به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو» در آخرین بروزرسانی وبلاگ «رادیکالباشی» آمده است:
خیلی خاص بود.
اینکه دهم باشی؛ خیلی رند است.... قابل قبول است...
حتی هشتم هم باشی، باز هم می شود یک کاریش کرد و با هشتم بودن کنار آمد!
اما نهم بودن خیلی خاص است!
خانه شان همچین وضعی داشت.
خانه اکرم و محمد، آن بالاها بود؛ اد طبقه نهم!
آن موقع ها در اوایل دهه هفتاد، سکونت در طبقه نهم برای خودش کلی « خاص» بودن را به همراه داشت.
مخصوصا که گاهی آسانسور بلوک خراب شود و مهمان هایی که ما بودیم مجبور می شدیم عین نه طبقه را هن هن کنان؛ همچون اسب بدویم و برویم بالا! ( حالا من گفتم اسب؛ شما مرام به خرج بدهید و همینطور که متن را می خوانید، یک دور از جانی چیزی بگویید ! با تشکر!)
حالا خاص بودن وقتی خودش را بیشتر نمایان می کرد که جنازه خندانت می رسید به طبقه نهم و زنگ واحد وسطی طبقه را می زدی و خانواده شریفی به استقبالت می آمدند، سعی میکردی قضیه هن هن و اسب و دور از جان و .... فراموش کنی و همانطور با همان سر و وضع عرق کرده وارد فاز احوالپرسی و دیده بوسی می شدی و ... قس الی هذا
...
جریان خاص بودن طبقات نهم، در همان سال های دهه هفتاد جا ماند.
این روزها سکونت در طبقات بیستم به بالای برج های الهیه هم چندان خاص بودن را به همراه ندارد.
هر بلوکی برای خودش دست کم دو آسانسور شیک و جادار دارد و تویی که شیتان پیتان کرده ای، و سالی یکبار عزم دیدن قوم و خویشت را کرده ای؛ داخل آسانسور فرصت کافی داری تا زمانیکه به طبقه بیستم برسی؛ مویی شانه کنی و عطری بزنی و ادوکلنی....
چه شد که ما آدمهای دهه نود انقدر تغییر کردیم که وقتی می رسیم به طبقه بیستم و زنگ واحد وسطی را می زنیم، با خستگی و اکراه روی ماه میزبان را می بوسیم؟!
چقدر حاضری هزینه کنی تا برگردی به دوره ای که مهمانهای عرق کرده با اشتیاق می پریدند در آغوش میزبان و میزبان با اشتیاق تمام فقط عطر وجود مهمانش را میفهمید و دیگر هیچ؟! .........