به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، با نزدیک شدن زمان مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 در قزاقستان، اظهارنظرها در خصوص عزم کشورهای غربی -بهتر بگوییم، بلوک استکبار- برای به سرانجام رساندن این مذاکرات، شدت بیشتری مییابد. بهگونهای که برخی تحلیلگران، سخن از ارائهٔ پیشنهادات و راهحلهای قابل قبولی برای طرفین، به میان آورده و آن را نقطهٔ عطفی در تاریخ مذاکرات میدانند. اما نکتهٔ قابل توجه و درخور تأمل در همهٔ این اظهارات و گمانهزنیها، تاکید بر لزوم مذاکرهٔ مستقیم میان مقامات ایران و آمریکا است، گویی پروندهٔ هستهای ایران، تنها منازعهای میان دو کشور ایران و آمریکا است و راهحل آن نیز از توافق میان این دو میگذرد. این موضوع درحالی مطرح میگردد که بارها و بارها، مقامات اروپایی ادعا کردهاند که این پرونده دارای مشکلات و ابهامات تخصصی و فنی است و نه حاصل تقابلهای سیاسی! حال سؤال اینجاست که اگر مسئله، مسئلهٔ پاسخگویی به ابهامات و به بیان روشنتر، اتهامات بیپایهٔ غرب است، در این صورت موضوع باید در کمیتههای تخصصی آژانس پیگیری شود؛ نه در مذاکرات مقامات سیاسی با آمریکا؛ چگونه است که کلید حل این پرونده را باید در واشنگتن جست نه آژانس بینالمللی انرژی اتمی؟!
پاسخ به این سؤال روشن است. همانگونه که مقام معظم رهبری تاکید فرمودند، فشارهای اقتصادی بهدلیل پروندهٔ هستهای کشورمان نیست، بلکه پروندهٔ هستهای بهانهٔ فشارها و تحریم اقتصادی است. فهم و اثبات این موضوع از آن جهت حائز اهمیت است که تعیینکنندهٔ رویکرد ما نسبت به مذاکرات هستهای و سپس مذاکرهٔ مستقیم با آمریکا خواهد بود.
بنابراین، با تغییر نسبت علت و معلولی میان پروندهٔ هستهای کشورمان در شورای امنیت و تحریمهای همهجانبه و فشار بر کشورمان به این نتیجه میرسیم که علت اصلی تحریمها، خواست غرب برای فشار به کشورمان است و معلول و دستاویز عملیاتیکردن آن، بهانهتراشی و پروندهسازیهای هستهای میباشد. برای برطرفکردن علت نباید به سمت حل معلول -پروندهٔ هستهای- رفت، چرا که دلیل اصلی چیز دیگری است. از سوی دیگر بیان شد که خود کشورهای غربی راهحل این علت -تحریمهای اقتصادی- را در مذاکرات مستقیم میان ایران و آمریکا و توافقات حاصل از آن معرفی میکنند.
حال که مسئلهٔ اصلی، مذاکرهٔ مستقیم است، باید پرسید که چه چیزی در مذاکرات وجود دارد که منجر به برآوردهسازی خواست آمریکا -به مثابهٔ طرف اصلی منازعه با ایران- خواهد شد؟ و سؤال دیگر اینکه چرا در این مقطع زمانی اینقدر بر مذاکره تاکید میگردد؟ چرا وزیر امور خارجهٔ آمریکا و رئیس جمهور و سایر مقامات آمریکایی در روزهای اخیر، ناگهان بر طبل مذاکرهٔ مستقیم میکوبند و خواستار گفتگوی دوطرفه میشوند و هدف اصلی آنان از این درخواست چیست؟
در پاسخ به این سؤالات باید بیان داشت که مذاکرهٔ مستقیم میان مقامات ایرانی و آمریکایی دارای دو اثر بالذات و بالعرض است که فهم آن نیازمند شناخت دقیق فضای داخلی ایران در شرایط فعلی و همچنین شرایط منطقهای و بینالمللی است.
