به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، روز 14 اسفند ماه روز وفات دکتر مصدق است. به همین مناسبت در گفت وگویی با دکتر موسی نجفی استاد تاریخ معاصر و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به بررسی ابهاماتی که در خصوص دکتر مصدق و نقش وی در ملی شدن صنعت نفت وجود دارد پرداختیم که مشروح این گفت و گو را در پیش رو دارید.
«خبرگزاری دانشجو» - در مورد ملی شدن صنعت نفت بحثهای متفاوتی انجام میشود. برخی ملی شدن صنعت نفت را به دکتر مصدق نسبت میدهند اما برخی دیگر، معتقدند که فداییان اسلام با ترور رزمآرا که مانعی در برابر ملی شدن صنعت نفت بود زمینهساز این اتفاق شدند. در واقع، این افراد به نوعی نقش دکتر مصدق را در این اتفاق کمرنگ میدانند. حال، سوال اینجاست که نقش هر یک از این افراد و گروهها در ملی شدن صنعت نفت چگونه بوده است؟
نجفی: هر دوی این نگاهها غلط است. البته، تا حدودی هم این حرفها درست است. هر یک از اینها نقش خاص خود را داشتند اما نهضت یعنی مردم. باید در مردم تحولی ایجاد شود و آگاهی پیدا کنند و با این آگاهی حرکت کنند، در این حرکت اهداف متعالی داشته باشند و جلو بروند تا حرکت آنها تبدیل به نهضت شود.
تفاوت نهضتهای الهی با نهضتهای غیر الهی
نهضت متعلق به اشخاص نیست. حالا ممکن است یک جایی مثلا در انقلاب اسلامی شخصی مثل امام خمینی زودتر از بقیه اهداف را تعیین کند و مردم با جهتگیری او حرکت کنند ولی به قول شهید مطهری در نهضتهای اصیل و الهی رهبران راه درست نمیکنند، آنها راه را نشان میدهند.
فرق نهضتهای الهی با نهضتهای غیر الهی فرق دارند، مثلا امام خمینی با فیدل کاسترو، لنین یا گاندی یک فرق دارد و آن، این است که این افراد میخواستند راه درست کنند، اما امام راه درست نکرد؛ چون راه را انبیا گذشته درست کرده بودند و ائمه راه را نشان داده بودند اما این راه در طی قرون مختلف گرد و خاک گرفته و شفاف نیست. رهبران این گرد و خاک را پاک میکنند و دوباره راه شفاف میشود.
نهضت نفت یک نهضت دینی تمام عیار نیست
این مربوط به نهضتهای دینی و الهی است، اما نهضت نفت یک نهضت دینی تمام عیار نیست. یعنی یک بیداری اسلامی تمام عیار نیست، یک بیداری اسلامی ناقص است که برای کشور ما برکات خاص خود را داشت. به همان میزان که این نهضت یک نهضت ناقص است و اصیل نیست آدمهای مختلف هم در آن نقش دارند.
اولین نکته این است که در نهضت نفت امام خمینی وجود نداشت. این یعنی اگر ما بخواهیم در نهضت نفت کسی مانند امام خمینی را پیدا کنیم باید آیتالله بروجردی، آیتالله کاشانی، فداییان اسلام و زحماتی که رجال آزادیخواه مانند مصدق کشیدند را روی هم بریزیم، همه را که روی هم ریختیم میشود امام، تازه امام متکاملتر است.
پس این که ما یک نهضت را به یک شخص نسبت دهیم غلط است. یک جنبههایی از نهضت را یک شخص تقویت کرده و جنبههای دیگر را شخص دیگر. تازه این نهضت در انتها هم شکست خورد. اگر نهضت ملی شدن صنعت نفت به اسم فداییان اسلام یا مصدق باشد شکست آن هم باید به اسم آنها باشد. وقتی میخواهیم پیروزی یک نهضت را به نام یک نفر بزنیم شکست آن نیز باید به اسم همان فرد باشد.
نهضت ملی شدن صنعت نفت آخرین توان مشروطیت بود
از نظر من، نهضت نفت آخرین رمق و توان مشروطیت است و مشروطه ایران بعد از نهضت نفت هیچ حرکتی ندارد. بعد از آن امام (ره) در دهه 40 بر ویرانههای مشروطه حرکت جدیدی را شروع میکنند، یک حرکت دینی و نهضت اسلامی. البته، ایشان با مشروطه و نهضت نفت قطع ارتباط نمیکردند ولی از تجارب مشروطه و شکست نفت و ضعفهای نهضت نفت استفاده کردند.
نقطه ضعف نهضت ملی شدن صنعت نفت از نظر امام خمینی
امام (ره) به ضعفهای نهضت نفت توجه داشتند. خودشان میگویند به آیتالله کاشانی گفتم که نهضت بیش از اندازه سیاسی شده است و باید دینی شود تا پیروز گردد. امام از اینها استفاده کرده و یک جریان درست کردند. لذا، نهضتها متعلق به کسی نیست. مجموعه این عوامل است که موجب میشود مردم به حرکت در بیایند.
