموکراسی به 400-300 سال قبل از میلاد در یونان باستان بر میگردد در حالی که در مصر، ایران و هند در چندین هزار سال قبل یافت شده است.
از جهت مفهومی، دموکراسی واژهای یونانی است که از دموس (مردم) و کراتوس (حکومت) تشکیل شده است.
2- دموکراسی یا مردم سالاری که ما معادل هم فرض کردیم مفهومی صرفاً متناسب با اندیشههای لیبرالیستی نیست؛ چرا که معضلاتی که در دموکراسی وجود دارد و بسیاری بر آن تأکید میکند این است که دموکراسی فقط با لیبرالیسم سازگار است و در غیر نظام لیبرالی نمیتوان دموکراسی داشت که در داخل دکتر بشیریه نیز بر این نظریه معتقد است.
این نگاه را ما قبول نداریم البته فقط مسلمانان نیستند که این را قبول ندارند بلکه عدهای از نظریه پردازان غربی نیز آن را رد میکنند.
بزرگترین شاهد بر اینکه دموکراسی با لیبرالیسم متفاوت است، این است که به خاطر انقلابهای آزادی خواهانه که در قرن 17 و 18 رخ داد و نیز ایده دموکراسی که در قرن 17 مطرح شد، به دلیل همزمانی این دو واقعه، این دو واژه با همدیگر جا افتادند در حالی که خواستگاه واقعی دموکراسی حتی با نگاه خود غربیها به سه الی چهار قرن قبل از میلاد بر می گردد.
دموکراسی دینی مفهومی مطلق یا محدود؟
3- مخالفان مردم سالاری دینی دو دسته هستند، یکی افراد درون دینی و عدهای هم برون دینی، یکی از علتهای مخالفت هم این است که مردم سالاری یک مفهوم مطلق است.
یک تصور این است که در دموکراسی هر لحظه رأی و نظر مردم برای حکومتداری مدنظر قرار میگیرد، لذا برخی میگویند دین با دموکراسی جمع نمیشود یعنی دموکراسی لیبرال مطلق است ولی دموکراسی دینی محدود است؛ زیرا دموکراسی که مفهومی مطلق میباشد و با دین نیز که مطلق است نمیتواند جمع شود لذا باید یکی از این دو فدای دیگری شود و در دموکراسی دینی، دموکراسی فدای دین میشود.
دموکراسی مفهومی مطلق نیست
برای پاسخ دادن به این موضوع باید گفت که دموکراسی مفهومی مطلق نیست البته دموکراسی در مقام مفهوم تا قبل از اینکه به نظام سیاسی تبدیل شود مطلق است ولی به محض اینکه به نظام تبدیل شد همه دموکراسیها مقید میشود؛ یعنی مردم در ابتدا باید کاملاً آزاد باشند که نظام سیاسی که میخواهند را انتخاب کنند و هیچ قیدی نداشته باشند ولی وقتی که نظام تأسیس شد حق انتخاب مردم و رأی آنها در چارچوب نظام محدود میشود و وقتی هم که به قانون اساسی رأی دادند به آن محدود میشود یعنی نظام دموکراتیکی که مطلق رأی و نظر مردم حاکم باشد در عالم واقع وجود دارد.
سکولاریسم؛ خط قرمز غرب
مثلاً در غرب سکولاریسم خط قرمز است و فعالیت احزابی که غیر سکولار باشند و بخواهند مثلاً دین را وارد حکومت کنند محدود میشود مثلاً کاندیداتوری کشیشان برای ریاست جمهوری یا مجلس ممنوع است مگر اینکه از کشیش بودن انصراف دهند؛ چرا که در غیراین صورت عدم دخالت دین در سیاست نفی میشوند.
در نتیجه دموکراسی در همه حکومتها مقید به چارچوب نظام سیاسی و قانون اساسی است.
مردمسالاری دینی مفهومی بسیط یا ترکیبی؟
4- مردمسالاری دینی که در کشور مطرح میشود ماهیت ترکیبی دارد یا بسیط است.
بعضی میگویند مردم سالاری دینی ترکیبی است که البته در اینجا اسامی آنها را قید نمیکنم؛ اینها معتقدند که مردم سالاری دینی از دو جزء درون دینی و مردم سالاری و دموکراسی تشکیل شده است یعنی حکومت دینی بدون دموکراسی نمیتواند کاری از پیش ببرد و از طرفی هم دموکراسی هم نمیتواند بدون دین پیش برود.
نگاه دیگر نظریه مردم سالاری دینی را بسیط میداند که مقام معظم رهبری قائل به این نظریه است و معتقد است دین در ذات خود مردمسالار است و چیزی به نام حکومت مردم سالار از آموزههای دینی نمیفهمیم و چیزی به نام حکومت زور در اسلام نداریم.
