به گزارش خبرنگار دین و اندیشه «خبرگزاری دانشجو»، حجتالاسلام امیر غنوی، از شاگردان برجسته علی صفایی و مسئول موسسه لیلةالقدر هفته گذشته در جلسات تاریخ اسلام که چهارشنبهها در این موسسه برگزار میشود، به ترسیم وقایع دوران امامت امام جواد(ع) پرداخت.
وی ضمن اشاره به مباحث هفته گذشته، گفت: بحثمان از زندگانی حضرت جواد بود و بعضی نکات را خیلی تأکید کردم، بخصوص در این روزگاری که تا حدی غربت ائمه آخر ما بیشتر معلوم میشود و بی اطلاعی مردم از آنها بیشتر نمود دارد، تأمل بیشتر در زندگی کسانی مثل امام جواد، امام هادی و امام عسگری خیلی میتواند اثرگذار باشد.
من معمولاً وقتی میبینم در زمینهای فحش میدهند یا توهین و بدی میکنند، در مورد این نکته تأمل میکنم که خود ما چه کاری نکردیم که زمینه این مسئله ایجاد شده است. ما گاهی چیزهایی در مزاحهای خود میگوییم که نقاط ضعف ما را در تأملات تاریخیمان نشان میدهد.
به شوخی به کسی گفتند: ائمه را بشمار، حضرت ابالفضل را هم شمرد. بعد به او گفتند: حضرت ابالفضل که از ائمه نیست، او هم که خیلی حساس به ابالفضل بود گفت: اگر هم میخواهید کم بگذارید، از آن امامهای آخر - حالا اسم هم میبرد - از آنها کم بگذارید، اما ابالفضل امام است.
گاهی اطلاعات ما از یک امام بسیار مؤثر در تاریخ شیعه، کمی کمتر از صفر است
بعضی از ائمه نزد ما حساب خاصی دارند، امام صادق (ع) عالم آل محمد است، امام کاظم (ع) زیاد زندان رفته، امام رضا (ع) هم همشهری ما و در کشور خودمان هستند، اما بعضی از ائمه از هیچکدام از اینها هیچ نصیبی نبردهاند و در حقیقت از آنها هم هیچ اطلاعی نداریم. از حضرت جواد(ع) فقط این را میدانیم که کوچولوی امام رضا بودهاند. یعنی اطلاعات ما از یک امام بسیار مؤثر در تاریخ شیعه، کمی کمتر از صفر است. از امام هادی و امام عسگری هم که دیگر هیچ؛ به نظر من تأمل در زندگی این سه امام خیلی جا دارد.
امامت امام جواد سبب یک تحول بزرگ در شیعیان و نگاهشان به امامت بود
دفعات گذشته چند کار را انجام دادیم؛ سعی کردیم دوره سیاسی امام جواد را از کتب تاریخی بررسی کنیم تا بفهمیم در آن دوره که دوره مأمون و معتصم عباسی است، اوضاع جهان اسلام در چه وضعی بوده است. یک مقدار زیادی هم راجع به اتفاق خیلی بزرگی که در جامعه شیعه با آمدن امام جواد رخ داد توضیح دادم و گفتم که امامت امام جواد باعث یک تحول بزرگ در مجموعه شیعیان و در نگاهشان به امام شد. این را چند بار گفتم باز هم میگویم.
یکی از دوستان داشت در باب نفی مباحث مربوط به عظمت ائمه حرف میزد، من هم این نکته را گفتم که شیعه اعتقاد دارد این بچه پنج سالهای که روی شانه موفق، غلام امام رضا، طواف میکند امامشان است. من نمیدانم شما به چه چیزی غلو میگویید، اگر ائمه ما را علمای ابرار بدانید هیچ جوری نمیتوان توضیح و توجیه عقلایی عادی کرد که او امام است.
بعد مجالسی که برقرار میشود که شیخ مفید در ارشاد نقل میکند؛ برخورد با یحیی ابن اکثم، برخورد با دیگران و تعریفهای خود مأمون از امام جواد، نشان میدهد که داستان، داستان فوقالعاده عمیقی است و حتی با آمدن امام جواد، متکلمین شیعه هم تکانی میخورند که داستان درگیریهای بین متکلمین و کتک خوردن یونس بن عبدالرحمان را برایتان گفتم که بزرگ متکلمین شیعه است، اما هنوز خوب و کامل داستان را نمیفهمد.
همچنین کاملاً متوجه میشوند داستان، داستان امامی نیست که مطالب علمی را از پدرانش گرفته، بلکه داستان معصومی است که میتواند دو سالش باشد، پنج سالش باشد و میتواند همه آن علوم گذشته را همراه داشته باشد.