سوال شما را میتوان این گونه تکمیل کرد که آیا دکتر مصدق یا جریان روشنفکری میتواند تودههای مردم را به حرکت در بیاورد؟ از نظر من نه. جریان روشنفکری میتواند تودهای از روشنفکران یا احزاب سیاسی را به حرکت درآورد کما این که جبهه ملی در انقلاب نتوانست توده مردم را به حرکت در آورد؛ چون توده مردم با ایمان حرکت میکنند نه با سیاست.
روشنفکران نمیتوانند تودههای مردم را به حرکت در آورند
با توجه به این که اکثر مردم ایران شیعه هستند و علمای شیعه همیشه در صدر آزادیخواهان قرار دارند لذا معمولا برای اینها جایی نمیماند که بخواهند حرکت کنند. البته، یک عده هم به اینها توجه دارند اما از توده نیستند و نمیتوانیم بگوییم توده مردم را اینها به حرکت در آوردهاند، اما در جای خود و برای جلو بردن این حرکتها نقش داشتند.
در همین رابطه میتوان به دوران خودمان اشاره کرد. مثلا شکی نیست که آقای رفسنجانی در پیشبرد این انقلاب نقش داشته اما این که یک عده غلو کنند و انقلاب را در ید اختیار آقای رفسنجانی بدانند حرف غلوآمیزی است کما این که آقای هاشمی تا یک مقطعی انقلاب را جلو برده اما از یک مقطعی به بعد نتوانسته و از انقلاب جا مانده است.
رهبرانی که از انقلابها جا ماندند
این طور نیست که انقلابها فقط دنبال رهبران بیایند، یک جاهایی رهبران از انقلابها جا میمانند یعنی مردم جلوتر میروند. مثل انقلاب خودمان که آقای هاشمی پس از قضایای احمدی نژاد از خیلی چیزها جا ماند. آقای خاتمی هم یک زمانی جا ماند و خود آقای احمدی نژاد هم الان جا مانده است، خودش یک حرکتی را شروع کرد و انقلاب جلو رفت اما خودش جا ماند.
این گونه نیست که انقلابها وابسته به این اشخاص باشند و ما حتما خط سیر انقلابها را وابسته به این اشخاص طی کنیم. اینها تا یک مقطعی حرکت مثبتی داشتند و انقلاب را جلو بردند اما یک زمانی جا ماندند پس این که دقیقا اینها را با هم مرتبط کنیم درست نیست.
«خبرگزاری دانشجو» - رابطه مصدق با انگلستان چگونه بود؟
نجفی: من ایشان را انگلیسی نمیدانم، مدل حرکت دکتر مصدق مدل انگلیسی نبود. البته، ایشان اشتباهات خیلی زیادی داشت و به طرف امریکا رفت. او توجه نداشت که انگلیسیها قدرت خود را به امریکاییها واگذار کرده بودند یعنی از این به بعد صاحب این خانه انگلیسیها نیستند، امریکاییها هستند.
مصدق در محاسبات خود دچار اشتباه شد
مصدق در محاسبات خود فکر کرد برای این که از دست انگلیسیها راحت شود به طرف امریکاییها برود؛ چون خطرش کمتر است اما خود امریکاییها کودتا کردند. به نظر من، مصدق انگلیسی نیست اما محاسباتش نسبت به غرب دقیق نبود.
روشنفکران استقلال فرهنگی از غرب را درک نمیکنند
«خبرگزاری دانشجو» - با این وصف میتوان نتیجه گرفت که مصدق امریکایی است؟
نجفی: نه امریکایی هم نیست. امریکایی یعنی مهره امریکا و من این را قبول ندارم و تاریخ این را نمیگوید، باید برای گفتن این مطالب سند داشت. مصدق فقط در تشخیص جهتش از انگلیس به سمت امریکا دچار اشتباه محاسباتی شد. اما به هر حال او از طبقه روشنفکر است و روشنفکران لازم نیست حتما در سیاست و از طریق سفارتخانهها وابسته به غرب باشند. آنها استقلال فرهنگی از غرب را درک نمیکنند ولو این که به استقلال سیاسی قائل هستند.
من معتقدم که آقای خاتمی و دار و دسته ایشان - البته گذشته از فتنه سال 88 که دست خارجی در آن عیان بود - در خوشبینانهترین حالت، اگر نگوییم وابستگی ندارند لااقل استقلال فرهنگی ندارند، یعنی نمیتوانند خودشان را کاملا مستقل از دنیای غرب و مدرنیته تعریف کنند. این خیلی اعتقاد میخواهد، این کار امام خمینی یا آقای خامنهای را میخواهد که به این شدت اعتقاد داشته باشند.