در شرایط فعلی و در بعد داخلی، فضای سیاسی-اقتصادی کشورمان حامل مؤلفههای خاصی است. از طرفی فشارهای اقتصادی و تحریمهای بینالمللی، بههمراه ناکارآمدیهای داخلی، هرچند به بخش قابلتوجهی از اهداف خود نرسیدهاست، اما موفق شده فشارهایی را بر دولت و بدنهٔ جامعه وارد سازد و با تصویب آخرین تحریمهای ممکن در خصوص ایران - آخرین طرح مصوب در آمریکا - این روند به نقطهٔ اوج خود نزدیک شده و باید منتظر روند نزولی تاثیرگذاری آن در ماههای پایانی سال92 باشیم. این مطلب که: «تیغ تیز تحریمها در ماههای پیش رو به اوج خود خواهدرسید و پس از آن باید منتظر روند کاهشی تاثیرگذاری آن بر ایران باشیم، به گونهای که در سال 93، اقتصاد ایران کاملا خود را با شرایط تحریمها وفق خواهد داد»، مورد اذعان قاطبهٔ اقتصاددانان و استراتژیستهای غربی میباشد، لذا اگر قرار است آمریکا از این تحریمها محصولی بردارد، زمان آن امروز است!
از سوی دیگر، دو روند سیاسی نیز در ایران در حال شکلگیری است که میتواند دست پایین و موضع ضعف کشورمان را در مذاکرات خارجی -بالاخص با آمریکا- سببگردد و این بهترین زمان برای آمریکا جهت امتیازگیری از ایران قلمداد میشود. یکی بحث اختلاف میان مسئولان در قوای مجریه و مقننه و قضائیه است که در هفتههای اخیر با افشاگریها و اتهامافکنیهایی در فضای عمومی جامعه، شاهد اوجگیری آن بودیم و اگر تذکرات قاطعانه رهبری نبود، میتوانست منجر به ایجاد شکاف در حاکمیت گردد، اما تدابیر رهبری مانع از تعمیق و گسترش آن گردید. ولیکن آنچه مسلم است، امروز شاهد یکدستی و اتحاد قابل قبولی میان مسئولین نیستیم و این عدم یکصدایی در حاکمیت نیز میتواند عدم ثبات موضع در مذاکرات بینالمللی را سبب شده و ما را از شرایط ایدهآلی که لازمهٔ مذاکراتی در این سطح است، دور سازد و نیز این احتمال وجود دارد که این چندصدایی و شکاف در حاکمیت، با انتخابات ریاست جمهوری خرداد 92 بیشتر شود، لذا شرایط فعلی نیز فرصت مناسب و البته درحال گذری، برای طرف مقابل فراهم آوردهاست.
در نهایت، نزدیکشدن به انتخابات ریاست جمهوری 92 نیز میتواند شرایط نامتعادلی را فراهم آورد که از طریقی مباحث و منازعات سیاسی در داخل کشور اوج بگیرد و از سوی دیگر، امکان تمرکز نظام بر روی یک موضوع خارجی - مذاکره با آمریکا - را کاهش دهد. این التهاب داخلی و عدم تمرکز بر روی مباحث خارجی نیز میتواند بستری برای طرف دیگر مذاکرات بینالمللی محسوب گردد.
بنابراین در شرایط داخلی مؤلفههایی را شاهد هستیم که هم میتواند کشور را -تا حدودی- در مذاکرات سطح بالای بینالمللی، در موضع ضعف قرار دهد و دست بالا را برای طرف مقابل فراهم آورد و هم اینکه این مؤلفهها گذرا بوده و در صورت پشتسرگذاردن آنها، در آینده شرایط به مراتب مطلوبتری را به دنبال خواهدداشت و این یعنی دست بالای نظام در هر نوع مذاکرهٔ بینالمللی اعم از هستهای و سیاسی در آیندهای نه چندان دور.
اما از منظر منطقهای نیز شرایط فعلی مختصات ویژهای را داراست. از طرفی مهمترین کشور متحد ایران در محور مقاومت -سوریه- بهشدت درگیر جنگ داخلی و بحرانی عمیق است؛ بحرانی که شرایط و حتی اظهارات مخالفان دولت بشار اسد حاکی از روند در حال فروکش آن و دستیابی به ثبات در سوریه است و در صورت ایجاد برقراری توازن در سوریه و خروج بشار اسد از بحران اخیر، میتواند شرایط بهتری را برای ایران و محور مقاومت در برابر غرب ایجاد کند.