حال هر طور بخواهید امامت را توضیح بدهید باید طوری باشد که امامت امام جواد را که در حقیقت از پنج سالگی شروع شده و نه هفت سالگی، توجیه نماید. چون همانطور که گفتم، امام رضا همه اختیارات سازمان وکالت را جلوی همه به امام جواد پنج ساله تفویض میکنند و او از پنج سالگی رهبر سازمان وکالت است و بعد هم امام هادی در هفت سالگی امام شدند.
امامت امام جواد، نوعی تعبد را در شیعه تقویت کرد
امامت این دو امام نه تنها نوعی تعبد را در شیعه تقویت کرد، بلکه تحولی در تصور از امام ایجاد نمود. تعبیری که جلسه گذشته گفتم که شاید تعبیر مرا نپسندید، اما گویی یک فرقه مقدسهاند بین سایر فرق. شما فضای سیاسی آن موقع را تصور کنید که گروههای مختلف و مذاهب متفاوتی وجود دارند و علمای بزرگی هستند، در این میان امام جهان تشیع یک بچه هفت ساله است و همان جایگاه را دارد؛ یعنی توانسته با نوع برخوردش مورد پذیرش همه قرار بگیرد. حتی مخالفین او را به عنوان رهبر جهان تشیع میپذیرند.
این مسئله هم از حیث بیرونی و هم از حیث درونی، تصور نسبت به امامیه و امام را عوض میکند و توضیح دادم که حتی جایگاه سیاسی و اجتماعی شیعه هم تغییر میکند؛ چون بعد از این که امام رضا به ولایتعهدی رسیدند اینها نوعی مصونیت ظاهری دارند.
پس از شهادت امام رضا با امام جواد درست مثل یک شازده برخورد میشود
امام رضا ولیعهد است و در هر حال تا آخرین لحظه مورد احترام حکومت میباشد. امام جواد هم داماد خلیفه است و دختر خلیفه زن اوست و جلوتر هم خواهیم دید که واقعاً مثل یک شازده با او برخورد میکنند. خیلی از موارد و نوع برخوردها نشان میدهد که وضعیت سیاسی شیعه هم با دوره امام کاظم(ع) یا امام صادق(ع) متفاوت شده و در دوره امام جواد اینها داخل مجموعه پذیرفته شدهاند. البته در دوره امام هادی این حالت از بین میرود و آنها میشوند «عسگریین». در واقع، از امام هادی و امام عسگری در شهرهای نظامی مراقبت میشود، اما با امام جواد درست مثل یک شازده برخورد.
در رابطه با داستان پیچیده ازدواج امام جواد با ام فضل هم باید گفت و گو کنیم، چون داستان غریبی است. نوع رابطه مأمون با امام جواد، نوع رابطه امام جواد با زنش ام فضل، علت احتمالی کشته شدن امام جواد و غیره؛ باید در خصوص این موارد بیشتر گفت و گو کنیم.
در صحنهای که مأمون میخواهد دخترش را به ازدواج امام جواد دربیاورد، عباسیان بشدت مخالف هستند، تازه هم میانه آنها خوب شده است. آنها در توضیحی که به مأمون میدهند، میگویند: این لباسی است (منظور رخت خلافت است) که خداوند بر ما پوشانده است، کاری نکنید که از دست ما برود.
عباسیان خطاب به مأمون: آدم، بچهای(امام جواد) به این سن و سال را ولیعهد نمیکند
مأمون از ویژگیهای خاص امام جواد میگوید، اما آنها قبول نمیکنند و میگویند: او بچه است و بچهای به این سن و سال چیزی بلد نیست و آدم، بچهای به این سن و سال را ولیعهد نمیکند. حالا امام رضا با آن ویژگیهایش جا داشت، اما این نه. مأمون میگوید: مجلسی بگذارید و شما بپرسید، اگر او کم آورد من حرف شما را قبول میکنم.
شکست قاضی شهر در مناظرهای جذاب با امام 7 ساله
عباسیان هم میپذیرند و اینجا یحیی ابن اکثم وارد قضیه میشود. از او میخواهند از امام مسئلهای بپرسد و امام جواد را جلوی بقیه در شرایطی قرار دهد که به دیگران نشان دهند او بلد نیست. او هم میگردد مسئله سختی از کتاب حج پیدا میکند. کتاب حج تقریباً دشوارترین کتاب فقهی است و مسائل فرعیاش بسیار زیاد است، به قدری که یک بار زراره از امام میپرسد: من سالهاست این مسائل حج را میپرسم تمام هم نمیشود. بعد حضرت شروع میکنند به توضیح دادن که میدانی این عمل از کی بوده؟ طبیعتاً عملی که این قدر سابقه تاریخی دارد سؤالاتش هم به این راحتی تمام نمیشود.