سؤال دکتر محمدی: وقتی مبانی دموکراسی دینی را مطرح میکنید نباید آن را نقد کنیم، ما هر اندیشهای را مطرح میکنیم یک پیش نیازی دارد و دموکراسی لیبرال پایانی ندارد و همین طور در حال پیش روی است و مانند یک پدیده سیالی میماند که با آن سر و کار داریم.
مرندی: هنوز نقدی بر دموکراسی لیبرال وارد نکردند هر چند که نقدهای بسیاری بر آن دارم.
در مهد لیبرالیسم؛ زنان تازه 7 سال قبل انقلاب حق رأی یافتند
در دموکراسی یونان باستان زنان حق رأی نداشتند و جالب است که بدانید در سوئیس هفت سال قبل از انقلاب اسلامی بود که زنان حق رأی پیدا کردند و در آمریکا نیز سیاهان در سال 1967 حق رأی یافتند.
رهدار: چرا بحث دموکراسی اسلامی برای ما پررنگ شده است؟ چه زمانی این موضوع دارد مطرح میشود و برای چه چیز طرح شد؟
اولاً معتقدم بحث دموکراسی اسلامی برای 15 سال قبل نیست بلکه متعلق به دهه سوم انقلاب است، دههای که ما از فضای سلب و نقد رد شدیم و انتظار داریم تثبیت نظام از طریق مبحث ایجابی رقم بخورد.
دموکراسی اسلامی یک تولید است و یک تجدید نیست، اصل مقایسه دموکراسی اسلامی با دموکراسی لیبرال غلط است و اگر توجه نداشته باشیم و این مقایسه را ادامه دهیم شاید حجابی در راه پیشبرد دموکراسی اسلامی شود، اما علت اینکه مقایسه میکنیم این است که ما گاهی ناگزیر از مقایسه هستیم چرا که غرب غیر از هویت ماست.
این تأسیس و این تولید مسبوق به پایان در جای دیگری است؛ اگر لیبرال دموکراسی به پایان نرسیده بود (البته پایان اعتباری نیست و اینگونه نیست که با یک مقاله یا سخنرانی نیز اتفاق نمیافتد) زمینه برای شروع سخن درباره گفتمان دیگر رخ نمیداد.
مقوله تئوریهای پایان در غرب
مقوله تئوریهای پایان را در غرب جدی بگیرد، پایان علم، پایان ایدئولوژی، پایان تاریخ را ما تولید نکردهایم و درغرب تولید شده است و تئوری پایان را با زبانهای مختلف بیان میکنند.
تئوری پایان یعنی فردایی در کار نیست و ما به ته رسیدیم و در فضای به ته رسیدن است که ایدئولوژی نهیلیستی و پوچ گرایی پررنگ میشود؛ چون در غرب خیلی چیزها به پایان رسیده است، لذا گفتمان رقیب زمینه برای بحث پیدا کرده است.
اساتیدی در غرب اقدام به نوشتن کتابهای کردهاند مثل «مرگ فلسفه»، «غروب غرب» و «پایان غرب» و .... در همین زمان تئوری انقلاب اسلامی که مدعی بازکردن راهی در مخالفت با غرب است با کلید واژههای ایجابی مانند مردمسالاری اسلامی در حال شروع است.
چرا در دموکراسی تبلیغات خیلی مطرح میشود؟
دموکراسی اسلامی با دموکراسی لیبرال خیلی متفاوت است؛ چرا که در دموکراسی تبلیغات خیلی مطرح میشود و در تبلیغات چه چیزی بیرون میآید؟ آیا انتظار میرود که از تبلیغات تفکر بیرون بیاید؟
چرخ لیبرال دموکراسی جز با تحمیق و به غفلت رساندن مردم پیش نمیرود لذا تبلیغ، مد، تکثرگرایی خیلی پررنگ میشود و حتی در حوزه معرفت نیز نسبیگرایی مطرح میشود.
چرا در غرب نسبیت مطرح میشود برای اینکه غرب ثبات ندارد؟
رسالت حکومت دینی اقامه ذکر است یعنی چرخ حکومت دینی جز با تأمل، تعقل نمی چرخد لذا در دموکراسی دینی باید به سمتی حرکت کنیم که خودآگاهی تاریخی و مذهبی برجسته شود و تبلیغات در ذیل آن قرار بگیرد.
تفاوت های کلیدی دیگری هم هست:
در حوزه ساختارها در دنیای غرب یک چیزی داریم به نام «تفکیک قوا» که اینجا نیز داریم که چون اسمها شبیه هم هستند خیلیها به اشتباه میافتند که این دو به لحاظ محتوا هم یکی هستند.