از طرف دیگر، وقوع بیداری اسلامی در منطقه و سردرگمی کشورهایی که انقلاب در آنها صورت پذیرفته، مانند تونس، مصر و لیبی، بر سر مدل حکومتی مطلوب و خلاء الگوی مطلوب اسلامی، رقابتی را میان الگوی انقلابی و سازشناپذیر با غرب یعنی جمهوری اسلامی ایران با الگوی شبهسکولار و مطلوب غرب یعنی ترکیه را بهوجود آوردهاست. جمهوری اسلامی ایران که قریب به چهار دهه استکبارستیزی و سازشناپذیری با آمریکا را در کارنامهٔ خود ثبت کردهاست، تنها با یک اشتباه استراتژیک میتواند تمام این اعتبار خود را زیر سؤال ببرد. همانطور که مقام معظم رهبری نیز در بیانات اخیر خود حول موضوع مذاکره با آمریکا به آن اشاره فرمودند، انجام مذاکرهٔ مستقیم با آمریکا، فارغ از هرگونه نتیجهٔ احتمالی آن، این تصور را در اذهان ملتهای مسلمان منطقه تداعی خواهدنمود که جمهوری اسلامی ایران نیز تاب مقاومت در برابر استکبار را نیاورد و پای میز مذاکره با آن رفت. به بیان دیگر، رفتن پای میز مذاکره با آمریکا فینفسه و بالذات- فارغ از متن و نتیجهٔ مذاکرات- در شرایط فعلی و موضع تحت فشار ایران، از دستدادن سی و چهار سال تلاش برای صدور انقلاب را به دنبال خواهدداشت و این بهای کمی نیست.
از سوی دیگر در بعد بینالمللی نیز آمریکا سیاست خود را بر محور آسیای شرقی تعریف نموده و توان ماندن در خاورمیانه را ندارد، لذا میخواهد خروج پیروزمندانهای از این منطقه داشتهباشد و این پیروزی مهیا نمیگردد مگر با حلوفصل چالش هستهای ایران به سود غرب و اسرائیل. در صورتی که خروج آمریکا از این منطقه با شرایط فعلی صورت گیرد، خلاء قدرت موجود باعث میگردد که خیلی سریع ایران خود را جایگزین آمریکا در منطقه کرده و این توان را بهدست آورد که در آینده اسرائیل را با چالشی جدی روبرو سازد. لذا کشاندن ایران پای میز مذاکره و امتیازگیری از آن، در نهایت موجب تضعیف ایران شده و توان در دستگیری قدرت در منطقه را از کشورمان خواهدگرفت و این به معنای تضمین امنیت اسرائیل در آینده خواهد بود.
لذا بر اساس شرایط و مواردی که ذکر گردید، شرایط فعلی برای آمریکا، مناسبترین زمان برای درخواست و حتی انجام مذاکرهٔ مستقیم با ایران است.
گذشته از اهدافی که در بالا مورد اشاره قرار گرفت و ناشی از شرایط داخلی و خارجی بود، آمریکا اهداف دیگری را نیز از طرح موضوع مذاکره پیگیری مینماید که در ذیل به برخی از آنها اشاره خواهیم داشت.
با توجه به دو مولفهٔ فشارهای اقتصادی به دولت و مردم، و همچنین افتراقاتی که در رأس حاکمیت و میان قوا درحال شکلگیری است، نفس طرح دعوت به مذاکره با تابلوی حل مشکلات فیمابین، خود میتواند بهعنوان عاملی وحدتشکن و تفرقهافکنانه ارزیابی گردد. در چنین شرایطی -احتمالا- هم بخشی از نخبگان حکومتی و هم بخشی از جامعه که دارای روحیهٔ ایستادگی کمتری میباشند، درخواست مذاکره را فرصت مناسبی برای خروج از مشکلات کنونی دانسته و در مقابل سیاستهای کلی نظام معترض خواهندشد و همین دودستگی و تفرقه میتواند دستاوردی مطلوب و البته بسیار کمهزینه برای نظام سلطه داشتهباشد. طرح این موضوع که توافق با آمریکا کمترین تاثیری بر تحریمها علیه کشورمان نخواهد داشت نیز در این فضا میتواند موثر باشد. چرا که اولا، آخرین تحریمهای وضعشده علیه کشورمان که چیزی شبیه به طرح نفت در برابر غذا بود، درحقیقت بالاترین سطح تحریم و تا حدی، آخرین تیر در چنتهٔ تحریم است و تقریبا بیش از آنچه که وضع گردیدهاست، چیز دیگری نخواهد بود و مذاکره برای بالاتر نرفتن سطح تحریمها، استدلالی بیمعنا میباشد. درثانی، روند تصویب تحریمها علیه یک کشور در آمریکا، روندی است که درصورت تصویب یک تحریم، علیرغم عزم دولت آمریکا برای لغو آن، در بهترین حالت 6 سال زمان برای لغو اولین تحریم نیاز دارد؛ مانند عراق که آخرین تحریمهای وضعشده در زمان صدام توسط آمریکا در اوایل سال جاری برداشته شد! لذا انجام مذاکرات و حتی دستیابی به توافقات با آمریکا تاثیری بر میزان تحریمهای اقتصادی علیه کشورمان نخواهد داشت. برخی نیز بر این عقیدهاند که مذاکرات میتواند مانع بروز جنگ و حملهٔ نظامی علیه کشورمان شود. در اینجا نیز باید یادآور شد که با توجه به کاهش بودجهٔ دفاعی آمریکا و سیاست دفاعی این کشور که مبتنی بر شرق آسیا و تهدید چین و خروج خاورمیانه از اولویت نظامی این کشور تعریف شدهاست، امکان حملهٔ نظامی آمریکا و یا حمایت از حملهٔ اولیهٔ اسرائیل علیه تاسیسات هستهای کشورمان، امری بعید و دور از ذهن به نظر میرسد.