او هم سؤال سختی از بحث صید آدم مُحرِم پیدا میکند و میپرسد. امام به جای جواب دادن عادی، مسئله را از یحیی ابن اکثم دوباره سؤال میکنند که تقریباً امام ده، دوازده فرض مختلف را از او میپرسند. سوالاتی در رابطه با خود حیوان، در رابطه با خود مُحرِم و در رابطه با فضای صید، تا جایی که کار اصلاً به بحث نمیکشد.
صحنه را تصور کنید: امام چند سالش است؟ این شیخ، قاضی شهر است. جوری میشود که با همین سؤالها یحیی ابن اکثم دستش را بالا میبرد و در برخی نقلها هست همانجا مأمون به عباسیان میگوید: فهمیدید با چه کسی طرف هستید؟ و همان جا خطبه ازدواج را میخواند.
در برخی نقلها هم هست که یحیی ابن اکثم میگوید: اینهایی که گفتید را خودتان توضیح دهید و امام در کوتاهترین بیان میفرمایند که همه آن فروض چه فرقی با هم دارند و همه آنها را یک به یک پاسخ میدهند و بعد هم ازدواج امام جواد و امفضل شکل میگیرد.
سوال: قضیه یک جوری به هم نمیچسبد! مأمون برای اینکه رابطهاش با عباسیان خوب بشود امام رضا را از میان برداشت و بعد دوباره امام جواد را به عقد دخترش درآورد؟
استدلالهای مأمون در بحث با علمای عباسی از بهترین استدلالها برای اثبات حقانیت امیرالمؤمنین است
غنوی: دو سه جور میشود به این سوال جواب داد. یک موقع هست که شما یک سیاستمدار را سیاستمداری میدانید که فقط ضرب و تقسیمهای قدرت در آن، جا میگیرد، تصویر من از مأمون این نیست. مأمون به تعبیری که ما امروز میگوییم همه اعتقادات شیعه را قبول دارد، یعنی اگر به استدلالهای او در بحث با علمای عباسی توجه کنید، میبینید که از بهترین استدلالها برای اثبات حقانیت امیرالمؤمنین است.
مأمون، برای حکومت اگر میشد خدا را هم میکشت
مامون وقتی ائمه را وصف میکند، همان حرفهایی را میزند که ما شیعیان میزنیم، ولی او دنیا را خیلی دوست دارد و حکومت را میخواهد، مثل پدرش که گفت: «فان الملک عقیم»، حکومت نمیزاید. از نظر او، برای حکومت، خدا را هم میشد کشت.
بررسی دلایل ازدواج امام جواد (ع) و ام فضل
اتفاقی که میافتد این است که تصویر اولیه مأمون از امام جواد این نیست که میخواهد با او ارتباط برقرار کند. شما اوایل نمیبینید که مأمون ازدواج دخترش با امام جواد را پیگیری کند. اولین مرحله ازدواج امام جواد با امفضل، زمان امام رضاست، وقتی میخواهند ولایتعهدی را بدهند. یک دخترش را به ازدواج امام رضا و دختر دیگرش را به ازدواج امام جواد در میآورد.
پس از گذشت 13 سال از عقد ام فضل و امام جواد(ع)، به نحوی تقریباً الزامی، امفضل را به منزل امام جواد میفرستند
آن ازدواج اول معنی داشته؛ چون به هر حال امام رضا سن و سالی داشته، اما این ازدواج برای امام جواد خیلی معنا ندارد. سن و سال امام کم است و دختر هم خانه پدرش است، بنابراین تا 20 سالگی امام جواد، ام فضل را به او ندادند. تا 20 سالگی یعنی تقریباً 13 سال از حکومت مأمون میگذرد و آخر سر به نحوی تقریباً الزامی، امفضل را به امام جواد میدهند.
امام پس از 5 سال زندگی با ام فضل در سن 25 سالگی به شهادت رسیدند
این ازدواج سه مرحله دارد: یک مرحله زمان ولایتعهدی امام رضاست، یک مرحله بعد از گفت و گوی با یحیی ابن اکثم است که رسماً برگزار میشود و رسماً عقد میکنند و اینکه زنش را تحویل امام بدهند تا با خود به مدینه ببرد، این مربوط به حدود 20سالگی امام جواد است و پنج سال بعد هم حضرت به شهادت میرسند.
ادامه دارد ...