در غرب تفکیک قوا به معنای تجزیه قوا است درحالی که در اینجا تفکیک قوا به معنای تقسیم قوا است. فرق تجزیه و تقسیم در این است که تقسیمها مخزن دارند ولی تجزیهها مخزن ندارند؛ تجزیه یعنی تکثر ولی دردموکراسی اسلامی اینگونه نیست و ما مخزن داریم اینجا نهاد و منصب و شأنی به نام ولایت فقیه وجود دارد یعنی مخزنی است که هدایت کلان صورت میدهد.
جای این نظارتهای فوقانی در نظام لیبرال دموکراسی خالی است، مدیریت ابزاری و بخشنامهای و صوری غیر از مدیریت معنوی است.
در دموکراسی اسلامی ظاهری داریم که سنجش آن از طریق قانون و نتیجه یعنی کارآمدی محک میخورد و یک باطنی دارد که مدیریت معنوی است و همین امر غرب را گیج کرده است.
در صحبتی که با یکی از اساتید دانشگاه شهید بهشتی داشتم، وی چنین گفت که به لحاظ تئوریهای موجود در کتابها حرفهای من درست است ولی در واقعیت ایران حرفهای شما درست میباشد چرا که تئوریها خیلی اوقات حجاب میشوند و انسان را از واقعیتها دور میکند.
بعد از 34 سال از انقلاب در شبکه 4 که شبکه فرهیختگان است برنامه ای گذاشته میشود با موضوع امکان تولید علم دینی و این جای تأسف دارد زیرا طرح این مسئله افتادن در بازیهای غرب است.
در کشورهای خیلی ضعیفتر از ما (به لحاظ تئوریک) سراغ مصادیقی میروند و از این طریق به امکان میرسند؛ و به جایی اینکه بحث بر سر امکان صورت بگیرد بلکه باید بر تئوری پردازی آنچه واقع شده تمرکز شود.
اگر چیزی که در ایران اتفاق افتاده است صورت بومی آن چه در غرب رخ داده است باشد، غرب انگیزهای برای مخالفت با ما نخواهد داشت.
دموکراسی را به عنوان مفهوم بسیط ببینید و از حالا به بعد اقدام به تئوریپردازی با رویکرد اثباتی و ایجابی کنیم، البته تأسیس و اثبات به این معنی نیست که موارد تاریخی را ذکر نکنیم میتوان موارد را از تراث تاریخی بگیریم و صورت تأسیسی به آن بدهیم.
دموکراسی هم اکنون در غرب مورد تردید جدی واقع شده است که آیا قوام غرب به مشارکت است یا به رقابت؟
الان ترسی در غرب ایجاد شده که اگر دموکراسی به معنای مشارکت در نظر گرفته شود، چند سال آینده که جمعیت مسلمانان زیاد میشود ممکن است ما صحنه را از دست دهیم، لذا از همین الان دارند مفهوم رقابت را به جای مشارکت جایگزین میکنند.
الان در داخل کشور نیز نقد میزنند که قوام دموکراسی به مشارکت نیست بلکه به رقابت است و میگویند اینجا چون افراد باید از تیغ شورای نگهبان بگذرند لذا رقابت واقعی معنایی ندارد.
لایههای جامعه مدنی ما که نقش سلبی دارند جریان فتاها، عیاران و لوطیها، بودند که اینها نه دولتیاند و نه مردمی و معمولاً دغدغه مردمی داشتند یعنی از دولت میدزدیدند و به مردم میدادند.
لایحه اجتهادی شیعه، علما و مراجعی هستند که حکومتی نبودند اینها به لحاظ عملی عین مردم هستند و به لحاظ نظری با مردم فرق دارند.
در مقام نظریهپردازی باید سعی شود که بر روی انقلاب اسلامی بایستیم و به بازخوانی پسینی مواد تاریخی گذشته با دغدغهها و پرسشهای امروزی به پردازیم.
مرندی: بحث هدایتهای فوقانی که مطرح شد فقط مخصوص نظامهای لیبرال دموکراسی نیست بلکه برای همه نظامها است حتی هدایت و نظارت بیرونی نیز لازم است.
همچنین این نکته که مطرح شد که دموکراسی غربی الان بیش از مشارکت بر رقابت تأکید می کند غلط است زیرا این دو واژه از هم قابل تفکیک نیستند و لازمه مشارکت، رقابت است.
نظارت استصوابی مخصوص جمهوری اسلامی نیست و از آنجایی که کلمه فقهی است ممکن است این شبهه ایجاد شود در حالی که در غرب نیز Approval SuPervision همه نظارتها موقعی لغو نخواهد بود که به استصواب ختم شود.
در بررسی که در 34 کشور دنیا صورت گرفته نشان میدهد که در همه کشورها نظارت استصوابی وجود دارد.