از سوی دیگر، دعوت فریبکارانه آمریکا از ایران برای انجام مذاکرهٔ مستقیم و حل مسائل از طریق گفتگو و عدم اقبال جمهوری اسلامی ایران به آن، خود میتواند دستاویزی برای هجمهٔ تبلیغاتی علیه کشورمان قرار گیرد و در واقع آمریکا با این پیشنهاد به دنبال انداختن توپ در زمین ایران است. چرا که در این شرایط سایر کشورها و مهمتر از آن مردم دنیا، بدون اطلاع از اهداف و ترتیبات این درخواست مزورانه، رفتار ایران را در رد درخواست مذاکرهٔ مستقیم برای حل مسائل، غیرمعقول و سرسختی بیجا ارزیابی خواهندنمود و قدرت نرم کشورمان را در افکار عمومی کاهشداده و میتواند اجماعی جهانی را علیه ایران شکل دهد. لذا تدبیر لازم در مقابل این نیرنگ آمریکا و تنویر افکار عمومی نسبت به آن، میتواند راهگشا باشد.
بنابراین، درخواست آمریکا برای مذاکرهٔ مستقیم با مقامات تهران، نهتنها با هدف حل مناقشات طرح نشدهاست، بلکه به منظور امتیازگیری از ایران و ایجاد اختلاف در آحاد ملت و همچنین مسئولین و در نهایت زدودن الگوی آشتیناپذیری با شیطان بزرگ در میان مسلمانان سایر نقاط جهان، مطرح گردیدهاست و این بهمعنای ادامهٔ خوی مستکبرانهٔ آمریکا در برابر ایران میباشد؛ خویی که تلاش دارد با اعمال زور، تهدید و فشار علیه ملتهای آزادهٔ جهان، آنها را زیر یوغ خود کشانده و هژمونی خود را به اثبات رساند و این رویکردی است که در چهار دههٔ گذشته دچار کمترین تغییری نشدهاست، بلکهگاه با تهدید به ارجاع پروندهٔ ایران به شورای امنیت به دنبال اهداف آن بوده و سپس با تهدید نظامی آن را پی گرفته است و در نهایت با اعمال تحریمهای اقتصادی، خیال تسلیم نظام اسلامی را در سر پرورانده و امروز نیز با شیوهای ریاکارانه به اسم مذاکره، این هدف را دنبال میکند.
در آخر نیز لازم است به این نکته اشاره داشتهباشیم که هدف آمریکا از اعمال تحریمهای بیحد و حصر اقتصادی علیه جمهوری اسلامی، چیزی است که در گزارشات مؤسسات راهبردی همچون «بروکینز» و «رند»، از آن تحتعنوان «economic regime change» یاد میشود. در واقع هدف آمریکا از فشار اقتصادی به ایران، ایجاد شورشهای اقتصادی و بروز بحران کارآمدی در نظام است؛ نه توقف برنامه هستهای ایران، تا از این طریق به رؤیای تغییر نظام اسلامی در ایران نزدیک شود. لذا توافقات هستهای، تغییری در این رویکرد خصمانه ایجاد نخواهدکرد. این نکته را در آخرین موضعگیری «هیلاری کلینتون» در مسند وزارت امور خارجه آمریکا درخصوص ایران شاهد بودیم که گفت: «امیدواریم که در آستانهٔ انتخابات ریاست جمهوری ایران شاهد شکلگیری اعتراضات در این کشور باشیم و مردم ایران صدای خود را به گوش حاکمانشان برسانند!!»
منبع: اندیشکده تبیین